loading...

جذاب ترین ها ، وبلاگ ایرانیکان

بازدید : 143

حکایت قضاوت حضرت علی

دانیال كودكى یتیم بود كه پیرزنى از بنى اسرائیل عهده دار مخارج و احتیاجات او شده بود، و پادشاه آن وقت دو قاضى مخصوص داشت كه آنها دوستى داشتند كه او نیز نزد پادشاه مراوده مى نمود وى زنى داشت زیبا و خوش اندام ، روزى پادشاه براى انجام ماموریتى به مردى امین و درستكار محتاج گردید، قضیه را با آن دو قاضى در میان گذاشت و به آنان گفت : مردى را كه شایسته انجام این كار باشد پیدا كنید، آن دو قاضى همان دوست خود را به شاه معرفى نموده او را به حضورش آوردند، پادشاه آن مرد را براى انجام آن ماموریت موظف ساخت .....

و امام حکایت اصلی ..

دخترى بى گناه به نزد عمر آورده به زناى او گواهى دادند، و اینكه سرگذشت وى :در كودكى پدر و مادر را از دست داده مردى از او سرپرستى مى كرد، آن مرد مكرر به سفر مى رفت ، دختر بزرگ شده و به مرتبه زناشوئى رسید، همسر آن مرد مى ترسید شوهرش دختر را به عقد خود درآورد، از این رو حیله اى كرد و عده اى از زنان همسایه را به منزل خود فراخواند تا او را بگیرند و خود با انگشت ، بكا..رتش را برداشت .شوهرش از سفر بازگشت ، زن به او گفت : دخترك مرتكب فحشاء شده ، و زنان همسایه را كه در ماجرایش شركت داشتند جهت گواهى حاضر ساخت . مرد قصه را نزد عمر برد و مطرح نمود، عمر حكم نكرد و گفت : برخیزید نزد على بن ابیطالب برویم . آنان برخاسته و همه با هم به محضر امیرالمومنین علیه السلام شرفیاب شدند و داستان را براى آن حضرت بیان داشتند.امیرالمومنین علیه السلام به آن زن رو كرد و فرمود: آیا بر ادعایت گواه دارى ؟گفت : آرى ، بعضى از زنان همسایه شاهد من هستند، و آنان را حاضر ساخت . آنگاه حضرت شمشیر را از غلاف بیرون كشید و در جلو خود قرار داد و فرمود: تمام زنها را در حجره هایى جداگانه داخل كنند، و آنگاه زن آن مرد را فراخوانده بازجوئى كاملى از او به عمل آورد ولى او همچنان بر ادعاى خود ثابت بود، پس او را به اتاق سابقش برگرداند و یكى از گواهان را احضار كرد و خود، روى دو زانو نشست و به وى فرمود: مرا مى شناسى ؟ من على بن ابیطالب هستم و این شمشیر را مى بینى شمشیر من است و زن آن مرد، بازگشت به حق نمود (15) و او را امان دادم ، اكنون اگر راستش را نگویى تو را خواهم كشت .

زن بر خود لرزید و به عمر گفت : اى خلیفه ! مرا امان ده ، الان حقیقت حال را مى گویم .امیرالمومنین علیه السلام به وى فرمود: پس بگو.زن گفت : به خدا سوگند حقیقت ماجرا از این قرار است : چون زن آن مرد، زیبایى و جمال دختر را دید، ترسید شوهرش با او ازدواج نماید از این جهت ما را به منزل خود فراخواند و مقدارى شراب به او خورانید و ما او را گرفتیم و خود با انگشت بكا..رتش را برداشت . در این موقع امیرالمومنین علیه السلام فرمود: الله اكبر! من اولین كسى بودم پس از حضرت دانیال كه بین شهود تفرقه انداخته از این راه حقیقت را كشف كردم ، و سپس بر تمام زنانى كه تهمت به ناحق زده بودند حد افتراء جارى كرد، و زن را وادار نمود تا دیه بكارت دختر چهارصد درهم را به او بپردازد و دستور داد آن مرد، زن جنایتكار خود را طلاق گفته همان دختر را به همسرى بگیرد و آن حضرت علیه السلام مهرش را از مال خود مرحمت فرمود.پس از اتمام و فیصله قضیه ، عمر گفت : یا اباالحسن ! قصه حضرت دانیال را براى ما بیان فرمایید.امیرالمومنین علیه السلام فرمود: دانیال كودكى یتیم بود كه پیرزنى از بنى اسرائیل عهده دار مخارج و احتیاجات او شده بود، و پادشاه آن وقت دو قاضى مخصوص داشت كه آنها دوستى داشتند كه او نیز نزد پادشاه مراوده مى نمود وى زنى داشت زیبا و خوش اندام ، روزى پادشاه براى انجام ماموریتى به مردى امین و درستكار محتاج گردید، قضیه را با آن دو قاضى در میان گذاشت و به آنان گفت : مردى را كه شایسته انجام این كار باشد پیدا كنید، آن دو قاضى همان دوست خود را به شاه معرفى نموده او را به حضورش آوردند، پادشاه آن مرد را براى انجام آن ماموریت موظف ساخت . آن شخص ‍ آماده سفر شد ولى پیوسته سفارش همسر خود را به آن قاضى نموده تا به او رسیدگى كنند. مرد به سفر رفت و آن دو قاضى به خانه دوست خود رفت و آمد مى كردند، و از برخورد زیاد با زن به او دلبسته شده تقاضاى خود را با وى در میان گذاشتند ولى با امتناع شدید آن زن مواجه شدند تا اینكه عاقبت به او گفتند: اگر تسلیم نشوى تو را نزد پادشاه رسوا مى كنیم تا تو را سنگسار كند.زن گفت : هر چه مى خواهید بكنید.آن دو قاضى تصمیم خود را عملى نموده نزد پادشاه بر زناى او گواهى دادند، پادشاه از شنیدن این خبر بسى اندوهگین گردید و از آن زن در شگفت شد و به آن دو قاضى گفت : گواهى شما پذیرفته است ولى در این كار شتاب نكنید و پس ‍ از سه روز وى را سنگسار نمایید!در این سه روز منادى به دستور شاه در شهر ندا داد كه : اى مردم ! براى كشتن آن زن عابده كه زنا داده حاضر شوید و آن دو قاضى هم بر آن گواهى داده اند.مردم از شنیدن این خبر حرفها مى زدند، پادشاه به وزیر خود گفت : آیا نمى توانى در این باره چاره بیندیشى ؟ گفت : نه تا این كه روز سوم ، وزیر براى تفریح از خانه بیرون شد، اتفاقا در بین راهش به كودكانى بر.. هنه كه سرگرم بازى بودند برخورد نموده به تماشاى آنان پرداخت ، و دانیال كه كودكى خردسال میان آنان با ایشان بازى مى كرد، وزیر او را نمى شناخت . دانیال در صورت ظاهر به عنوان بازى ، ولى در حقیقت براى نمایاندن به وزیر، كودكان را در اطراف خود گرد آورد و به آنان گفت : من پادشاه و دیگرى زن عابده ، و آن دو كودك نیز دو قاضى گواه باشند. و آنگاه مقدارى خاك جمع نمود و شمشیرى از نى به دست گرفت و به سایر كودكان گفت : دست هر یك از این دو شاهد را بگیرید و در فلان مكان ببرید، و سپس یكى از آن دو را فراخوانده ، به او گفت : حقیقت مطلب را بگو وگرنه تو را خواهم كشت . (وزیر این جریانات را مرتب مى دید و مى شنید). آن شاهد گفت : گواهى مى دهم كه آن زن زنا داده است .دانیال گفت : در چه وقت ؟گفت : در فلان روز.دانیال گفت : این یكى را دور كنید. و دیگرى را بیاورید، پس او را به جاى اولش برگردانده و دیگرى را آوردند.دانیال به او گفت : گواهى تو چیست ؟گفت : گواهى مى دهم كه آن زن زنا داده است .- در چه وقت ؟- در فلان روز.با چه كسى ؟با فلان ، پسر فلان .در كجا؟در فلان جا.و او برخلاف اولى گواهى داد. در این وقت دانیال فرمود: الله اكبر! گواهى دروغ دادند. و آنگاه به یكى از كودكان دستور داد میان مردم ندا دهد كه آن دو قاضى به زن پاكدامن تهمت زده اند و اینك براى اعدامشان حاضر شوید.وزیر، تمام این ماجرا را شاهد و ناظر بود، پس بلادرنگ به نزد پادشاه آمد وآنچه را كه دیده بود گفت .پادشاه آن دو قاضى را احضار نموده به همان ترتیب از آنان بازجویى به عمل آورده و گواهیشان مختلف بود، پادشاه فرمان داد بین مردم ندا دهند كه آن زن برى و پاكدامن است و آن دو قاضى به وى تهمت زده اند و سپس دستور داد آنان را دار زدند.

ایرانیکان چهارشنبه 14 بهمن 1394 زمان : 8:18 نظرات (0)
بازدید : 144

" دیدار خدا "

برای ما چنین روایت كرده اند كه خداوند "دیدار" و "هم سخنی" خود را بین دوپیامبر تقسیم فرمود (در میان پیامبران، دو پیامبر را برگزید تا با یكی از آن ها هم كلام شود و دیدار خویش را به دیگری ارزانی فرماید). هم سخنی خود را به موسی (علیه السّلام)داد و دیدار خویش را به حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) عطا نمود. پس بنابراین خداوند وجودی قابل دیدن است....

ابوقُرّه، از جمله محدثان اهل سنت و از روایان حدیث در عصر امام رضا (علیه السّلام) بود. صفوان بن یحیی،یكی از شاگردان امام رضا (علیه السّلاممی گوید:ابوقرّه از من خواست تا او را به محضر حضرت رضا (علیه السّلام) ببرم. من از ایشان اجازه خواستم و چون آن حضرت اجازه فرمودند، ابوقرّه به محضر امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) شرفیاب شد و پرسش هایی در خصوص احكام دین و حلال وحرام الهی مطرح نمود؛ تا آنکه سؤالش به مسئله توحید كشیده شد. در این هنگام او پرسید:

"برای ما چنین روایت كرده اند كه خداوند "دیدار" و "هم سخنی" خود را بین دوپیامبر تقسیم فرمود (در میان پیامبران، دو پیامبر را برگزید تا با یكی از آن ها هم كلام شود و دیدار خویش را به دیگری ارزانی فرماید). هم سخنی خود را به موسی (علیه السّلام)داد و دیدار خویش را به حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) عطا نمود. پس بنابراین خداوند وجودی قابل دیدن است."

امام رضا (علیه السّلام) پاسخ دادند: "پس آن کسی كه به جنّ وانس (این مطلب را) رسانید كه "چشم ها او را نمی بینند و علم آنان به او احاطه پیدا نمی کند و هیچ چیز همانند او نیست"، چه كسی بود؟ مگر محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نبود؟"

ابوقرّه گفت:" آری".

امام رضا(علیه السّلام) فرمودند: "بنابراین، چگونه ممكن است مردی از طرف خدا به سوی تمامی مخلوقات بیاید وآنها را با فرمان الهی به سوی خداوند دعوت کند و بگوید: "چشم ها او را نمی بینند و دانش آنان به او احاطه پیدا نمی کند و هیچ چیز همانند او نیست" و سپس خود بگوید که من به چشمم خدا را دیده و به او احاطه علمییافتم و او به شكل انسان است؟  آیا خجالت نمی كشید  افراد بی دین وکافر نتوانستند چنین نسبتی به آن حضرت بدهند كه او چیزی را از طرف خداوند می آورد و سپس از راه دیگر خلاف آنرا می گوید".

ابوقرّه در مقام پاسخ امام برآمد و گفت: "خداوند خودش در قرآن  می فرماید: "و بار دیگر نیز (پیامبر) او را دید".(1)

امام رضا (علیه السّلام) در جواب فرمودند: "بعد از این آیه، آیه دیگری است که بر آنچه پیامبر دیده است، دلالت می کند. خداوند (ابتدا) می فرماید: "قلب در آنچه دید هرگز دروغ نگفت."(2)، یعنی دل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) آن چه را كه چشمانش دید، دروغ ندانست.سپس (در آیه ای دیگر) از آن چه که محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم)دیده است، خبر داده و می فرماید: " او پاره ای از آیات و نشانه های بزرگ پروردگارش را دید".(3) بنابراین نشانه های خدا (که خداوند از آنان به عنوان مشاهدات پیامبر نام می برد) موضوعی متفاوت از خود خداوند است و باز خداوند (در جای دیگر از قرآن کریم) می فرماید: " و دانش آنان به او احاطه پیدا نمی کند".(4) در صورتی  که اگر دیده ها او راببینند، (آنگاه دیگر) علم بر او احاطه یافته و شناخت واقع شده است. (در حال كه آیه مذكور تصریح دارد که احاطه علمی بر خداوند ممكن نیست)...  

و در ادامه امام هشتم (علیه السلام) فرمودند: آنچه مسلمین بر آن اتفاق دارند، این است که احاطه علمی بر خداوند نمی توان یافت و دیدگان او را نمی بینند و چیزی مانند او نیست."

(برگرفته از کتاب اصول کافی، جلد 1، باب ابطال دیدن خدا، حدیث 2)

 

پاورقیها:

1-       "و لقد رآه نزلة اخری "(سوره نجم، آیه 13)

2-       "ما کذب الفؤاد ما رای"(سوره نجم، آیه 11)

3-       "لقد رای من آیات ربه الکبری" (سوره نجم، آیه 18)

4-       "...و لا یحیطون به علما "(سوره طه،آیه 110)

منبع:سایت رشد

ایرانیکان چهارشنبه 14 بهمن 1394 زمان : 8:09 نظرات (0)
بازدید : 153

امام حسین و حضرت مهدی در قرآن مجید

در تفسیر آیه ی «من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا... ؛ هر کس مظلومانه کشته شود ما برای ولی او تسلطی بر ظالم قرار می دهیم»(1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که: مراد از مظلوم در این آیه، حضرت امام حسین (ع) است که مظلوم کشته شد و منظور از «جعلنا لولیه سلطانا» امام مهدی (عج) است.(2)

ایرانیکان چهارشنبه 14 بهمن 1394 زمان : 8:03 نظرات (0)
بازدید : 143

دفع شیطان

هر كسى انسان را نصيحت كند، اگر قدرى لحن او تند باشد، انسان از او گله‌مند ميشود؛ اما خود انسان، خودش را نصيحت كند؛ دشنام بدهد به خودش، ملامت كند، سرزنش كند خودش را؛ اينها خيلى مؤثر است. موعظه كند، زجر كند. در كنار اينها، يا به جاى اينها اگر نبود، آن وقت دوست، رفيق، كه دستگيرى كند انسان را.....

«قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ قَرِينٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْكَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِه»
شافی، صفحه‌ى 652

فى الفقيه، عن الصّادق (عليه‌السّلام) [حضرت امام جعفر صادق علیه‌السّلام فرمودند]: «من لم يكن له واعظ من قلبه و زاجر من نفسه و لم يكن له قرين مرشد استمكن عدوّه من عنقه».
اولين چيزى كه موجب ميشود كه انسان بتواند در مقابل دشمنش - كه مراد، شيطان است - ايستادگى كند و مانع بشود از تصرف دشمن و تسلط دشمن، [این است كه:] «واعظ من قلبه»؛ از قلب خود واعظى براى خود داشته باشد. قلب متذكر بيدار، انسان را نصيحت ميكند، موعظه ميكند. يكى از بهترين وسائلِ اينكه انسان قلب را وادار كند به موعظه‌ى خود و فعال كند در موعظه‌ى خود، همين دعاهاست، دعاهاى مأثور - صحيفه‌ى سجاديه و ساير دعاها - و سحرخيزى؛ اينها دل انسان را به عنوان يك ناصح براى انسان قرار ميدهد. اول اين است: «واعظ من قلبه».
[دوم اینكه:] «و زاجر من نفسه»؛ از درونِ خود يك زجركننده‌اى، منع‌كننده‌اى، هشداردهنده‌اى داشته باشد. اگر اين دو تا نبود، «و لم يكن له قرين مرشد»، يك دوستى، همراهى كه او را ارشاد كند، به او كمك كند، راهنمائى كند، اين را هم نداشته باشد - كه اين، سومى است - كه اگر چنانچه از درون، انسان نتوانست خودش را هدايت كند و مهار نفسِ خودش را در دست بگيرد، [باید] دوستى داشته باشد، همراهى داشته باشد، همينى كه فرمودند: «من يذكّركم اللَّه رؤيته»، كه ديدار او شما را به ياد خدا بيندازد؛ اگر اين هم نبود، «استمكن عدوّه من عنقه»؛ خود را در مقابل دشمنِ خود مطيع كرده است؛ دشمنِ خود را مسلط كرده است بر خود و بر گردن خود، كه سوار بشود. كه [منظور از] دشمن، همان شيطان است. اينها لازم است. از درون خود، انسان، خود را نصيحت كند. بهترين نصحيت كننده‌ى انسان، خود انسان است؛ چون از خودش انسان گله‌مند نميشود. هر كسى انسان را نصيحت كند، اگر قدرى لحن او تند باشد، انسان از او گله‌مند ميشود؛ اما خود انسان، خودش را نصيحت كند؛ دشنام بدهد به خودش، ملامت كند، سرزنش كند خودش را؛ اينها خيلى مؤثر است. موعظه كند، زجر كند. در كنار اينها، يا به جاى اينها اگر نبود، آن وقت دوست، رفيق، كه دستگيرى كند انسان را.

ایرانیکان سه شنبه 13 بهمن 1394 زمان : 10:30 نظرات (0)
بازدید : 110

حدیث شریف، قسمتى از پاسخ امام مهدى(علیه السلام) به سؤال هاى محمّد بن عبداللّه حمیرى است. حضرت، در این كلام، به اهمیّت یكى از مستحبات، یعنى سجده ى شكر اشاره مى كند و بعد از آن به دعا و تسبیح بعد از فرایض پرداخته، فضیلت آن را مانند فضیلت فریضه بر نوافل مى داند و نیز اصل سجده و قرار دادن پیشانى بر خاك را در اجر و ثواب به منزله ى دعا و تسبیح مى داند......

قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(سَجْدَهُ الشُّكْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَأَوْجَبِها... فَإِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَالتَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ، كَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ، وَالسَّجْدَهُ دُعاءٌ وَتَسْبیحٌ)[1]
سجده ى شكر، از لازم ترین و واجب ترین مستحبات الهى است... همانا، فضیلت دعا و تسبیح پس از واجبات بر دعاى بعد از نوافل، همانند فضیلت واجبات بر نوافل است. سجده، دعا و تسبیح است.

شرح
حدیث شریف، قسمتى از پاسخ امام مهدى(علیه السلام) به سؤال هاى محمّد بن عبداللّه حمیرى است. حضرت، در این كلام، به اهمیّت یكى از مستحبات، یعنى سجده ى شكر اشاره مى كند و بعد از آن به دعا و تسبیح بعد از فرایض پرداخته، فضیلت آن را مانند فضیلت فریضه بر نوافل مى داند و نیز اصل سجده و قرار دادن پیشانى بر خاك را در اجر و ثواب به منزله ى دعا و تسبیح مى داند.
از بررسى آیات و احادیث به دست مى آید كه همه ى واجبات و یا همه ى مستحبات، در یك سطح و اندازه نیستند; مثلاً اهمیّت نماز، در میان واجبات، از همه بیش تر است; زیرا، قبولى اعمال، به قبول شدن نماز بستگى دارد. در میان مستحبات ـ برابر این حدیث ـ اهمیّت سجده ى شكر، از همه ى مستحبات بیش تر است. شاید علّت، این باشد كه سجده ى شكر، كلید افزایش و تداوم نعمت است; یعنى هر گاه انسان با دیدن و یا رسیدن به نعمتى، شكر گزارد، آن نعمت تداوم مى یابد و نعمت هاى دیگر نیز نازل مى گردند. این نكته در قرآن به صراحت آمده است:
(لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزیدَنَّكُمْ)[2]; اگر شكر نعمت به جاى آورید، بر نعمت شما مى افزایم.
حضرت(علیه السلام) در این حدیث به چند نكته اشاره مى فرماید:
1. سجده ى شكر، زمان و مكان خاصّى ندارد، ولى با توجّه به این حدیث، بهترین زمان براى این كار بعد از نمازهاى واجب و نوافل است.
2. سجده كمال انسان و نهایت خضوع در برابر خداوند متعال است، در این هنگام است كه انسان خود را نمى بیند و تمام عظمت و بزرگى را از آن خداوند مى داند; لذا این حالت، بهترین حالت براى بنده است، خصوصاً هنگامى كه توأم با ذكر و شكرگزارى لفظى و قلبى باشد.
3. ثواب دعا و تسبیح بعد از نمازهاى واجب، از ثواب دعا و تسبیح پس از نمازهاى نافله خیلى بیش تر است، همان گونه كه فضیلت فرایض از نوافل بیش تر است.
4. حضرت(علیه السلام) با بیان این كه سجده، دعا و تسبیح است، مى فهماند كه خود سجده هم یك نوع تسبیح و دعاست و همان گونه كه ذكرِ پس از نماز، مطلوب است، سجده كردن هم كارى مستحب است; زیرا غایت و هدف از دعا و تسبیح، خضوع و خشوع و تذلّل براى خداوند متعال است، و شكّى نیست كه این غایت، در سجده، به نحو اتمّ و اكمل است.

