loading...

جذاب ترین ها ، وبلاگ ایرانیکان

بازدید : 90

باورهای جالب

به نام خدا

1- باور کنيد ، نيروی آدمی بيکران است .

2- باور کنيد ، هيچ کاری از اراده آدمی خارج نيست .

3- باور کنيد ، که از عشق آفريده شده ايد پس عشق را بيافرينيد .

4- باور کنيد ، خورشيد به خاطر شما طلوع می کند .

5- باور کنيد ، خدا هيچ گاه از بندگانش نا اميد نمی شود ، ولی بندگانش از او چرا .

6- باور کنيد ، لايق بودن هستيد .

7- باور کنيد ، که اکنون مهم ترين لحظه است .

8- باور کنيد ، که روح شما قدرت صعود به ماوراء را دارد .

9- باور کنيد ، که شما هم می توانيد .

10- و تمام باورهای خود را از ته دل باور کنيد تا زندگی شما را باور کند .

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 16:29 نظرات (0)
بازدید : 64

حکایات آموزنده و اخلاقی

صميميت پيامبر (ص) در رفاقت

پيامبر (ص) با يكي از اصحاب به نام حذيقه همسفر شد ودر بيابان بر سر چاهي رسيدند و تصميم گرفتند با آب چاه، بدن خود را شستشو دهند، نخست حذيفه جامه اي به دست گرفت وپيامبر (ص) پشت آن جامه، بدن خود راشستشو نمود، پس از آن كه شستشوي پيامبر (ص) پايان يافت، نوبت حذيفه عذر خواهي نمود و عرض كرد: (اي رسول خدا من راضي به چنين جسارتي نيستم، كه شما براي من جامه نگه داريد.) ولي پيامبر (ص) همچنين با كمال صميميّت، جامه رانگه داشت تا شستشوي حذيفه تمام شد، سپس پيامبر (ص) و فرمود: (محبوبترين انسانها نزد خدا كسي است كه با رفيق و دوست خود، بيشتر مهرباني و همكاري كند.)

شمّه اي از مقام امام كاظم (ع)

 ابن جوزي از شفيق بلخي نقل مي كند كه گفت در سال 149 ه. ق براي مناسك حّج از خانه بيرون آمدم و به سوي مكّه حركت نمودم، هنگامي كه به سرزمين قاسيّه رسيدم در آنجا جواني زيبا روي و گندم گون را ديدم لباس پشمي در تن برداشت و رو پوشي پوشيده بود، واز ساير انسانها به دور بود، با خود گفتم: اين جوان گويا از صوفيان است ومي خواهد بار سفر بر دوش ديگران باشد به حضورش رفتم همين كه نزديك شدم، به من گفت: اي شفيق!

با خودم گفتم: اين بنده ي صالح است، به محضرش رفتم، او از من دور شد وپنهان گرديد، تا اين كه در سرزمين (واقصه) او را ديدم كه مشغول نماز است وبدنش مي لرزد و اشك از چشمانش جاري است، با خود گفتم نزدش روم و عذر خواهي كنم او نمازش را به من فرمود: اي شقيق!

با خودم گفتم: او بار ديگر با فراست، از راز من آگاه شد، به راستي كه او از ابدال و افراد فوق العاده است، تا اين كه به سرزمين زباله رفتيم، در آنجا ديدم اين آقا مشكي در دست دارد و بر سر چاهي ايستاده ودر جستجوي آب است ناگاه مشك به چاه افتاد، آن جوان چشم به آسمان گردانيد و گفت: (آنگاه كه تشنه گردم تو پروردگار من هستي، و آن زمان كه گرسنه ام، جز تو غذا كسي نمي رساند.)

 سوگند به خدا در اين هنگام ديدم كه آب چاه بالا آمد و جوان مشك خود را گرفت و پر از آب ساخت و وضو گرفت و چهار ركعت نماز خواند سپس به جانب تپّه شني كه در آن نزديكي ها بود رفت، و مقداري ريگ در مشك ريخت و سپس نوشيد، به او عرض كردم (آنچه خداوند به تو روزي داده به من نيز بده.)

گفت: اي شفيق! نعمتهاي ظاهري وباطني خدا همواره بر ما فرود مي آيد، تو گمان نيكو به خدا داشته باش، سپس مشك رابه من داد، از آب آن نوشيدم، آن را آميخته با قاووت و شكر يافتم كه تا آن زمان لذيذ تر و خوش بوتر از آن ننوشيده بودم، پس از آن ديگر او را نديدم تا زماني كه به مكه رفتيم، نيمه شبي اورا زير ناودان كعبه ديدم كه گريه و ناله مي كرد و نماز مي خواند. سپيده دم نماز خواند و طواف كرد و از حرم خارج شد، من نيز به دنبال او حركت كردم، ديدم جمعي از غلامان و خدمتكاران به حضورش آمدند جمعي در محضرش اجتماع كردند، پرسيدم: او كيست: گفتند: موسي بن جعفر امام كاظم (ع) است.

گفتم: اگر اين فضايل و آقائي و عجائب مربوط به غير او بود، در حيرت وشگفتي مي ماندم.

توسل يوسف در چاه به محمد (ص) وآلش

هنگامي كه برادران يوسف (ع) او را در چاه افكندند، يوسف تنها و غريب در ته چاه تاريك روي سنگ كنارديوار قرار گرفت وبه دعا و مناجات پرداخت، ولي نتيجه نگرفت. تا اين كه جبرئيل نزد يوسف آمد وگفت: (اي كودك! اينجا چه مي كني ؟)

 يوسف برادرانم مرا در چاه افكنده اند.

جبرئيل: (دوست داري از زندان نجات يابي؟)

يوسف: با خدا است، اگر او بخواهد مرا بيرون آورد.

 جبرئيل: اگر دوست داري از چاه خارج شوي اين دعا را بخوان:

خدايا من از تو تقاضا مي كنم كه حمد و ستايش براي تو است، معبودي جز تو نيست، تو يي كه بر بندگان نعمت مي بخشي، آفرييننده آسمان ها و زميني، صاحب جلا ل واكرامي، تقاضا مي كنم كه بر محمّد و آلش درود بفرستي وگشايش و نجاتي از آنچه در آن هستم براي من قرار دهي.)

او اين دعا را خواند و نجات يافت.

شهادت قهرمانانه ي نفس زكيّه، نوه ي امام حسن (ع)

منصور دوانيقي دوّمين طاغوت عباسي از ستمگران خونخواري بود كه براي حفظ رياست خود به صغير و كبير، به امام وامام زاده، و. . . . رحم نمي كرد، جمعي از آل حسن (ع) بر ضد او قيام مسلّحانه كردند.

يكي از آن مجاهدان وارسته كه قيام عظيمي بر ضدّ حكومت طاغوتي منصور كرد محمّد بن عبدالله بن محض، معروف به (نفس زكيّه) است، كه بر اثر كثرت عبادت وپارسايي و وارستگي، او را با اين نام كه به معني روح پاك است مي خواندند.

او پسر عبدالله بن حسن مثنّي است، بنابراين امام حسن مجتبي (ع) جدّ دوّم او مي باشد، او مدّتي مخفي بود و به طور چريكي مبارزه مي كرد و مردم را بر ضد رژيم منصور مي شورانيد، سرانجام با 250 نفر از ياراني كه به او پيوسته بودند، در ماه رجب سال 145 هجري قمري در مدينه آشكار شد، و صداي تكبير آنها بلند شد علناًٌ پرچم مخالفت با حكومت منصور را بر افراشتند او در مدينه به مسجد النّبي رفت و جمعّيت را به دور خود جمع كرد و بالاي منبر رفت و سخنراني داغي كرد و جنايت منصور را برشمرد و اهداف خود را بيان نمود، و طولي نكشيد كه حجاز در قبضه او قرار گرفت.

منصور از راههاي گوناگون براي تسليم شدن محمّد وارد شد ولي نتيجه نگرفت، سرانجام كار به جنگ كشيد، منصور برادر زاده اش عيسي بن موسي را با چهار هزار سواره و دو هزار پياده براي مقابله با محمّد به مكّه فرستاد، در اين ميان محمّد به مدينه فرستاد، در اين ميان محمّد ليست بيعت كنندگان با خود را سو زانيد و محو كرد و سپس فرياد زد: (اكنون مرگ براي من گوارا است) كه اگر آن ليست محو نمي شد به دست منصور مي رسيد، همه ي آنها كشته مي شدند.

محمّد و همراهان همچنان مي جنگيد ند، ولي دراين بحران شديد، عدّه اي از بيعت كننده گان گريختند و محمّد با 316 نفر به جنگ ادامه داد تا اين كه همه ي آنها به شهادت رسيدند.

حميد بن قحطبه سر از بدن محمّد جدا كرد و آن را براي محمّد فرستاد، منصور دستور داد آن را براي منصور دستور داد آن را عبرت مردم در كوفه نصب نمود، محمّد در 45 سالگي در رمضان 145 هجري قمري به شهادت رسيد، خواهرش زينب ودخترش فاطمه، جسد بي سرش را برداشتند و در قبرستان بقيع به خاك سپردند.

اين بود حماسه ي مبارزه وارسته و پاكي از دودمان امام حسن مجتبي (ع) – يادش به خير و حماسه اش جاودانه باد. برادران و پسران او، راه او را ادامه دادند، برادرش ابراهيم در ارض طف معروف به (با خمري) در يك جنگ مسلّحانه به شهادت رسيد.

از گفتني ها اين كه: در آن هنگام كه محمّد در شيار هاي كوه ها مخفي بود روزي با همسرش به كوه رضوي (اطراف مدينه) رفت، پسر شير خوارش نيز هموارهش بود، يكي از دژخيمان منصور كه در جستجوي محمّد بود، او را ديد، محمّد از آنجا گريخت تا خود را مخفي سازد، آن دژخيم بي رحم به طرف همسر محمّد آمد، او در حالي كه بچّه شير خواره اش در آغوشش بود فرار كرد، ناگاه كودك از دست مادرش به زمين افتاد و در پرتگاه كوه در غلطيد و پاره پاره شد و به شهادت رسيد اين جريان در 25شوّال 148، امام صادق (ع) نيز به دستور منصور، مسموم شده وبه شهادت رسيد.

 

گفتگوي زن زيبا با شوهر بد قيافه

زني زيبا چهره كه با ديه نشين بود و در ميان آن ها بزرگ شده بود، با يك مرد شهري ازدواج كرد، ولي آن مرد، بسيار زشت روي و بدقيافه بود، روزي آن زن به آينه نگريست و چهره ي زيبا خود را در آن ديد و سپس رو به شوهرش كرد و گفت: (من اميدوارم هردوي ما به بهشت برويم.)

شوهر گفت: به چه علّت؟ زن گفت: از اين رو كه من به تو مبتلا شده ام و صبر مي كنم، و تو به خاطر اين كه خداوند صبركنندگان و شكر كنندگان را به بهشت مي برد بنابراين دل خوش دار كه هر دوي ما به بهشت ميرويم.

پاسخ امام كاظم (ع) به ده سوال راهب

امام كاظم (ع) به يكي از روزها در حال گريز و اختفاء از شرّ دژخيمان طاغوت عصرش، به يكي از روستاهاي شام وارد گرديد و در آنجا در كنار كوهي به غاري وارد شد و ديد جمعي از مسيحيان در حضور راهب (عالم بزرگ) خود نشسته اند و گفتگو مي كنند، معلوم شد كه در هر سال، يك بارمسيحيان با آن راهب سالخورده، ملاقاتي دارند، آن يك بار در همان روز بوده است، امام كاظم (ع) در ميان آن جمع نشست، تا چشم راهب به چهره امام افتاد، هيبت و شكوه خاصّي از امام بدين گونه شروع و ادامه يافت:

راهب: 1-اي آقا تو در اين سامان غريب هستي ؟

امام: آري.

راهب: 2- از ما (ومذهب ما) هستي يا معتقد بر خلاف مذهب ما باشي ؟

امام: از راهب شما نيستم.

راهب: 3-تو ازامّت مرحومه (اسلام) هستي؟

امام: آري.

راهب: 4- آيا از علماي آن امّت هستي يا جاعلان آنها ؟

امام: از جاهلان آن ها نيستم.

راهب: 5- بگو بدانم اصل درخت طوبي در بهشت، كه به عقيده ي ما درخانه عيسي (ع) است و به عقيده شما در خانه محمّد (ص) است، در اين صورت چگونه شاخه هاي آن در همه ي بهشتيان وجود دارد ؟ (آيا شبيه چنين چيزي در دنيا است.

راهب: 6- بگو بدانم چگونه است كه غذاهاي بهشت نه تمام مي شود نه كم مي گردد؟

امام: مانند شعله چراغ در دنيا كه هر چه از آن روشني (براي روشن كردن چراغ هاي ديگر) گرفته مي شود، چيزي ازآن كم نمي گردد.

راهب: 7- در بهشت، سايه كشيده شده است يعني چه ؟

 امام: مانند سايه هاي كشيده شده هنگام طلوع آفتاب

راهب: 8- چگونه است كه هر چه در بهشت خورده و آشاميده مي شود، ادرار ومدفوع ندارد؟

امام: مانند بچّه در رحم مادر كه آنچه مي خورد (جذب بدنش مي شود) ادرارو مدفوع ندارد.

راهب: 9- چگونه است كه بهشتيان داري خدمتكاراني هستند كه هر چه آنها در دل اراده كنند، بي آنكه امركنند، خدمت گذاران حاضر مي نمايند؟

امام: مانند انسان كه هر گاه چيزي خواست، بي درنگ اعضاء او خواسته ي او را مي فهمند وآن را فراهم مي كنند، بي آنكه او امر كرده باشند.

راهب: 10- كليد هاي بهشت از طلا است يا از نقره ؟

امام: كليد بهشت، گويايي زبان بنده به كلمه ي (نيست معبودي جز خداي يكتا و بي همتا) است.

راهب پس از دريافت پاسخ ده سوال خود، در حالي كه مجذوب امام موسي بن جعفر (ع) بود آن حضرت را تصديق كرد و همان جا در حضور آن حضرت اسلام را پذيرفت، و جماعت حاضران نيز به پيروزي از آن راهب، مسلمان شدند.

سجده هاي طولاني امام كاظم (ع)

هنگامي كه به دستورهارون الرّشيد (پنجمين طاغوت عبّاسي) امام هفتم حضرت موسي بن جعفر (ع) را در مدينه دستگير كرده و به سوي بصره انتقال دادند و زنداني ساختند، پس از مدّتي آن حضرت را به بغداد آورده و همواره از زنداني به زنداني ديگر منتقل مي نمودند، مدّتي آن حضرت در زندان ربيع حاجب (وزير در بار هارون) بود گاهي هارون به پشت بام به مكان سكونت امام (ع) اشراف داشت، هارون به ربيع گفت: (اين جامه چيست كه هر روز در آن اطاق مي بينم كه به زمين افتاده است ؟.)

ربيع گفت: اين كه مي بيني، جامه نيست، بلكه موسي بن جعفر (ع) است كه به سجده افتاده (آن گويا كه گويا جامه اي پخش بر زمين شده است) او هر روز پس از طلوع خورشيد به سجده مي افتد و تا هنگام ظهرخود ادامه مي دهد (حدود ده سال آن حضرت به همين برنامه ادامه مي داد.)

هارون گفت: اين آقا (اشاره به امام كاظم) راهبي از راهبان بني هاشم است.

ربيع مي گويد: از اين فرصت استفاده كردم وبه هارون گفتم: (پس چرا او را كه داراي چنين مقامي از عبادت و خضوع در برابر خداست، در تنگناي زندان، قرار داده اي، آيا وقت آن نرسيده كه او را آزاد سازي ؟! . .)

هارون در پاسخ گفت: (نه هرگز، بلكه حتماً بايد درزندان بماند.)