ایرانیکان سه شنبه 13 بهمن 1394 زمان : 10:28 نظرات (0)
بازدید : 229

وقایع تاریخی اربعین حسینی

خطبه حضرت زینب(س) وامام سجاد(ع) در مجلس یزید ملعون

 

يزيد ملعون چون از ورود اهلبيت طاهره عليهم السلام به شام آگهي يافت مجلس آراست و به زينت تمام بر تخت خويش نشست و ملاعين اهل شام را حاضر كرد، از آن سوي اهل بيت حضرت رسول صلي الله عليه و آله را با سرهاي شهداء عليهم السلام در باب دالاماره حاضر كردند در طلب رخصت باز ايستادند. نخستين زحر بن قيس (لعنه) كه مأمور بردن سر حضرت حسين عليه السلام بود رخصت حاصل كرده بر يزيد (پليد) داخل شد، يزيد (لعنه) از او پرسيد كه واي بر تو خبر چيست؟

گفت يا اميرالمؤمنين بشارت باد ترا كه خدايت فتح و نصرت داد همانا حسين بن علي با هيجده تن از اهلبيت خود و شصت نفر از شيعيان خود بر ما وارد شدند ما بر او عرضه كرديم كه جانب صلح و صلاح را فرو گذارد و سر به فرمان عبيدالله بن زياد فرود آورد و اگرنه مهياي قتال شود ايشان اطاعت عبيدالله بن زياد را قبول نكردند و جانب قتال را اختيار نمودند. پس بامدادان كه آفتاب طلوع كرد با لشكر برايشان بيرون شديم و از هر ناحيه و جانب ايشان را احاطه كرديم و حمله گران افكنديم و با شمشير تاخته بر ايشان بتاختيم و سرهاي ايشان را موضع آن شمشيرها ساختيم، آن جماعت را هول و هرب پراكنده ساخت چنانكه بهر پستي و بلندي پناهنده گشتند بدانسان كه كبوتر از باز هراسنده گردد، پس سوگند با خدا يا اميرالمؤمنين به اندك زماني كه ناقه را نحر كنند يا چشم خوابيده به خواب آشنا گردد تمام آنها را با تيغ درگذرانديم و اول تا آخر ايشان را مقتول و مذبوح ساختيم. اينك جسدهاي ايشان در آن بيابان برهنه و عريان افتاده با بدنهاي خون آلوده و صورتهاي بر خاك نهاده همي خورشيد بر ايشان مي‌تابد، و باد خاك و غبار برايشان مي‌انگيزاند و آن بدنها را عقابها و مرغان هوا همي زيارت كنند در بيابان دور.

چون آن ملعون سخن به پاي آورد يزيد (ملعون) لختي سر فرو داشت و سخن نكرد پس سر برآورد و گفت اگر حسين را نمي‌كشتيد من از كردار شما بهتر خوشنود مي‌شدم و اگر من حاضر بودم حسين را معفو مي‌داشتم و او را عرصه هلاك و دمار نمي‌گذاشتم.

بعضي گفته‌اند كه چون زحر (لعين) واقعه را براي يزيد (پليد) نقل كرد آن ملعون بسيار متوحش شد و گفت ابن زياد تخم عداوت مرا در دل تمام مردم كشت و عطائي به زحر نداد و او را نزد خود بيرون كرد.

و اين معجزه بود از حضرت سيدالشهداء عليه السلام چه آنكه در اثناء آمدن به كربلا به زهير بن قين خبر داد كه زحر بن قيس سر مرا براي يزيد خواهد برد به اميد عطا و عطائي به وي نخواهد كرد، چنانچه محمد بن جرير طبري نقل كرده.

پس مخف ربن ثعلبه كه مأمور به كوچ دادن اهلبيت عليهم السلام بود از در دارالامارة درآمد و ندا در داد و گفت: هذا مَحْفَر بْن ثَعْلَبَه اَتي اَميرَالْمُؤمِنينَ بالِلئامِ الْفَجَره.

 

يعني من مخفر بن ثعلبه هستم كه لئام فجره را به درگاه اميرالمؤمنين يزيد (پليد) آورده‌ام. حضرت سيد سجاد عليه السلام فرمود آنچه مادر مخفر زائيده شريرتر و لئيم‌تر است. و به روايت شيخ ابن نما اين كلمه را يزيد جواب مخفر داد و شايد اين اولي باشد چه آنكه حضرت امام زين العابدين عليه السلام با اين كافران كه از راه عناد بودند كمتر سخن مي‌كرد.

شيخ مفيد (ره) فرموده در بين راه شام با احدي از آن كافران كه همراه سر مقدس بودند تكلم نكرد، و گفتن يزيد اين نوع كلمات را گاهي شايد از بهر آن باشد كه مردم را بفهماند كه من قتل حسين را نفرمودم و راضي به آن نبودم و جمله از اهل تاريخ گفته‌اند كه در هنگامي كه خبر ورود اهلبيت عليهم السلام به يزيد رسيد آن ملعون در قصر جيرون و منظر آنجا بود و همينكه از دور نگاهش به سرهاي مبارك بر سر نيزه‌ها افتاد از روي طرب و نشاط اين دو بيت انشاد كرد:

تِلْكَ الشُّمُوسُ عَلي رُبي جَيْروُنٍ
فَلَقَدْ قَضَيْتُ مِنَ الَْغريمِ دُيُوني

 

لَمّا بَدَتْ تِلْكَ الْحُمُولُ وَ اَشْرَقَتْ
نَعْبَ الْغُرابِ قُلْتَ صِحْ اَوْلا تَصِحْ

مراد آن ملحد اظهار كفر و زندقه و كيفر خواستن از رسول اكرم صلي الله عليه و آله بوده يعني رسول خدا (ص) پدران و عشيرة مرا در جنگ بدر كشت من خونخواهي از اولاد او نمودم، چنانچه صريحاً اين مطلب كفرآميز را در اشعاري كه بر اشعار ابن زبعري افزود در مجلس ورود اهلبيت عليهم السلام خوانده:

وَعَدَ لْنا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلَ

 

قَد‎ْ قَتَلْنَا الْقَوْمَ مِنْ‌ ساداتِهِمْ

(الخ)

بالجمله چون سرهاي مقدس را وارد آن مجلس شوم كردند سر مبارك حضرت امام حسين عليه السلام را در طشتي از زر به نزد يزيد (لعين) نهادند و يزيد (پليد) كه مدام عمرش به شرب مدام مي‌پرداخت اين وقت از شرب خمر نيك سكران بود و از نظارة سر دشمن خود شاد و فرحان گشت، و اين اشعار را گفت:

يَلْمَعُ في طَستٍ مِنَ اللّجَيْنٍ
كَيْفَ رَاَيْتَ الضَّرْبَ يا حُسَيْنُ
يا لَيْتَ مَنْ شاهَدَ فيِ الْحُنَيْنِ

 

يا حُسْنُهُ يَلْمَعُ بِالْيَدَيْنِ
كاَنَّما حُفّ بِوَرْ دَنَيْنِ
شَفَيْتُ غِلّي مِنْ‌دَمِ الْحُسَيْنِ

يَرَوْنَ فِعْلِي الْيَوْمَ بِالْحُسَيْنِ

و شيخ مفيد (ره) فرمود كه چون سر مطهر حضرت را با ساير سرهاي مقدس در نزد او گذاشتند يزيد ملعون اين شعر گفت:

عَلَيْنا وَهُمْ كانُوا اَعَقَّ وَاَظْلَما

 

نُفَلّقُ هاماً مِنْ رِجالِ اَعِزَّهٍ

يحيي بن حكم كه برادر مروان بود و با يزيد در مجلس نشسته بود اين دو شعر قرائت كرد:

مِن ابْنِ زيادِ الْعَبْدِ ذي النَّسَبِ الْوَغْل
وَ بِنْتُ رَسُول اللهِ لَيْسَتْ بِذي نَسْلٍ

 

لَهامٌ بِجَنْبِ الطَّفّ اَذْني قِرابَهً
سُميَّه اَمْسي نَسْلُها عَدَدَ الْحَصي

يزيد (پليد) دست بر سينه‌ او زد و گفت ساكت شو يعني در چنين مجلس جماعت آل زياد را شناعت مي كني و بر قلت آل مصطفي دريغ مي‌خوري.

بالجمله چون سرهاي مبارك را بر يزيد (ملعون) وارد كردند، اهلبيت عليهم السلام را نيز درآوردند در حالتي كه ايشان را به يك رشته بسته بودند و حضرت علي بن الحسين عليه السلام در غل جامعه بود و چون يزيد (ملعون) ايشان را به آن هيئت ديد گفت خدا قبيح و زشت كند پسر مرجانه را اگر بين شما و او قرابت و خويشي بود ملاحظه شماها را مي‌نمود و اين نحو بدرفتاري با شما نمي‌نمود و به اين هئيت و حال شما را براي من روانه نمي‌كرد.

و به روايت ابن نما از حضرت سجاد عليه السلام دوازده تن ذكور بودند كه در زنجير و غل بودند، چون نزد يزيد (خبيث) ايستادند، حضرت سيد سجاد عليه السلام رو كرد به يزيد و فرمود آيا رخصت مي‌دهي مرا تا سخن گويم؟ گفت بگو ولكن هذيان مگو. فرمود من در موقفي مي‌باشم كه سزاوار نيست از مانند من كسي كه هذيان سخن گويد، آنگاه فرمود اي يزيد ترا به خدا سوگند مي‌دهم چه گمان مي‌بري با رسول خدا صلي الله عليه و آله اگر ما را بدين حال ملاحظه فرمايد؟ پس جناب فاطمه دختر حضرت سيدالشهداء فرمود اي يزيد دختران رسول خدا (ص) را كسي اسير مي‌كند! اهل مجلس و اهل خانه يزيد از استماع اين كلمات گريستند چندانكه صداهاي گريه و شيون بلند شد، پس يزيد (لعين) حكم كرد كه ريسمانها را بريدند و غلها را برداشتند.

شيخ جليل علي بن ابراهيم القمي از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه چون سر مبارك حضرت سيدالشهداء را با حضرت علي بن الحسين و اسراي اهلبيت عليهم السلام بر يزيد (لعين) وارد كردند علي بن الحسين عليه السلام را غل در گردن بود يزيد (ملعون) با او گفت اي علي بن الحسين حمد مرخدائي را كه كشت پدرت را حضرت فرمود كه لعنت خدا بر كسي باد كه كشت پدر مرا. يزيد (پليد) چون اين بشنيد در غضب شد و فرمان قتل آن جناب را داد، حضرت فرمود هرگاه بكشي مرا پس دختران رسول خدا (ص) را كه برگرداند به سوي منزلگاهشان و حال آنكه محرمي جز من ندارند يزيد (ملعون) گفت تو بر مي‌گرداني ايشان را به جايگاه خودشان. پس يزيد (پليد) سوهاني طلبيد و شروع كرد به سوهان كردن غل جامعه كه بر گردن آن حضرت بود، پس از آن گفت اي علي بن الحسين آيا مي‌داني چه اراده كردم بدين كار؟ فرمود بلي، خواستي كه ديگري را بر من منت و نيكي نباشد، يزيد (لعين) گفت اين بود به خدا قسم آنچه اراده كرده بودم. پس يزيد (خبيث) اين آيه را خواند:

ما اَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَهٍ فبما كَسَبَتْ اَيْديكُمْ وَ يَعْفُوعَنْ كَثيرٍ.

حاصل ترجمه آنست كه گرفتاري ها كه به مردم مي ‌رسد به سبب كارهاي خودشان است و خدا در گذشت كند از بسياري. حضرت فرمودند چنين است كه تو گمان كرده‌اي اين آيه درباره ما فرود نيامده بلكه آنچه درباره ما نازل شده اين است:

ما اَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَهٍ فِي الاَرْضِ وَلا في اَنْفُسِكُمْ اِلاَّ في كتابٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَبْرِاَها الايه.

مضمون آيه آنكه نرسد مصيبتي به كسي در زمين و نه در جانهاي شما آدميان مگر آنكه در نوشته آسماني است پيش از آنكه خلق كنيم او را تا افسوس نخوريد بر آنچه از دست شما رفته و شاد نشويد براي آنچه شما را آمده. پس حضرت مائيم كساني كه چنين هستند.

بالجمله يزيد (ملعون) فرمان داد تا آن سر مبارك را در طشتي در پيش روي او نهادند و اهلبيت عليهم السلام را در پشت سر او نشانيدند تا بسر حسين (ع) نگاه نكنند، سيد سجاد عليه السلام را چون چشم مبارك بر آن سر مقدس افتاد بعد از آن هرگز از سر گوسفند غذا ميل نفرمود، و چون نظر حضرت زينب سلام الله عليها بر آن سر مقدس افتاد بي‌طاقت شد و دست برد گريبان خود را چاك كرد و با صداي حزيني كه دلها را مجروح مي‌كرد ندبه آغاز نمود و مي‌گفت يا حسينا واي حبيب رسول خدا واي فرزند مكه و مني، اي فرزند دلبند فاطمه زهراء و سيدة نساء، اي فرزند دختر مصطفي. اهل مجلس آن لعين به گريه درآمدند و يزيد خبيث پليد ساكت بود.

وَ يَتْرُكُ زَنْدَ الْغَيْظِ فيِ الصَّدر واريا
بِحالٍ بِها تَشْجينَ حَتَّي الاَعادِيا

 

وَ مِمّا يُزيلُ الْقَلْبَ عَنْ مُمْتَقِرّها
وُقوُفُ بَناتِ الْوَحيِ عِنْدَ طَليقِها

پس صداي زني هاشميه كه در خانه يزيد (پليد) بود به نوحه و ندبه بلند شد و مي‌گفت: يا حبيباه يا سيد اهلبيتاه يان محمداه، اي فريادرس بيوه زنان و پناه يتيمان، اي كشته تيغ اولاد زناكاران. بار دگر حاضران كه آن ندبه را شنيدند گريستند و يزيد (پليد) بي‌حيا هيچ از اين كلمات متأثر نشد و چوب خيزراني طلبيد و به دست گرفت و بر دندانهاي مبارك آن حضرت مي‌كوفت و اشعاري مي گفت كه حاصل بعضي از آنها آنكه اي كاش اشياخ بني اميه كه در جنگ بدر كشته شدند حاضر مي‌بودند و مي‌ديدند كه من چگونه انتقام ايشان را از فرزندان قاتلان ايشان كشيدم و خوشحال مي‌شدند و مي‌گفتند اي يزيد (ولدالزنا) دستت شل نشود كه نيك انتقام كشيدي.

 

چون ابوبرزة‌ اسلمي كه حاضر مجلس بود و از پيش يكي از صحابه حضرت رسول (ص) بوده نگريست كه يزيد (خبيث) چون بر دهان مبارك حضرت حسين عليه السلام مي‌زند گفت اي يزيد (لعين) واي بر تو آيا دندان حسين را به چوب خيزران مي‌كوبي گواهي مي‌دهم كه من ديدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دندانهاي او را و برادر او حسن (عليه السلام) را مي‌بوسيد و مي‌مكيد و مي‌فرمود شما دو سيد جوانان اهل بهشتيد، خدا بكشد كشنده شما را و لعنت كند قاتل شما را و ساخته كند از براي او جهنم را. يزيد (ملعون) از اين كلمات در غضب شد و فرمان داد تا او را بر زمين كشيدند و از مجلس بيرون بردند. اين وقت جناب زينب دختر اميرالمؤمنين عليهماالسلام برخاست و خطبه خواند كه خلاصة آن به فارسي چنين مي‌آيد:

حمد و ستايش مختص يزدان پاك است كه پروردگار عالميان است و درود و صلوات از براي خواجه لولاك رسول او محمد و آل او صلوات الله عليهم اجمعين است. هر آينه خداوند راست فرموده هنگامي كه فرمود:

ثُمَّ كانَ عاقِبَه الّذيَ اَساؤُ السُّوي اَنْ كَذَّبْوا بِاياتِ اللهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهزِؤُنَ.

حضرت زينب سلام الله عليها از اين آيه مباركه اشاره فرمود كه يزيد و اتباع او (لعنهم الله) كه سر از فرمان خداي برتافتند و آيات خدا را انكار كردند بازگشت ايشان به آتش دوزخ خواهد بود. بازگشت ايشان به آتش دوزخ خواهد بود. آنگاه روي با يزيد (پليد) آورد و فرمود:

هان اي يزيد (لعين) آيا گمان مي كني كه چون زمين و آسمان را بر ما تنگ كردي و ما را شهر تا شهر مانند اسيران كوچ دادي از منزلت و مكانت ما كاستي و بر حشمت و كرامت خود افزودي و قربت خود را در حضرت يزدان به زيادت كردي كه از اين جهت آغاز تكبر و تنمر نمودي و بر خويشتن بيني بيفزودي و يك باره شاد و فرحان شدي كه مملكت دنيا بر تو گرد آمد و سلطنت ما از بهر تو صافي گشت، نه چنين است اي يزيد (لعين) عنان بازكش و لختي به خود باش مگر فراموش كردي فرمايش خدا را كه فرموده: البته گمان نكنند آنانكه كفر ورزيدند كه مهلت دادن ما ايشان را بهتر است از براي ايشان همانا مهلت داديم ايشان را تا بر گناه خود بيفزايند و از براي ايشانست عذابي مهين. آيا از طريق عدالت است اي پسر طلقا كه زنان و كنيزان خود را در پس پرده‌داري و دختران رسول خدا (ص) را چون اسيران شهر به شهر بگرداني همانا پردة حشمت و حرمت ايشان را هتك كردي و ايشان را از پرده برآوردي و در منازل و مناهل به همراهي دشمنان كوچ دادي و مطمح نظر هر نزديك و دور و ضيع و شريف ساختي در حالتي كه از مردان و پرستاران ايشان كسي با ايشان نبود و چگونه اميد مي‌رود كه نگاهباني ما كند كسي كه جگر آزادگان را بخايد و از دهان بيفكند و گوشتش به خون شهيدان برويد و نمو كند، كنايه از آنكه از فرزند هند جگرخواره چه توقع بايد داشت و چه بهر توان يافت و چگونه درنگ خواهد كرد در دشمني ما اهلبيت كسي كه بغض و كينه ما را از بدر و احد در دل دارد و هميشه به نظر دشمني ما را نظر كرده پس بدون آنكه جرم و جريرتي بر خود داني و بي‌آنكه امري عظيم شماري شعري بدين شناعت مي‌خواني:

ثُمَّ قالوُا يا يَزيُد لاتَشَلْ

 

لاَ هَلّووُا وَ اسْتَهَلّوُا فَرِحاً

بالای صفحه

و با چوبي كه در دست داري بر دندانهاي ابوعبدالله عليه السلام سيد جوانان بهشت مي‌زني و چرا اين بيت را نخواني و حال آنكه دلهاي ما را مجروح و زخمناك كردي و اصل و بيخ ما را بريدي از اين جهت كه خون ذريه پيغمبر (ص) را ريختي و سلسلة آل عبدالمطلب را كه ستارگان روي زمينند گسيختي و مشايخ خود را ندا مي‌كني و گمان داري كه نداي تو را مي‌شنوند، و البته زود باشد كه به ايشان ملحق شوي و آرزو كني كه شل بودي و گنگ بودي و نمي‌گفتي آنچه را كه گفتي و نمي‌كردي آنچه را كه كردي، لكن آرزو سودي نكند آنگاه حق تعالي را خطاب نمود و عرض كرد بار الها بگير حق ما را و انتقام بكش از هر كه با ما ستم كرد و نازل گردان غضب خود را بر هر كه خون ما ريخت و حاميان ما را كشت.