آري امام كاظم (ع) تنها مرد سجده و روكوع و سجود نبود، اگر او به نماز و عبادت خالي اكتفا ميكرد، هرگز هارون از او نمي ترسيد، بلكه آن حضرت مرد مبارزه و سياست و محكوم كننده ي ستمگران بود و هرگز دست سازش به طاغوت نمي داد، اين بود كه هارون ازاو مي ترسيد، و سر انجام براي حفظ رياست طاغوتي خود، آن حضرت را مسموم و شهيد نمود.

ضمانت امام براي خدمت كنندگان به دوستان

علي بن يقطين از دوستان برجسته ي امام كاظم (ع) بود. او به سال 124 هجري قمري دركوفه ديده به جهان گشود وبه سال 58 سالگي در بغداد از دنيا رفت، او به خاطر خدمت همكاري با شيعيان، داراي مقامي بسيار ارجمند در محضر امام هفتم شد، به طوري كه آن حضرت مكرّر مي فرمود: (براي علي بن يقطين ضامن شده ام كه هرگز آتش به او آسيب نرساند.)

هنگامي كه امام كاظم (ع) به عراق آمد، علي بن يقطين به محضر آمده و در مورد مصاحبت و وزارت دستگاه هارون، از حال خود شكايت كرد، و از آن حضرت خواست كه آنچه صلاح دانست همان را برگزيند.

امام به او فرمود: يك خصلت را براي من متعهّد باش تا انجام دهي، و در عوض من ضامن سه چيز براي تو مي شوم، تو ملتزم باش و ضمانت كن كه حتماً هر گاه با يكي از دوستان ما ملاقات كني او را احترام كني و نيازش را بر طرف نمايي، و من ضامن مي شوم كه: 1- هرگز زير سقف زندان قرار نگيري 2- تيزي شمشير هرگز به تو نرسد 3- و فقر وارد خانه تو نشود.

سپس فرمود: (اي علي! كسي كه مومني را خوشحال كند، نخست خدا را و سپس پيامبر (ص) را و در مرحله سوّم ما را خوشحال كرده است.)

يادي از يك مجاهد قهرمان

پس از رحلت پيامبر (ص) ، شخصي به نام مسيلمه ي، به دروغ ادّعاي پيامبري كرد و عدّه اي به او گرويدند، و بين مسلمانان و سپاه او درگيري هاي شديدي رخ داد و سرانجام كشته و نابود شد.

هنگامي كه زنده بود، روزي دژخيمان او يكي از مسلمانان به نام (حبيب بن زيد انصاري) را دستگير كرده و نزد او آوردند، مسيلمه به حبيب گفت: آيا گواهي مي دهي كه محمّد (ص) رسول خدا است ؟

حبيب گفت: آري. مسيلمه گفت: (آيا گواهي من رسول خدا هستم ؟) حبيب از روي مسخره گفت: گوشم نمي شنود.

مسليمه و پيروانش، حبيب را تحت شكنجه ي سختي قرار دادند، به گونه اي كه بدنش را قطعه قطعه نمودند، ولي او تمام آن فشارها و شكنجه ها را تحمّل كرد و تسليم آنها نشد.

نزول دو آيه، به طرفداري از يك كارگر و سركو بي منافقان

سپاه اسلام براي جنگ (كه ظاهرا جنگ تبوك بود) آماده مي شدند اين جنگ نياز شديد به كمك مالي داشت، هر كس هر اندازه مي توانست كمك مي كرد، يكي از مسلمانان به نام (ابو عقيل انصاري) (يا سالم بن عمير) يك كارگر ساده بود، آن چه از مزد كارگري به دست مي آورد، در مخارج ساده زندگي مصرف مي شد، و ديگر زياد نمي آمد، ولي او تصميم گرفت تا شبانه نيز اضافه كار كند، بلكه بتواند به ارتش اسلام كمك مالي نمايد، او شب براي شخصي به كشيدن آب از چاه پرداخت و از اين راه دومن خرما بدست مي آورد، يك من آن را براي خانواده اش ذخيره كرد، و يك من ديگر را يه حضور پيامبر آورد و به عنوان كمك ناچيز به آن حضرت داد، جمعي از كور دلان مناطق صفت در آنجا بودند، و كمك آن كارگر زحمتكش را به مسخره گرفتند، و پوزخند مي زدند كه مثلا آيا كار لشكر اسلام به جايي رسيده كه نياز به يك من خرماي يك كارگر ساده دارد ؟!

اين پوز خند نيش دار، گناه بزرگي بود، چرا كه هم يك كارگر تحقير مي شد و دهن كجي به سپاه اسلام بود.

جبرئيل به پيامبر نازل شد و دو آيه سوره ي توبه (آيه 79 و 80) را در محكوميّت و طرّد آن مسخره كنندگان كوردل نازل كرد:

 (كساني كه از مالي مومنان مطيع، عيب جويي مي كنند، و آن ها را كه دسترسي جزء به انفاق مقدار ناچيز، توان ندارند مسخره مي نمايند، خدا آنها را مسخره مي كند و براي آنها عذاب دردناك است اي پيامبر! چه براي آنها استغفار كني، و چه نكني (حتي) اگر هفتاد بار براي آنها استغفار كني، هرگز خداوند آنها را نمي آمرزد، چرا كه آنها خدا و پيامبرش را انكار كردند، و خداوند جمعيّت فاسقان را هدايت نمي كند.)

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 16:27 نظرات (0)
بازدید : 69

فضیلت و متن دعاى توسل

  علامه مجلسى ره فرموده كه در بعضى از كتب معتبره نقل كرده‏اند از محمد بن بابويه كه اين دعا توسل را از ائمه عليهم‏السلام روايت كرده است و گفته است در هيچ امرى نخواندم مگر آنكه اثر اجابت را به زودى يافتم اينست دعا:
اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيك نبى الرحمة، محمد صلى اللَّه عليه و اله، يا اباالقاسم يا رسول‏اللَّه، يا امام الرحمة يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا اباالحسن يا اميرالمؤمنين، يا على بن ابى‏طالب، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا فاطمة الزهراء يا بنت محمد، يا قرة عين الرسول، يا سيدتنا و مولاتنا، انا توجهنا واستشفعنا و وسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهة عنداللَّه، اشفعى لنا عنداللَّه، يا ابامحمد يا حسن بن على، ايها المجتبى يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا اباعبداللَّه يا حسين بن على، ايها الشهيد يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا اباالحسن يا على بن الحسين، يا زين‏العابدين يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا اباجعفر يا محمد بن على، ايها الباقر يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا اباعبداللَّه يا جعفر بن محمد، ايها الصادق يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا اباالحسن يا موسى بن جعفر، ايها الكاظم يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا اباالحسن يا على بن موسى، ايها الرضا يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا اباجعفر، يا محمد بن على، ايها التقى الجواد يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا اباالحسن يا على بن محمد، ايها الهادى النقى يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا ابامحمد يا حسن بن على، ايها الزكى العسكرى يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه، يا وصى الحسن والخلف الحجة، ايها القائم المنتظر المهدى، يابن رسول‏اللَّه، يا حجة اللَّه على خلقه، يا سيدنا و مولينا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى اللَّه، و قدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيها عنداللَّه، اشفع لنا عنداللَّه.
پس حاجات خود را بطلبد كه برآورده مى‏شود انشاءاللَّه تعالى، و در روايت ديگر وارد شده كه بعد از اين بگويد: يا سادتى و موالى، انى توجهت بكم، ائمتى و عدتى ليوم فقرى و حاجتى الى اللَّه، و توسلت بكم الى اللَّه، واستشفعت بكم الى اللَّه، فاشفعوالى عنداللَّه، واستنقذونى من ذنوبى عنداللَّه، فانكم وسيلتى الى اللَّه، و بحبكم و بقربكم ارجو نجاة من اللَّه فكونوا عنداللَّه رجائى، يا سادتى يا اولياء اللَّه، صلى اللَّه عليهم اجمعين، و لعن اللَّه اعداء اللَّه ظالميهم من الاولين والاخرين، امين رب‏العالمين.

  لم يوجد هامشاَ.

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 16:25 نظرات (0)
بازدید : 110

مناسب ترین زمان دعا

بهترين موقع دعا از ديدگاه حضرت زهرا

  يكى از مهمترين و لازمترين امور زندگى يك مؤمن ارتباط برقرار كردن با خدا از طريق دعا و نيايش است در زندگى اولياء خدا دعا جايگاه اساسى و ويژه دارد و بخش مهمى از بهترين اوقات آنها اختصاص به دعا و نيايش دارد.
در قسمت دعا، انبوهى از دعاهايى كه از ناحيه مقدس حضرت زهرا عليهاالسلام رسيده فهرست‏وار نقل كرديم. اما يكى از مسائل ديگر در مورد دعا رعايت آداب دعا از جمله زمان دعا است. اولياء خدا مترصد اوقات بودند و بهترين زمانها را براى دعا انتخاب مى‏نمودند در اينجا به روايتى مى‏پردازيم كه يكى از اوقات مناسب براى دعا را فاطمه زهرا عليهاالسلام به ما در قول و عمل معرفى مى‏كنند.
قالت فاطمه الزهرا عليهاالسلام:
سمعت النبى صلى اللَّه عليه و آله، ان فى الجمعة لساعة لا يراقبها رجل مسلم يسال اللَّه عز و جل فيها خيرا الا اعطاه اياه قالت فقلت: يا رسول‏اللَّه اى ساعة هى؟ قال اذا تدلى نصف عين الشمس للغروب قال و كانت فاطمة عليهاالسلام تقول لغلامها: اصعد على الضراب فاذا رايت نصف عين الشمس قد تدلى للغروب فاعلمنى حتى ادعو. (1)
(فاطمه زهرا عليهاالسلام مى‏فرمايد: از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم، در روز جمعه ساعتى است كه هيچ مسلمانى مراقب آن نبوده كه حاجت خيرى از خداى عزوجل بخواهد مگر آنكه حاجت او را برآورده ساخته است. فاطمه عليهاالسلام مى‏گويد عرض كردم يا رسول‏اللَّه آن چه ساعتى است؟ فرمود: آن هنگامى است كه نصف قرص خورشيد در موقع غروب پنهان شود. پس از آن فاطمه به غلام خود فرمود: بر فراز بام درآى و چون ديدى نصف قرص خورشيد در هنگام غروب پنهان شد به من خبر ده تا دعا كنم.)

  1ـ كوثر ولايت/ ح 88/ ص 51

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 13:26 نظرات (0)
بازدید : 62

معجزه شق القمر

از شق القمر چه می دانید ؟

 

 

 

به این خبر توجه کنید:

 

سازمان فضانوردی " ناسا " به دو نیم شدن کره ی ماه و سپس پیوند خوردن این دو نیمه به یکدیگر پی برد. پایگاه اینترنتی روزنامه ی عربی " الوطن "  چاپ آمریکا به نقل از یک محقق اردنی علوم فلکی در این زمینه نوشت:  سفینه ی فضایی آمریکایی " کلمنتاین " که سالها در مدار کره ی ماه کار تحقیقاتی انجام می دهد به این نتیجه رسیده است که کره ی ماه صدها سال پیش به دو نیمه ی متساوی  تقسیم شده و دوباره به یکدیگر متصل شدند. این محقق اردنی با ارسال گزارشی به ناسا آنان را نسبت به این موضوع مطلع ساخت که مسلمانان، این پدیده را متعلق به  1400  سال پیش می دانند و مرتبط به معجزه ای از پیامبر اکرم (ص)  به نام " شق القمر" است. ناسا هیچ تفسیری برای کشف خود نیافته است. زیرا این اتفاق نادر تا کنون برای هیچ جرم آسمانی به وقوع نپیوسته است.

                                                                                 منبع: روزنامه جمهوری اسلامی  شماره  7608  تاریخ  23 مهر 1384 ص 5

 

 

 

 

 

حتماً داستان معجزه ی شق القمر را شنیده اید که قبل از هجرت پیامبر  و بنابر قولی در آغاز بعثت اتفاق افتاده است. ماجرا از این قرار است که در یک شب مهتابی ــ  که شب چهاردهم ماه ذی الحجه بود ــ  عده ای که از مدینه به منظور بیعت با آن حضرت به عقبه آمده بودند و به روایتی تعدادی از مشرکان از پیامبر خواستند که معجزه ای در آسمان نشانشان دهد .. آنها معتقد بودند که اگر کارهای پیامبر سحر باشد نمی تواند در آسمان  مؤثر باشد زیرا سحر تنها در زمین تأثیر می گذارد و راهی به آسمانها ندارد. بنابراین چنانچه پیامبر بتواند تصرفی در آسمان بکند، ادعایش درست است و می توان روی گفته هایش حساب کرد و بدو ایمان آورد.

پیامبر فرمود: آیا می خواهید این ماه کامل، به دو نیمه  تقسیم شود؟

گفتند: آری

پس آن حضرت با انگشت اشاره ای کردند و ناگهان ماه به دو نیمه تقسیم شد .. به گونه ای که نیمی از آن بر فراز کعبه و نیمه ی دیگر بر فراز کوه ابوقبیس مستقر شد. سپس آنها خواستند که آنرا به حالت اولیه برگرداند و آنگاه با اشاره ی دیگر آن حضرت، هر دو نیمه به حرکت درآمدند تا به هم پیوستند و یکی شدند.

                                                                                                                              منبع: بحار الانوار جلد 17  ص 355

 

آنگاه این آیه نازل شد: اقتربت الساعة و انشقت القمر

یعنی قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت.

 

 

 

 

اما در باره ی اینکه چه ارتباطی بین نزدیک شدن قیامت و نیم شدن ماه هست ، مباحثی است که در تفاسیر بدان پرداخته شده و دوستداران می توانند به کتابهای تفسیری مراجعه کنند .

نکته ی دیگر، امکان علمی این واقعه است که بر خلاف نظر کوته فکران این خلاف اصول پذیرفته شده ی علمی نیست و از نظر علمی امکان پذیر می باشد. اکتشافات و اظهارات دانشمندان فلکی می گوید: چنین چیزی نه تنها محال نیست بلکه بارها نمونه ی آن مشاهده شده است. در دستگاه منظومه ی شمسی و سایر کرات آسمانی کراراً انشقاق ها و انفجاراتی اتفاق افتاده است؛ به گونه ای که حتی اصل پیدایش کرات حاصل انفجار در منظومه ی شمسی می باشد. زیرا تمام کرات منظومه شمسی در اصل، جزء خورشید بوده و بعدها در اثر همین انفجارات و فعل و انفعال ها  ها از خورشید جدا شده و کرات گوناگون پدید آمده اند.

                                                                                                                   با استفاده از تفسیر نمونه ج23  ص  12

 

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 10:45 نظرات (0)
بازدید : 111

یأجوج و مأجوج

قرآن مجید در دو جا به داستان یأجوج و مأجوج اشاره ای البته خیلی مختصر و گذرا کرده است.   یکی در آیه ی ۹۴ سوره ی کهف ( و به مناسبت بیان ماجرای ذو القرنین )  و دیگری در آیه ی ۹۶ سوره ی انبیا و به مناسبت ذکر نشانه های قیامت است که فقط نامی از آن به میان رفته است.

کلمه های یأجوج و مأجوج، ریشه ی عربی ندارند. بعضی معتقدند که این دو کلمه در اصل به زبان یونانی بر می گردد که نزد آنان  " گاگ  و ماگاگ "  تلفظ می شده  و  به همین شکل در دیگر زبان های اروپایی انتقال یافته است . سپس با تغییر مختصری به زبان عبری و آنگاه از زبان عبری با تغییرات دیگری وارد زبان عربی شده ست.  تورات در کتاب حزقیل، فصل ۳۸ و ۳۹  .. و در کتاب رؤیای یوحنا، فصل ۲۰  از آنان به عنوان  " گوگ  و  ماگوگ "  نام برده است.  

آنچه از  آیات فوق و منابع تاریخی بر می آید این است که این دو نام، متعلق به دو قبیله و گروه وحشی، متجاوز و آشوبگر است که در زمان خود به قبایل اطراف و ساکنان آبادی های مجاور یا حتی دوردست تر، حمله  و با کشت وکشتار و ویرانگری آسایش دیگران را سلب می کردند. این ها گروه های بزرگی بوده اند که در دوردست ترین نقطه ی شمال آسیا زندگی می کردند و مردمی جنگجو و غارتگر بودند.  بعضی از مفسران مثل علامه طباطبائی این مطلب را از مجموع گفته های تورات استفاده و نقل کرده اند.

                                                           

نویسندگان تفسیر نمونه در جلد ۱۲ صفحه ی ۵۵۱  با استناد به دلایل فراوان تاریخی، اینان را متعلق به منطقه ای در شمال شرقی زمین، در نواحی مغولستان می دانند. جایی که ساکنانش به سرعت زاد و ولد می کردند و تبدیل به چشمه های جوشانی از انسان می شدند و چون سیل جوشانی سرزمین های اطراف را تصرف می کردند و زیر پوشش قرار می دادند.

منبع فوق برای حرکت سیل آسای این اقوام، دوران های مختلفی در تاریخ ذکر می کند که یکی از آنها دوران هجوم این قبایل وحشی در حدود پانصد سال قبل از میلاد و در زمان کورش کبیر که به احتمال بسیار همان ذوالقرنین است، اتفاق افتاد؛ ولی در آن زمان حکومت متحد ماد و فارس به وجود آمد و اقتدار آن باعث شد که آسیای غربی از این حملات در امان بماند. اتفاقاً آیه ی فوق مربوط به همین دوران است و نزدیک به نظر می رسد که مردم قفقاز، هنگام سفر کورش به آن منطقه، به وی پناه آوردند و از او تقاضا کردند که جلوی هجوم آنان را بگیرد... و کورش نیز در اجابت به خواسته ی آنان و برای سد راه نفوذ یأجوج و مأجوج ، اقدام به ساختن سد معروف ذوالقرنین نمود.              

یکی دیگر از دوران هجوم آنان در قرن چهارم میلادی بود که با زمامداری " آتیلا " تمدن روم را از بین بردند. دوران دیگری که در ضمن آخرین دوران هجوم آنان محسوب می شود در قرن دوازدهم میلادی به سرپرستی چنگیز خان صورت گرفت که بر ممالک اسلامی و عربی حمله بردند و بسیاری از شهرها از جمله بغداد را ویران کردند.

البته منبع فوق حاصل بررسی های خود را می نویسد و اشاره ای به منابع تاریخی مورد استفاده نمی کند.  اما آنچه اینجانب از لابلای مطالعات خویش به دست آورده ام این است که بعد از طوفان نوح ،  که دیگر کسی بر زمین نمانده بود، همه ی آدمیان، تنها از نسل نوح و از طریق سه فرزندش سام ، حام و  یافث دوباره به وجود آمدند. ابتدا نوح و خانواده اش در روستایی به نام ثمانین که خود بنا کرده بودند می زیستند تا رفته رفته جمعیتشان افزون شد و گروهی بالاجبار از آن نقطه مهاجرت کردند و شهر بابل را بنا نهادند.

رفته رفته و در اثر تراکم و ازدیاد جمعیت ، هر گروهی راهی را پیش کشیدند و در اطراف و اکناف مستقر شدند. اینان هر جایی که مستقر شدند آن جا را آباد کردند و آن محدوده را سرزمین خود دانستند و از تعدی و تجاوز گروه های دیگر به منطقه ی خود جلوگیری نمودند.  این چنین بود که قبایل مختلف، نژادها ، ملیت ها و زبان های گوناگون پدید آمدند.                   

نژادهای هندی، سندی، سیاهان، حبشی ها، زنگی ها، قبطی ها و بربرها همه از نسل حام بن نوح و از طریق فرزندانش کوش، قوط و کنعان به وجود آمده اند. اما نسل یافث بن نوح  از طریق هفت فرزندش در نژادهای ترک، چین، فرنگی ها، صقالبه و یأجوج و مأجوج گسترش یافت. و بالاخره نژاد های عرب و فارس از نسل سام بن نوح پدید آمده اند.

بنابراین شباهت نژادی یأجوج و مأجوج با ترک و چین ( نژاد زرد ) و در نهایت مغول ها می تواند تأییدی باشد بر آنچه گذشت.

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 10:44 نظرات (0)
بازدید : 122

فضایل دعای افتتاح

هو الحق

 

الحق و الانصاف ... دعای افتتاح دعای عجیبی است ... البته همه ی دعاهای وارده از ائمه ی معصومین زیبا هستند و پر از درس معارف، حکمت و عرفان ... نمی دانم با این معدن های ناب عرفانی چرا باید و چطور مي توان سراغ عرفان های وارداتی غربي و شرقي رفت؟

 دعای افتتاح که شب های ماه رمضان خوانده می شود ، از این دست معارف است که در آن هم توحید است .. هم عدل.. هم نبوت.. هم امامت و هم معاد. به عبارت دیگر يك دوره ي اصول عقايد شيعي، آن هم از نوع عاشقانه اش...

 

سرفصل ها و مضامین این دعا عبارتند از:

 ـ درس توحید و اعتقادات

ـ یادآوری نعمت ها و بزرگی خداوند و پذیرش روح عبودیت

ـ امام شناسی و انس با ائمه ی اطهار

ـ تبیین بینش سیاسی شیعه

ـ نقش امام زمان در جامعه

ـ جایگاه انتظار و آینده شناسی

 

اما متأسفانه هم خواندن متن عربی دعا و هم فهمیدن معنای آن، برای بسیاری از ما سخت است و از طرفی ترجمه های واژه به واژه ی موجود، نیز در فهم مطلب خیلی مؤثر نیست و گاهی انسان را خسته تر می کند ... به خاطر همین من سعی کردم مفهوم آن را با عنوان برداشتی آزاد از دعای افتتاح ــ و نه ترجمه ی تحت اللفظی ــ برای دوستان و جوانان عزیز بنویسم تا بیشتر مورد استفاده قرار گیرد...

 

 

                                                           **************

 

الهی!  تنها با ستایش تو، زبان به مدح و ثنایت باز می کنم ...

        و می دانم که تو از روی لطف،  توفیق این کار خوب را عطایم کرده ای ..

 

الهی! باور دارم که وقتی پای گذشت و مهربانی در کار باشد، تو مهربان ترین بخشندگانی ..

                    و در موضع انتقام و مکافات، سخت گیر ترین منتقمانی ...

                                و در جایگاه بزرگی و کبریا، سرآمد قدرت هایی..

 

الهی! خود اجازه ام دادی که تو را بخوانم و نیازهایم را از تو بخواهم ...

         پس بشنو ای خدای شنوا !  اینک که ستایشت می کنم..

         و جوابم بده ای مهربان!  که دست نیاز به سویت بلند کرده ام ..

         و از لغزش هایم در گذر .. ای خدای آمرزنده !

 

معبود من ! چه اندوه های فراوانی بودند که بر من آسانشان ساختی..

               و چه بسیار غصه هایی که از من زدودی ..

               و چه گسترده لغزش هایم که از آنها چشم پوشیدی ..

               و چه رحمت بیکرانی که مرا در آن غوطه ور نمودی...

               و چه حلقه های گرفتاری که دست و پایم را بسته بود و تو آنها را باز کردی...

 

 

سپاس خدایی را که نه همسری گرفته و نه فرزندی دارد ..

                       ونه در ملک خویش، شریکی گزیده است ..

                       خدایی که درماندگی در کارش نیست تا یار و سرپرستی داشته باشد..

                       او را به خاطر نعمت هایش... سپاس

                       و با تمام آنچه شایسته ی مدح اوست... سپاس

 

سپاس خدایی را که نه در حکومتش، رقیب و مخالفی وجود دارد ... و نه در اجرای فرمانش، معارضی..

                       او که نه در آفرینش جهان، شریکی دارد و نه در عظمتش، مشابه و همتایی...

                       او که در مخلوقاتش جلوه گر شده است ..

                       و بزرگواری اش از روی کرامت آشکار گشته است..

                       و دستش از سر بخشندگی، همواره گشاده است..

                       خدایی که خزانه اش نقصان نمی پذیرد ..

                       و زیادی عطایش، جز بخشندگی و کرم بر او نمی افزاید

 

الهی!   از تو ، تنها گوشه اي از لطف فراوانت را درخواست می کنم

           نعمت هایی می طلبم که بدان سخت نیازمندم .. ولی تو از ازل، از آن بی نیاز بوده ای

           نعمت هايي كه براي من بسيار ارزشمند است... و اداي آن، بر تو بسيار راحت و آسان

 

خدايا!  گذشت تو از گناهان و خطاهايم ...

          و چشم پوشي ات از ستمگري ام ...

          و پرده پوشي ات بر كارهاي زشتم ...

          و بردباري ات بر بزه هاي فراوانم كه چه بسا از روي عمد بوده است...

          اینها .. آری همه ی اینها مرا به طمع انداخت كه از درگاهت چيز هايي بخواهم كه هرگز شايستگي آن را ندارم.

          چيزهايي که تو از روی مهرباني روزي ام كردي و قدرتت را در آن، به من نشان دادي

                                                    و مرا با اجابت و پاسخ به آنها آشنا كردي.

 

الهی!  من ... شروع كردم و با قلبي مطمئن و آرام، تو را خواندم

         و تنها از روي انس و علاقه، و نه از روي ترس، حاجاتم را از تو خواستم

         و تازه ... برايت ناز كردم كه روي به سوي تو آورده ام. جوری كه حتي وقتي خواسته ام ديرتر اجابت می شد، از روي جهل، تو را ملامت می كردم...

         غافل از آنكه شايد دير برآورده شدن خواسته هايم برايم بهتر باشد.. چه آنكه تو بر عاقبت هر چيز دانائي.

 

خدايا! هرگز مولايي كريم نديدم كه صبورتر و بردبارتر از تو بر بنده ی پستي چون من باشد.

 

الهی! رفتار من با تو، چنان است که انگار بر گردنت حق نعمت دارم

         تو مرا صدا مي زني و من از تو روي مي گردانم...

         تو بر من، مهر مي ورزي و من با تو نامهرباني مي كنم...

         تو با من، طرح دوستي مي ريزي و من رد مي كنم...

         اما اين رفتار ناشايست، تو را از رحمت و لطف به من باز نمي دارد

                                                          و مانع تقضل و عطايت نمي شود

 

الهی!  بنده ی نادانت را ببخش و با همان فضل و احسان همیشگی ات او را درياب... كه تو بخشنده اي و كريم.

 

سپاس خدایی را كه همه ی وجود، از آن اوست

                      او كه كشتي ها تنها به خواست او .. و بادها تنها تحت اراده ی او حركت مي كنند

                      او كه دل شب  را مي شكافد تا صبح پديد آيد

                      او كه حاكم روز جزاست

                      او كه پروردگار عالميان است

 

سپاس خداي را به خاطر بردباري اش ... با اينكه همه چيز را مي داند

سپاس خداي را به خاطر عفو و گذشتش ... با اينكه قدرت مطلق است

سپاس خداي را به خاطر صبر و بردباري فراوانش ... حتي در مقام خشم

                        خدایی كه بر انجام هر چه بخواهد توانمند است

 

سپاس خدایی را كه آفريدگار همه ی موجودات است

                       او كه روزي را بر مخلوقاتش تقسيم مي كند

                       او كه صاحب جلال و بزرگواري است و داراي فضل و نعمت

                       او كه آن قدر دور است كه ديده نمي شود

                       و آنقدر نزديك است كه راز بندگانش را نيز مي بيند و مي داند

 

سپاس خدایی را كه نه هماوردي دارد همتاي خود...

                    و نه شبيهي هم وزن

                    و نه پشتيباني كه ياورش باشد

                    او كه با عزتش همه ی توانگران را مغلوب كرده است

                    او كه همه بزرگان، در مقابل عظمتش به خاك نشسته اند

                    او كه با قدرتش به آنچه بخواهد دست رسی دارد

 

سپاس خدايی را كه هرگاه، صدايش مي زنم جوابم مي دهد

                     و با اينكه نافرماني اش مي كنم، عيب هايم را مي پوشاند

                     او كه نعمت هاي بسياري بر من مي بخشد ... و من محبتش را جبران نمي كنم

                     چه بسيارند مواهب گوارايي كه او بر من بخشيد

                     و چه فراوان است غائله هاي وحشتناكي را كه از من دور گردانيد

                     و چه گسترده اند شادي هاي شگفت انگيزي كه بر من ارزاني داشت.

                     پس جا دارد كه او را به نیکی، ستايش كنم و همواره به پاكي اش ياد كنم

 

سپاس خدایی را كه پرده هايش هرگز دريده نمی شود

                           و در خانه اش بسته نمی گردد

                           و سائلي از درش رانده نمي شود

                           و كسي كه بدو اميد بسته است.. هرگز نا اميدبر نمی گردد.

 

سپاس خدایی را كه هراسناكان را ايمني می بخشد ... و صالحان را نجات می دهد

                           ضعيفان را دست مي گيرد و مستكبران را خوار مي سازد

                           او  كه فرمانروايان را هلاك مي كند و کسان ديگري به جايشان مي نشاند

                           او  كه درهم كوبنده ي گردنکشان است و نابود كننده ي ظالمان

                           او که  فراریان را در مي يابد و ظالمان را به كيفر مي رساند

           خدايي كه فريادرس دادخواهان است

                         و مرجع حاجت هاي نیازمندان

                         و تكيه گاه مؤمنان

 

سپاس خدایی را كه از هيبتش، آسمان و ساكنان آن در ناله اند  

                           و زمين و سازندگانش ( ساکنانش ) بر خود مي لرزند

                           و درياها  و هر چه در ژرفاي آن شناور است، در جوش و خروش اند

 

سپاس خدایی را که به اين راه ( عبادت ... اسلام ) هدايتمان كرد و اگر او دستمان را نمی گرفت هرگز خود، راه به جايي نمي برديم

                           او  كه مي آفريند و خود، آفريده نشده است

                           او  كه روزي مي بخشد امّا خود، روزي نمي گيرد

                           او  كه اطعام مي كند و خود، طعامي نمي خواهد

                           او  كه زندگان را مي ميراند و مردگان را زنده مي كند..  ولی خود، زنده اي است كه هرگز نمي ميرد

                           او  كه همه ی خيرها، در دست اوست و او بر همه چيز قدرت دارد

 

الهی! بر محمد درود فرست

         بر او که بنده ی توست

                   و پيام آورت

                   امانت دارت

                   برگزيده ات

                   حبيب ات

                  و انتخاب شده ات از ميان همه ی خلق

                  راز دارت

                  ابلاغ كننده آیين ات

 بر او درود فرست ... درودي افزون تر

                                    بهتر

                                    زيباتر

                                    كامل تر

                                    خالص تر

                                    فزاينده تر

                                    پاك تر

                                    و بالاخره بيشتر

                                    از هر درودی که بر هر کدام از بندگانت
                                                                      و انبيا
                                                                      و رسولان
                                                                      و برگزيدگان خود  فرستادي

                                                                                            يا ترحم كرده اي

                                                                                            و محبت ورزيده اي

                                                                                            و سلام فرستاده اي

 

الهی! بر علي نیز درود فرست

         بر او که امير مؤمنان است

                   و جانشین پيامبرت

                   و بنده ات

                   و دوست ات

                   و برادر رسول ات

                   و حجت تو بر بندگانت

                   و  نشانه ی بزرگ ات

 

الهی!  بر صديقه ی طاهره

             فاطمه

             سرور زنان عالم نيز درود فرست

                                     و همچنین بر دو سبط پيامبر رحمت

                                                       و دو پيشواي هدايت

                                                      حسن و حسين

                                                      سروران جوانان بهشت

 

الهی! و درود بفرست بر پيشوايان مسلمانان

                                              علي بن الحسين

                                              و محمد بن علي

                                              و جعفر بن محمد

                                              و موسي بن جعفر

                                              و علي بن موسي

                                              و محمد بن علي

                                              و علي بن محمد

                                              و حسن بن علي

                                              و امام هدايت ... مهدي

                              بر اينان كه حجت ها  و راهنمايان راه تو در ميان بندگان اند

                                                                                 و امانت داران تو در در زمين.. 