پس فرمود: هان اي يزيد (پليد) قسم به خدا كه نشكافتي مگر پوست خود را و نبريدي مگر گوشت خود را، و زود باشد كه بر رسول خدا وارد شوي در حالتي كه متحمل باشي وزر ريختن خون ذريه او را و هتك حرمت عترت او را در هنگامي كه حق تعالي جمع مي‌كند پراكندگي ايشان را و مي‌گيرد حق ايشان و گمان مبر البته آنان را كه در راه خدا كشته شدند مردگانند بلكه ايشان زنده و در راه پروردگار خود روزي مي‌خورند و كافي است ترا خداوند از جهت داوري، و كافي است محمد صلي الله عليه و آله ترا براي مخاصمت و جبرئيل براي ياري او و معاونت و زود باشد كه بداند آن كسي كه تو را دستيار شد و بر گردن مسلمانان سوار كرد و خلافت باطل براي تو مستقر گردانيد و چه نكوهيده بدلي براي ظالمين هست و خواهيد دانست كه كدام يك از شما مكان او بدتر و ياور او ضعيفتر است و اگر دوراهي روزگار مرا بازداشت كه با تو مخاطبه و تكلم كنم همانا من قدر ترا كم مي‌دانم و سرزنش ترا عظيم و توبيخ ترا كثير مي‌شمارم چه اينها در تو اثر نمي‌كند و سودي نمي‌بخشد، لكن چشمها گريان و سينه‌ها بريان است چه امري عجيب و عظيم است نجيباني كه لشكر خداوندند به دست طلقاء كه لشكر شيطانند كشته گردند و خون ما از دستهاي ايشان بريزد و دهان ايشان از گوشت ما بدوشد و بنوشد و آن جسدهاي پاك و پاكيزه را گرگهاي بيابان به نوبت زيارت كنند و آن تنهاي مبارك را مادران بچه كفتارها بر خاك بمالند. اي يزيد (لعين) اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي زود بادشد كه اين غنيمت موجب غرامت تو گردد در هنگامي كه نيابي مگر آنچه را كه پيش فرستادي و نيست خداوند بر بندگان ستم كننده و در حضرت او است شكايت ما و اعتماد ما اكنون هر كيد و مكري كه تواني بكن و هر سعي كه خواهي به عمل آور و در عداوت ما كوشش فرو مگذار و با اين همه به خدا سوگند كه ذكر ما را نتواني محو كرد و وحي ما را نتواني دور كرد، و با زنداني فرجام ما را و درك نخواهي كرد غايت و نهايت ما را و عار كردار خود را از خويش نتواني دور كرد و رأي تو كذب و عليل و ايام سلطنت تو قليل و جمع تو پراكنده و روز تو گذرنده است كه منادي حق ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران است. سپاس و ستايش خداوندي را كه ختم كرد در ابتدا بر ما سعادت را و در انتها رحمت و شهادت را و از خدا سوال مي‌كنم كه ثواب شهداي ما را تكميل فرمايد و هر روز بر اجر ايشان بيفزايد و در ميان ما خليفه ايشان باشد و احسانش را بر ما دائم دارد كه اوست خداوند رحيم و پروردگار ودود، و كافي است در هر امري و نيكو وكيل است.

يزيد (پليد) را موافق نمي ‌افتاد كه جناب زينب (ع) را بدين سخنان درشت و كلمات شتم آميز مورد غضب و سخط دارد، خواست كه عذري بتراشد كه زنان نوائح بيهشانه سخن كنند، و اين قسم سخنان از جگر سوختگان پسنديده است لاجرم اين شعر را بگفت:

ما اَهْوَنَ الْمَوْتُ عَليَ الّوائِح

 

يا صَيْحَه تُحْمَدُ مِنْ صَوائح

آنگاه يزيد (ملعون) با حاضرين اهل شام مشورت كرد كه با اين جماعت چه عمل نمايم آن خبيثان كلام زشتي گفتند كه معني آن مناسب ذكر نيست و مرادشان آن بود كه تمام را با تيغ در گذران. نعمان بن بشير كه حاضر مجلس بود گفت اي يزيد ببين تا رسول خدا (ص) با ايشان چه صنعت داشت آن كن كه رسول خدا (ص) كرد.

 

و مسعودي نقل كرده: وقتي كه اهل مجلس يزيد (پليد) اين كلام را گفتند حضرت باقر عليه السلام شروع كرد به سخن، و در آن وقت دو سال و چند ماه از سن مباركش گذشته بود پس حمد و ثنا گفت خداي را پس رو كرد بيزيد (لعين) و فرمود اهل مجلس تو در مشورت تو رأي دادند به خلاف اهل مجلس فرعون در مشورت كردن فرعون با ايشان در امر موسي و هرون چه آنها گفتند ارجه و اخاه و اين جماعت رأي دادند بكشتن ما و براي اين سببي است. يزيد (پليد) پرسيد كه سببش چيست؟ فرمود اهل مجلس فرعون اولاد حلال بودند و اين جماعت اولاد حلال نيستند و نمي‌كشد انبياء و اولاد ايشان را مگر اولادهاي زنا، پس يزيد (لعين) از كلام باز ايستاد و خاموش گرديد.

اين هنگام به روايت سيد و مفيد از مردم شام مردي سرخ رو نظر كرد به جناب فاطمه دختر حضرت امام حسين عليه السلام پس رو كرد به يزيد (ولدالزنا) و گفت يا اميرالمؤمنين هب لي هذه الجاريه يعني اين دخترك را به من ببخش جناب فاطمه عليهاالسلام فرمود چون اين سخن بشنيدم بر خود بلرزيدم و گمان كردم كه اين مطلب از براي ايشان جايز است. پس به جامة عمه‌ام جناب زينب (ع) چسبيدم و گفتم عمه يتيم شدم اكنون بايد كنيز مردم شوم ! جناب زينب (ع) روي با شامي كرد و فرمود دروغ گفتي والله و ملامت كرده شدي، به خدا قسم اين كار براي تو و يزيد صورت نبندد و هيچيك اختيار چنين امري نداريد. يزيد (ملعون) در خشم شد و گفت سوگند با خداي دروغ گفتي اين امر براي من روا است و اگر خواهم بكنم مي‌كنم.

حضرت زينب سلام الله عليها فرمود نه چنين است به خدا سوگند حق تعالي اين امر را براي تو روا نداشته و نتواني كرد مگر آنكه از ملت ما بيرون شوي و ديني ديگر اختيار كني. يزيد (لعين) از اين سخن خشمش زيادتر شد و گفت در پيش روي من چنين سخن مي‌گوئي همانا پدر و برادر تو از دين بيرون شدند (نعوذبالله).

جناب زينب عليهاالسلام فرمود به دين خدا و دين پدر و برادر من، تو و پدر و جدت هدايت يافتند اگر مسلمان باشي. يزيد (پليد) گفت دروغ گفتي اي دشمن خدا.

حضرت زينب سلام الله عليها فرمود اي يزيد اكنون تو امير و پادشاهي و هر چه مي‌خواهي از روي ستم فحش و دشنام مي‌دهي و ما را مقهور مي‌داري. يزيد (پليد) گويا شرم كرد و ساكت شد، آن مرد شامي ديگرباره سخن خود را اعاده كرد، يزيد گفت دور شو خدا مرگت دهد، آن مرد شامي از يزيد پرسيد ايشان كيستند؟

يزيد (پليد) گفت: آيا فاطمه دختر حسين و آن زن دختر علي است، شامي گفت حسين پسر فاطمه و علي پسر ابوطالب؟ يزيد گفت بلي، آن مرد شامي گفت لعنت كند خداوند ترا اي يزيد (پليد) عترت پيغمبر خود را مي‌كشي و ذريه او را اسير مي‌كني به خدا سوگند كه من گمان نمي‌كردم ايشان را جز اسيران روم، يزيد (لعين) گفت به خدا سوگند ترا نيز بايشان مي‌رسانم و امر كرد كه او را گردن زدند ره.

شيخ مفيد (ره) فرمود پس يزيد (خبيث) امر كرد تا اهلبيت را با علي بن الحسين عليهم السلام در خانه عليحده كه متصل به خانه خودش بود جاي دادند و به قولي ايشان را در موضع خرابي حبس كردند كه نه دافع گرما بود و نه حافظ سرما چنانكه صورتهاي مباركشان پوست انداخت، و در اين مدتي كه در شام بودند نوحه و زاري بر حضرت امام حسين عليه السلام مي‌كردند.

و روايت شده كه در اين ايام در ارض بيت المقدس هر سنگي كه از زمين برمي‌داشتند از زيرش خون تازه مي‌جوشيد. و جمعي نقل كرده‌اند كه يزيد (لعين) امر كرد سر مطهر امام عليه السلام را بر در قصر شوم او نصب كردند و اهلبيت (ع) را امر كرد كه داخل خانه او شوند، چون مخدرات اهلبيت عصمت جلالت عليهم السلام داخل خانه آن لعين شدند زنان آل ابوسفيان زيورهاي خود را كندند و لباس ماتم پوشيدند و صدا به گريه و نوحه بلند كردند و سه روز ماتم داشتند و هند دختر عبدالله بن عامر كه در آن وقت زن يزيد بود و پيشتر در حباله حضرت امام حسين عليه السلام بود پرده را دريد و از خانه بيرون دويد و به مجلس آن لعين آمد در وقتي كه مجمع عام بود گفت اي يزيد سر مبارك فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله را بر در خانه من نصب كرده‌اي! يزيد (ملعون) برجست و جامه بر سر او افكند و او را برگردانيد و گفت اي هند نوحه و زاري كن بر فرزند رسول خدا و بزرگ قريش كه پسر زياد لعين در امر او تعجيل كرد و من به كشتن او راضي نبودم.

علامة‌ مجلسي (ره) در جلاء العيون پس از آنكه حكايت مرد سرخ روي شامي را نقل كرده فرموده پس يزيد (لعين) امر كرد كه اهلبيت رسالت عليهم السلام را به زندان بردند، حضرت امام زين العابدين عليه السلام را با خود به مسجد برد و خطيبي را طلبيد و بر منبر بالا كرد، آن خطيب (ملعون) ناسزاي بسيار به حضرت اميرالمؤمنين و امام حسين عليهماالسلام گفت و يزيد و معاويه عليهمااللعنه را مدح بسيار كرد، حضرت امام زين العابدين عليه السلام ندا كرد او را كه:

وَيْلَكَ اَيُّهَا الْخاطِبُ اشتريت مَرْضاه الْمَخْلوُقِ بِسَخطِ الخالِقِ فَتَبَّوء مَقْعَدُكَ مِنَ النّار.

يعني واي بر تو اي خطيب كه براي خوشنودي مخلوق خدا را به خشم آوردي جاي خود را در جهنم مهيا بدان.

پس حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمود كه اي يزيد مرا رخصت ده كه بر منبر بروم و كلمه چند بگويم كه موجب خوشنودي خداوند عالميان و اجر حاضران گردد، يزيد (لعين) قبول نكرد، اهل مجلس التماس كردند كه او را رخصت بده كه ما مي‌خواهيم سخن او را بشنويم، يزيد گفت اگر بر منبر برآيد مرا و آل ابوسفيان را رسوا مي كند، حاضران گفتند از اين كودك چه برمي‌آيد، يزيد (لعين) گفت او از اهل بيتي است كه در شيرخوارگي به علم و كمال آراسته‌اند. چون اهل شام بسيار مبالغه كردند يزيد (لعين) رخصت داد تا حضرت بر منبر بالا رفت و حمد و ثناي الهي ادا كرد و صلوات بر حضرت رسالت پناهي و اهلبيت او فرستاد و خطبه‌اي در نهايت فصاحت و بلاغت ادا كرد كه ديده‌هاي حاضران را گريان و دلهاي ايشان را بريان كرد.

قُلْتُ اِنّي اُحِبُّ في هذَا الْمَقامِ اَنْ اَتَمَثَّلَ بِهذهِ الاَبْياتِ الَّتي لايَسْتَحِقُّ اَنْ يُمْدَحَ بِها اِلاّ هذَا الاِمامُ عَلَيْه السَّلام.

ذاكَ الدُّجي وَ انْجابَ ذاك الْعَثيرُ
يُؤُمي اِلَيْكَ بِها وَ عَيْنٌ تَنْظُرُ
مِنْ اَنْعُمِ الله الَّتي لاتُكفرُوا
لِلّهِ لايُزْهي وَلايَتَكَبَّرُ
في وُسْعِه لَمَشي اِلَيْكَ الْمِنْبَرُ
تُنْبي عَنِ الْحَقّ الْمُبينٍ وَ تُخْبِرُ

 

حَتّي اَنَرْتَ بِضَوْءِ وَجْهِكَ فَانْجَلي
فَافْتَنَّ فيكَ النّاظِروُنَ فَاَصْبَعٌ
يَجدُونَ رُؤْيَتَكَ الَّتي فازُوابِها
فَمَشَيْتَ مَشْيَهَ خاضِع مُتَواضِع
فَلَوْ اَنَّ مُشْتاقاً تَكَلَّفَ فَوْقَ ما
اَبْدَيْتَ مِنْ فَصِلْ الْخِطابِ بِحِكْمَهٍ

 

پس فرمود كه
ايها الناس حق تعالي ما اهلبيت رسالت را شش خصلت عطا كرده است و به هفت فضيلت ما را بر ساير خلق زيادتي داده، عطا كرده است به ما علم و بردباري و جوانمردي و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهاي مومنان. و فضيلت داده است ما را به آنكه از ما است نبي مختار محمد مصطفي صلي الله عليه و آله، و از ما است صديق اعظم علي مرتضي عليه السلام، و از ما است جعفر طيار كه با دو بال خويش در بهشت با ملائكه پرواز مي‌كند، و از ما است حمزه شير خدا و شير رسول خدا (ص)، و از ما است دو سبط اين امت حسن و حسين عليهماالسلام كه دو سيد جوانان اهل بهشتند. هر كه مرا شناسد شناسد و هر كه مرا نشناسد من خبر مي‌دهم او را به حسب و نسب خود.

ايها الناس: منم فرزند مكه و مني، منم فرزند زمزم و صفا و پيوسته مفاخر خويش و مدائح آباء و اجداد خود را ذكر كرد تا آنكه فرمود: منم فرزند فاطمه زهراء عليهاالسلام،‌ منم فرزند سيدة نساء، منم فرزند خديجه كبري، منم فرزند امام مقتول به تيغ اهل جفا، منم فرزند لب تشنه صحراي كربلا، منم فرزند غارت شده اهل جور و عنا، منم فرزند آنكه بر او نوحه كردند جنيان زمين و مرغان هوا، منم فرزند آنكه سرش را بر نيزه كردند و گردانيدند در شهرها، منم فرزند آنكه حرم او را اسير كردند اولاد زِنا، مائيم اهلبيت محنت و بلا، مائيم محل نزول ملائكه سماء و مهبط علوم حق تعالي.

پس چندان مدائح اجداد گرام و مفاخر آباء عظام خود را ياد كرد كه خروش از مردم برخاست و يزيد (ملعون) ترسيد كه مردم از او برگردند مؤذن را اشاره كرد كه اذان بگو، چون مؤذن الله اكبر گفت، حضرت فرمود از خدا چيزي بزرگتر نيست چون مؤذن گفت اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاًّ اللهُ حضرت فرمود كه شهادت مي‌دهند به اين كلمه پوست و گوشت و خون من، چون مؤذن گفت اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ صَلَّي الله عَلَيْهِ وَ الِهِ حضرت فرمود كه اي يزيد (لعنه الله) بگو اين محمد (ص) كه نامش را به رفعت مذكور مي‌‌سازي جد من است يا جد تو، اگر مي‌گوئي جد تست دروغ گفته باشي و كافر مي‌شوي، و اگر مي‌گوئي جد من است پس چرا عترت او را كشتي و فرزندان او را اسير كردي؟ آن ملعون جواب نگفت و به نماز ايستاد.

مؤلف گويد كه: آنچه از مقاتل و حكايات رفته يزيد (خبيث) با اهلبيت عليهم السلام ظاهر مي‌شود آن است كه يزيد از انگيزش فتنه بيمناك شد و از شماتت و شناعت اهلبيت خوي بگردانيد و في الجمله به طريق رفق و مدارا با اهلبيت رفتار مي‌كرد و حارسان و نگاهبانان را از مراقبت اهلبيت عليهم السلام برداشت و ايشان را در حركت و سكون به اختيار خودشان گذاشت و گاهگاهي حضرت سيد سجاد عليه السلام را در مجلس خويش مي‌طلبيد و قتل امام حسين عليه السلام را بابن زياد نسبت مي‌داد و او را لعنت مي‌كرد بر اينكار و اظهار ندامت مي‌كرد و اين همه به جهت جلب قلوب عامه و حفظ ملك و سلطنت بود نه اينكه در واقع پشيمان و بدحال شده باشد. زيرا كه مورخين نقل كرده‌اند كه يزيد (لعين) مكرر بعد از قتل حضرت سيدالشهداء عليه آلاف التحيه و الثناء موافق بعضي مقاتل در هر چاشت و شام سر مقدس آن سرور را بر سر خوان خود مي‌طلبيد و گفته‌اند كه مكرر يزيد (ملعون) بر بساط شراب بنشست و مغنيان را احضار كرد و ابن زياد (لعين) را به جانب دست راست خود بنشانيد و روي به ساقي نمود و اين شعر را قرائت كرد:

ثُمَّ مِلّ فَاْسقِ مَثْلَها ابْنَ زيادٍ
وَ لِتسَريدِ مَغنَمي وَ جَهادي
وَ مُبيدَ الاعْداءِ وَ الحُسّادِ

 

اَسقِني شَرْبَه نُزَوّي مُشا شي
صاحِبَ السِرّ وَ الاَمانَهِ عِندي
قاتِلَ الخارِجِي اَعْني حُسَيناً

برگرفته از کتاب منتهی الآمال

ایرانیکان سه شنبه 13 بهمن 1394 زمان : 10:27 نظرات (0)
بازدید : 140

مقام حضرت علی در احادیث قدسی

قال الله عزّوجلّ:
اگر علي را نيافريده بودم،همسری مناسب فاطمه، از فرزندان آدم و نسل او نبود.(عيون اخبارالرضا(ع)203)


 قال الله عزّوجلّ:
ولايت علي بن ابي طالب(ع) د(امان) من است هركه وارد آن شود، از عذاب من در امان خواهد بود.(عيون اخبارالرضا(ع)1/146)
 قال الله عزّوجلّ:
همانا علي امام پرهيزگاران و رهبر روسفيدان پاك و پادشاه مؤمنان است.(امالي‌الصدوق352)

ایرانیکان دوشنبه 12 بهمن 1394 زمان : 22:53 نظرات (0)
بازدید : 155
نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج)

بر اساس احادیث و روایات، خروج سید حسنی، ‌از نشانه‌های ظهور حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: سید حسنی جوانی خوش سیماست كه از سرزمین دیلم و قزوین برای نصرت و یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ قیام می‌نماید و با بانگی رسا و بیانی شیوا فریاد بر می‌آورد كه به یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ برسید و از شما طلب یاری می‌كند. مردان از طالقان كه شوق شدید به جهاد دارند به او پاسخ مثبت می‌دهند

سید حسنی، پس از دوران طولانی، زمام امور مناطقی را به دست می‌گیرد و اندكی پیش از ظهور به سوی عراق وكوفه می‌رود و از دیلم و قزوین تا كوفه زمین را از لوث وجود ظالمان پاك می‌كند و سرانجام كوفه را محل اقامت خویش قرار می‌دهد؛ مدتی در كوفه اقامت می‌نمایند و سپس «خبر ظهور مهدی (عج) به ایشان می‌رسد، سید با یارانش به محضر حضرت مشرف می‌شوند و از آن حضرت مطالبه دلایل امامت و موارث انبیاء را می‌نماید.


انواع علایم ظهور

علائم ظهور منجی عالم بشریت حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ به سه دسته تقسیم می شوند:

دسته اول: علائمی كه مخصوص به خود آن حضرت هستند. كه هر وقت، بر خود حضرت ظاهر شوند حضرت متوجه قیام خود شده و ظهور می فرمایند، مثل بیرون آمدن شمشیر حضرت از غلاف باز شدن پرچم و علائم دیگر.

دسته دوم: ق


دسته سوم: علائم غیر حتمی، هستند كه نشان از نزدیكی ظهور حضرت بوده و رخ دادن آنها حتمی نیست یعنی این احتمال وجود دارد كه ظهور بدون این علائم تحقق یابد و در روایات و احادیث معصومین(علیهم السلام) به آنها اشاره شده است

علائم حتمی ظهور

علائم حتمی، علائمی هستند كه پیش از ظهور حتما اتفاق خواهند افتاد. با ظهور این علائم، مردم متوجه نزدیك شدن، و به پایان رسیدن شب سیه و ظلمانی می شوند و پس از آن حضرت ظهور می فرمایند و جهان را با عدالت و حكومت خود، از ظلمها و بدیها می رهانند.
در اینجا به تبیین برخی از علائم حتمی ظهور می پردازیم :


1.دجّال:

دجال شخصی است كه در برخی روایات توصیفاتی برای او ذكر شده است مانند دجال مردی چاق،‌سرخ ‌رو، موی سر مجعّد، چشم راست او اعور، چشم او مانند دانه انگوری است كه بر روی آب قرار دارد

محل خروج دجال است كه در روایات مكآنهای مختلفی برایش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان، سجستان و همچنین سرنوشت دجال كه عاقبت به دست چه كسی به هلاكت می‌رسد كه در این باره روایات دو دیدگاه را مطرح می‌كنند بعضی قائلند كه به دست حضرت عیسی و بعضی به دست حضرت مهدی (عج) جهت اختصار ما در پی ذكر روایات نیستیم.


2. سفیانی:

در خصوص سفیانی دو دسته روایت داریم:
دسته اول اینكه: پیش از ظهور حضرت حجت (عج) مردی از نسل ابوسفیان خروج می كند كه مردی است ظاهرالصلاح و به ذكر خدا مشغول ولی پلید و فریبكار است و دولت عباسی را برای همیشه منقرض می كند و شیعیان زیادی را به قتل می رساند و از ظهور آن حضرت اطلاع می یابد لشگری برای كشتن آن حضرت می فرستد كه در بیابان بین مكه و مدینه در زمین فرو می روند.
دسته دوم: اینكه سفیانی جنبه توصیفی داشته باشد نه شخصی یعنی در مقابل هر مرد انقلابی و مصلح راستین یك (یا چند) سفیانی قد علم خواهند كرد.

3-سید حسنی

بر اساس احادیث و روایات، خروج سید حسنی، ‌از نشانه‌های ظهور حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: سید حسنی جوانی خوش سیماست كه از سرزمین دیلم و قزوین برای نصرت و یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ قیام می‌نماید و با بانگی رسا و بیانی شیوا فریاد بر می‌آورد كه به یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ برسید و از شما طلب یاری می‌كند. مردان از طالقان كه شوق شدید به جهاد دارند به او پاسخ مثبت می‌دهند

سید حسنی، پس از دوران طولانی، زمام امور مناطقی را به دست می‌گیرد و اندكی پیش از ظهور به سوی عراق وكوفه می‌رود و از دیلم و قزوین تا كوفه زمین را از لوث وجود ظالمان پاك می‌كند و سرانجام كوفه را محل اقامت خویش قرار می‌دهد؛ مدتی در كوفه اقامت می‌نمایند و سپس «خبر ظهور مهدی (عج) به ایشان می‌رسد، سید با یارانش به محضر حضرت مشرف می‌شوند و از آن حضرت مطالبه دلایل امامت و موارث انبیاء را می‌نماید.

4-قیام سید خراسانی

قیام سید خراسانی یكی از علائم و نشانه های ظهور مهدی موعود (عج) معرفی شده است و روایات زیادی در این زمینه نظیر روایت ذیل وجود دارد «خروج خراسانی،‌سفیانی و یمانی در یك سال و یك ماه و یك روز است.» و در برخی از روایات خراسانی و سفیانی به دو اسب مسابقه تشبیه شده اند كه خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب به طرف كوفه در حركت اند در مجموع از روایات چنین استفاده می شود كه قیام سید خراسانی از مشرق زمین آغاز و به سوی عراق به پیش می رود

در مورد صفات جسمانی سید خراسانی نیز برداشتهای متفاوت و گوناگون وجود دارد مثلاً از كلمه «فتی» كه در روایات مربوط به سید خراسانی یا حسنی ذكر شده است بعضی جوانی سنی را فهمیده و در نتیجه می گویند سید خراسانی هنگام قیامش، جوان است در حالی كه برخی دیگر جوان مردی را معنی مناسب برای آن می دانند و می گویند جوان مردی یكی از ویژگی های سید خراسانی است نه اینكه سید خراسانی هنگام قیام در سنین جوانی قرار داشته باشدیكی دیگر از صفات جسمانی سید خراسانی داشتن خال بر گونه و یا دست راست است و در تفسیر آن نیز احتمالات مختلف وجود دارد كه آیا به معنی خال معروف است و یا اینكه از ماده خلل و به معنی آسیب دیدگی و نقص است.

علائم غیر حتمی

علایم غیرحتمی، با ظهور ارتباط استلزامی ندارند، زیرا ممكن است برخی از آنها اصلا واقع نشود ولی ظهور تحقق یابد. و احتمال دارد برخی از نشانه‌ها حادث شود ولی ظهور توأم و همزمان با آنها شكل نگیرد و بدین بیان كه: این نشانه‌ها، بیانگر ظرف تحقق ظهور باشند، مانند اینكه گفته شود: نامه رسان هنگامی می‌آید كه هوا صاف باشد. منظور این است كه نامه رسان در زمان نامساعد بودن هوا نخواهد آمد، نه این كه هر وقت هوا صاف بود او می‌آید. در باب علایم ظهور نیز مراد این است كه حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ در غیر این اوضاع ظهور نخواهد فرمود، نه این كه هر وقت این اوضاع پدیدار شد،‌ حضرتش باید ظهور كند. از مباحث یاد شده بر می‌آید كه فساد و... شرط ظهور نبوده بلكه نشانه‌های ظهور هستند.

از جمله علائم غیر حتمی ظهور، گسترش و فراگیر شدن فساد می باشد.
- یكی دیگر از علائمی كه در روایات به آن اشاره و تاكید شده است، تعطیلی امر به معروف و نهی از منكر در جهان و خصوصاً در بین مسلمین می باشد

- علامت دیگر كه به عنوان علامت آخر الزمان در روایات وارد شده است، ترویج ربا خواری می باشد.

- علامت دیگر، قطع رحم می باشد. در حدیث شریفی از پیامبر وارد شده است كه «در آخر الزمان قطع رحم شایع گردیده و مردم به خاطر طعام دادن بر هم منّت گذارند، آنگاه كه بزرگترها بر كوچكترها محبت نكنند و حیای كوچكترها بسیار كم شود.»


- یكی دیگر از علائم این است كه پدران فرائض مذهبی و دینی را به فرزندان خود یاد ندهند و به فكر یادگیری فرائض الهی و مسائل دینی از ناحیه فرزندان خود نباشند. و در روایت آمده است كه پدران به این قانع هستند كه فرزندان آنها متاع ناچیزی از دنیا بدست آورند.
- و در روایتی امام صادق ـ علیه‌السّلام ـ به یكی از یاران خود نشانه های ظهور را چنین برمی شمرد:


1. هرگاه دیدی كه حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند.

2. و دیدی كه: ظلم و ستم فراگیر شده است.

3. و دیدی كه: قرآن فرسوده و بدعت‌هائی از روی هوا و هوس،در مفاهیم آن آمده است.

4. و دیدی كه: دین خدا (عملاً) توخالی شده، همانند ظرفی كه آن را واژگون سازند. 5

. و دیدی كه: طرف‌داران و اهل باطل بر اهل حق پیشی گرفته‌اند.

6. و دیدی كه: كارهای بد آشكار شده و از آن نهی نمی‌شود و بدكاران بازخواست نمی‌شوند.

7. و دیدی كه: مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند.

8. و دیدی كه: افراد (به ظاهر) با ایمان سكوت كرده و سخنشان را نمی‌پذیرند.

9. و دیدی كه: شخص بدكار دروغ گوید: و كسی دروغ و نسبت ناروای او را رد نمی‌كند.

10. و دیدی كه: بچه‌ها، به بزرگان احترام نمی‌گذارند.

11. و دیدی كه: قطع پیوند خویشاوندی شود. 12. و دیدی كه:‌ بدكار را ستایش كنند و او شاد شود و سخن بدش به او برنگردد. 13. و دیدی كه: نوجوانان پسر، همان كنند كه زنان می‌كنند. 14. و دیدی كه: زنان با زنان ازدواج كنند. 15. و دیدی كه: انسانها اموال خود را در غیر اطاعت خدا مصرف می‌كنند و كسی مانع نمی‌شود. 16. و دیدی كه: افراد با دیدن كار و تلاش نامناسب مؤمنین، به خدا پناه می‌برند. 17. و دیدی كه: مدّاحی دروغین از اشخاص، زیاد شود. 18. و دیدی كه: همسایه همسایه خود را اذیت می‌كند و از آن جلوگیری نمی‌شود. 19. و دیدی كه: كافر به خاطر سختی مؤمن، شاد است. 20. و دیدی كه: شراب را آشكار می‌آشامند و برای نوشیدن آن كنار هم می‌نشینند و از خداوند متعال نمی‌ترسند. 21. و دیدی كه: كسی كه امر به معروف می‌كند خوار و ذلیل است. 22. و دیدی كه: آدم بدكار در آنچه آن را خداوند دوست ندارد، نیرومند و مورد ستایش است. 23. و دیدی كه: اهل قرآن و دوستان آنها خوارند. 24. و دیدی كه: راه نیك بسته و راه بد باز است. 25. و دیدی كه: خانه كعبه تعطیل شده و به تعطیلی آن دستور داده می‌شود. 26. و دیدی كه: انسان به زبان می‌گوید ولی عمل نمی‌كند. 27. و دیدی كه: مؤمن، خوار و ذلیل شمرده می‌شود. 28. و دیدی كه: بدعت و زنا آشكار شود. 29. و دیدی كه: مردم به شهادت و گواهی ناحق اعتماد كنند. 30. و دیدی كه: حلال، حرام شود و حرام، حلال گردد. 31. و دیدی كه: دین براساس میل اشخاص معنی شود و كتاب خدا و احكام آن تعطیل گردد. 32. و دیدی كه: جرأت بر گناه آشكار شود و دیگر كسی برای انجام آن منتظر تاریكی شب نگردد. 33. و دیدی كه: مؤمن نتواند نهی از منكر كند مگر در قلبش. 34. و دیدی كه: ثروت بسیار زیاد در راه خشم خدا خرج گردد. 35. و دیدی كه: سردمداران به كافران نزدیك شوند و از نیكوكاران دور شوند. 36. و دیدی كه: والیان در قضاوت رشوه بگیرند. 37. و دیدی كه: پست‌های مهمّ والیان براساس مزایده است نه بر اساس شایستگی. 38. و دیدی كه: مردم را از روی تهمت و یا سوءظن بشكند. 39. و دیدی كه: مرد به خاطر همبستری با همسران خود مورد سرزنش قرار گیرد. 40. و دیدی كه: زن بر شوهر خود مسلط شود و كارهایی كه مورد خشنودی شوهر نیست انجام می‌دهد و به شوهرش خرجی می‌دهد. 41. و دیدی كه: سوگندهای دروغ به خدا بسیار گردد. 42. و دیدی كه: مشروبات الكلی بطور آشكار بدون مانع خرید و فروش می‌شود. 43. و دیدی كه: آشكار قماربازی شود. 44. و دیدی كه: مردم محترم توسط كسی كه مردم از سلطنتش ترس دارند، خوار شوند. 45. و دیدی كه: نزدیك‌ترین مردم به فرمانداران، آنانی هستند كه به ناسزاگویی به ما خانواده عصمت ـ علیهم‌السّلام ـ ستایش شوند. 46. و دیدی كه: هركس ما را دوست دارد او را دروغ‌گو خوانده و گواهی‌اش را قبول نمی‌كنند. 47. و دیدی كه: در گفتن سخن باطل و دروغ بر همدیگر رقابت كنند. 48. و دیدی كه: شنیدن سخن حق بر مردم سنگین است ولی شنیدن باطل برایشان آسان است. 49. و دیدی كه: همسایه از ترس زبان به همسایه احترام می‌كند.

50. و دیدی كه: حدود الهی تعطیل شود و طبق هوا و هوس عمل شود. 51. و دیدی كه: مسجدها طلاكاری (زینت داده) شود. 52. و دیدی كه: راستگوترین مردم نزد آنها مفتریان درغگو است. 53. و دیدی كه: بدكاری آشكار شده و برای سخن‌چینی كوشش می‌شود. 54. و دیدی كه: ستم و تجاوز شایع شده است. 55. و دیدی كه: غیبت، سخن خوش آنها شود و بعضی بعض دیگر را به آن بشارت كنند. 56. و دیدی كه: صبح و جهاد برای خدا نیست. 57. و دیدی كه: سلطان به خاطر كافر، شخص مؤمن را خوار كند. 58. و دیدی كه: خرابی بیشتر از آبادی است. 59. و دیدی كه: معاش انسان از كم‌فروشی به دست می‌آید. 60. و دیدی كه: خون‌ریزی آسان گردد. 61. و دیدی كه: مرد به خاطر دنیایش ریاست می‌كند. 62. و دیدی كه: نماز را سبك شمارند. 63. و دیدی كه: انسان ثروت زیادی جمع كرده، ولی از آغاز آن تا آخر، زكاتش را نداده است. 64. و دیدی كه: قبر مرده‌ها را بشكافند و آنها را اذیت كنند.65. و دیدی كه: هرج و مرج بسیار است. 66. و دیدی كه: مرد روز خود را با مستی به شب می‌رساند، و شب خود را نیز به همین منوال به صبح برساند و هیچ اهمیّتی به برنامه مردم ندهد. 67. و دیدی كه با حیوانات آمیزش می‌شود. 68. و دیدی كه مردم به مسجد (محل نماز) می‌رود وقتی برمی‌گردد لباس در بدن ندارد، (لباس را دزدیده‌اند). 69. و دیدی كه: حیوانات همدیگر را بدرند. 70. و دیدی كه: دل‌های مردم سخت و دیدگان‌شان خشك و یاد خدا برایشان گران است. 71. و دیدی كه: بر سر كسب‌های حرام آشكار را رقابت كنند. 72. و دیدی كه: نمازخوان برای خودنمایی نماز می‌خواند. 73. و دیدی كه: فقیه برای دین خدا فقیه نمی‌آموزد و طالب حرام ستایش و احترام می‌گردد. 74. و دیدی كه: مردم در اطراف قدرتمندانند. 75. و دیدی كه: طالب حلال، مذمت و سرزنش می‌شود و طالب حرام، ستایش و احترام می‌گردد. 76. و دیدی كه: در مكه و مدینه كارهایی می‌كنند كه خدا دوست ندارد و كسی از آن جلوگیری نمی‌كنند و هیچ‌كس بین آنها و كارهای بدشان مانع نمی‌شود. 77. و دیدی كه:‌ آلات موسیقی و لهو در مدینه و مكه آشكار گردد. 78. و دیدی كه مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهی از منكر كند، ولی دیگران او را از این كار برحذر می‌دارند. 79. و دیدی كه: مردم به همدیگر نگاه می‌كنند، و از مردم بدكار پیروی نمایند. 80. و دیدی كه: راه نیك خالی و راه رونده ندارند. 81. و دیدی كه: مرده را مسخره كنند و كسی برای او اندهگین نشود. 82. و دیدی كه: سال به سال بدعت و بدی‌ها بیشتر شود. 83. و دیدی كه: مردم و جمیعت‌ها جز از سرمایه‌داران پیروی نكنند. 84. و دیدی كه: به فقیر چیزی را دهند كه برایش بخندند، ولی در راه غیر خدا ترحّم است. 85. و دیدی كه: علائم آسمانی آشكار شود و كسی از آن نگران نشود. 86. و دیدی كه: مردم مانند حیوانات در انظار یكدیگر عمل جنسی به جای می‌آورند و كسی از ترس مردم از آنها جلوگیری نمی‌كند. 87. و دیدی كه: انسان در راه غیر خدا بسیار خرج كند، ولی در راه خدا از اندك هم مضایقه دارد. 88. و دیدی كه: حقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هیچ احترام برای آنها قایل نیستند بلكه نزد فرزند از همه بدترند. 89. و دیدی كه: زنها بر مسند حكومت بنشینند و هیچ كاری جز خواسته آنها پیش نرود. 90. و دیدی كه: پسر به پدر نسبت دروغ بدهد، و پدر و مادرش را نفرین كند و از مرگ‌شان شاد گردد. 91. و دیدی كه: اگر روزی بر مردی بگذرد، ولی او در آن گناه بزرگی مانند بدكاری، كم‌فروشی و زشتی انجام نداده ناراحت است. 92. و دیدی كه: قدرتمندان غذای عموم مردم را احتكار كنند. 93. و دیدی كه: اموال حق خویشان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ (خمس) در راه باطل تقسیم گردد و با آن قماربازی و شراب‌خواری شود. 94. و دیدی كه: به وسیله شراب بیمار را مداوا و برای بهبودی آن تجویز كنند. 95. و دیدی كه: در امر به معروف و نهی از منكر و ترك دین بی‌تفاوت و یك‌سانند. 96. و دیدی كه: سر و صدای منافقان برپا، امّا صدای حق‌طلبان خاموش است. 97. و دیدی كه: برای اذان نماز مزد می‌گیرند. 98. و دیدی كه: مسجدها پر است از كسانی كه از خدا نترسند و غیبت هم نمایند. 99. و دیدی كه: خورندگان اموال یتیمان ستوده شوند.

100. و دیدی كه:‌ قاضیان برخلاف دستور خداوند قضاوت كنند.

101. و دیدی كه: استان‌داران از روی طمع، خائنان را امین خود قرار دهند.

102. و دیدی كه: فرمان‌روایان، میراث مستضعفان را در اختیار بدكاران از خدا بی‌خبر قرار دهند.

103. و دیدی كه: بر روی منبرها از پرهیزكاری سخن می‌گویند، ولی گویندگان آن پرهیزكار نیستند.

104. و دیدی كه: صدقه را با وساطت دیگران، بدون رضای خداوند و به خاطر درخواست مردم بدهند.

105. و دیدی كه: وقت (اول) نمازها را سبك بشمارند.

106. و دیدی كه: هم و هدف مردم شكم و شهوت‌شان است. 107. و دیدی كه: دنیا به آنها روی كرده است.

108. و دیدی كه: نشانه‌های برجسته حق ویران شده است؛

در این وقت خود را حفظ كن و از خداوند بخواه كه از خطرات گناه نجاتت بدهد

 

مكان ظهور

طبق روایات متواتر از طریق شیعه و سنى، كه قیام شكوه مند آن مصلح جهانى از سرزمین و از مسجد الحرام، كنار كعبه ى معظمه، آغاز خواهد شد و تعداد سیصد و سیزده تَن از اصحاب او كه فرماندهان لشكرى و كشورى آن حضرت هستند، در میان ركن و مقام، با آن حضرت بیعت مى كنند. آن گاه، تعداد دَه هزار نفر تكمیل مى شود و وجود مقدّس حضرت بقیه الله (عج) با سپاه دَه هزار نفرى، از مكّه حركت مى كنند و به اصلاح جهان مى پردازند

مفضّل از حضرت صادق(علیه السلام) مى پرسد: «اى آقاى من! حضرت مهدى (عج) از كجا و چه گونه ظهور مى كند؟». حضرت فرمودند: «اى مفضل! او به تنهایى ظهور مى كند و به تنهایى كنار كعبه مى آید و به تنهایى شب را در آن جا مى گذراند.».
در روایت دیگرى مى فرماید: «چون مهدى به در آید، به مسجدالحرام رود. رو به كعبه و پشت به مقام ابراهیم بایستد. دو ركعت نماز گزارد. آن گاه فریاد برآورد: «اى مردمان! منم یادگار امام و یادگار نوح و یادگار ابراهیم و یادگار اسماعیل. منم یادگار موسى و عیسى و محمد... منم صاحب قرآن و زنده كننده ى سنّت..

منبع:اندیشه قم

ایرانیکان دوشنبه 12 بهمن 1394 زمان : 22:48 نظرات (0)
بازدید : 151
نماز ابزار دوری از شیطان

نماز، مشتمل بر انقطاع از خلق و توجه تامّ به خداوند متعال و ذكر و یاد اوست. خداوند متعال مى فرماید:
(أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِكْری)[2]; نماز را براى یاد من برپا دار.
نمازى كه چنین باشد، انسان را از فحشا و منكرات باز مى دارد، و در نتیجه، انسان بر هواى نفس و شیطان غالب مى گردد.

قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(ما أَرْغَمَ أَنْفَ الشَّیْطانِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّلاهِ، فَصَلِّها وَأَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیْطانِ)[1]
هیچ چیز به مانند نماز، بینى شیطان را به خاك نمى ساید، پس نماز بگذار و بینى ابلیس را به خاك بمال.
 
شرح
این كلام از پاسخ هایى است كه از ناحیه ى مقدّس امام زمان(علیه السلام)، در جواب مسائل ابى الحسین جعفر بن محمّد اسدى، صادر شده است. از این حدیث استفاده مى شود كه به خاك مالیدن بینى شیطان (غلبه بر شیطان) اسباب متعدّدى دارد كه بهترین آنها نماز است; زیرا نماز، مشتمل بر انقطاع از خلق و توجه تامّ به خداوند متعال و ذكر و یاد اوست. خداوند متعال مى فرماید:
(أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِكْری)[2]; نماز را براى یاد من برپا دار.
نمازى كه چنین باشد، انسان را از فحشا و منكرات باز مى دارد، و در نتیجه، انسان بر هواى نفس و شیطان غالب مى گردد.

ایرانیکان دوشنبه 12 بهمن 1394 زمان : 13:34 نظرات (0)
بازدید : 106

شعر : عشق

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺳﺎﻧﯽ ..
ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ
ﭼﻨﺪﺳﺎﻟﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺴﺘﻢ
ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺖ
ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﯼ ﻃﺮﺑﻨﺎﮎ ﭼﻤﻦ
ﻋﺎﺷﻖ ﺭﻗﺺ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺩﺭﺑﺎﺩ
ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻨﺪﻡ ﺷﺎﺩ !
ﺁﺭﯼ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ
ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺥ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻧﮕﺎﺭ !
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻠﻮﺗﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﯾﺎﺭ !
ﯾﺎﺑﻘﻮﻝ ﺧﻮﺍﺟﻪ،
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺑﻮﺱ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ !
ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻮﯾﻨﺪ ..
ﻣﻦ ﻧﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﻧﮕﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ …
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ،
ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ !

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻧﮓ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ ...


 مرحوم فروغ فرخزاد

ایرانیکان دوشنبه 12 بهمن 1394 زمان : 13:32 نظرات (0)
بازدید : 117

شناخت گناهان کبیره

زنا
دیگری زنا کردن است و خدای تعالی وعده عذاب به زنا کنندگان داده چنان که می‌فرماید: «هر که زنا کند کیفرش را خواهد دید و عذابش در قیامت مضاعف و دو چندان شود و با ذلت و خواری به جهنم جاوید و ملخد گردد» (سوره فرقان _ 68)

قسم ناحق
و دیگری قسم نا حق یاد کردن است. یاد کنندگان ناحق در آخرت بهره‌ای از رحمت الهی ندارند چنان که می‌فرماید: «آنان که عهده خدا و سوگند خود را به بهایی اندک بفروشد اینان را در آخرت بهره و نصیبی از رحمت خداوندی نیست».

روایت است از امام کاظم علیه‌السلام که روزی عمرو بن عبید نزد پدرم حضرت صادق علیه‌السلام آمد و سلام کرد و نشست و این آیه را تلاوت نمود: «کسانی که اجتناب می‌کنند از گناهان کبیره و فراحش...» (سوره شوری _ 35) و ساکت شد.


حضرت فرمود چرا بقیه را نخواندی و ساکت شدی؟ عرض کردم خواستم بفرمایید تا بدانم گناهان کبیره چیست؟ حضرت فرمود:

شرک به خدا
بزرگترین گناه کبیره شرک به خداست و مشرک محروم از بهشت است چنان که می‌فرماید: «هر که برای خدا شریک قائل شود خدا بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش آتش دوزخ باشد» (سوره مائده _ 76)

نا امیدی از رحمت خدا
بعد از شرک ناامیدی از رحمت خداست و هر که ناامید باشد کافر است چنان که در قرآن می‌فرماید: «نومید مشوید از رحمت خدا همانا مایوس نمی‌شوند از رحمت خدا مگر کافران» (سوره یوسف _ 87)

ایمنی از آزمایش
بعد از آن ایمنی از آزمایش و مجازات است و کسی از آزمایش خداوند ایمن نمی‌شود مگر زیان کاران چنان که در قرآن می‌فرماید: «از مکر خدا ایمن نمی‌گردند مگر جماعت زیانکاران» (سوره اعراف _ 97) دیگری عاق پدر و مادر شدن است و خداوند عاق را جبار شقی نامیده است چنان که در آیه 32 سوره مریم می‌فرماید: «و به نیکویی به مادر توصیه نمود و مرا ستمکار و شقی نگردانید»

قتل مومن
دیگری قتل مومن است بدون حکم شرعی و خداوند جایگاه قاتل را جهنم قرار داده چنان که می‌فرماید: «هر کس مومنی را به عمد بکشد مجازات او آتش جهنم است که در آن همیشه مغرب خواهد بود و خدا بر او خشم و لعن کند و عذابی بسیار شدید برایش مهیا سازد» (سوره نسا _ 95)

تهمت
دیگری تهمت و نسبت زنا دادن به کسی است و هر که چنین تهمتی بزند و عده عذاب به او داده شده چنان که می‌فرماید: "کسانی که به افراد با ایمان نسبت زنا داده‌اند در دنیا و آخرت ملعون خواهند بود و به عذاب سخت معذب خواهند شد» (سوره نور _ 23)

خوردن مال یتیم
و دیگر خوردن اموال یتیم است که آن هم در آخرت جز عذاب ثمر دیگری ندارد چنان که خداوند می‌فرماید: «آنان که اموال یتیمان را به ستمگری می‌خورند در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنم فرو می‌برند و به زودی در آتش افروخته خواهند افتاد» (سوره نسا _ 11)

فرار از جنگ
و دیگر فرار از جنگ است (که به دستور پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و یا امام علیه‌السلام و یا نائب خاص پیغمبر و امام واجب شده باشد) چنان که می‌فرماید: «هر که در روز جنگ فرار کرد همانا به طرف خشم و غضب خدا روی آورده و جایگاهش دوزخ که بدترین منزل است خواهد بود.»

خوردن ربا
و دیگری خوردن ربا است که خداوند در حق ربا خورندگان می‌فرماید: آن کسانی که ربا می‌خورند می‌فرماید: «آن کسانی که ربا می‌خورند مبعوث نمی‌شوند در قیامت از قبرهای خود مگر مانند آن که شیطان ایشان را با مس کردن مخبط کرده»

ساحر و جادوگر
دیگری سحر و جادو کردن و یاد گرفتن و یاد دادن آن است و خدای متعال در مذمت ساحران فرموده: «و محققا می‌دانند که هر که سحر کند، در عالم آخرت هرگز بهره‌ای از بهشت نخواهد یافت».


خیانت
و دیگری خیانت به دین و مملکت و اموال و ناموس مردم نمودن است و خائن را نیز به کیفر اعمالش می‌رسانند چنان که می‌فرماید: «هر کس خیانت کند روز قیامت به کیفر آن خواهد رسید» (سوره آل عمران _ 155)

ندادن زکات
و دیگری ندادن زکات است و خدای تعالی در حق مانعین زکات فرموده: «روزی که آن طلا و ذخایرشان در آتش جهنم گداخته شود و پیشانی و پشت و پهلویشان را بدتن داغ کنند» (سوره توبه _ 35)

شهادت دروع و کتمانش
و دیگری شهادت دروغ و ناحق دادن است که در آیه 72 سوره فرقان می‌فرماید: «...هر کس به دروغ و ناحق شهادت دهد مومن نیست و مرتکب گناه کبیره شده است». و دیگری کتمان شهادت نمودن است در جایی که آبرو و یا جان و یا اموال مومنی در معرض تلف و خطر باشد چنان که خدای متعال می‌فرماید:«شهادت را مخفی نکنید زیرا هر کس شهادت را کتمان کند البته به قلب گناه کار است» (سوره بقره _ 283)

شراب خواری و ترک نماز
و دیگری شراب خوردن است و خدای تعالی نهی از خوردن شراب و مسکرات دیگر فرموده هم چنان که از بت پرستی نهی نموده است و دیگری ترک نماز است و رسول خدا در ذم تارک الصلوة فرمود: «هر کس عمدا نماز را ترک نماید از امان و پناه رسول خدا خارج است».

نقض عهد و قطع رحم
و دیگری نقص عهد و قطع رحم نمودن است و خداوند ناقض عهد و قاطع رحم را لعن نموده به قولش که می‌فرماید: «برای ایشان است لعن خدا و منزلگاه بد نصیب آنهاست» (سوره وعد _ 25) پس عمروبن عبید از خدمت آن حضرت خارج شد و سخت به خود می‌پیچید و گریه شدید می‌نمود و می‌گفت هلاک شد آن که به رای خود فتوی می‌دهد و خود را در فضیلت و علم برابر شما می‌داند.

تذکر
(در شماره و تعداد گناهان کبیره اختلاف نظر وجود دارد در روایت فوق تعداد آن را بیست و در بعضی پنج و در بعضی هفت و در بعضی هفتاد شمرده شده است جهت اطلاع بیشتر از این موضوع به کتاب گناهان کبیره اثر شهید محراب آیة اله دستغیب مراجعه نمایید)

منبع
ارشاد القلوب دیلمی _ ترجمه مسترحمی

ایرانیکان دوشنبه 12 بهمن 1394 زمان : 13:19 نظرات (0)
بازدید : 130

سخت ترین مصیبت کربلا

حاج ملاسلطانعلی، روضه خوان تبریزی كه از جملة عبّاد و زهاد بوده است، می‌گوید: در عالم خواب به محضر والای امام زمان علیه السلام مشرف شدم و عرض كردم: مولانا! آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه می‌فرماید: فَلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً (پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون می‌گریم) صحیح است؟ فرمودند:....

بسم الله الرحمن الرحیم
بنا‌بر گفتة بزرگان، حضرت ولی‌عصر (ارواحنافداه) نسبت به سه مصیبت حضرت سیدالشهداء حساسیت بیشتری دارند كه تمسك و توسل به وجود مبارك سالار شهیدان (علیه‌السلام) از این طریق می‌تواند راهگشای ارتباط ویژه‌ای بین ما و آن یگانة دوران گردد:

1) مصیبت عمة بزرگوارشان، حضرت زینب كبری (سلام‌الله‌علیها).

2) مصیبت عموی وفادارشان، حضرت اباالفضل‌العباس (علیه‌السلام).

3) مصیت عموی شش ماهه، حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام).


حاج ملاسلطانعلی، روضه خوان تبریزی كه از جملة عبّاد و زهاد بوده است، می‌گوید: در عالم خواب به محضر والای امام زمان علیه السلام مشرف شدم و عرض كردم: مولانا! آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه می‌فرماید: فَلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً (پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون می‌گریم) صحیح است؟ فرمودند: بلی. عرض كردم:‌ آن مصیبتی كه در آن به جای اشك خون گریه می‌كنید كدام است؟ آیا مصیبت علی اكبر علیه السلام است؟ فرمود: نه، اگر علی اكبر زنده بود، او نیز در این مصیبت خون گریه می‌كرد. گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس علیه السلام است؟ فرمودند: نه، اگر حضرت عباس هم در حیات می‌بود، ‌او هم در این مصیبت خون می‌گریست. گفتم: البته مصیبت حضرت سیدالشهدا علیه السلام است؟! فرمودند: نه، حضرت سیدالشهدا هم اگر زنده می‌بود، در این مصیبت خون گریه می‌كرد. پرسیدم پس آن مصیبت كدام است؟ فرمود: آن مصیبت اسیری عمه ام زینب سلام الله علیها است؛
احمد ‌قاضی زاهدی، شیفتگان حضرت مهدی، ‌ج 2، ص 144 ـ 145.
حضرت مهدی(عج):
"به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حقّ عمّه ام حضرت زینب(س) قسم دهند که فرج را نزدیک گرداند." شیفتگان حضرت مهدی(ع)، ج 1، ص 251.
خدایا به حق سوز دل حضرت زینب کبری(س) در فرج آقامون صاحب الزمان(عج) تعجیل بفرما!16.

ایرانیکان دوشنبه 12 بهمن 1394 زمان : 10:05 نظرات (0)
بازدید : 141

خطرات دفینه و حوادث گنج یابی

حتما شما هم تا به حال روایات زیادی درباره نارو زدن و خیانت افرادی که در جست‌وجوی گنج هستند نسبت به یکدیگر خوانده یا شنیده‌اید. شاید برخی از آنها داستان و غیرواقعی باشند اما حقیقت این است که در دنیای واقعی نیز نمونه‌هایی از این دست وجود دارد. ماجرای مرگ گنج‌یابی که همدستانش با مشاهده بدحالی او، وی را به حال خود رها کردند و پا به فرار گذاشتند نیز یکی از نمونه‌های واقعی این روایات است. ماجرا از این قرار بود که چند ماه قبل فردی با اورژانس شهر ری تماس گرفت و خبر از حادثه‌ای داد که در خانه‌ای قدیمی در این شهر اتفاق افتاده بود. امدادگران وقتی راهی خانه مورد نظر شدند، متوجه شدند که در ورودی خانه باز است اما کسی جوابشان را نمی‌دهد. آنها وارد خانه شدند و زمانی که در حال جست‌وجوی داخل اتاق‌ها بودند، متوجه مردی شدند که روی زمین افتاده بود. امدادگران خود را نزدیک مرد رساندند و فهمیدند که او جانش را از دست داده است....

برای برخی از جویندگان گنج، رسیدن به آثار تاریخی و ثروت خفته در خاک گاهی فقط در حد یک آرزو باقی می‌ماند و آنها به حکم سرنوشت این آرزو را با خود به گور می‌برند.

تا حالا حوادث مرگبار زیادی در نقاط مختلف کشور رخ داده که دلیل اصلی آن، جست‌وجو برای پیدا کردن گنج بوده است؛ حوادثی که قربانیان آنها همان کسانی بوده اند که در آرزوی یافتن گنج راهی کوه و بیابان شده و دست به حفاری‌های غیرمجاز زده‌اند؛ درست مثل حادثه مرگباری که مدتی قبل برای ۲ مرد جوان در یکی از روستاهای استان همدان رخ داد.
ماجرا از آنجا شروع شد که فریدون، جوان ساکن روستای بابارئیس ملایر و پدرش نزد ۳برادر رفتند و با آنها در مورد غاری صحبت کردند که در آن گنجی عظیم پنهان بود. هر ۳ برادر وضع مالی خوبی داشتند اما آنها چنان اسیر حرف‌های وسوسه‌انگیز پدر و پسر شدند که تصمیم گرفتند با یکی دیگر از اهالی روستا برای پیدا کردن گنج با آنها راهی شوند. هر ۶مرد بعد از تهیه وسایل و ابزار مورد نیاز راهی غاری شدند که گنج رؤیایی در آنجا پنهان بود. آنها وارد غار شدند و به ۲گروه سه‌نفره تقسیم شدند. ۳نفر درون غار رفتند و مشغول حفاری شدند و باقی نفرات بیرون غار به مراقبت و زیرنظر گرفتن منطقه مشغول شدند. صدای موتور برق و دریلی که آنها برای حفاری استفاده می‌کردند فضای داخل غار را پر کرده بود و نمی‌گذاشت صدای ۳نفری که مشغول حفاری بودند به بیرون برود. بعد از چند ساعتی که نوبت تعویض شیفت شده بود، ۳نفری که بیرون از غار بودند، وارد آنجا شدند اما دوستانشان را دیدند که بیهوش کف غار افتاده اند. ۲نفر از آنها فوت کرده بودند اما نفر سوم هنوز نفس می‌کشید. بررسی‌ها نشان می‌داد که دود حاصل از احتراق موتور برق کم‌‌کم فضای غار را پر کرده و حفاران که در عمق ۴۰متری غار مشغول حفاری بودند دچار دودگرفتگی و سپس بیهوشی شده بودند. به‌دنبال این حادثه، ماجرا به اورژانس گزارش شد و با حضور امدادگران در محل مشخص شد که ۲ نفر از حفاران جان خود را از دست داده‌اند و سومین نفر با انتقال به درمانگاه از مرگ حتمی نجات یافت.
انفجار مرگبار
علاوه بر گازگرفتگی، دیگر حادثه‌ای که ممکن است جست‌وجوگران گنج را با خطر مرگ روبه‌رو کند، انفجار است. درست مثل حادثه‌ای که برای یک گروه هفت‌‌نفره در استان گلستان رخ داد. ماجرا از این قرار بود که ۷ نفر از جوانان شهرستان مینودشت که وسوسه پیدا کردن گنج مثل خوره به جانشان افتاده بود، بعد از کلی پرس‌‌وجو و تحقیق به این نتیجه رسیدند که زیر یکی از خانه‌های قدیمی شهر گنج بزرگی مدفون شده است. آنها با نقشه‌ای که در اختیار داشتند، دست به کار شدند و تصمیم گرفتند با کندن تونل، راهی برای رسیدن به گنج باز کنند. اعضای این گروه ابزار مورد نیاز را تهیه کردند و در محلی که روی نقشه علامت خورده بود، کار حفاری را شروع کردند. بعد از چند شب تلاش مخفیانه، آنها چاهی به عمق ۸متر حفر کردند تا اینکه به یک کانال زیرزمینی رسیدند. طبق آنچه در نقشه آمده بود، گنج در نقطه‌ای از این کانال زیرزمینی بود. برای رفتن به داخل کانال، ۳نفر داوطلب شدند و راه افتادند. ارتفاع کانال کم بود و آنها مجبور بودند به سختی وارد آن شوند. هر ۳جوان در داخل کانال پیش می‌رفتند اما بوی تهوع‌آ‌وری که کانال را پر کرده بود، مانع از پیشروی شان می‌شد، برای همین تصمیم گرفتند برای ادامه مسیر، عود روشن کنند ولی به‌ محض آتش‌زدن کبریت، انفجار شدیدی رخ داد. بقیه اعضای گروه که بیرون از چاه به انتظار نشسته بودند با شنیدن صدای انفجار دستپاچه شدند و با تیم‌های امدادی تماس گرفتند. با حضور امدادگران در محل، معلوم شد که ۲نفر از ۳جوانی که داخل کانال بودند بر اثر انفجار جان باخته‌اند اما دیگری که مجروح شده بود به بیمارستان انتقال یافت. پس از بررسی‌های انجام‌شده مشخص شد کانالی که ۳جوینده گنج وارد آن شده بودند در واقع مجرای فاضلاب مسجدی بود که در مجاورت خانه قدیمی وجود داشت و انباشت گاز در فاضلاب و سپس جرقه زدن کبریت این انفجار مرگبار را رقم زده بود.
دوستان نیمه‌راه
حتما شما هم تا به حال روایات زیادی درباره نارو زدن و خیانت افرادی که در جست‌وجوی گنج هستند نسبت به یکدیگر خوانده یا شنیده‌اید. شاید برخی از آنها داستان و غیرواقعی باشند اما حقیقت این است که در دنیای واقعی نیز نمونه‌هایی از این دست وجود دارد. ماجرای مرگ گنج‌یابی که همدستانش با مشاهده بدحالی او، وی را به حال خود رها کردند و پا به فرار گذاشتند نیز یکی از نمونه‌های واقعی این روایات است. ماجرا از این قرار بود که چند ماه قبل فردی با اورژانس شهر ری تماس گرفت و خبر از حادثه‌ای داد که در خانه‌ای قدیمی در این شهر اتفاق افتاده بود. امدادگران وقتی راهی خانه مورد نظر شدند، متوجه شدند که در ورودی خانه باز است اما کسی جوابشان را نمی‌دهد. آنها وارد خانه شدند و زمانی که در حال جست‌وجوی داخل اتاق‌ها بودند، متوجه مردی شدند که روی زمین افتاده بود. امدادگران خود را نزدیک مرد رساندند و فهمیدند که او جانش را از دست داده است.
با توجه به تونل‌هایی که در داخل اتاق‌ها حفر شده بود، ماجرا مشکوک به‌نظر می‌رسید، بنابراین امدادگران با پلیس تماس گرفتند و تیمی از ماموران راهی خانه قدیمی شدند. با شروع تحقیقات پلیسی و با توجه به تجهیزات و تونل‌هایی که در خانه قدیمی کشف شد، مشخص شد که عده‌ای در سودای رسیدن به گنج شروع به حفر تونل در این خانه کرده‌اند اما وقتی یکی از آنها براثر گازگرفتگی بدحال شد، وی را در آنجا رها کرده و پا به فرار گذاشتند. از محل حفاری تعدادی تکه‌های سفال و ابزار مربوط به حفاری و نقشه به دست آمد که بررسی سفال‌ها نشان داد مربوط به اوایل دوره اسلامی و سلجوقی است. ماموران در ادامه تحقیقات متوجه شدند که مردی چند ماه قبل این خانه قدیمی را اجاره کرده بود اما بعد از حادثه وی به طرز مرموزی ناپدید شد. جست‌وجو برای دستگیری این مرد آغاز و او مدتی بعد بازداشت شد. مرد جوان در بازجویی‌ها گفت: یکی از دوستانم نقشه گنجی در دست داشت که نشان می‌داد در نزدیکی خانه‌ای قدیمی در شهر ری، گنج باارزشی مدفون شده است. وسوسه رسیدن به این گنج باعث شد با کمک چند نفر از دوستانم نقشه‌ای بکشیم و شروع به حفاری کنیم. برای این کار، ابتدا خانه قدیمی را از صاحبش اجاره کردم و بعد با دوستانم کار حفر تونل را شروع کردیم. ما در ۱۰نقطه مختلف از این خانه شروع به حفاری کردیم اما یک روز وقتی کار را شروع کردیم یکی از همدستانمان بر اثر گازگرفتگی بیهوش شد. وقتی او را از داخل تونل بیرون آوردیم، متوجه شدیم که حالش وخیم است و از ترس اینکه بردن او به بیمارستان باعث شود که لو برویم، وی را در همانجا رها کردیم و پا به فرار گذاشتیم. چند ساعت بعد هم با اورژانس تماس گرفتیم و با ارائه نشانی خانه قدیمی آنها را در جریان حادثه قرار دادیم اما وقتی امدادگران به محل رسیدند، همدست ما جانش را از دست داده بود. با اعترافات این مرد، همدستان او نیز دستگیر شدند و برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره آگاهی قرار گرفتند.
مدفون شدگان
بین خطرات مرگباری که همیشه جویندگان گنج را تهدید می‌کند، مدفون شدن آنها در تونل‌هایی که برای دست یافتن به آثار باستانی حفر می‌کنند، یکی از مهم‌ترین خطرات به‌شمار می‌رود چرا که چنین تونل‌هایی معمولا به صورت کاملا ابتدایی و بدون هرگونه تجهیزات ایمنی حفر می‌شوند و درصورت سست بودن خاک ممکن است حادثه‌ای مرگبار را رقم بزنند.
همین چندی پیش بود که یکی از این حوادث در شهرستان سبزوار رخ داد و منجر به مرگ یکی از جویندگان گنج شد. صبح جمعه ۱۵اردیبهشت ماه آتش‌نشانان شهرستان سبزوار در جریان حادثه‌ای در یکی از مناطق این شهر قرار گرفتند و راهی آنجا شدند. محل حادثه مغازه‌ای در بازار سرپوشیده شهر بود و وقتی آتش‌نشانان در آنجا حضور پیدا کردند متوجه شدند کف مغازه فروریخته و از داخل تونلی که در آنجا حفر شده صدای ناله شنیده می‌شود. آتش‌نشانان به سرعت دست به کار شدند و با کنار زدن خاک به تونلی رسیدند که به‌نظر می‌رسید برای دست یافتن به گنج از داخل مغازه حفر شده است. آنها شروع به خاکبرداری کردند و بعد از چند ساعت تلاش، به ۴مرد رسیدند که داخل تونل‌گیر افتاده بودند. یکی از این افراد، صاحب همان مغازه‌ای بود که تونل در آنجا حفر شده بود. هر ۴مرد از داخل تونل بیرون کشیده شدند و یکی از آنها که دچار جراحت شده بود به بیمارستان انتقال یافت.
درحالی‌که آتش‌نشانان تصور می‌کردند تمامی افراد گرفتار در تونل را بیرون کشیده‌اند اما در پرس‌و‌جو از آنها معلوم شد که پنجمین نفر هنوز زیر آوار مدفون است بنابراین جست‌وجو ادامه یافت و دقایقی بعد جسد بی‌جان این مرد که بر اثر خفگی جانش را از دست داده بود از دل خروارها خاک بیرون کشیده شد. با هماهنگی قضایی جسد مرد جوان به پزشکی قانونی منتقل شد و با تشکیل پرونده قضایی در این رابطه مردان نجات یافته برای تحقیقات به اداره آگاهی منتقل شدند. یکی از آنها در بازجویی‌ها گفت: شنیده بودیم که در بازار قدیمی شهر گنج بزرگی دفن شده است برای همین نزد مردی که در آنجا مغازه داشت و از قبل او را می‌شناختیم رفتیم و با دادن وعده و وعید از او خواستیم که برای پیداکردن گنج با ما همکاری کند. این مرد وقتی شنید که بعد از پیداکردن گنج می‌تواند به ثروتی میلیونی دست پیدا کند قبول کرد و از آن روز در مغازه‌اش کار حفاری را شروع کردیم. با نقشه‌ای که از قبل تهیه کرده بودیم، کار حفر تونل را شروع کردیم و چندمتری در اعماق زمین پیش رفتیم اما ناگهان تونل فرو ریخت و ما در آنجا مدفون شدیم. همان لحظه یکی از ما که وضعیت بهتری داشت با استفاده از تلفن همراه با آتش‌نشانی تماس گرفت و ماجرا را به آنها اطلاع داد. وقتی آتش‌نشانان رسیدند یکی از افراد گروه که از بقیه جلوتر بود، در این حادثه جان باخت