                                                                                 به طور فراوان و هميشگي درود فرست

 

خدايا! بر ولي امر خود

            امام حاضر  و قائم

             مايه ی اميد

             عدل مطلق مورد انتظار

             درود  بفرست

 

الهی!  او را به وسيله ی فرشتگان مقربت در ميان گير

          و روح القدس را همدم او گردان.

 

الهی! او را دعوت كننده ي به  كتاب خويش قرار ده

                  و قيام كننده ي به اقامه ی دين خود ...

         او را مانند پدرانش جانشين خود بر زمين قرار ده.

          و ديني را كه برايش پسنديده اي استوار گردان

          و ترسش را به ايمني مبدل ساز
                                                         تا تنها ترا بپرستد و چيزي شريك تو قرار ندهد

 

خدايا!  او را عزيز بدار

               و وسيله ی عزت ما ...

          او را ياري کن

                 و موجب ياري ما قرار ده

                 و پيروزي با عزت نصيبش كن

                 در كارهايش به راحتي، گشايش ايجاد فرما

                 و قدرت و سلطنتي پيروزي بخش روزی اش ساز

 

الهی! دين خود و آیین پيامبرت را به وسيله ی او آشكار كن ... مباد آنکه به خاطر ترس از بندگانت، چیزی از حق پوشيده ماند

 

خدايا !  ما از تو دولتي با كرامت آرزو داريم كه اسلام و مسلمانان را به وسيله ي آن عزيز گرداني

          و ما را در اين دولت، در شمار دعوت گنندگان به اطاعت از خویش ... 
                                              و پيشوايان راه و رسم خود قرار دهي

          دولتي كه به واسطه ی آن، به ما كرامت دنيا و آخرت را ارزاني داري.

 

الهی! تنها آن مقدار از حقیقت را كه به ما شناساندي، بر ما تكليف كن و با آنچه كه در شناختش کوتاهی داشتيم آشنايمان ساز.

 

خدایا ! در سایه ی حضرتش، پراکندگی ما را  جمع کن

                                       و آشفتگی مان را  اصلاح فرما

                                       و به وسیله ی او از هم گسیختگی مان را یکپارچه ساز

                                       و کمی تعدادمان را جبران نما

                                       و با او خواری ما را به عزت تغییر ده

                                       و نیازهایمان را به بی نیازی مبدل کن

                                       بدهی ما را ادا فرما

                                       فقرمان را جبران کن

                                       آسیب پذیری ما را پوشش ده

                                       سختی های ما را به آسانی بگذران

                                       رویمان را سپید گردان

                                       اسیرانمان را آزاد ساز

                                       خواسته های ما را با او برآورده  کن

                                       با ظهورش، وعده هایی را که به ما داده ای  محقق ساز

                                       به وسیله ی او، دعاها و خواسته های ما را مستجاب کن

                                       ما را به آرزوهای دنیوی و اخروی خویش برسان

                                       و به ما بیش از آنچه خواسته ایم و می خواهیم عنایت کن

 

ای بهترین سؤال شونده !  و ای گشاده دست ترین عطا کننده !

                                       به وسیله ی او بیماری دلهامان را  شفا بده

                                        و خشم و اندوهمان را از بین ببر

                                        و به حقیقتی که در آن بسیار اختلاف نظر هست رهنمونمان ساز

                                        و بر دشمن خود و ما پیروزمان کن

                                                                                                     

الهی !  ما به تو شکوه می بریم .... از دست دادن پیامبرمان را  

                                                و دور افتادن از سرپرستمان را

                                                   و بسیاری دشمنانمان را

                                                   و کمبود تعدادمان را

                                                و احاطه شدنمان توسط فتنه های سهمگین را

                                                و گردش روزگار بر علیه خویش را

 

خدایا ! بر محمد و آل او درود فرست و ما را بر این مشکلات یاری کن.. با گشایشی سریع از جانب خود

                                                                                        و بر طرف ساختن رنج ها

                                                                                        و سلطنت حقی که آشکار می کنی

                                                                                        و مهری که ما را در بر می گیرد

                                                                                        و لباس عافیتی که ما را می پوشاند


تو را به مهربانی ات سوگندت می دهم که خواسته هایم را ادا کنی ... ای مهربان ترین بخشندگان!

 

سید محمد رضا واحدی

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 10:41 نظرات (0)
بازدید : 81

نشان مادر

آیا مادرم را می شناسید؟

     اگر دیدید زنی در بهترین دوران جوانی...

                       یک دست به پهلو دارد

                                     و یک دست به دیوار ..

                                                         بدانید مادر من است ...

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 10:39 نظرات (0)
بازدید : 85

دلیل آمرزش عابد رياكار

در ميان بني اسرائيل، عابدي بود و در صومعه اي عبادت مي كرد و همواره غرق در عبادت بود و نزم مردم داراي مقام و موقعيت عظيمي شد، حتي حضرت داوود (ع) نيز مجذوب او شد و عظمت مقام او در دل داوود (ع) قرار گرفت.

خداوند به داود (ع) وحي كرد: از عبادت آن عابد تعجب نكن ، او در عبادت رياكار است و عبادت او بي كيفيت است.

داوود (ع) اين موضوع را به هيچ كس نگفت، تا اينكه پس از مدتي آن عابد از دنيا رفت ، مردم براي تشيع جناره او اجتماع كردند ، و جريان را به داود (ع) خبر دادند، ولي داود براي تشيع او از خانه بيرون نيامد  و گفت: خودتان برويد و عابد را دفن كنيد.

اين بي اعتنايي داود (ع) بر بني اسرائيل ، گران آمد و از كار داود (ع) انتقاد مي كردند كه چرا در تشيع جنازه آن عابد شركت نكرد؟

بني اسرائيل پس از آنكه عابد را غسل دادند، پنجاه نفر از آنها برخاستند و گواهي دادند كه از و جز خير نديده اند، و پس از نماز بر جنازه او نيز پنجاه نفر برخاستند و گواهي دادند كه جز خير از او نديده اند، و سپس او را به خاك سپردند.

آنگاه از سوي خدا به داود (ع) وحي شد كه چرا در تشيع دفن عابد شركت نكردي؟

داوود (ع) عرض كرد: « به خاطر آنكه اطلاع دادي او رياكار است » خداوند به داود (ع) وحي كرد: «همانگونه كه گفتم ، عابد رياكار بود، ولي جمعي از علما و راهبان گواهي دادند كه از او جز خيري نديده اند، من گواهي آنها را امضا كردم و آنچه را كه در مورد رياكاري مخفيانه او اطلاع داشتم، پوشاندم و او را آمرزيدم.»

توضيح اينكه: در اسلام، نگه داري جامعه، و راضي نمودن مردم (و عدم كوچكترين آزار به مردم) به گونه اي كه آنها گواهي دهند كه جز خير از فلان كس نديده ايم، بسيار ارزش دارد تا آنجا كه خداوند به خاطر همين ارزش، گناه پوشي كرده و گنه كار را مي بخشد.

بنابراين حفظ جامعه و حفظ محيط ، و خوب زيستن در جامعه (گرچه ظاهري باشد) در اسلام يك اصل است، با توجه به اينكه تظاهر به گناه موجب فساد جامعه و محيط خواهد شد.

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 10:38 نظرات (0)
بازدید : 61

انحراف عابد

عابدي يك عمر مشغول عبادت بود، و از همه چيز بريده بود و به خدا پيوسته بود، روزي هنگام عبادت، نظرش به پرنده زيبايي افتاد كه بر شاخه پر برگ و قشنگ درختي لانه داشت، و بر روي آن شاخه مي نشست و ترانه مي خواند، عابد با خود گفت: اگر مكان نماز  و عبادت خودم را نزديك آن درخت ببرم بسيار شايسته است؛ زيرا صداي دلنشين آن پرنده، روح و روانم را آرامش مي بخشد و مي نوازد، همين كار را كرد.

خداوند به پيامبر آن عصر وحي كرد: از قول من به عابد بگو: « تو به مخلوق من انس گرفتي، آنچنان تو را از (مقام معنويت) فرود آوردم كه از عبادات خود هيچگونه نتيجه اي نبري.»

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 10:32 نظرات (0)
بازدید : 76

فال و پيشگویی عجيب

عبيدالله بن زياد وقتي كه از طرف يزيد، به عنوان استاندار كوفه، وارد كوفه شد، هنگام ورود، سوار بر اسب بود و پرچمي به دست داشت، در نخلستان كوفه به سوي كوفه مي آمد، پرچمش به شاخه نخلي گير كرد، به طوري كه پرچم، پاره شد، ابن زياد فال زد و گفت: « اين درخت، يك نوع ضديت با پرچمداري من دارد.»

دستور داد آن درخت را قطع كردند، نجاري آنرا خريد و به چهار قسمت در آورد.

قبلاً علي (ع) به ميثم تمار خبر داده بود كه آن نخله، چهار قسمت مي شود، و در قسمت چهارم آن تو را به دار مي كشند.

صالح پسر ميثم مي گويد: پس از آن كه ابن زياد پدرم را به دار آويزان كرد و به شهادت رساند، پس از چند روز، از آن چوبه دار ديدن كردم، ديدم آن چوبه، يكي از چهار قسمت آن نخله است، كه من به دستور پدرم، با ميخ اسم پدرم را در آن نوشته بودم، ديدم همان اسم در آن وجود دارد.

ضديت آن درخت از اين رو بود كه ميثم تمار بر روي دار (كه از چوب آن درخت بود) ابن زياد و دودمانش و بني اميه را لعنت مي كرد.

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 10:00 نظرات (0)
بازدید : 75

روح مؤمنان

جابر جعفي مي گويد: در محضر امام باقر (ع) بودم. آه سردي كشديم، سپس عرض كردم: «بي آنكه مصيبت يا حادثه ناگواري ، برايم رخ دهد ، اندوهگين هستم، به گونه اي كه خانواده و دوستانم، آثار اندوه مرا در چهره ام مي بينند.»

امام فرمود: «آري چنين است» عرض كردم: «اين اندوه از چيست؟ و از كجا سرچشمه گرفته است؟»

فرمود: براي چه مي خواهي انگيزه آن را بداني؟ (جريان را فراموش كن) عرض كردم: مي خواهم به راز اين اندوه ، آگاه گردم.

فرمود: «خداوند، مؤمنان را از سرشت بهشتي آفريد و از نسيم روح خويش در ميان آنها جاري ساخت بر اساس همين موضوع«مؤمن ، برادر تني مؤمن ديگر است». سپس فرمود:

«هنگامي كه در نقطه اي از زمين به مؤمني، آسيبي برسد و روح او آزرده گردد، ساير رو ح هاي مؤمنان اندوهگين مي شوند، زيرا اين روح ها با همديگر در تماس و ارتباط هستند.

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 9:58 نظرات (0)
بازدید : 89

داستان خوش اخلاقی

يكي از جوانمردان، در يكي از جنگها ، مجروح شد و بستري گشت، به او گفتند: «فلان تاجر ، داروي شفابخش دارد، از او درخواست كن ، شايد با استفاده از آن دارو، سلامتي خود را بازيابي.»

ولي آن تاجر، به بخل، شهرت داشت ، و معلوم نبود كه آيا تقاضاي مجروح را برمي آورد يا نه؟

جوانمرد مجروح گفت: اگر از آن تاجر بخيل درخواست دارو كنم ، چند احتمال وجود دارد : 1- دارو را ندهد. 2- دارو را بدهد. 3- وقتي دارو را داد به حال من نافع نباشد. 4- به حالم نافع است. در ميان آن همه احتمال، نوشداروي او زهر كشنده است

هرچه از دو نان به منت خواستي          در تن افزودي و از جان كاستيو از سخنان بلند معناي حكيمان است: في المثل «اگر آب حيات (زندگي دائم) را به «آبرو» بفروشند، انسان دانا، مرگ با عزت را بر زندگي با ذلت، ترجيح مي دهد.»

اگر خنظل خوري از دست خوشروي                                 به شيريني از دست ترشروي

 

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 9:57 نظرات (0)
بازدید : 61

دو خصلت رستگاری

حضرت موسي (ع) مشغول مناجات و راز و نياز با خدا بود، و در اين حال مردي را در سايه عرش الهي ديد (كه بر اثر عظمت مقام به آن بارگاه ملكوتي بار يافته است)، عرض كرد: «خدايا اين مرد كيست كه سايه عرش تو ، بر او افكنده شده، و او مشمول اي نعمت عظيمي شده است.»

خداوند در پاسخ او فرمود: اين مرد داراي دو خصلت بود: «1- نسبت به پدر و مادرش نيكي مي كرد. 2- سخن چين نبود، و به اين عنوان بين مردم راه نمي رفت» ، آري او به خاطر اين دو خصلت به اين مقام ارجمند نائل شده است

محمد محمد اشتهاردی

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 8:50 نظرات (0)
بازدید : 74

 آلرژي گلو

به نام خدا

اجازه نده آنچه نمي تواني انجام دهي ،بر آنچه مي تواني انجام دهي تاثير بگذارد.

درمان آلرژي گلو

نسخه اول:

̶            500 گرم گل گاوزبان

̶            200 گرم گل ختمي

̶            200 گرم مرزنجوش

̶            30 گرم اسطوخودوس

̶            30 گرم گل بابونه

̶            20 گرم پنيرك

 

طرز مصرف:

روزانه، يك چنگه از گياهان فوق را در قوري چيني بريزيد و 3 ليوان آب به قوري اضافه كنيد و به مدت 3 دقيقه بجوشانيد و 30 دقيقه دم بكشانيد و بعد از صاف نمودن هرگاه ميل داشتيد بياشاميد.

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 8:28 نظرات (0)
بازدید : 71

مداوای خونريزي گلو

به نام خدا

آن که حقیقت را نمی داند نادان است ولی آن که حقیقت را می داند و آن را پنهان می کند جنایتکار است.

درمان خونريزي گلو

نسخه اول:

به مدت يه هفته روزانه يك مثقال گلنار فارسي را بجوشانيد و بعد با تنظيف صاف كنيد و غرغره نماييد.

 

نسخه دوم:

پوست انار شيرين را بجوشانيد و از صافي بگذرانيد و سپس مقداري گلنار فارسي را پودر نموده و به آن اضافه كنيد و گهگاه غرغره نماييد.

 

نسخه سوم:

2 مثقال گل ختمي – مقداري گلنار فارسي – نشاسته – سماق

طرز مصرف:

گل ختمي را بجوشانيد و بقيه مواد را در آن مخلوط نموده، و بر روي گلو بماليد.

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 8:26 نظرات (0)
بازدید : 68

شیوه درمان گوآتر

به نام خدا

در مواقع فشارکاري و استرس، زمان بيشتري را با کارکنان خود بگذرانيد و با صحبت‌هاي نشاط‌بخش در آن‌ها انرژي ايجادکنيد.

 

درمان گوآتر

نسخه اول

̶            700 گرم گل گاوزبان

̶            100 گرم ريشه شيرين بيان

̶            300 گرم عناب

̶            25 گرم اسطوخودوس

̶            700 گرم بومادران

̶            20 گرم مرزنجوش

̶            25 گرم گل بابونه

 

 

 

طرز مصرف:

ريشه هاي شيرين بيان و عناب ها را نيم كوب كنيد و با بقيه گياهان فوق مخلوط كنيد و بعد روزانه 6 قاشق غذاخوري از آنها را در 4 ليوان آب به مدت 3 دقيقه در قوري چيني بجوشانيد و نيم ساعت دم بكشانيد و سپس با تنظيف صاف كنيد و آب باقي مانده را هرگاه خواستيد ميل كنيد.