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 22:41 نظرات (0)
بازدید : 161

نشانه گوزن در دفینه یابی

علامت گوزن با استفاده از منطق و ساز و کاری مشخص به عنوان نشانه ساخته شده است. اگر علامت گوزن ماده باشد ؛ به طور کلی این نوع علامات روبروی نهر ها وکنار رودخانه ها دیده شده اند. رد پای گوزن ماده مسیر را نشان می دهد. اگر گوزن ماده تنها باشد ، دفینه در نزدیکیهای جهت نگاه علامت می باشد. با دقت کامل سنگهایی با رنگ متفاوت ، سنگهای برش خورده تخت و سنگهای متفاوت داخل نهررا جستجو کرده و اطراف را کاملا بررسی نمایید. دفینه آن در جای ساده و بدون زحمتی بوده

علامت گوزن آهو

این نوع علامت ها اکثراً در نقطه شروع کوه یا تپه کار شده است . صخره ایی که این نشانه روی آن حک شده از آنجا تا قله کوه یا تپه با دقت بسیار زیاد بررسی شود. گوزن سر شاخها و پاهایش می تواند جهت را نشان بدهد و نشانه آخر نیست

توضیح اینکه گوزن همیشه نشانه دفینه نبوده و میتواند برای آیین مذهبی و شکار و… باشد

علامت گوزن

نظریه نخست: 
در دوره ای از تاریخ و پیش از آن ، گوزن یا آهو جایگاه خاصی در میان آدمیان داشته است. اگر شاخهای گوزن معلوم باشد ، نشانگر وجود انبارزیرزمینی یا جان پناه است. گاهی هم بیانگر وجود دخمه های پر پیچ و خم است. امکان دارد علامت گوزن بر روی قبر هم دیده شده ودر جایی نشان از برکت و فزونی است
اگر گوزن و شاخهایش به صورت کنده کاری یا برجسته باشد ، احتمال دارد به دفینه ارمنیان یا راهزنان اشاره کند. جهت نگاه و شکل پای آن بسیارمهم بوده و امکان دارد به طلا یاب نیازداشته باشید
نظریه دوم: 
گوزن ، نماد تقوا بوده و توصیف کننده رهبری ، پیروزی ، شادی و مردانگی است. علامت گوزن به وجود قبر یک زن هم اشاره دارد. اگر در معنای دفینه باشد به غار زیرزمینی یا دخمه پرپیچ و خم اشاره دارد. امکان دارد مستقیما به پول اشاره کند. اما به وجود تابوت زن در مقبره نیز اشاره می کند. ممکن است هدایایی در داخل یا کنار قبر گذاشته باشند
نظریه سوم:
گوزن ماده: علامت گوزن با استفاده از منطق و ساز و کاری مشخص به عنوان نشانه ساخته شده است. اگر علامت گوزن ماده باشد ؛ به طور کلی این نوع علامات روبروی نهر ها وکنار رودخانه ها دیده شده اند. رد پای گوزن ماده مسیر را نشان می دهد. اگر گوزن ماده تنها باشد ، دفینه در نزدیکیهای جهت نگاه علامت می باشد. با دقت کامل سنگهایی با رنگ متفاوت ، سنگهای برش خورده تخت و سنگهای متفاوت داخل نهررا جستجو کرده و اطراف را کاملا بررسی نمایید. دفینه آن در جای ساده و بدون زحمتی بوده و کار با آن بسیار آسان است
نظریه چهارم: 
سمبل آرتمیس(آرتمیس یکم کاریا،ملکه هالیکارناس در کاریا ، متحد جنگی در لشکرکشی خشایارشا در ۴۸۰ پیش از میلاد به یونان) اسطوره یونان باستان بود. این علامت علاوه بر داشتن طیف گسترده ای از معانی ، اگر بروی سنگ ثابتی نباشد ، به خاطر اهداف زینتی و مقاصد مذهبی به کار رفته است

درباره مفهوم آثار و علائم باستانی ,
برچسب ها آثار و علائم , آهو , سنگ نگاره گوزن , علائم دفینه گوزن , علائم و رمز گشایی , علامت گوزن , نشانه گوزن , گنج | بدون دیدگاه ,

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 22:26 نظرات (0)
بازدید : 140

احادیث حضرت زینب

بهشت جایگاه شیعیان

ابى‏حجاف (از محمد بن عمر بن حسن)، از زینب، به نقل از فاطمه علیهاالسلام و اشجع، بلید بن سلیمان (از ابى ‏حجاج، محمد بن عمرو هاشمى) از زینب دختر على علیه‌السلام نقل کرد که فاطمه علیهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه علیهاالسلام : ان رسول الله قال لعلى اما انک یابن ‏ابى‏طالب و شیعتک فى ‏الجنه‏» «و سیجى‏ء اقوام ینتحلون حبک ثم‏ یمرقون من الاسلام کما یمرق السهم من الرمیه.»

یعنی: رسول خدا به‏ على علیه ‌السلام فرمود: «اى پسر ابوطالب! همانا تو و رهروان تو در بهشت‏اند و به زودى قومى مى‏آیند که از دوستى تو سخن مى‏گویند. آنگاه از اسلام فرار مى‏کنند. مانند پرت شدن تیر از کمان.» 2

وسیله ارتباط خلق و خالق

ابوبکر با این سند: محمد بن زکریا، جعفر بن محمد بن عماره‏ کندى، پدرش، حسین بن صالح، از حضرت ‏زینب علیهاالسلام دختر على علیه‌السلام روایت کرد که زینب علیهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه علیها السلام: … و نحن وسیلته فى ‏خلقه و نحن خاصته و محل ‏قدسه و نحن حجته فى غیبه و نحن ورثه انبیائه…»

یعنی: «ما وسیله ‏ارتباط خدا با مخلوق‏هاى او هستیم. ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکى‏ها، ما راهنماهاى روشن خداییم و وارث پیامبران اوهستیم‏». 1

 

دوستى آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم

روایتى مشهور به «فاطمیات‏» در باب دوست داشتن آل محمد که با این اسناد نقل شده است: «… عن فاطمه بنت السجاد على بن الحسین زین العابدین علیه‌ السلام عن‏ فاطمه بنت ابى عبد الله الحسین علیه ‌السلام عن زینب بنت امیر المؤمنین علیه‌السلام عن فاطمه بنت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قالت: الا من مات على حب آل محمد مات شهیدا»

یعنی:«آگاه باشید هر کسى که ‏بر دوستى آل محمد بمیرد، شهید است.» 3

 

مشارق انوار الیقین، ص ۵۱

مناقب الخارزمی، ص ۲۵۷

اثبات الهداة، ج۲

نوشته:ابراهیم قلی پور

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 22:14 نظرات (0)
بازدید : 106

اهمیت حرمت اموال مردم‏

قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(فَلا یَحِلُّ لاَِحِد أَنْ یَتَصَرَّفَ مِنْ مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ)[1]
براى هیچ كس جایز نیست كه بدون اذن صاحب مال، در مالش تصرّف كند.

شرح
این كلام، بخشى از جوابى است كه حضرت(علیه السلام) در پاسخ مسائل اسدى، مرقوم داشته اند.
حضرت به مطلبى اشاره مى كنند كه در آیه ى شریفه ى (لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَهً عَنْ تَراض مِنْكُمْ)[2]به آن اشاره شده است. خداوند در این آیه فرموده است:
اموال خود را بین خود به باطل نخورید، بلكه تصرّف شما به واسطه ى تجارتى باشد كه با رضایت شما، در میانتان متداول است.
مال مسلمان نیز همانند آبرو و جانش باید محفوظ باشد، و دیگران نباید چشم سوئى به آن داشته باشند. مالك مال دیگران شدن، اگر بدون اسباب شرعى وعرفى (از قبیل تجارتِ با رضایت، بخشش، ارث، اجاره و یا سایر اسباب شرعى كه در فقه اسلامى به آن ها اشاره شده است) باشد، نتیجه اى جز هرج و مرج در پى ندارد. در این آیه و نیز حدیث شریف، این گونه دستور داده شده كه تصرّف در مال دیگران باید با رضایت یا اذن یا اجازه ى صاحب مال باشد و كسى حق ندارد با زور، مال دیگرى را از دستش بیرون آورد و خود را صاحب آن بداند.

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 21:36 نظرات (0)
بازدید : 126

احادیث امام حسین (ع)


۱-قالَ(علیه السلام): أَهْلَکَ النّاسَ إثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.([۳۷])
فرمود: دو چیز مردم را هلاک و بیچاره گردانده است:
یکى ترس از این که مبادا در آینده فقیر و نیازمند دیگران گردند.

۲- قالَ(علیه السلام): إنَّ أجْوَدَ النّاسِ مَنْ أعْطى مَنْ لا یَرْجُوهُ، وَ إنَّ أعْفَى النّاسِ مَنْ عَفى عَنْ قُدْرَه، وَ إنَّ أَوْصَلَ النّاسِ مَنْ وَصَلَ مَنْ قَطَعَهُ.([۲])
فرمود: همانا سخاوتمندترین مردم آن کسى است که کمک نماید به کسى که امیدى به وى نداشته است.
و بخشنده ترین افراد آن شخصى است که ـ نسبت به ظلم دیگرى با آن که توان انتقام دارد ـ گذشت نماید.
صله رحم کننده ترین مردم و دید و بازدید کننده نسبت به خویشان، آن کسى ست که صله رحم نماید با کسى که با او قطع رابطه کرده است.
۳- قیلَ: مَا الْفَضْلُ؟ قالَ (علیه السلام): مُلْکُ اللِّسانِ، وَ بَذْلُ الاْحْسانِ، قیلَ: فَمَا النَّقْصُ؟ قالَ: التَّکَلُّفُ لِما لا یُعنیکَ.([۳])
از حضرت سؤال شد کرامت و فضیلت انسان در چیست؟
در پاسخ فرمود: کنترل و در اختیار داشتن زبان و سخاوت داشتن، سؤال شد نقص انسان در چیست؟ فرمود: خود را وا داشتن بر آنچه که مفید و سودمند نباشد.
۴- قالَ(علیه السلام): النّاسُ عَبیدُالدُّنْیا، وَ الدّینُ لَعِبٌ عَلى ألْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ، فَإذا مُحِصُّوا بِالْبَلاء قَلَّ الدَّیّانُونَ.([۴])
فرمود: افراد جامعه بنده و تابع دنیا هستند و مذهب، بازیچه زبانشان گردیده است و براى إمرار معاش خود، دین را محور قرار داده اند ـ و سنگ اسلام را به سینه مى زنند ـ .
پس اگر بلائى همانند خطر ـ مقام و ریاست، جان، مال، فرزند و موقعیّت، … ـ انسان را تهدید کند، خواهى دید که دین داران واقعى کمیاب خواهند شد.
۵- قالَ(علیه السلام): إنَّ الْمُؤْمِنَ لا یُسىءُ وَ لا یَعْتَذِرُ، وَ الْمُنافِقُ کُلَّ یَوْم یُسىءُ وَ یَعْتَذِرُ.([۵])
ضمن فرمایشى فرمود: همانا شخص مؤمن خلاف و کار زشت انجام نمى دهد و عذرخواهى هم نمى کند.
ولى فرد منافق هر روز مرتکب خلاف و کارهاى زشت مى گردد و همیشه عذرخواهى مى نماید.
۶- قالَ(علیه السلام): إعْمَلْ عَمَلَ رَجُل یَعْلَمُ أنّه مأخُوذٌ بِالاْجْرامِ، مُجْزى بِالاْحْسانِ.([۶])
فرمود: کارها و أمور خود را همانند کسى تنظیم کن و انجام ده که مى داند و مطمئن است که در صورت خلاف تحت تعقیب قرار مى گیرد و مجازات خواهد شد.
و در صورتى که کارهایش صحیح باشد پاداش خواهد گرفت.
۷- قالَ(علیه السلام): عِباداللهِ! لا تَشْتَغِلُوا بِالدُّنْیا، فَإنَّ الْقَبْرَ بَیْتُ الْعَمَلِ، فَاعْمَلُوا وَ لا تَغْعُلُوا.([۷])
فرمود: اى بندگان خدا، خود را مشغول و سرگرم دنیا ـ و تجمّلات آن ـ قرار ندهید که همانا قبر، خانه اى است که تنها عمل ـ صالح ـ در آن مفید و نجات بخش مى باشد، پس مواظب باشید که غفلت نکنید.
۸- قالَ(علیه السلام): لا تَقُولَنَّ فى أخیکَ الْمُؤمِنِ إذا تَوارى عَنْکَ إلاّ مِثْلَ ماتُحِبُّ أنْ یَقُولَ فیکَ إذا تَوارَیْتَ عَنْهُ.([۸])
فرمود: سخنى ـ که ناراحت کننده باشد ـ پشت سر دوست و برادر خود مگو، مگر آن که دوست داشته باشى که همان سخن پشت سر خودت گفته شود.
۹- قالَ(علیه السلام): یا بُنَىَّ! إیّاکَ وَظُلْمَ مَنْ لایَجِدُ عَلَیْکَ ناصِراً إلاّ اللهَ.([۹])
فرمود: بپرهیز از ظلم و آزار رساندن نسبت به کسى که یاورى غیر از خداوند متعال نمى یابد.
۱۰- قالَ(علیه السلام): إنّی لا أری الْمَوْتَ إلاّ سَعادَه، وَ لاَ الْحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَماً.([۱۰])
فرمود: به درستى که من از مرگ نمى هراسم و آن را جز سعادت نمى بینم; و زندگى با ستمگران و ظالمان را عار و ننگ مى شناسم.
۱۱- قالَ(علیه السلام): مَنْ لَبِسَ ثَوْباً یُشْهِرُهُ کَساهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ ثَوْباً مِنَ النّارِ.([۱۱])
فرمود: هرکس لباس شهرت – و انگشت نما از هر جهت – بپوشد، خداوند او را در روز قیامت لباسى از آتش مى پوشاند.
۱۲- قالَ(علیه السلام): أنَا قَتیلُ الْعَبَرَهِ، لایَذْکُرُنى مُؤْمِنٌ إلاّ اِسْتَعْبَرَ.([۱۲])
فرمود: من کشته گریه ها و اشک ها هستم، هیچ مؤمنى مرا یاد نمى کند مگر آن که عبرت گرفته و اشک هایش جارى خواهد شد.
۱۳- قالَ(علیه السلام): لَوْ شَتَمَنى رَجُلٌ فى هذِهِ الاُْذُنِ، وَ أَوْمى إلىَ الْیُمْنى، وَ اعْتَذَرَ لى فىِ الاُْخْرى لَقَبِلْتُ ذلِکَ مِنْهُ، وَ ذلِکَ أَنَّ أَمیرَ الْمُؤْمِنینَ (علیه السلام) حَدَّثَنى أَنَّهُ سَمِعَ جَدّى رَسُولَ اللهِ (صلى الله علیه وآله)یَقُولُ: لا یَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ یَقْبَلِ الْعُذرَ مِنْ مُحِقٍّ أَوْ مُبْطِل.([۱۳])
فرمود: چنانچه با گوش خود بشنوم که شخصى مرا دشنام مى دهد و سپس معذرت خواهى او را بفهمم، از او مى پذیرم و گذشت مى نمایم، چون که پدرم امیرالمؤمنین علىّ (علیه السلام) از جدّم رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت نمود: کسى که پوزش و عذرخواهى دیگران را نپذیرد، بر حوض کوثر وارد نخواهد شد.
۱۴- قیلَ لِلْحُسَیْنِ بن علىّ(علیه السلام): مَنْ أعْظَمُ النّاسِ قَدْراً؟
قالَ: مَنْ لَمْ یُبالِ الدُّنْیا فى یَدَیْ مَنْ کانَتْ.([۱۴])
از حضرت سؤال شد: با شخصیّت ترین افراد چه کسى است؟
در جواب فرمود: آن کسى است که اهمیّت ندهد که دنیا در دست چه کسى مى باشد.
۱۵- قالَ(علیه السلام): مَنْ عَبَدَاللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ، آتاهُ اللهُ فَوْقَ أمانیهِ وَ کِفایَتِهِ.([۱۵])
فرمود: هرکس خداوند متعال را با صداقت و خلوص، عبادت و پرستش نماید; خداى متعال او را به بهترین آرزوهایش مى رساند و امور زندگیش را تأمین مى نماید.
۱۶- قالَ(علیه السلام): احْذَرُوا کَثْرَهَ الْحَلْفِ، فِإنَّهُ یَحْلِفُ الرَّجُلُ لِعَلَل أرَبَعَ: إمّا لِمَهانَه یَجِدُها فی نَفْسِهِ، تَحُثُّهُ عَلى الضَّراعَهِ إلى تَصْدیقِ النّاسِ إیّاهُ. وَ إمّا لِعَىّ فی الْمَنْطِقِ، فَیَتَّخِذُ الاْیْمانَ حَشْواً وَصِلَهً لِکَلامِهِ. وَ إمّا لِتُهْمَه عَرَفَها مِنَ النّاسِ لَهُ، فَیَرى أَنَّهُمْ لایَقْبَلُونَ قَوْلَهُ إلاّ بِالْیَمینِ. وَ إمّا لاِرْسالِهِ لِسانَهُ مِنْ غَیْرِ تَثْبیت.([۱۶])
فرمود: خود را از قسم و سوگند برهانید که همانا انسان به جهت یکى از چهار علّت سوگند یاد مى کند: در خود احساس سستى و کمبود دارد، به طورى که مردم به او بى اعتماد شده اند، پس براى جلب توجّه مردم که او را تصدیق و تأیید کنند، سوگند مى خورد.
و یا آن که گفتارش معیوب و به دور از حقیقت است، و مى خواهد با سوگند، سخن خود را تقویت و جبران کند.
و یا در بین مردم متّهم است ـ به دروغ و بى اعتمادى ـ پس مى خواهد با سوگند و قسم خوردن جبران ضعف نماید.
و یا آن که سخنان و گفتارش متزلزل است ـ هر زمان به نوعى سخن مى گوید ـ و زبانش به سوگند عادت کرده است.
۱۷- قالَ(علیه السلام): أیُّما إثْنَیْنِ جَرى بَیْنَهُما کَلامٌ، فَطَلِبَ أَحَدُهُما رِضَى الاْخَرِ، کانَ سابِقَهُ إلىَ الْجَنّهِ.([۱۷])
فرمود: چنانچه دو نفر با یکدیگر نزاع و اختلاف نمایند و یکى از آن دو نفر، در صلح و آشتى پیشقدم شود، همان شخص سبقت گیرنده، جلوتر از دیگرى به بهشت وارد مى شود.
۱۸- قالَ(علیه السلام): وَ اعْلَمُوا إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ الله عَلَیْکُمْ، فَلا تَمیلُوا النِّعَمَ فَتَحَوَّلَ نَقِماً.([۱۸])
فرمود: توجّه داشته باشید که احتیاج و مراجعه مردم به شما از نعمت هاى الهى است، پس نسبت به نعمت ها روى، بر نگردانید; وگرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهد شد.
۱۹- قالَ(علیه السلام): یَا ابْنَ آدَم! اُذْکُرْ مَصْرَعَکَ وَ مَضْجَعَکَ بَیْنَ یَدَی اللهِ، تَشْهَدُ جَوارِحُکَ عَلَیْکَ یَوْمَ تَزِلُّ فیهِ الْأقْدام.([۱۹])
فرمود: اى فرزند آدم، بیاد آور لحظات مرگ و خواب گاه خود را در قبر، همچنین بیاد آور که در پیشگاه خداوند قرار خواهى گرفت و اعضاء و جوارحت بر علیه تو شهادت خواهند داد، در آن روزى که قدم ها لرزان و لغزان مى باشد.
۲۰- قالَ(علیه السلام): مُجالَسَهُ أهْلِ الدِّناءَهِ شَرٌّ، وَ مُجالَسَهُ أهْلِ الْفِسْقِ ریبَهٌ.([۲۰])
فرمود: همنشینى با اشخاص پست و رذل سبب شرّ و بد یختى خواهد گشت; و همنشینى و مجالست با معصیت کاران موجب شکّ و بدبینى خواهد شد.
۲۱- قالَ(علیه السلام): إنَّ اللهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْبَلاءِ، وَ خَلَقَ أهْلَها لِلْفَناءِ.([۲۱])
فرمود: به درستى که خداوند متعال دنیا ـ و اموال آن ـ را براى آزمایش افراد آفریده است.
و همچنین موجودات دنیا را جهت فناء ـ و انتقال از این دنیا به جهانى دیگر ـ آفریده است.
۲۲- قالَ(علیه السلام): لا یَأمَنُ یوم الْقِیامَهِ إلاّ مَنْ قَدْ خافَ اللهَ فی الدُّنْیا.([۲۲])
فرمود: کسى در روز قیامت از شدائد و أحوال آن در أمان نمى باشد، مگر آن که در دنیا از خداوند متعال ترس داشته باشد ـ و اهل گناه و معصیت نگردد ـ .
۲۳- قالَ(علیه السلام): لِکُلِّ داء دَواءٌ، وَ دَواءُ الذُّنُوبِ الإسْتِغْفارِ.([۲۳])
فرمود: براى هر غم و دردى درمان و دوائى است و جبران و درمان گناه، طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند مى باشد.
۲۴- قالَ(علیه السلام): مَنْ قَرَءَ آیَهً مِنْ کِتابِ الله عَزَّ وَ جَلَّ فى صَلاتِهِ قائِماً، یُکْتَبُ لَهُ بِکُلِّ حَرْف مِأهُ حَسَنَه.([۲۴])
فرمود: هرکس آیه اى از قرآن را در نمازش تلاوت نماید، خداوند متعال در مقابل هر حرفى از آن یکصد حسنه در نامه اعمالش ثبت مى نماید.
۲۵- قالَ(علیه السلام): سَبْعَهُ أشْیاء لَمْ تُخْلَقْ فى رَحِم: فَأوّلُها آدَمُ((علیه السلام))، ثُمَّ حَوّاء، وَ الْغُرابُ، وَ کَبْشُ إبْراهیم((علیه السلام))، وَ ناقَهُ اللهِ، وَ عَصا مُوسى ((علیه السلام))، وَ الطَّیْرُالَّذى خَلَقَهُ عیسىَبْنُ مَرْیَم (علیهما السلام).([۲۵])
ضمن جواب سؤال هاى پادشاه روم، فرمود: آن هفت موجودى که بدون خلقت در رحم مادر، آفریده شده اند، عبارتند از:
حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش حوّاء.
و کلاغى که براى راهنمائى دفن هابیل آمد.
و گوسفندى که براى قربانى، به جاى حضرت اسماعیل(علیه السلام) آمد.
و شترى که خداوند براى پیامبرش، حضرت صالح فرستاد.
و عصاى حضرت موسى (علیه السلام).
و هفتمین موجود آن پرنده اى بود که توسّط حضرت عیسى (علیه السلام)آفریده شد.
۲۶- قالَ(علیه السلام): إنَّ اَعْمالَ هذِهِ الاُْمَّهِ ما مِنْ صَباح إلاّ و تُعْرَضُ عَلَى اللهِ تَعالى.([۲۶])
فرمود: همانا ـ نامه کردار و ـ أعمال این امّت، در هر صبحگاه بر خداوند متعال عرضه مى گردد.
۲۷- قالَ(علیه السلام): إجْتَنِبُوا الْغِشْیانَ فی اللَّیْلَهِ الَّتى تُریدُون فیها السَّفَرَ، فإنَّ مَنْ فَعَلَ ذلِکَ، ثُمَّ رُزِقَ وَلَدٌ کانَ جَوّالَهً.([۲۷])