 

نسخه دوم

روزانه در سه وعده (صبح ، ظهر ، عصر) به اندازه يك استكان عرق شنبليله

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 8:25 نظرات (0)
بازدید : 63

سه نصیحت ارزشمند

شخصي مرغكي را صيد كرد و او را در قفس انداخت،پس از مدتي ، مرغك به صياد گفت: من يك مرغ ضعيف هستم ، و گوشت چنداني ندارم كه تو بخوري، تو گوشت گاو و گوسفند و شتر خورده اي، از آنها سير نشده اي، از خوردن گوشت من نيز سير نمي شوي، بنابراين بيا و جوانمردي كن و مرا آزاد نما، و اگر مرا آزاد كني ، سه پند به تو مي آموزم، يكي آن هنگام كه در دست تو هستم، يكي آن هنگام كه روي ديوار هستم، و سومي آن هنگام كه بر شاخه درخت نشسته ام.

صياد گفت: بسيار خوب، آن مرغك را از قفس بيرون آورد و به دست گرفت، مرغك پند اول خود را چنين بيان كرد: «هيچ گاه چيز محال را باور مكن»

صياد مرغك را آزاد كرد، مرغك پريد و روي ديوار نشست، و پند دومش را چنين بيان كرد: «هيچ گاه بر گذشته ، افسوس مخور».

سپس از روي ديوار به سوي درخت پريد، روي شاخه آن نشست، و نخست خواست، صياد را امتحان كند كه آيا به دو پندش گوش داده و آن دو پند را پذيرفته است، تا پند سوم را بگويد، يا نه؟ به صياد گفت: «در درون من ده سير طلا و يك در بي نظير بود، تو با آزاد كردن من ، آنهمه طلا و ثروت را از دست دادي!!»

صياد با شنيدن اين سخن، آه كشيد و افسوس و ناله اش بلند شد كه به گفته مولوي:

          آن چنان كه وقت زادن حامله                               گشت غمناك و همي گفت: آه ، آه 
          ناله دارد، خواجه شد در غلغله                             اين چرا كردم كه شد كارم تباه مرغك به او گفت: «مگر تو را نصيحت نكردم كه برگذشته ، غم مخور، پس چرا آه و ناله مي كني» وانگهي در پند دوم به تو گفتم : «هيچگاه محالي را باور مكن، من همه وزنم سه سير بيشتر نيست، چگونه ده سير طلا در اندرون من ميباشد؟!»

صياد به خود آمد و خواهش كرد كه مرغك، پند سومش را بگويد:

        خواجه باز آمد بخود، گفتا كه هين                   گفت: آري خوش عمل كردي به آن
       اين بگفت و بر پريد و شاد رفت                        پند گفتن با جهول خوابناك
      چاك حمق و جهل نپذيرد رفو                            زانكه جاهل، جهل را بنده بود
      بازگو پند سوم اي نازنين                                  تا بگويم پند سوم رايگان
     سوي صحرا سرخوش و آزاد رفت                   تخم افكندن بود در شوره خاك
     تخم حكمت كم دهش اي نيك خو                    چونكه تو پندش دهي او نشنود

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 8:23 نظرات (0)
بازدید : 98

فرق زنان و مردان در زندگی

نگاهی طنز گونه به زندگی مردان و زنان امروز :

آينده:
يـك زن تــا زمانيكه ازدواج نكرده نگران آينده است. يك مرد تا زمانيـكـه ازدواج نـــكرده هــــرگز نگران آينده نخواهد بود.
موفقيت:يــك مرد موفق كسي است كه بيشتر از آنچه هـمــسرش خرج ميكند درآمد داشته باشد. يك زن موفق كسي استكه بتواند چنين مردي را پيدا كند.
ازدواج:
يك زن به اميد اينكه شوهرش تغيير كند با او ازدواج ميكند،ولي تغيير نميكند. يك مــرد به اين اميد با همسرش ازدواج ميكند كه تغيير نكند، ولي تغيير ميكند.
روابط:
اول از همه، يك مرد يك رابطه را يك رابطه بحساب نمي آورد. وقتي رابطه اي تمام ميشود، زن شروع به گريه نموده و سفره دلش را براي دوستان دخترش ميگشايد و نيز شعري با عنوان "همه مردها نادانند" مي سرايد. سپس به ادامه زندگيش ميپردازد. مرد هنگام جدايي اندكي مشكلاتش بيشتر است. 6 ماه پس از جدايي ساعت 3 نيمه شب يك پنجشنبه، تلفن ميزند و ميگويد: "فقط ميخواستم بدوني كه زندگيمو از بين بردي، هيچوت نمي بخشمت، ازت متنفرم، تو يه ديوانه اي، ولي ميخوام بدوني باز هم يه فرصتي برامون باقي مونده." نام اين كار تماس تلفني "ازت متنفرم/عاشقتم" است كه 99 درصد مردان حداقل يك بار آنرا انجام ميدهند. برخي كلاسهاي مشاوره اي مخصوص مردان براي رها شدن از اين نياز تشكيل ميشود كه معمولا تاثيري در بر ندارند.
بلوغ:
زنان بسيار سريعتر از مردان بالغ ميشوند. اغلب دختران 17 ساله ميتوانند مانند يك انسان بالغ رفتار كنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم كودكانه بسر برده و رفتارهاي ناپخته دارند. به همين دليل است كه اكثر دوستي هاي دوران دبيرستان به ندرت سرانجام پيدا ميكنند.
فيلم كمدي:
فرض كنيد چند زن و مرد در اتاقي نشته اند و ناگهان سريال نقطه چين شروع مي شود. مردها فورا هيجان زده شده و شروع به خنده و همهمه ميكنند، و حتي ممكن است اداي بامشاد را نيز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شكايت منتظر تمام شدنش ميشوند.
دست خط:
مردها زياد به دكوراسيون دست خطشان اهميت نميدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده ميكنند. زنان از قلم هاي خوشبو و رنگارنگ استفاده كرده و به "ي" ها و "ن" ها قوس زيبايي ميدهند. خواندن متني كه توسط يك زن نوشته شده، رنجي شاهانه است. حتي وقتي مي خواهد تركتان كند، در انتهاي يادداشت يك شكلك در انتها آن ميكشد.
حمام:
يك مرد حداكثر 6 قلم جنس در حمام خود داد - مسواك، خمير دندان، خمير اصلاح، خود تراش، يك قالب صابون و يك حوله. در حمام متعلق به يك زن معمولي بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. يك مرد قادر نخواهد بود اغلب اين اقلام را شناسايي كند.
خواروبار: يك زن ليستي از جنسهاي مورد نيازش را تهيه نموده و براي خريدن آنها به فروشگاه ميرود. يك مرد آنقدر صبر ميكند تا محتويات يخچال ته بكشد و سيب زميني ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خريد ميرود. او هر چيزي را كه خوب بنظر برسر مي خرد.
بيرون رفتن:
وقتي مردي ميگويد كه براي بيرون رفتن حاظر است، يعني براي بيرون رفتن حاظر است. وقتي زني ميگويد كه براي بيرون رفتن حاظر است، يعني 4 ساعت بعد وقتي آرايشش تمام شد، آماده خواهد بود.
گربه:زنان عاشق گربه هستند. مردان ميگويند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بيرون پرتاب ميكنند.
آينه:
مردها خودبين و مغرور هستند، آنها خودشان را در آينه چك ميكنند. زنان بامزه اند، آنها تصوير خود را در هر سطح صيقلي بازديد ميكنند -- آينه، قاشق، پنجره هاي فروشگاه، برشته كننده ها، سر طاس آقاي زلفيان...تلفن:
مردان تلفن را به عنوان يك وسيله ارتباطي براي ارسال پيامهاي كوتاه و ضروري به ديگران در نظر ميگيرند. يك زن و دوستش مي توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسيدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت ديگر با هم شروع به صحبت كنند.
آدرس‌يابي:وقتي يك زن در حال رانندگي احساس ميكند كه راه را گم كرده، كنار يك فروشگاه توقف كرده و از كسي كه وارد است آدرس صحيح را ميپرسد. مردان اين را به نشانه ضعف ميدانند. آنها هرگز براي پرسيدن آدرس نمي ايستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان ميچرخند و چيزهايي شبيه اين ميگويند: "فكر كنم يه راه بهتر پيدا كردم،" و "ميدونم كه بايد همين نزديكي باشه، اون مغازه طلا فروشي رو ميشناسم."
پذيرش‌اشتباه:زنان بعضي اوقات قبول ميكنند كه اشتباه كردند. آخرين مردي كه اشتباهش را پذيرفته 25 قرن پيش از دنيا رفته است.
فرزند:
يك زن همه چيز را در مورد فرزندش مي داند: قرارهاي دكتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزديك و صميمي، قرارهاي رمانتيك، غذاهاي مورد علاقه، اسرار، آرزوها و روياها. يك مرد بطور سربسته و مبهم فقط ميداند برخي افراد كم سن و سال هم در خانه زندگي ميكنند.
لباس‌شيك‌پوشيدن:يك زن براي رفتن به خريد، آب دادن به گلهاي باغچه، بيرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستي لباس شيك مي پوشد. يك مرد فقط هنگام رفتن به عروسي و يا مراسم ترحيم لباس رسمي برتن ميكند.
شستن‌لباسها:
زنان هر چند روز يك بار لباسهايشان را ميشويند. مردها تك تك لباس هاي موجود در كمد، حتي روپوش و اونيفرم جراحي هشت سال پيش خود را مي پوشند و هنگاميكه لباس تميزي باقي نماند، يك لباس كثيف بر تن نموده و كوه ايجاد شده از لباسهاي چرك خود را با آژانس به خشك شويي منتقل ميكنند.
عروسي:هنگام ياد كردن از عروسي ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت ميكنند، مردان درباره "ميهماني هاي دوران مجردي."
اسباب‌بازي:
دختران كوچك عاشق عروسك بازي هستند و وقتي به سن 11 يا 12 سالگي ميرسند علاقه شان را از دست ميدهند. مردان هيچگاه از فكر اسباب بازي رها نميشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازي هايشان نيز گران قيمت تر و پيچيده تر ميشوند. نمونه هاي از اسباب بازيهاي مردان: تلويزيون هاي مينياتوري و كوچك، تلفنهاي اتومبيل، مخلوط كن و آب ميوه گيري، اكولايزرهاي گرافيكي، آدم آهني هاي كنترلي، گيمهاي ويدئويي، هر چيزي كه روشن و خاموش شده، سر و صدا كند و حداقل براي كار كردن به شش باتري نياز داشته باشد.
گل‌و‌گياه:
يك زن از شوهرش ميخواهد وقتي مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب ميدهد. زن پنج روز بعد به خانه اي پر از گلها و گياهان پژمرده برميگردد. كسي نميداند چرا اين اتفاق افتاده است.
سبيل:بعضي از مردان مانند هركول پوآرو با سيبيل خوش تيپ ميشوند. هيچ زني وجود ندارد كه با سبيل زيبا بنظر برسد.
اسامي‌مستعار:اگر سارا، نازنين، عسل و رويا با هم بيرون بروند، همديگر را سارا، نازنين، عسل و رويا صدا خواهند زند. اگر بابك، سامان، آرش و مهرداد با هم بيرون بروند، همديگر را گودزيلا، بادام زميني، تانكر و لاك پشت صدا خواهند زد.
پرداخت‌صورتحساب‌ميز:وقتي صورتحساب را مي آورند، با اينكه كلا 15هزار تومان شده، بابك، سامان، آرش و مهرداد هر كدام 10 هزار تومان روي ميز ميگذارند. وقتي دختران صورتحساب را دريافت ميكنند، ماشين حسابهاي جيبي خود را بيرون مي آورند.
پول:
يك مرد 2000 تومان براي يك جنس 1000 توماني مورد نيازش مي پردازد. يك زن 1000 تومان براي يك جنس 2000 توماني كه نيازي به آن ندارد مي پردازد.
بگو‌مگوها:حرف آخر را در جر و بحث ها زنان ميزنند. هر چيزي كه يك مرد بعد از آن بگويد، شروع يك بگو مگوي ديگر خواهد بود.

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 7:40 نظرات (0)
بازدید : 127

حکایت خط نوشتن حسن و حسين

آن هنگام كه سر بريده امام حسين (ع) را شام نزد يزيد بردند، سفير شاه روم در مجلس يزيد حاضر بود، وقتي كه صاحب سر را شناخت ، متأثر شد و گريه كرد و خاطره اي از كودكي امام حسين (ع) را براي يزيد نقل نمود، گفت: من (به عنوان تجارت) به مدينه رفته بودم، روزي در مسجد بودم ناگاه ديدم حسن و حسين (ع) به حضور پيامبر (ص) آمدند، حسين گفت: اي جد بزرگوار، من با برادرم  حسن (ع) كشتي گرفتم، هيچ يك از ما نتوانستيم بر ديگري پيروز گرديم ، اكنون آمده ايم از شما بپرسيم كه كدام يك از ما بر ديگري افزونتر است؟

پيامبر (ص) فرمودند: مسابقه كشتي گرفتن شايسته شأن شما نيست، برويد هر كدام چند سطر بنويسيد، خط خد را نزد من بياوريد تا بگويم خط كدام يك از شما زيباتر است ، چرا كه هر كس خطش نيكوتر است، نيروي او بيشتر مي باشد.

آنها رفتند و هر كدام جداگانه خطي نوشتند و به محضر رسول الله (ص) آوردند، پيامبر (ص) ساعتي بر آن خط ها نگاه كرد و نخواست دل هيچ كدام از آنها را شكسته شود، به آنها فرمود: «نزد پدرتان برويد تا او قضاوت كند كه خط كدام يك از شما زيباتر است.»

آنها به سوي پدر روانه شدند، من ديدم پيامبر (ص) همراه سلمان، پشت سر آنها حركت كرد . بين من و سلمان رابطه دوستي و برادري بود، بعداً به سلمان گفتم: تو را به حق برادري كه بين ما هست، علي (ع) در مورد خط حسن و حسين (ع) چگونه قضاوت كرد؟

سلمان گفت: علي (ع) خط آنهارا ديد  و ساعتي فكر كرد و ديد اگر بگويد : خط حسن زيباتر است، حسين (ع) غمگين مي گردد ، و اگر بگويد خط حسين (ع) زيباتر است ، حسن (ع) غمگين مي گردد، فرمودند: نزد مادرتان برويد تا او قضاوت كند ، نزد مادرشان رفتند و صفحه نوشته شده را به او نشان دادند و جريان را بازگو كردند.

حضرت زهرا (ص) با خود فكر كرد كه جد و پدر آنها نخواست دل آنها را بشكند، من چگونه قضاوت كنم، به آنها فرمودند: اي نور چشمان من ، بند گردنبند خودم را بر سر شما مي بُرم ، و در نتيجه دانه هاي گردنبند بر زمين پخش مي شود ، شما آن دانه ها را بچينيد ، هر كدام از شما بيشتر برچيديد خط او بهتر است و نيرويش بيشتر ميباشد.

در آن گردنبند هفت دانه مرواريد بود ، فاطمه (ص) برخاست و بندگردنبند را بالاي سر آنها بريد و حسن و حسين (ع) براي چيدن دانه ها به تكاپو افتادند ، سه عدد را حسن (ع) و سه عدد را حسين (ع) بر چيدند. يك دانه مانده بود، همان هنگام خداوند به جبرئيل فرمان داد به زمين برو وبا پر خود آن يك عدد مرواريد را به دو نيم كن.

جبرئيل اين مأموريت را بي درنگ انجام داد ، حسن (ع) نيمه آن و حسين (ع) نيمه ديگر آنرا برداشت.

اي يزيد بنگر كه رسول خدا (ص) و علي (ع) و فاطمه (ص) نخواستند دل حسين و حسن (ع) را بشكنند و حتي خداوند بزرگ، نخواست دل هيچ يك از آنها را بشكند، لذا چنان دستوري به جبرئيل داد . ولي تو با پسر دختر پيامبر (ص) چنين مي كني؟ «اي يزيد واي بر تو و بر دين تو باد»

سپس آن سفير روم كه به ظاهر مسيحي بود به سوي سر بريده امام حسين (ع) حركت كرد ، آن را برداشت و به بغل گرفت و مي بوسيد و گريه مي كرد و مي گفت: « اي حسين در محضر جدت رسول خدا (ص) و پدرت علي (ع) و مادرت فاطمه (ص) براي من گواهي بده، كه از شأن تو دفاع نمودم»

ناگفته نماند كه در مورد اين مسيحي نقل شده است همان هنگام كه در مدينه بود در خفا قبول اسلام كرد و به روم بازگشت ، و چندين سال براي حفظ جان خويش ، اسلام خود را پنهان مي داشت، نام او عبدالشمس (بنده خورشيد) بود، پيامبر (ص) نام او را به عبدالوهاب تغيير داد ، و در دستگاه قيصر روم تا به مقام وزارت رسيد.

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 7:38 نظرات (0)
بازدید : 75

نوشته بهلول بر كاخ

 

بهلول بن عمرو، از شاگردان برجسته امام صادق (ع) از اهالي كوفه بود، و در ماجرايي براي دوري از دستگاه قضايي هارون الرشيد ، به دستور محرمانه امام كاظم (ع) براي حفظ جا خويش، تظاهر به ديوانگي مي كرد، ولي نه تنها ديوانه نبود بلكه از عارفان وارسته و هوشمند بود.

هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسي) كاخ جديدي ساخته بود، روزي «بهلول» را ديد و به او گفت : «سخني بر ديوار كاخ بنويس» بهلول، ذغالي پيدا كرد، و بر ديوار آن كاخ چنين نوشت:

«گل را بالا بردي و دين را پايين آوردي، گچ را بر افراشتي ، و دستور صريح اسلام را خوار كردي، اگر اين كاخ را از مال خودت ساخته اي قطعاً اسراف نموده اي، و خداوند اسراف كاران را دوست نمي دارد، و اگر از مال ديگران ساخته اي، ظلم نموده اي، و خداوند، ظالمان را دوست نمي دارد.

محمد محمدی اشتهاردی

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 7:36 نظرات (0)
بازدید : 78

قدرت بالاتر از قدرت قبلی

 دست بالاي دست بسيار است

پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود:

1- هنگامي كه خداوند درياهاي سفلي را آفريد، آن درياها افتخار كردند ، و به موج هاي خود باليدند و گفتند: «چه كسي برما چيره و غالب اس؟!»

2- خداوند زمين را آفريد، كه دريا را در سطح (و گودالهاي) خود قرار داد، و زمين بر دريا، برافراشته شد، و در نتيجه دريا بر زمين ، خوار گرديد، سپس زمين مغرور شد و افتخار كرد كه چه چيزي بر من غالب است؟!»

3- خداوند، كوه ها را آفريد، و آنها را ميخ هاي زمين قرار داد، و زمين در برابر كوه ها ، ذليل شد و سرخورده گرديد. سپس كوه ها بر زمين افتخار كردند، و غرور و سركشي نمودند و گفتند: «چه چيزي بر ما غالب و پيروز مي گردد؟!»

4- خداوند آهن را آفريد ، كه با آهن، سنگ كوه، قطعه قطعه شد، و در نتيجه كوه در برابر آهن سر فرود آورد ، سپس آهن بر كوه ها افتخار كرد، و گفت: «چه چيزي برمن غالب و چيره مي شود؟!» (من آن هستم كه كوه را مي شكنم).

5- خداوند آتش را آفريد: و آهن در دل آتش، نرم شد و ذوب و ذليل گرديد. اين بار آتش مغرور شد و بر آهن افتخار نمود ، و از روي غرور، زبانه كشيد و گفت:« چه كسي بر من غالب مي شود؟!»

6- خداوند آب را آفريد، و همان آتش به وسيله آب خاموش و ذليل گشت، اين بار آب مغرور شد.

7- سپس خداوند باد را آفريد، باد امواج دريا را به هرجا كه خواست به حركت در آورد ، و طغيان آب را سركوب نمود، و سرانجام باد به حركات تند خود، مغرور شد و گفت: «كيست كه برمن غالب گردد، و من آن هستم، كه آب سركش را ، سركوب كردم. و همه جاجولان گاه من است.»

8- خداوند انسان را آفريد، انسان (با عقل و هوش خود) بناهاي مستحكم و پناهگاه ها را در برابر بادها، ساخت، بادها در برابر او نتوانستند عربده بكشند، و سرخورده شدند. انسان، مغرور شد كه من چنين و چنان هستم و افسار گسيختگي باد و طوفان را مهار كردم، و باد را خوار نمودم ، كيست كه برمن غالب شود؟!

9- خداوند مرگ را آفريد، مرگ وقتي به سر رسيد، انسان، ذليل آن شد و نتوانست مرگ را از خود دور سازد، مرگز نيز مغرور شد و افتخار كرد كه من آن هستم كه (گُل سر سبد موجودات) را ذليل و اسير كردم.

10- خداوند به مرگ فرمود افتخار نكن ، من تو را دو نيم كردم، و به دو گروه دوزخي و بهشتي تقسيم نمودم، و از آن پس هميشگي (يا دوزخ و يا در بهشت) را به صحنه آوردم، و مسأله اي به نام مرگ را نابود كردم.

دست بالاي دست بسيار است

در جهان فيل مست بسيار است

تازه همان فيل مست هم از گربه مي ترسد و وقتي گربه را ببيند پا به فرار مي گذارد، چنانكه نقل شده در يكي از جنگ هاي هندوستان، فيل سواران به خاطر گربه هايي كه در لشگر مقابل بود ، بر اثر رميدن فيل ها ، شكست خوردند.

بنابراين ذات پاك خدا، وجود غالب مطلق است، و بر همه چيز برتري دارد و بايد به او دل بست.

برگرفته شده از کتاب : محمد محمدی اشتهاردی

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 7:34 نظرات (0)
بازدید : 91

مجازات سریع دشمن امام علي (ع)

پس از آنكه پيامبر (ص) در صحراي غدير در برابر صدها هزار نفر مسلمان ، امام علي (ع) را به عنوان خليفه بعد از خود نصب كرد، و فرمود : هر كس كه من رهبر او هستم، اين علي، رهبر اوست)

شخصي (پركينه) به نام حارث بن نعمان فهري نزد رسول خدا (ص) آمد و در حضور اصحاب، به آن حضرت گفت: «اي محمد! تو به ما امر كردي كه گواهي به يكتايي خدا دهيم و پيامبري تو را تصديق كنيم، پذيرفتيم،  و به جا آورديم ، دستور حج به ما دادي قبول كرديم، به اين امور اكتفا نكردي تا اينكه بازوي پسر عمويت را گرفتي و بلند كردي و او را بر ما برتري دادي و گفتي هركسي كه من رهبر او هستم ، پس از اين علي (ع) رهبر اوست آيا اين كار را پيش خود كردي يا از طرف خدا انجام دادي؟

پيامبر (ص) فرمود: سوگند به خداوندي كه معبودي جز او نيست اين كار را به دستور خدا انجام دادم.»

حارث (از شدت ناراحتي) روي خود را از پيامبر برگردانيد، در حاليكه مي گفت «خدايا اگر آنچه محمد مي گويد، حق است سنگي از آسمان بر ما فرو فرست، يا غذاب دردناكي برما نازل كن»

هنوز به مركب سواري خود نرسيده بود كه سنگي از آسمان آمد و بر وسط سرش رسيد و از قسمت پايين بدنش خارج گرديد، و همان دم كشته شد.

آيه هاي اول سوره معارج در اين مورد بر پيامبر (ص) نازل گرديد، كه در آيه اول و دوم آن مي خوانيم: «تقاضا كننده اي تقاضاي عذاب كرد كه واقع شد – اين عذاب مخصوص كافران است و هيچ كس نمي تواند آنرا دفع كند.»

محمدمحمدی اشتهاردی

ایرانیکان پنجشنبه 17 دی 1394 زمان : 7:33 نظرات (0)
بازدید : 81

دعای جلوگیری از فرار دختر و پسر

ایه جهت جلوگيري از فرار فرزندان(دختر و پسر) اگر با نیت پاک و توکل به خدا خوانده شود انشالله موثر است.
 

آيه زير را بر تكه اي از نان جو بنويسيد سپس بر فرزند خود بخورانيدديگر فكر فرار بر سرش نمي زند.انشالله

 

(( يا ايهاالذين آمنو...))  ( آل عمران200)

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 23:28 نظرات (0)
بازدید : 94

نماز توبه و استغفار

نماز توبه

 

براي توبه بايد ابتدا غسل كردو سپس وضو گرفت.

 نماز توبه چهار ركعت به شرح زير مي باشد:

 - در هر ركعت يكبار سوره حمد + 3 بار توحيد + يكبار ناس + يكبار فلق

- چهار ركعت به كيفيت بالا خوانده شود .

- در ركعت چهارم سلام بدهد.

بعد از اتمام نماز :

 

70مرتبه : استغفرالله ربي و اتوب اليه.

 

      يكبار ( لا حول و لا قوه الا باالله العلي العظيم).

 

سپس بگويد : يا عزيز يا غفار اغفرلي ذنوبي و ذنوب جميع المومنين و المومنات فانه لا يغفر الذنوب الا انت .

 

نقل شده است اگر كسي 70 پيغمبر را كشته باشد و از روي صدق دل توبه كند توبه اش مورد قبول قرار مي گيرد.

 

 مي گويند توبه وحشي ( قاتل حمزه سید الشهدا  (َع) با اينكه صدمه به قلب آن حضرت زدند مورد قبول قرار گرفت .

 

خداوند جل جلاله مي فر مايند:

 

از همه كس مي گذرم الا قاتل الحسين ( ع)

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 23:25 نظرات (0)
بازدید : 94

درمان تشنج  Grampe

به نام خدا

زندگي را درياب ...که زندگي حبابي بيش نيست

براي درمان تشنج (Grampe)[1]

نسخه اول:

̶            گل هميشه بهار

̶            آويشن كوهي

̶            گل بابونه

̶            قنطوريون دقيق

̶            ناخونك

̶            اكليل كوهي

̶            شيرگياه

̶            شقايق نعماني

̶            اسطو خودوس

̶            سنبل الطيب

̶            فرنجمشك

̶            پوست نارنج

̶            سوسنبر

 

 

 

طرز مصرف:

به مدت 25 روز ، روزانه يك چنگه[2] از گياهان فوق را در قوري چيني بريزيد و سه ليوان آب جوش به قوري اضافه كنيد و سپس به مدت 45 دقيقه دم بكشانيد، بعد از صاف نمودن هرگاه ميل داشتيد بياشاميد

 

نسخه دوم:

̶            بومادران

̶            برگ بو

̶            گلپره

̶            چوب بيني

̶            هزار چشم

̶            پوست امين الدوله

̶            ناخونك

̶            شاه پسند

 

 

طرز مصرف:

به مدت 30 روز ، روزانه چنگه از گياهان فوق را در 4 ليوان به مدت 3 دقيقه بجوشانيد و 30 دقيقه دم بكشانيد و بعد از صاف نمودن ، هرگاه ميل داشتيد بياشاميد.

 

نسخه سوم:

̶            اسطوخودوس

̶            بادرنجبويه

̶            ريشه شيرين بيان

̶            گل گاوزبان

̶            گل بابونه

̶            ريشه ايرسا

̶            عناب

̶            اكليل كوهي

 

 

طرز مصرف:

عناب ها و ريشه را نيم كوب كرده، با بقيه گياهان دارويي مخلوط كنيد . سپس به مدت ده روز ، روزانه يك چنگه از آنها را در قوري چيني بزرگي بريزيد و بعد از 5 ليوان آب جوش داخل قوري اضافه كنيد و 45 دقيقه دم بكشانيد و بعد با تنظيف صاف نمائيد. و سپس 20 گرم ترنجبين را در يك استكان آب ولرم خيس كنيد ، تا به مدت 5 ساعت بماند و ته نشين شود. سپس آب صف روي آن را جدا كنيد و آب اول و آب دوم را مخلوط كنيد و بعد هرگاه ميل داشتيد مثل آب بياشاميد.

پرهيزها

غذاي كم نمك بخوريد و باقلا، ماست ترش، سركه، ماهي ، گوشت گاو، پاچه گاو، كشك ، ميوه نارس، و گشنيز خام تا پايان مصرف داروها نخوريد.

 

نسخه چهارم

گل بابونه، مرزنجوش شكر سرخ مازندران را بجوشانيد و سپس تنقيه نماييد.

 

نسخه پنجم

̶            مرمكي

̶            انغوزه

̶            سداب

 

طرز مصرف:

با مواد فوق قرصهايي به اندازه نيم نخود تهيه كنيد، روزانه بعد از هر وعده غذا ، يك دانه همراه آب ببلعيد.

نسخه ششم:

5/0 از عصاره شابيزك را با 1 درصد صبر زرد و 5/98 درصد انغوزه را با هم مخلوط كرده قرص مانند كنيد و روزانه يك دانه از آنها را بعد از هر وعده غذايي همراه آب ببلعيد.

نسخه هفتم:

3 مثقال تخم خربزه                 را با هم مخلوط نموده ، پودر ميل كنيد

2 مثقال تخم گرمك                 كنيد و با مقداري عسل

2 مثقال تخم خشخاش              طبيعي مخلوط كرده و سپس



[1] تشنج كه بيشتر از اختلال اعصاب يا اختلال جريان خون پديد مي آيد.

[2]چنگه عبارتست از تقريبا 5 گرم گياه خشك و يا 25 گرم گياه مرطوب

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 23:21 نظرات (0)
بازدید : 81

آیه شناخت دزد

این ایه از سوره واقعه را بر تکه ای نان نوشته وبه خورد انکس که گمان میکنید دزد است بدهید و اگر لقمه نان در گلوی او گیر کرد انشخص دزد است ایه این است:

اذا بلغت الحلقوم وانتم حینئذ تنظرون

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 23:18 نظرات (0)
بازدید : 163

ساعات و شرايط دعا و طلسم نوشتن

 نوشتن دعا وطلسم داراي شرايطي خاص است اول اينكه بايد نيت سائل پاك باشدودر غير اين صورت نتيجهء بدي ميدهد كه موجبات پشيماني را به بار مي اورد پس بايد نيت سائل قربتا الي الله باشد يعني با شرع برابري داشته باشد

دوم اينكه هر دعا و طلسمي زكاتي دارد كه بعضي از اساتيد گفته اند كه ميتوان 110 تومان به نيت امام علي (ع) صدقه دادو سپس دعا بنويسيد البته نظرات در مورد زكات ها مختلف است

سوم اينكه هر دعا يا طلسمي ساعت خاص خود را داردكه من خدمت شما عرض ميكنم

شنبه:ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت زحل است كه نحس اكبر است و براي نوشتن دعا وطلسمات دشمني و جدائي به كار ميرود (پناه بر خدا)

يكشنبه:ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت شمس است كه سعد اكبر است و براي نوشتن دعا هاي محبت وزبان بند (عقداللسان) خوب است

دوشنبه:ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت قمر است كه سعد اصغر است ونيز براي نوشتن دعا و طلسمات محبت وزبان بند به كار ميرود

سه شنبه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت مريخ است كه نحس اصغر است وبراي نوشتن دعا وطلسمات دشمني و جدائي به كار ميرود (پناه بر خدا)

چهار شنبه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت عطارد است كه سعد اصغر است است ونيز براي نوشتن دعا و طلسمات محبت وزبان بند به كار ميرود

پنج شنبه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت مشتري است كه سعد اكبر است است ونيز براي نوشتن دعا و طلسمات محبت وزبان بند به كار ميرود

جمعه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت زهره است كه سعد اكبر است است ونيز براي نوشتن دعا و طلسمات محبت وزبان بند به كار ميرود

نكته:هيچگاه در شب مخصوصا به هنگام غروب دعا وطلسم ننويسيد كه موجب بلا ونزاع وجنگ ميشود

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 23:16 نظرات (0)
بازدید : 165

تعبیر خواب امام جعفر صادق (ع)

از حضرت امام صادق عليه السلام منقول است

خواب شب  اول و دهم و بيست و يکم دروغ است .
خواب شب ششم و هفتم و پانزدهم و هيجده ام و نوزده ام راست است.
خواب شب هشتم و نهم و يازدهم و دوازدهم و بيست و دوم و بيست و سوم و بيست و هشتم تعبيری نيک دارد.
خواب شب چهارم و پنجم و شانزدهم و هفدهم بتاخير می افتد .
خواب شب بيستم و بيست و پنجم و بيست و ششم تعبير ندارد.
خواب شب دوم و سوم و بيست وچهارم نتيجه بعکس ميبخشد.
خواب شب سيزدهم و چهاردهم نه خير دارد و نه ضرر.