۲۸- قالَ(علیه السلام): الرّکْنُ الْیَمانی بابٌ مِنْ أبْوابِ الْجَنَّهِ، لَمْ یَمْنَعْهُ مُنْذُ فَتَحَهُ، وَ إنَّ ما بَیْنَ الرُّکْنَیْنِ ـ الأسْوَد وَ الْیَمانی ـ مَلَکٌ یُدْعى هُجَیْرٌ، یُؤَمِّنُ عَلى دُعاءِالْمُؤْمِنینَ.([۲۸])
فرمود: رُکن یَمانىِ کعبه الهى، دربى از درب هاى بهشت است و مابین رکن یمانى و حجرالأسود ملک و فرشته اى است که براى استجابت دعاى مؤمنین آمّین مى گوید.
۲۹- قالَ(علیه السلام): إنَّ الْغِنى وَ اْلِعزَّ خَرَجا یَجُولانِ، فَلَقیا التَّوَکُلَّ فَاسْتَوْطَنا.([۲۹])
فرمود: عزّت و بى نیازى ـ هر دو ـ شتاب زده به دنبال پناهگاهى مى دویدند، چون به توکّل برخورد کردند، آرامش پیدا نموده و آن را پناهگاه خود قرار دادند.
۳۰- قالَ(علیه السلام): مَنْ نَفَّسَ کُرْبَهَ مُؤْمِن، فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ کَرْبَ الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ.([۳۰])
فرمود: هرکس گره اى از مشکلات مؤمنى باز کند و مشکلش را برطرف نماید، خداوند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح مى نماید.
۳۱- قالَ(علیه السلام): مَنْ والانا فَلِجَدّى (صلى الله علیه وآله وسلم) والى، وَ مَنْ عادانا فَلِجَدّى عادى.([۳۱])
فرمود: هر که ما را دوست بدارد و پیرو ما باشد، پس دوستى و محبّتش به جهت جدّم رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)مى باشد.
و هرکس با ما دشمن و کینه توز باشد، پس دشمنى و مخالفت او به جهت جدّم رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) خواهد بود.
۳۲- قالَ(علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ! أُذْکُرْ مَصارِعَ آبائِکَ وَ أبْنائِکَ، کَیْفَ کانُوا، وَ حَیْثُ حَلّوُا، وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلیل قَدْ حَلَلْتَ مَحَلَّهُمْ.([۳۲])
فرمود: اى فرزند آدم، بیاد آور آن لحظاتى را که پدران و فرزندان ـ و دوستان ـ تو چگونه در چنگال مرگ قرار گرفتند، آن ها در چه وضعیّت و موقعیّتى بودند و سرانجام به کجا منتهى شدند و کجا رفتند.
و بیندیش که تو نیز همانند آن ها به ایشان خواهى پیوست ـ پس مواظب اعمال و رفتار خود باش ـ .
۳۳- قالَ(علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ، إنَّما أنْتَ أیّامٌ، کُلَّما مَضى یَوْمٌ ذَهَبَ بَعْضُکَ.([۳۳])
فرمود: اى فرزند آدم، بدرستى که تو مجموعه اى از زمان ها و روزگار هستى، هر آنچه از آن بگذرد، زمانى از تو فانى و سپرى گشته است ـ بنابراین لحظات عمرت را غنیمت شمار که جبران ناپذیر است ـ .
۳۴- قالَ(علیه السلام): مَنْ حاوَلَ أمْراً بِمَعْصِیَهِ اللهِ کانَ أفْوَتُ لِما یَرْجُو وَ أسْرَعُ لِمَجیىءِ ما یَحْذَرُ.([۳۴])
فرمود: هرکس از روى نافرمانى و معصیتِ خداوند، کارى را انجام دهد، آنچه را آرزو دارد سریع تر از دست مى دهد و به آنچه هراسناک و بیمناک مى باشد مبتلا مى گردد.
۳۵- قالَ(علیه السلام): الْبُکاءُ مِنْ خَشْیَهِ الله نَجاتٌ مِنَ الّنارِ وَ قالَ: بُکاءُ الْعُیُونِ، وَ خَشْیَهُ الْقُلُوبِ مِنْ رَحْمَهِ اللهِ.([۳۵])
فرمود: گریان بودن به جهت ترس از ـ عذاب ـ خداوند، سبب نجات از آتش دوزخ خواهد بود; و فرمود: گریان بودن چشم و خشیت داشتن دل ها یکى از نشانه هاى رحمت الهى ـ براى بنده ـ است.
۳۶- قالَ(علیه السلام): لا یَکْمِلُ الْعَقْلُ إلاّ بِاتّباعِ الْحَقِّ.([۳۶])
فرمود: بینش و عقل و درک انسان تکمیل نمى گردد مگر آن که ـ أهل حقّ و صداقت باشد و ـ از حقایق، تبعیّت و پیروى کند.
۳۷- قالَ الاْمامُ سید الشهداء أبُوعَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن(عَلَیْه السلام) :
إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبادَهُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَهً فَتِلْکَ عِبادَهُ الْعَبْیدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبادَهٌ الْأحْرارِ، وَ هِیَ أفْضَلُ الْعِبادَهِ.([۱])
حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمود: همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى کنند که آن یک معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اى دیگر از روى ترس خداوند را عبادت و ستایش مى کنند که همانند عبادت و اطاعت نوکر از ارباب باشد و طائفه اى هم به عنوان شکر و سپاس از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش مى نمایند; و این نوع، عبادت آزادگان است که بهترین عبادات مى باشد.

و دیگرى فخر کردن ـ در مسائل مختلف ـ و مباهات بر دیگران است.
۳۸- قالَ(علیه السلام): مَنْ عَرَفَ حَقَّ أَبَوَیْهِ الاْفْضَلَیْنِ مُحَمَّد وَ عَلىّ، و أطاعَهُما، قیلَ لَهُ: تَبَحْبَحْ فى أیِّ الْجِنانِ شِئْتَ.([۳۸])
فرمود: هر شخصى که حقّ والدینش محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) ، و علىّ (علیه السلام) را که با شرافت و با فضیلت ترین انسان ها هستند، بشناسد و ـ در تمام امور زندگى ـ از ایشان تبعیّت و اطاعت کند; در قیامت به او خطاب مى شود: هر قسمتى از بهشت را که خواستار باشى، مى توانى انتخاب کنى و در آن وارد شوى.
۳۹- قالَ(علیه السلام): مَنْ طَلَبَ رِضَى اللهِ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ الله اُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللهِ وَ کَّلَهُ اللهُ إلَى النّاسِ.([۳۹])
فرمود: هرکس رضایت و خوشنودى خداوند را ـ در أمور زندگى ـ طلب نماید گرچه همه افراد از او رنجیده شوند، خداوند مهمّات و مشکلات او را کفایت خواهد نمود.
و کسى که رضایت و خوشنودى مردم را طالب گردد گرچه مورد خشم و غضب پروردگار باشد، خداوند أمور این شخص را به مردم واگذار مى کند.
۴۰- قالَ(علیه السلام): إنَّ شیعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ کُلِّ غِشٍّ وَ غِلّ وَ دَغَل.([۴۰])
فرمود: شیعیان و پیروان ما ـ اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) ـ آن کسانى هستند که أفکار و درون آن ها از هر گونه حیله و نیرنگ و عوام فریبى سلامت و تهى باشد.

پی نوشت‌ :

[۱] – تحف العقول: ص ۱۷۷، بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۱۷، ح ۵٫
[۲] – نهج الشّهاده: ص ۳۹، بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۲۱، ح ۴٫
[۳] – مستدرک الوسائل: ج ۹، ص ۲۴، ح ۱۰۰۹۹ به نقل از مجموعه شهید.
[۴] – محجّه البیضاء: ج ۴، ص ۲۲۸، بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۱۶، ح ۲٫
[۵] – تحف العقول: ص ۱۷۹، بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۱۹، ح ۲٫
[۶] – بحارالأنوار: ج ۲، ص ۱۳۰، ح ۱۵ و ج ۷۵، ص ۱۲۷، ح ۱۰٫
[۷] – نهج الشّهاده: ص ۴۷٫
[۸] – بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۲۷، ح ۱۰٫
[۹] – وسائل الشّیعه: ج ۱۱، ص ۳۳۹، بحارالأنوار: ج ۴۶، ص ۱۵۳، ح ۱۶٫
[۱۰] – بحار الأنوار: ج ۴۴، ص ۱۹۲، ضمن ح ۴، و ص ۳۸۱، ضمن ح ۲٫
[۱۱] – کافى: ج ۶، ص ۴۴۵، ح ۴٫
[۱۲] – أمالى شیخ صدوق: ص ۱۱۸، بحارالأنوار: ج ۴۴، ص ۲۸۴، ح ۱۹٫
[۱۳] – إحقاق الحقّ: ج ۱۱، ص ۴۳۱٫
[۱۴] – تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص ۳۴۸، س ۱۱٫
[۱۵] – تنبیه الخواطر: ص ۴۲۷، س ۱۴، بحارالأنوار: ج ۶۸، ص ۱۸۳، ح ۴۴٫
[۱۶] – تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص ۴۲۹، س ۶٫
[۱۷] – محجّه البیضاء: ج ۴، ص ۲۲۸٫
[۱۸] – نهج الشّهاده: ص ۳۸٫
[۱۹] – نهج الشّهاده: ص ۵۹٫
[۲۰] – نهج الشّهاده: ص ۴۷، بحارالأنوار: ج ۷۸، ص ۱۲۲، ح ۵٫
[۲۱] – نهج الشّهاده: ص ۱۹۶٫
[۲۲] – بلاغه الحسین(علیه السلام): ص ۲۸۵، بحار الأنوار: ج ۴۴، ص ۱۹۲، ح ۵٫
[۲۳] – وسائل الشّیعه: ج ۱۶، ص ۶۵، ح ۲۰۹۹۳، کافى: ج ۲، ص ۴۳۹، ح ۸٫
[۲۴] – اصول کافى: ج ۲، ص ۶۱۱، بحارالأنوار: ج ۸۹، ص ۲۰۰، ح ۱۷٫
[۲۵] – تحف العقول: ص ۱۷۴، و بحارالأنوار: ج ۱۰، ص ۱۳۷، ح ۴٫
[۲۶] – بحارالأنوار: ج ۷۰، ص ۳۵۳، ح ۵۴، به نقل از عیون الأخبارالرّضا(علیه السلام).
[۲۷] – وسائل الشّیعه: ح ۲۰، ج ۳، ص ۲۴۳، بحارالأنوار: ج ۱۰۰، ص ۲۹۲، ح ۳۹٫
[۲۸] – مستدرک الوسائل: ج ۹، ص ۳۹۱، ج ۱، بحارالأنوار: ج ۶۹، ص ۳۵۴، ح ۱۱٫
[۲۹] – مستدرک الوسائل: ج ۱۱، ص ۲۱۸، ح ۱۵، بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۲۵۷، ح ۱۰۸٫
[۳۰] – مستدرک الوسائل: ج ۱۲، ص ۴۱۶، ح ۱۳، بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۲۱، ح ۴٫
[۳۱] – ینابیع المودّه: ج ۲، ص ۳۷، ح ۵۸٫
[۳۲] – نهج الشّهاده: ص ۶۰٫
[۳۳] – نهج الشّهاده: ص ۳۴۶٫
[۳۴] – اصول کافى: ج ۲، ص ۳۷۳، ح ۳، بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۲۰، س ۶، وسائل الشّیعه: ج ۱۶، ص ۱۵۳، ح ۳٫
[۳۵] – نهج الشّهاده: ص ۳۷۰، مستدرک الوسائل: ج ۱۱، ص ۲۴۵، ح ۱۲۸۸۱٫
[۳۶] – نهج الشّهاده: ص ۳۵۶، بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۲۷، ح ۱۱٫
[۳۷] – بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۵۴، ح ۹۶٫
[۳۸] – نهج الشّهاده: ص ۲۹۳، تفسیرالامام العسکرى (علیه السلام): ص ۳۳۰، بحار: ج ۲۳، ص ۲۶۰، ح ۸٫
[۳۹] – أمالى شیخ صدوق: ص ۱۶۷، مستدرک الوسائل: ج ۱۲، ص ۲۰۹، ح ۱۳۹۰۲٫
[۴۰] – تفسیرالإمام العسکرى(علیه السلام): ص ۳۰۹، ح ۱۵۴، بحارالأنوار: ج ۶۵، ص ۱۵۶، ح ۱۱٫

منبع:سایت شیعه ها

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 21:29 نظرات (0)
بازدید : 170

سخنان حضرت على (ع) با كميل 

اى كميل ! كار (شاءن ) آن نيست كه نماز بخوانى و روزه بگيرى و صدقه دهى ؛ بلكه كار آنست كه نماز تو با قلب پاكيزه و كار خدا پسند و خشنوع كامل باشد و ببين در چه لباسى و بر چه زمين و فرشى نماز مى گزارى ؟ اگر از راه مشروع و حلال نيست نماز تو قبول نخواهد شد...