توجه شود که در فرهنگ اسلامی ابتدا شب و سپس روز داريم . به عنوان مثال شب سوم ماه شبی است که فردای آن روز سوم ماه قمری است

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 16:22 نظرات (0)
بازدید : 87

خواص سوره یوسف در کاريابی

در کتاب سرالمستتر آمده است:

سوره حضرت يوسف  (ع)را بنويسد و شب هنگام از خانه خارج گشته و در شکاف ديواری پنهان کند و موقع برگشتن به پشت سر خود نگاه نکند  بعد از سه روز او را برای شغلی دعوت کنند و مشغول گردد."

 افرادی شخصاٌ چندين بار از اين روش استفاده کرده اند و جواب مثبت گرفتند.ولی ميبايست چند مورد حتماٌ رعايت شود. اول : در نوشتن آيات طهارت و وضو داشتن رعايت گردد  , قلم و کاغذ غصبی و نجس نباشد .ديواری که کاغذ در آن پنهان ميشود غصبی و ناپاک نباشد . موقع برگشتن به هيچ وجه نبايد به پشت سر نگاه کرد. انشاالله شماه هم نتیجه بگیرید .

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 16:20 نظرات (0)
بازدید : 108

دعای گشایش کار و رونق کسب و تجارت

برای گشایش در کار و فتح و قوت کسب٬ هرکس ۲ بار صلوات بفرستد و الم نشرح و آیه الکرسی را هر کدام ۲ بار بخواند و از انگشت کوچک تا بزرگ عقد کند (ببندد) البته تاثیر عجیبی خواهید دید.

و نیز برای گشایش کار آیه الکرسی بعد از هر نماز خوانده شود.

سوره قدر ۱۰ بار بعد از نماز صبح خوانده شود.

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 16:04 نظرات (0)
بازدید : 169

معروف ترین کتابهای علوم غریبه

طمطم هندی /میرداماد کبیر/مجمع الدعوات کبیر وصغیر/گوهر شب چراغ/بحرالاسرار/اسرار الخفیه/تسخیرات سکاکی/کنزالحسینی/سرالمستتر/اورادسلیمانی/ مجمع العلوم والحروف/تحفة الرضویه/جامع الفواید/اسرار قاسمی/جفر جامع/پیشگوئیهای سید اجاق/انوار الرمل/مشارق الانوار/هفتادودو دیو   .

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 16:02 نظرات (0)
بازدید : 106

سوره رفع فقر و تنگدستی

آیات و روایات زیادی است که خواص خاص دارند از حضرت امام صادق(ع) منقولست هرکس سوره کهف را بنویسد و در شیشه سر تنگ نهد و آنرا در منزل خود نگه دارد از درویشی و وام خلاص شود و او و اهل و عیالش محتاج نشوند و هیچ کس نتواند به او بدی برساند.  

منبع: شفاخانه قرآن

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 15:45 نظرات (0)
بازدید : 83

دعای اعتماد به نفس و تقویت اراده

کسانی که اعتماد به نفس لازم در امور را ندارند و به قول معروف دارای ضعیف اراده می باشند : اسامی الهــــی «الشدیـد» ٬ «ذوالقـوة» ٬ «القاهــــر» ٬ «المقتــدر» را بخواند و بر خواندن مداومت نماید ٬ همت و اراده اش قوی گردد .


منبع : خواص الآیات صفحه ۶۳

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 15:43 نظرات (0)
بازدید : 336
بررسی نسخه وزیری و شاهی (نقشه گنج و دفینه)
گنج یابی و کاوش دفینه حتی در کاوش باستان شناسی بدون برنامه و نقشه عمل کردن بسیار سخت و مشکل است یا باید مطالعه علمی جامعی کرد و یا با استفاده از ابزارهای مختلف به جستجوی دفینه پرداخت از جمله ابزارها مجموعه کتابهای گنج یابی، فلزیابها، نقشه گنج و... است که در شناخت و استفاده هر یک باید آموزش  علم آن را داشت.
 

کسانی که با نسخه به دنبال گنج رفته اند می دانند در کار با نسخه ها مهمترین کار انطباق نسخه با مکانی که به آن اشاره می کند است.

نشانه های اصلی موجود در نسخه ها(کوه,تپه,رودخانه,صخره,غارو…) در انطباق نسخه به شماکمک بزرگی می کنند.اگر نسخه رادرست انطباق نکنید هدفتان جایی اشتباه خواهد بود.یکی دیگر از نکات مهم در نسخه ها جهت های طلوع و غروب خورشید است.این موضوع معمولا در بیشتر نسخه ها دیده می شود.یادتان باشد نباید فقط با توجه نمودن به یک یا چند رد و نشانه زود تصمیم گرفت باید به علایم مانند نگاه کردن به یک عکس سه بعدی نگریست.در نسخه ها خورشید ,باد و جهت جریان آب بسیار مهم است اگر نسخه با این زوایا منطبق نشود تمام تلاش های شما به هدر خواهد رفت.بعد از این که نسخه با مکانتان منطبق شد باید به سراغ جزییات نشانه وعلایم رفت و توجه کرد که آیا کاملا در جای خود یر به یر می شود یا خیر

 

اگر نتوانستید نسخه را با مکانتان منطبق کنیدبیخودی تلاش نکنید به طور قطع جای اشتباهی را حفاری خواهید کرد.

در نسخه ها رودخانه ها ,در منطبق نمودن عنصر بسیار مهمی هستند و باید بسیار خوب ارزیابی شوند,همچنین نشانه کوهی که در نسخه معلوم شده و سمت غرب و شرق علایم باید ارزیابی شود ودر آخر با ادقام این ارزیابی ها نتیجه گیری حاصل شود.

در مناطقی که تپه ها و رودخانه وجود دارند روی مناطق تنگ و باریک شده حساسیت بیشتری داشته باشید.باید به مناطقه ای که باریک و تنگ است و این باریکی در جهت جریان رودخانه است حساسیت خاص تری داشت.

در نسخه ها, رودخانه ها و چشمه های موجودکه به عنوان نشانه بکار می روند نقش حیاتی دارند, مسئه دیگر نقطه روبروی جایی که چشمه ها و یا رودخانه ها شیب دارند و  آب به پایین سرازیر می شود و محل اتصال دو رود به هم  است.

در دوران باستان منابع آبی از جمله نهرها و… بسیار مد نظر بوده پس درجایی که می خواهید حفاری کنید به این گونه مناطق توجه ویژه ای کنید.

نهرها ,منابع آبی, چشمه ها و… ممکن است طی سالیان دراز خشکیده باشند ویا مکانشان عوض شده باشد باید به این نکته توجه ویژه ای نمود.

رودخانه هایی که در نسخه به آنها اشاره شده معمولا از کوه به پایین و یا از جای مرتفع به پایین سرازیر می شوند.معمولا رودخانه شما را به منطقه ای که نشان بعدی هست خواهد رساند.این نکته در نسخه ها و در منطبق نمودن آنها به شما سرنخ های مهمی می دهد.

فراموش نکنید کسی که مال خودش را دفن می کرد به آب احتیاج داشته است حتما باید در منطقه ای نزدیک یک منبع آبی (چشمه ,رودخانه و…)وجود داشته باشد.

مواردی شاخصی همچون غار ,سنگ  خاص و …درمنطبق کردن و تست نمودن جا بسیار مهم است.

اگر مورد شما قبور و قبرستان ها باشد باید یاد بگیرید به جهت قبرها توجه کنید و بفهمید آنها چه دینی داشته اند سپس به نسخه نگاه کرده ببینید آیا با آن منطبق می شود یا خیر

آبشارها, نهرها ,رودخانه ها ,غارها و قبر که در نسخه آمده می تواند به معنای واقعی خود قرار داده نشده باشند این موضوع را به طور جامعی ارزیابی کرد.

 گنج یابی, عتیقه, گنج, دفینه, زیرخاکی, پیدا کردن گنج, نسخه گنج, نسخه وزیری, نسخه شاهی, نقشه گنج, نقشه دفینه, آدرس زیرخاکی, محل دقیق دفینه,

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 15:15 نظرات (0)
بازدید : 297
گنج ها و دفینه های هخامنشیان
سلسله هخامنشیان یکی از بزرگترین سلسله های ایران از نظر قدرت، وسعت و ثروت بود ثروت بسیار زیاد این خاندان حکومتگر و عادل بسیار زیاد بود و بعد از سقوط آنان از سرنوشت بسیاری از آنها خبری در دست نیست .
 

مالیات در ایران عهد هخامنشی از زمان جهانداری داریوش برزگ بانظم و ترتیب و ممیزی معین و صحیحی وصول میگردیده است. كشورهای تابع این شاهنشاهی بزرگ كه هركدام بمنزله استانی درآنروز بشكار میرفته، فراخور جمعیت و موقعیت و محصول و صادرات و بنیه مالی، مقداری جنس و مبلغی نقد یا شمش‌های زر وسیم میپرداخته‌‌اند، و استانداران (شهربانان یا خشتره‌پاون‌ها) مسئول و موظف بوصول و ایصال آن بوده‌اند درنتیجه این حساب دقیق و منظم مالیاتی درطول بیش از دو سده عمر شاهنشاهی این دودمان پارسی، مقداری زیاد زر و سیم سكه یا شمش ازراه وصول مالیاتها درخزانه‌های شاهنشاهی گرد آمده بودند، و مالیاتهای وصول‌شده بخزانه شاهنشاهی واریز میگردید. دولت بمعنی و مفهوم امروزی وجود نداشت ولی وضع مالیاتها عادلانه و براساس میزان و ممیزی دقیقی بود كه درتمام كشورهای تابعه بوسیله داریوش سهم‌بندی و پایه‌گذاری شده بود.

ازمیران درآمد سالانه اطلاع جزآنچه هرودوت و سایر تاریخ‌نویسهای باستانی داده‌اند دردست نیست، ولی از ذخائر هنگفتی كه از خزانه‌های سارد، دمشق، ممفیس، بابل، شوش، تخت‌جمشید، استهر، پاسارگاد، هگمتانه، مصر و غزه بدست اسكندر مقدونی افتاد میتوان به ثروت بیكران اندوخته  شده درخزانه‌های شاهنشاهی پی‌برد، باآنكه بیش از شكست داریوش سوم، مبالغ زیادی ازآنها بمصرف جنگ رسیده و مقداری نیز او باخود برد و مقدیری هم پنهان گردید و یا تفریط و ازبین رفته بود.

داریوش سوم خود پس‌‌از نبرد «گوگمل» گفته بود «بگذار این ملت ازمند» مقدونی  و یونانی «كه از دیرگاهی تشنه خزائن من هستند، تا گلو در زر فرو رود» و خود اسكندر نیز هنگام سان نیروی جنگی خود و صف‌آرائی دربرابر سپاهیان ایران بمقدونیها گفته بود:

«شما كه در اروپا درآن همه جنگها برنده شده‌اید اكنون نوبت جهانگیریهای شما در آسیا رسیده، اینجا مانند تراكیه و ایلیریه نیست كه دراطراف كوههای آن قوای خودرا بیهوده صرف كنید، این مشرق پرثروت و آباد است كه تركه‌اش ازآن شما خواهد بود».

و چون بصف‌های تراكیها و ایلیریها كه برای تاراجگری با اسكندر بایران آمده بودند رسیده گفت:

ای مردان دلیر بروید و زرهای ایرانیان را از دستشان بربائید و قله‌های سخت و ازیرف پوشیده كوههای خودتان را با این دشتهای پرثروت و دهات آباد پارس معاوضه كنید.

پروفسور آلتهایم در «تاریخ اقتصادی آخرین دوره‌های قدیم» جمع كل مبالغی كه از خزانه شاهنشاهی بدست اسكندر افتاد چهل‌وسه هزار تالان تخمین زده كه برابر با 132/744/388/1 فرانك طلا میشود، درحالیكه وقتی تصمیم به جنگ با ایران گرفت 200 تالان پول بیشتر نداشت. درهر صورت سكه زر و سیم و شمش و اشیاء و اسباب زرین و سیمین و پرده‌های گرانبهای نقاشی، زیورآلات، جواهرها، حامه و پارچه وفرش زیاد بوده است، كه در روایتهای تاریخ‌نویسان قدیم منعكس است و قسمتهائی ازآن بشرح زیر خلاصه میگردد:

خزانه شوش:‍ آریان تنها مقدار نقره این خزانه را پنجاه‌هز ار تالان و دیودور سیسیلی چهل هزار تالان شمش طلا و نقره و نه‌هزار تالان پول مسكوك طلا (داریك) نوشته كه اگر شمش‌های نقره حساب شود درحدود 724 میلیون فرانك بهای آنها بوده است. او مینویسد: «آنگاه كه اسكندر در شهر شوش بكاخ پادشاهی درآمد در خزانه آنجا بیش از چهل هزار تالان سیم و زر غیر مسكوك انباشته دید. اینها را پادشاهان از زمان پیش دست‌نخورده بجای گذاشته بودند، تا اگر روزی ناگهان حادثه‌ای روی دهد ازاین اندوخته، پولی بدست آید. ازاین گذشته زر و مسكوك بارزش نه‌هزار تالان موجود بوده.»

پلوتارك چهل هزار تالان نقره مسكوك و اشیاء گرانبها و پارچه‌های ارغوانی ممتاز بوزن معادل پنجهزار تالان و كنت‌كورث پنجاه‌هزار تالان نوشته. بعضی دیگر از مورخان متأخر ذخایر شوش را تاحدود هفتاد میلیون لیره انگلیسی حدس زده‌اند.

تالان سیم و زر بود كه سی هزار قاطر و سه تا پنجهزار شتر آنها را بار مینمودند. دیودور و كنت‌كورث هم یكصدوبیست هزار تالن (168 میلیون فرانك) نوشته‌اند و مخصوصاً دیودور نوشته است كه اسكندر سه هزار شتر و تعداد زیادی قاطر از شوش و بابل خواست تا اندوخته‌های تخت‌جمشید را بار نمایند. او شرح تاراج این خزانه‌را اینطور داده است:

«درآن زمان شهری در زیر آفتاب به ثروت این شهر نبود. خانه‌های مردم پربود از ثروتی كه درعرض سالهای دراز گرد آورده بودند. سربازان مقدونی وارد خانه‌ها شده اهالی را میكشتند و دارائی‌شان را تاراج میكردند، زر و سیم و پارچه‌های ارغوانی و اشیاء گرانبها را خرد میكردند، زنان را با زینت‌ها میربودند و بعد آنهارا برده‌وار میفروختند. چنین بود اقبال تخت‌جمشید كه بدبختی كنونیش باشكوه گذشته‌اش برابری میكرد.

اسكندر وارد ارگ شاهی شد و خزانه‌ای كه از زمان كوروش فراهم شده وبد بتصرف درآورد مقدار طلا را اگر به‌بهای نقره ارزیابی كنیم، یكصدوبیست هزار تالان بود. دوسه هزار شتر وعده زیادی قاطر از شوش و بابل خواست، تا این ذخائر را حمل كنند، زیرا اعتماد به اهالی پارس نداشت و بعلاوه میخواست این شهر را زیروزبر كند.»

پلوتارك هم نوشته است: «اسكندر همان اندازه سیم و زر درآنجا یافت كه درشوش بدست آورده بود، بیست هزار قاطر و پنجهزار شتر اشیاء خرانه را بار كردند.»

در تخت‌جمشید از درخت تاك زرینی سخن گفته شده كه خوشه‌های آن از گرانبهاترین گوهر ساخته شده بود و تا روی تختخواب شاه گسترده بود. واین شاید همان درخت مو معروفی است كه پی‌تیوس اهل لیدی به پادشاه پیشكش كرده بود.       

خزانه پاسارگاد: كنت‌كورث ششهزار تالان و پلوتارك باندازه خزانه شوش گفته است.

خزانه دمشق: مقدار پول و ذخائر و غنائمی كه اسكندر مقدونی ازاین خزانه برد كنت‌كورث حدود دوهزار تالان سكه نقره و پانصد تالان اسباب نقره و تعداد زیادی گردونه‌ها و جامه‌های فاخر نوشته‌است. پلوتارك میگوید: «مقدونی‌ها كه برای نخستین بار مزه زر و سیم و زنان و تجملات خاور زمین را چشیدند. ازاین پس باشوق و گرمی بهر راهی میرفتند تا اثری از ثروت‌های پارس بدست بیاورند.» آریان هم هوشته: «چون اسكندر شنید خزانه داریوش كه بوسیله سوفینیس حمل میشد و باعث غرور و شكوه بود، بتصرف او درآمده، این غنائم را به پارمن‌ین سپرد.»

خزانه آربل: آربل انبار ثروت و ذخائر سپاهیان بود و درنتیجه غنیمت زیادی ازاین محل بدست مقدونی‌ها افتاد، ازجمله چهار هزار تالان پول نقد و مقدار زیادی جامه‌های فاخر و اشیاء گرانبها بود. 

خزانه بابل: نقدینه تنهای این خزانه را، سیزده میلیون‌ونیم فرانك طلا تخمین زده، و نوشته‌اند كه اسكندر بهرسوارمقدونی ششصد و بهریك از سواران متحدین یونانیش پانصد و بهریك از سپاهیان پیاده نظام دویست درهم داد و بسپاهیان غیریونانی و مقدونی حقوق دوماهه‌شان را پرداخت كرد. سپاه اسكندر را دراین زمان پنجاه هزار سرباز نوشته‌اند.

خزانه سارد: اسكندر پس از گشودن سارد آنچه‌را كه درخزانه آنجا بوده از فرماندار و فرمانده آنجا میثرنیس تحویل گرفت لیكن از مبلغ آن اطلاع صحیحی دردست نیست ولی معلوم است كه مبلغ قابل اهمیتی درآنجا همانند آنچه در  سایر خزائن بیان شد، نبوده و سبب آن نیز شاید آن باشد كه برای فراهم آوردن سپاه و تداركات نظامی پولهای خزانه سارد مورد استفاده قرار گرفته بود درهمین هنگام آوردن اسكندر درازاء دریافت پنجاه تالان طلا از شهری بنام اسفند امتیازاتی میدهد، واین خود میرساند كه خزانه سارد كفاف نیاز آنروز اسكندر را كه راهی دراز درپیش و اندیشه‌ای بزرگ درسر داشته نمیداده.

خزانه مصر: پولهای نقد خزانه مصر را كمت‌كورث ششصد تالان نوشته. مازاسیس فرماندار ایرانی آنجا، چو از روحیه مصریها آگاه بوده، خود خزانه و اسباب گرانبهای ایران را در مصر تسلیم اسكندر نمود.

خزانه غزه: پلوتارك نوشته است كه قسمت اعظم غنائم این شهر را اسكندر برای مادرش المپیاس و كلئوپاتر و سایر دوستان و یارانش فرستاد، تنها برا لئونیداس مربی خود پانصد تالان كندر و صد تالان مرَّمكی فرستاد.

خزانه سیار همراه داریوش سوم: شاهان هخامنشی را رسم بود كه در سپاه‌كشیها و جنگها خزانه سیاری همراه داشتند كه از نقود و ظروف و اسباب و اشیاء گرانبها سرشار بود. داریوش سوم هم‌چنین خزانه معتبری همراه داشت كه قسمتی ازآن درنبرد ایسوس و بقیه در پیكارهای بعدی و پس از مرگش بدست اسكندر افتاد. كنت‌كورث ضمن توصیف شكوه و تشریفات اردوی عظیم داریوش سوم مینویسد كه: «گنج شاه را ششصد قاطر و سیصد شتر میبردند و دسته‌ای از كمانداران نگاهبانان آن بودند ……»

در نبرد ایسوس نوشته‌اند كه پس‌از شكست و عقب‌نشینی داریوش، سراپرده و بارگاهش بدست مقدونی‌ها افتاد، آنها دست از تعقیب شهریار نگون‌بخت برداشته و متوجه تاراج غنائم شدند و مقدار زیادی زر و سیم و جامه‌های فاخر گوناگون و اسباب تجملی و ظرفهای گرانبهای داریوش را بین خود تقسیم كردند. اشیاء خزانه باندازه‌ای زیاد بود كه آنها را خوب و بد و سبك  و سنگین كرده، گرانبهایش را برمیداشتند و كم‌بها را بدور می‌افكندند. همه چیز تاراج شد، جز اسباب سراپرده و چادر و بارگاه داریوش كه معمولاً ازآنِ سردار پیروز بود و باید درآن جای گزیند.

تاریخ‌نویسان یونانی نوشته‌اند: «چون شب دررسید، مقدونیها دست از دنبال كردن دشمن برداشته در اندیشه تاراج سپاهیان ایران بویژه چادر و بارگاه داریوش افتادند زیرا میدانستند كه چیزهای گرانقدر درآن‌جا زیاد است. درنتیجه تاراج، سیم و زر زیاد و جامه‌های فاخر گوناگون از خزانه شاه بیرون كشیدند و از چادرهای نزدیكان شاه، اسباب و اثاثیه زیاد با خود بدینجا آورده بودند. غنائم بقدری زیاد و سنگین بود، كه مقدونی‌ها نمیتوانستند آنرا باركنند بنابراین اشیاء را خوب و بد كرده گرانبهایش را برداشته و بقیه‌را دور میریختند. هنگامی كه مقدنی‌ها به چادرهای حرمسرا وارد شدند، صدای شیون و زاری زنها را حدی نبود، اكثر آنها از چادر بیرون دویده بنای زاری و گریه‌گذاردند. مقدونیها جامه‌های آنها را از برشان كنده، زینت‌هایشان را ربودند چنانكه برای این بانوان جامه‌ای جز پیاهن نماند.» دیودور مینویسد كه:

«زنان با دست لرزان زر و زیورهای خود را كنده با موهای ژولیده میدویدند …..»

گزنفن درباره اشیائ گرانبهائی كه شاهان هخامنشی همراه میبردند، مینویسد:

«رسم آسیائی‌های امروز هم همین است كه چون به‌جنگ میروند آنچه برای آنها عزیز و گرانبها است باخود بمیدان جنگ میبرند و میگویند چنین میكنند تا بهتر بجنگند.

درباره مقدار غنائمی كه از ری تا حوالی دامغان یعنی جائی كه داریوش سوم بدست دو سردار خود «بسوس و نبرزن» كشته شد و بدست اسكندر افتاد. دیودور سیسیلی گوید: «اسكندر هنگام تعقیب داریوش تمام خزانه‌های اورا تصرف كرد و خزانه‌داران هشت هزار تالان باو تحویل دادند غیراز مبلغ هنگفتی اشیاء مانند جامهای زرین و اسباب بهادار. بهای اشیاء را به سیزده تالان تخمین زده‌اند. پلوتارك مینویسد كه: «چون اسكندر با نهایت شتاب سپاهیان داریوش و بسوس را دنبال كرد، سپاهیان اشیاء زیادی از  سیم و زر را درراه رها كرده فرار مینمودند و اسكندر ازمیان خرمن سیم و زر و ارابه‌های زیادی كه پر ازغنائم و زنان و كودكان بود و با ارابه‌ران حركت میكردند، میگذشته است.»




 عتیقه, دفینه, گنج, گنج یابی, زیرخاکی, دفینه, گنج, عتیقه, گنج های هخامنشیان, دفینه های کوروش, ثروت هخامنشیان,

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 14:54 نظرات (0)
بازدید : 160

دعای محبت و آشتی زن و شوهر

این دعا بیشتر برای آشتی میان افراد کاربرد و تاثیر دارد و باید با نیت پاک و توکل به خداوند خوانده شود ولی در امور حسنه و پاک مثل ایجاد محبت و رفع کدورت و آشتی میان فامیل و دوستان و زن و شوهر هم استفاده شود انشالله مفید است.

آيه 115 سوره انعام را 3 بار بخوانید و بر آن فرد بدمید .<<#و تفت کلمت ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته و هو السمیع العلیم>>#
 دعا برای آشتی نمودن, آشتی کردن دعا, دعا درمانی, دعای خاص, دعا های روز بهترین سایت دعا

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 9:58 نظرات (0)
بازدید : 116

دعای توسل به ابوالفضل العباس برای حاجات

این دعا را مکرر بخوانید:(( یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین )) ان شاء الله حاجت روا خواهید شد

دعای ,توسل , ابوالفضل العباس , رفع حاجات, دعا درمانی, دعا, دعا خاص

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 9:54 نظرات (0)
بازدید : 78
خواندن نماز برای آمرزش گناهان

دو ركعت بجا آورد، در هر ركعت شصت مرتبه سوره ی توحید را بخواند، چون از نماز فارغ شود گناهانش آمرزیده شود.

                                                                               مفاتیح الجنان، ص 484.

 

نماز دیگر در آمرزش گناهان


نماز دیگر شیخ طوسی در مصباح در اعمال روز جمعه گفته روایت شده از عبدالله بن مسعود كه گفت رسول خدا ( صلّی الله علیه و آله )فرمود:

هر كسی كه در روز جمعه بعد از نماز عصر دو ركعت نماز گزارد، بخواند در ركعت اول فاتحه و آیه الكرسی و سوره ی فلق بیست و پنج مرتبه و در ركعت دوم بعد از حمد سوره ی توحید و ناس بیست و پنج مرتبه، و چون از نماز فارغ شود بیست و پنج مرتبه بگوید:

 

« لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»، از دنیا بیرون نرود تا بنمایاند حق تعالی بهشت را در خواب به او، و ببیند مكان خود را در بهشت.

                                                                                 مفاتیح الجنان، ص 485.

 

 


نماز آمرزش گناهان, نماز, آمرزش گناهان

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 9:53 نظرات (0)
بازدید : 131

متن دعای آمرزش گناهان کبیره

ای محمد، بگو هر کس از امت تو مرتکب گناه کبیره می شود بعدمیخواهد آن گناه از نامه اعمالش محو شود و از آن پاک گردد،بدنش را پاک کند و لباس پاکی بپوشد،از آبادی بیرون برود و در صحرا و جای خلوت، رو به من بکند ( یعنی رو به قبله بنشیند) به طوری که هیچ کس او را نبیند. بعد دستهایش را به سوی من بلند کند. چون در آن هنگام هیچ کس میان من و او حایل نیست بگوید: یَا وَاسِعاً بِحُسْنِ عَائِدَتِهِ وَ یَا مُلَبِّسَنَا فَضْلَ رَحْمَتِهِ وَ یَا مَهِیباً لِشِدَّةِ سُلْطَانِهِ وَ یَا رَاحِماً بِکُلِّ مَکَانٍ ضَرِیراً أَصَابَهُ الضُّرُّ فَخَرَجَ إِلَیْکَ مُسْتَغِیثاً بِکَ آئِباً إِلَیْکَ هَائِباً لَکَ یَقُولُ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ لِمَغْفِرَتِکَ خَرَجْتُ إِلَیْکَ أَسْتَجِیرُ بِکَ فِی خُرُوجِی مِنَ النَّارِ وَ بِعِزِّ جَلَالِکَ تَجَاوَزْتُ تَجَاوَزْ یَا کَرِیمُ وَ بِاسْمِکَ الَّذِی تَسَمَّیْتَ بِهِ وَ جَعَلْتَهُ فِی کُلِّ عَظَمَتِکَ وَ مَعَ کُلِّ قُدْرَتِکَ وَ فِی کُلِّ سُلْطَانِکَ وَ صَیَّرْتَهُ فِی قَبْضَتِکَ وَ نَوَّرْتَهُ بِکِتَابِکَ وَ أَلْبَسْتَهُ وَقَاراً مِنْکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَطْلُبُ إِلَیْکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَمْحُوَ عَنِّی مَا أَتَیْتُکَ بِهِ وَ انْزِعْ بَدَنِی عَنْ مِثْلِهِ فَإِنِّی بِکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَعْتَصِمُ وَ بِاسْمِکَ الَّذِی فِیهِ تَفْصِیلُ الْأُمُورِ کُلِّهَا مُؤْمِنٌ هَذَا اعْتِرَافِی لَکَ فَلَا تَخْذُلْنِی وَ هَبْ لِی عَافِیَةً وَ أَنْجِنِی مِنَ الذَّنْبِ الْعَظِیمِ هَلَکْتُ فَتَلَافَنِی بِحَقِّ حُقُوقِکَ کُلِّهَا یَاکَرِیمُ
ای خداوندی که رحمت وا سعه تو، شامل همه است. ای کسی که به مردم خیر می رسانی. ای خداوندی که همه رحمتت را دارند و ای کسی که بواسطه شدت سلطنتش مردم از او می ترسند وای رحم کننده درهر مکان. گرفتاری که زیان داده است به سوی تو آمده است و به تو پناه آورده و وحشتش را برای تو می گوید من عمل بدی کردم و به نفع خود ضرر رساندم و بواسطه مغفرتی که در تو سراغ دارم به سوی تو آمده ا م گر چه من در اثر ارتکاب گناه به عزت و جلال تو تجاوز کردم حالا تو را به نامت سوگند می دهم که خود را به آن نام نامیده ای تو آن همه عظمت و قدرت و سلطنت که بر همه جهان داری و آن نامت را بوسیله قرآن منور کرده ای ای خدا بزرگ از تو در خواست می کنم که آن گناه بزرگ مرا از نامه اعمال من پاک کنی و بدن مرا از وبال آن گناه خالی سازی چون من به تو ای خدائی که غیر از تو خدائی نیست پناه آورده ام و نام تو که همه امور را با آن فیصله می دهی چنگ زده ام و به قدرت تو ایمان دارم .این اعتراف من است پس مرا خوار نکن و به من عفیت عطا فرما و مرا از این گناه بزرگی که هلاکم کرده نجات ده و مرا به خاطر همه حقوقی که داری عفو کن ای خداوند کریم .
ای محمد، اگر این شخص در آن چیز که من به تو امر کردم خالصانه عمل کند و هدفش غیر من نباشد، من او را از خسران آن گناه بزرگ خلاص می کنم و دستهای او را از آلودگی به این گناه پاک می کنم. زیرا من به تو نامهایی را یاد دادم که دعا به وسیله آنها مورد اجابت واقعمی شود
.

 

                                                                      منبع: مهج الدعوات


 دعای ,آمرزش, گناهان کبیره, دعا

ایرانیکان چهارشنبه 16 دی 1394 زمان : 9:40 نظرات (0)

تعداد صفحات : 271

درباره ما
کامپیوتر فیلم دعا ذکر سینما گنج یابی دفینه ازدواج بازی کامپیوتر فال تعبیر خواب شکار فال روزانه خواب کسب درآمد استخدام کسب و کار خانگی مشاغل کسب پول
اطلاعات کاربری