در خلال مطالعات بر خورد نمودم به ملحقات تفسير اصفى  تاءليف محقق ارجمند و فيلسوف و فقيه بزرگوار مرحوم فيض كاشانى كه در آنجا نقل از نسخه نفيس منحصر به فردى از نهج البلاغه سخنان اميرالمؤ منين را به كميل ذكر كرده كه شايد در خيلى نسخه هاى نهج البلاغه نباشد و در آن در حدود صد مرتبه اميرالمؤ منين يا كميل  مى فرمايد كه داراى دستوراتى اخلاقى و عرفانى و توحيدى است ، لذا براى كميل اين جزوه در اينجا با ترجمه ذكر مى نماييم تا - ان شاء الله مورد استفاده عموم برادران و خواهران قرار گيرد.
روايت از حسن بن شعبه حرانى صاحب تحف العقول  است كه با يك سلسله اسناد از سعد بن زيدبن ارطاة نقل مى كند كه گويد:

كميل بن زياد را ديدم و از فضائل اميرالمؤ منين از او سؤ ال كردم ، در جواب گفت مى خواهى تو را خبر دهم به وصيتى كه اميرالمؤ منين به من نموده و آن وصيت براى تو بهتر است از دنيا و هر چه در آن است . در جواب گفتم : آرى ، بعد گفت اميرالمؤ منين به من چنين وصيت نمود.
يا كميل سم كل يوم باسم الله و قل لاحول ولا قوة الا بالله . و توكل على الله واذكرنا و سم باسمائنا وصل علينا. و ادربذلك على نفسك و ما تحوطه عنايتك ، تكف شر ذلك اليوم ان شاء الله .
اى كميل ! هر روز بسم الله الرحمن الرحيم  بگو، و سپس ذكر لاحول ولا قوة الا بالله را بخوان و توكل بر خدا كن ، سپس اسامى ، (ائمه معصومين ) را بگو و بر آنها درود و صلوات بفرست و به خدا پناه ببر و بعد به ما پناهنده شود، و همچنين خود و اولاد و آنچه دارى ، همه را به خدا و ما بسپار، از شر آن روز مصون خواهى ماند.
يا كميل ان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ادبه الله وهو (عليه السلام ) ادبنى و انا اودب المؤ منين و اورث الاداب المكرمين .
اى كميل ! به تحقيق ، پيغمبر را خدا ادب آموخت ، و پيغمبر مرا ادب آموخت و من مؤ منين را ادب مى نمايم . آداب را من براى بزرگان به ارث گذاشتم .
يا كميل مامن علم الا و انا افتحه و مامن سر الا القائم (عليه السلام ) يختمه.اى كميل ! هيچ علمى نيست مگر آنكه من آن را افتتاح كردم . و هيچ چيزى نيست ، مگر آنكه امام قائم (عج ) آن را ختم كند.
يا كميل ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم اى كميل ! (پيامبران و ائمه معصومين از يك نسل و شجره طيبه هستند كه ) بعضى تز ايشان از بعضى ديگرند، و خداوند شنوا و آگاه است.
يا كميل لا تاخد الا عنا تكن منا اى كميل ! علمت را جز از ما مگير، تا از ما محسوب شوى. يا كميل مامن حركة الافانت محتاج فيها الى معرفة
اى كميل ! هر حركت و كارى از تو نياز به شناخت دارد (بايد در كارها با شناخت و معرفت وارد شوى ).
يا كميل اذا اءكلت الطعام فسم باسم الذى لايضر مع اسمه داء و فيه شفاء من كل الاسواء.
اى كميل ! هنگام غذا خوردن ،بسم الله بگو كه با آن ، هيچ چيز ضرر نمى رساند. و در اسم خداى شفاى هر دردى است .
يا كميل وآكل الطعام ولا تبخل عليه ، فانك لن ترزق الناس شيئا و الله يجزل لك الثواب بذلك احسن عليه خلقك . وابسط جليسك . ولا تتهم خادمك .
اى كميل ! هنگام غذا خوردن ، كسانى را با خود در غذا خوردن شريك كن و بخل مكن ، زيرا تو مردم را رزق نمى دهى . و خدا در اين كار تو را ثواب بسيار عطا مى فرمايد. اخلاق خود را با وى (كسى كه با تو غذا مى خورد) نيكو كن و با گشاده روئى با وى برخورد كن و به خدمتگذار خود تهمت مزن و با او خشن رفتار نكن .
يا كميل اذا اكلت فطول اكلك ليستوفى من معك و يرزق منه غيرك
اى كميل ! هنگامى كه مشغول غذا خوردن مى شوى ، غذا خوردن خود را طول بده تا كسانى كه با تو غذا مى خورند سهم خود را از سفره برگيرند. (و ديگران نيز از غذا و روزى خود استفاده كنند.
يا كميل اذ استوفيت طعامك فاحمد الله على ما رزقك بذلك صوتك يحمده سواك فيعظم بذلك اجرك.
اى كميل ! وقتى كه از غذا خوردن فارغ شدى ، سپاس خدا را در مقابل روزى كه به تو داده ، به جا بياور و هنگام سپاسگزارى صداى خود را بلند كن تا ديگران نيز سپاسگزارى كنند و بدين وسيله اجر تو زياد شود.
يا كميل لا توقرن معذلك طعاما ودع فيها للماء موضعا و للريح مجالا ولا ترفع يدك من الطعام الا و انت تشتهيه ، فان فعلت ذلك فانت تستمرئه ، فان صحة الجسم من قله الطعام و قله الماء.
اى كميل ! معده خود را پر از غذا نكن و جائى براى آب و تنفس باقى نگهدار و دست از غذا خوردن برمدار مگر زمانى كه هنوز به آن مايل باشى و اگر چنين كنى ، از غذا نيرو مى گيرى (يعنى غذا خوب جذب مى شود) و بدان كه سلامت بدن از كم خوردن و كم نوشيدن است .
يا كميل البركة فى مال من اتى الزكاة و واسى المؤ منين و وصل الاقربين .
اى كميل ! بركت در مال كسى است كه زكات مى دهد و به مؤ منان يارى مى كند وصله رحم مى كند.
يا كميل زد قرابتك المؤ من على ما تعطى سواه من المؤ منين وكن بهم اراف و عليهم اعطف . و تصدق على المساكين.اى كميل به قوم خويش مؤ من خود، بيشتر از قوم خويش غير مؤ منت عطا و بخشش كن و به آنها مهربانتر باش و نسبت به آنان بيشتر عطوفت كن و به فقرا و مساكين صدقه بده .
يا كميل لا ترد سائلا و لومن شطر حبة عنب اوشق تمرة ، فان الصدقة تنمو عندالله .
اى كميل ! نيازمندى را محروم نگردان ولو به نصف دانه انگور يا خرما باشد، بدرستيكه صدقه نزد خدا رشد مى كند.
يا كميل احسن حلية المؤ من التواضع و جماله التعفف و شرفه التفقه و عزه ترك القال و القليل .

اى كميل ! بهترين زينت و آرايش مؤ من ، فروتنى . است و جمال او عفت و شرف او ياد گرفتن (احكام دين ) و آبروى او، ترك بگو و مگو مى باشد.
يا كميل فى كل صنف قوم ارفع من قوم ، فاياك و مناظرة الخسيس ‍ منهم و ان اسمعوك و احتمل وكن من الذين و صفهم الله و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.اى كميل ! در هر صنفى ، قومى است كه بعضى (از نظر فكرى ) بالاتر از بعضى ديگرند.
پس بپرهيز از بحث و كشمكش با انسانهاى پست . و اگر بگفته تو گوش فرا داد از او تحمل كن و از آنها باش كه خدايتعالى ايشان را توصيف كرده كه مى فرمايد: هر گاه طرف خطاب نادانان قرار گيرند، با آرامش با آنها برخورد مى كنند. (يعنى ناسزاى آنها را تحمل مى كنند).
يا كميل قل الحق على كل حال ووادالمتقين و اهجر الفاسقين و جانب المنافقين ولا تصاحب الخائنين  اى كميل ! در هر حال حق را بگو و پشتيبان پرهيزكاران باش از فاسقين دورى كن و از منافقين اجتناب كن و با خائنين همنشين مباش .
يا كميل لا تطرق ابواب الظالمين للاختلاط بهم و الا معهم و اياك ان تعظمهم و ان تشهد فى مجالسهم بما يسخط الله عليك و ان اضطررت الى حضورهم فداوم ذكر الله و التوكل عليه و استعذ بالله من شرورهم و اطرق عنهم و انكر بقلبك فعلهم و اجهر بتعظيم الله تسمعهم ، فانك بها تويد و تكفى شرهم.
اى كميل ! در ظالمان را مكوب براى آنكه با آنها رفت آمد داشته باشى و با آنها كسب مال يا اعتبار كنى و بپرهيز از تعظيم كردن و اطاعت ايشان يا حضور در مجالس ايشان به كارى كه سبب غضب خدا برتوگردد و اگر به حضور در مجلسشان ناچار شدى دائما به ذكر خدا باش و بر او توكل كن و از شر آنها به خدا پناه ببر و به تجملات آنها توجه نكن و در دل كارهاى آنها را منكر باش و پيش آنها به خدا تعظيم كن و عظمت خدا را به آنها گوشزد نما زيرا تو بدين وسيله تاءييد مى شوى و از شر آنها ايمن مى مانى .
يا كميل ان احب ما تمتثله العباد الى الله بعد الاقرار به و باوليائه التعفف و التحمل و الا صطبار.
اى كميل ! بهترين كارى كه بندگان خدا پس از اقرار به خدا و اولياى خدا، مى توانند انجام دهند، عفت و بردبارى و صبر است .
يا كميل لاتا الناس اقتارك و اصبر عليه احتسابا بعزوتستر

. اى كميل فقر و ناچارى خود را به مردم آشكار مكن و بر آنها صبر كن و براى خشنودى خدا و با عزت آنها را بپوشان .
يا كميل لاباس ان تعلم اخاك سرك . و من اخوك ؟ اخوك ، الذى لايخذلك عند الشديدة ولا يقعد عنك عند الجريرة ولا يدعك ختى تساله ولا يذرك و امرك حتى تعلمه ، فان كان مميلا فاصلحه .اى كميل باكى نيست كه برادرت را از سر خود آگاه سازى ، اما كدام برادر؟ كه هنگام سختى تراپست نگرداند و هنگام جرير، (زيانهاى مالى ) پشتيبان تو باشد و عقب نشينى نكند و اگر چيزى از او بپرسى بر تو خيانت نكند و تو را تنها نگذارد تا بداند كه تو گرفتارى ندارى و اگر گرفتارى داشته باشى آن را اصلاح كند.
يا كميل المؤ من مراة المؤ من ، لانه يتامله فيسد فاقته و يجمل حالته .
اى كميل ! مؤ من آئينه مؤ من است يعنى عيب هاى او را به او مى گويد و تفقد حال او مى كند و در فقر بيمارى او را يارى مى كند.
يا كميل المومنون اخوة و لاشى ء آثر عند كل اخ من اخيه
اى كميل مؤ منين با يكديگر برادرند و هيچ چيز نزد برادر اولى و بهتر از برادر نيست .
يا كميل ان كم تحب اخاك فلست اخاه ، ان المومن من قال بقولنا، فمن تخلف عنه قصر عنا و من قصر عنا لم بلحق بنا و من لم يكن معنا ففى الدرك الاسفل من النار.
اى كميل ! اگر برادرت را دوست ندارى برادرش نيستى مؤ من كسى است كه پيرو ما ائمه معصومين باشد و گفتار ما را بگويد پس كسى كه از گفتار ما تخلف كند از ما بريده و كسى كه از ما جدا شود به ما ملحق نمى گردد و با ما نمى باشد پس (در آن صورت ) در درك اسفل از آتش است .
يا كميل كل مصدور ينفث فمن نفث اليك منا بامر امرك بسترد فاباك ان تبديه وليس لك من ابدائه توبه و اذا كم يكن توبه فالمصير الى لظى .
اى كميل ! هر افسرده دلى كه دل اندوه بار دارد اظهار درد دل مى كند، پس ‍ كسى كه اظهار درد دل با تو نمود آن را مستور كن مبادا آن را براى غير اظهار و افشا كنى ، زيرا افشاى آن توبه ندارد و گناهى كه توبه نداشته باشد عاقبت آن آتش دوزخ است .
يا كميل اذاعة سر آل محمد (صلوات الله عليهم ) لايقبل منها ولا يحتمل احد عليها و ما قالوه فلا تعلم الا مومنا موفقا.

اى كميل فاش كردن سر آل محمد (صلى الله عليه و آله ) قابل جبران و گدشت نيست و از كسى تحمل نمى شود و سر آل محمد (صلى الله عليه و آله ) را جز به مومن موفق و با هوش نگوئيد.
يا كميل قل عند كل شدة : لاحول ولا قوة الا بالله  تكفها و قل عند كل نهمة : الحمدلله تزددمنها. و اذا ابطات الا رزاق عليك فاستغفرالله يوسع عليك فيها
اى كميل در هنگام هر شدت و سختى بگو لاحول ولا قوة لا بالله كه خدايتعالى بوسيله آن ترا نجات مى دهد. و نزد نعمت بگو الحمدلله  كه خداوند آن را فزونى مى بخشد. پس هنگامى كه رزق تو ديرتر رسيد استغفار كن خداوند در كار تو گشايش مى دهد.
يا كميل انه مستقر و مستودع فاحذر ان تكون من المستود عين و انما يستحق ان يكون مستقرا اذا لزمت اجادة الواضحة التى لا تخربك الى عوج ولا تزيلك عن منهج.
اى كميل ! ايمان بر دو قسم است : مستقر و مستودع ، (يعنى ايمان ثابت و ايمان عاريتى ) بپرهيز از ايمان عاريتى ، و اگر مى خواهى حتما مستحق آن باشى كه ايمان مستقر داشته باشى ، هنگامى به آن موفق مى شوى كه ملازم راه و روش باشى كه ترا به راه انحرافى نكشاند و از راه دست بر نگرداند:
يا كميل لا رخصة فى فرض ولا شدة فى نافلة  اى كميل ! براى كسى اجازه نيست واجبى را ترك كند و در انجام مستحبات به زحمت و مشقت بيفتد (يعنى در صورت مشقت داشتن نوافل ، ترك آن جايز است ).
يا كميل انج بولايتنا من ان يشركك الشيطان فى مالك و ولدك  اى كميل به وسيله ولايت و دوستى خود را نجات ده كه شيطان در مال و اولاد تو شركت نكند.
يا كميل ان ذنوبك اكثر من حسناتك و غفلتك اكثر من ذكرك و نعم الله عليك اكثر من عملك 
اى كميل ! به تحقيق كه گناهان تو بيشتر از كارهاى نيك تو است و غفلت تو از ياد خدا بيشتر از ذكر و ياد خداست و نعمتهاى خدا بيش از عمل و كارهاى تو است .
يا كميل انك لا تخلو من نعم الله عندك و عافيته اياك ، فلا تخل من تحميده و تمجيده و تسبيحه و تقديسه (و شكره ) و ذكره على كل حال.اى كميل بيرون از نعمتهاى خدا نيستى ، در حالى كه عافيت را به تو عنايت كرده (يعنى سرآمد تمام نعمتها عافيت است ) بنابراين هيچگاه از حمد و تمجيد و تسبيح و تقديس و شكر گزارى و ياد او فارغ مباش (يعنى سلامت ، بدان واجد همه نعمتهاى خدا هستى بنابراين ، غفلت از سپاسگزارى او مكن و در همه حال به ياد او باش .
يا كميل لا تكونن من الذين قال الله نسوالله نسيهم انفسهم  و نسبهم الى الفسق فهم فاسقون .اى كميل ! سعى كن از آنهائى نباشى كه خداى تعالى درباره آنها فرموده : آنها خدا را فراموش كردند، پس خدا خودشان را از ياد خودشان برد و نسبت فسق به آنها داد پس آنها فاسقند.
يا كميل ليس الشان ان تصلى و تصوم و تتصدق ، الشان ان تكون الصلاة بقلب نقى و عمل عندالله مرضى و خشوع سوى و انظر فيما تصلى و على ما تصلى ان لم يكن من وجهه وحله فلاقبول .
اى كميل ! كار (شاءن ) آن نيست كه نماز بخوانى و روزه بگيرى و صدقه دهى ؛ بلكه كار آنست كه نماز تو با قلب پاكيزه و كار خدا پسند و خشنوع كامل باشد و ببين در چه لباسى و بر چه زمين و فرشى نماز مى گزارى ؟ اگر از راه مشروع و حلال نيست نماز تو قبول نخواهد شد.
يا كميل اللسان ينزح من القلب و القلب يقوم بالغذاء فانظر فيما قلبك و جسمك فان لم يكن ذلك حلالا لم يقبل الله تسبيحك ولا شكرك

.اى كميل ! زبان آنچه مى گيرد و مى گويد، از دل است و دل انسان قوامش ‍ به غذا است .
ببين دل خود را به چه وسيله تغذيه مى كنى ؟ اگر از راه حلال نيست ، خداى تعالى تسبيح و ذكر ترا نمى پذيرد.
يا كميل افهم و اعلم انا لانرخص فى ترك اداء الامانة لاحد من الخلق ، فمن روى عنى فى ذلك رخصة فقد ابطل و اثم و جزاوه النار بما كذب ، اقسم لسمعت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) يقول لى قبل وفاته بساعة مرارا ثلاثا: يا اباالحسن اءد (اء) الامانة الى البر و الفاجر فيما جل و قل حتى الخيط و المخيط. اى كميل بفهم و بدان ما كسى را از مردم در ترك امانتها رخصت نمى دهيم ، پس كسى كه از من نقل كند چنين رخصتى را بتحقيق بيهوده و گناه است و پاداش او آتش است به واسطه دروغى كه گفته . سوگند ياد مى كنم هر آينه شنيدم از پيغمبر اكرم ، يك ساعت قبل از وفاتش كه سه مرتبه فرمود: يا اباالحسن ! (كينه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) است ) امانت را به صاحبش رد كن ، خواه نيكوكار باشد يا بدكار، خواه امانت كوچك باشد يا بزرگ ولو يك رشته نخ باشد.
يا كميل لاغز والا مع امام عادل ولا نفل الا نفل الا من امام فاضل اى كميل ! جنگ وجهادى نيست مگر با امام عادل (يعنى با اذن و اجازه او) و استحبابى در نماز جماعت نيست مگر با امامى كه داراى فضيلت است (يعنى امام جماعت حتما بايد يك مزيت به ماءموم داشته باشد).
يا كميل لولم يظهر نبى و كان فى الارض مومن تقى لكان فى دعائه الى الله مخطئا او مصيبا، بل و الله مخطئا حتى ينصبه الله لذلك و يوهله له .
اى كميل ! اگر پيامبرى روى زمين ظاهر نمى شد و در روى زمين يك مؤ من پرهيزكار مى بود، هر آينه در دعاى خود به سوى خدا يا خطاكار بود و يا به هدف رسيدن و مصيب بود. (بعد فرمود) بلى قسم به خدا خطاكار بود تا اينكه خداى تعالى براى شما يك پيامبر مى فرستاد و به مقام پيامبرى او را منصوب مى كرد و اهلبيت و شايستگى او را گواهى مى نمود.
يا كميل الدين لله فلا يقبل الله من احد القيام به الا رسولا اونبيا اووصيا.
اى كميل ! دين ، دين خداست . و خداوند قيام بر دين را از هيچ كس ‍ نمى پذيرد مگر از رسول يا نبى يا وصى باشد.
يا كميل هى نبوة و رسالة و امامة و ليس بعد ذلك الاموالين متبعين او عامهين مبتدعين ، انما يتقبل الله من المتقين .
اى كميل ! (رهبرى جامعه مسلمين به واسطه ) نبوت و رسالت و امامت است و غير از اينها، يا ولايت از طرف امام دارند يا متحير و بدعتگزار. بدرستى كه خداوند كارهاى نيك را از پرهيزكاران مى پذيرد.
يا كميل ان الله كريم حليم عظيم رحيم دلنا على اخلاقه و امر نابالا خذبها و حمل الناس عليها، فقد اديناها غير متخلفين و ارسلناها غير منافقين و صدقناها غير مكذبين و قبلناها غير مرتابين .
اى كميل ! خداى تعالى كريم و حليم و عظيم و رحيم است خداوند دلالت كرده ما را به اخلاق و صفات خويش . امر كرده ما را كه اخلاق او را در خود پياده كنيم و مردم را نيز وادار به آن اخلاق نمائيم . پس به تحقيق ما، اين وظيفه را ادا نموديم و بدون تخلف و دو روئى ، آن را به مردم رسانيديم و بدون تكذيب احكام و دستورات الهى را تصديق نموديم و بدون شك و ترديد آن را قبول كرديم .
يا كميل لست و الله متملقا حتى اطاع ولا ممنيا حتى لا اعصى ولا مائلا اطعام الاعراب حتى انحل امرة المومنين وادعى بها.
اى كميل ! به خدا قسم ، من آن نيستم كه چاپلوسى كنم تا مرا اطاعت كنند. و اين تمنا را ندارم كه با من مخالفت نكنند و رشوه به اعراب نمى دهم كه مرا اميرالمؤ منين بگويند.
توضيح آنكه اين اوصافى را اميرالمؤ منين مى شمارد، اوصافى است كه در معاويه و معاويه صفتان وجود دارد چون معاويه گاهى نهايت چاپلوسى را مى كرد براى اغفال مردم و آرزوى او اين بود كه مردم با آرمانهاى سياسى او مخالفت نكنند.
يا كميل انما حظى من بدنيا زائلة مدبرة و نحظى باخرة باقية ثابتة.
اى كميل ! كسانى كه از دنيا بهره و رشدند، بهره دنيا زوال پذير وگول زننده است و بهره ما از آخرت ، باقى و ثابت است .
يا كميل ان كلا يصير الى الاخرة والدى نرغب فيه منها رضى الله والدرجات العلى من الجنة التى يورتها من كان تقيا.
اى كميل ! تمام مردم به سوى آخرت مى روند، ولى چيزى كه ما از آخرت مى خواهيم رضاى خدا و درجات عاليه بهشت است كه از خداى تعالى آن را به پرهيزكاران ارث مى دهد.
يا كميل من لايسكن الجنة فبشرة بعذاب اليم و خزى مقيم :
اى كميل ! كسى كه ساكن بهشت نشد پس مژده او را به عذاب دردناك و پستى دائمى.
يا كميل انا احمد الله على توفيقه و على كل حال اذا شئت فقم اى كميل ! من خداى را در هر حال سپاس مى گذارم بر توفيقى كه به من عنايت فرموده (سپس فرمود) اگر خواستى بروى برخيز يعنى وقت تمام شده كه اين خود دستورى است درباره نظم در وقت و كارها.

منبع:سایت بهار

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 18:00 نظرات (0)
بازدید : 167

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

گاه‌گاهي به نگاهي دل ما را درياب
جان به لب آمده از درد، خدا را درياب
اگر از دولت وصل تو مرا نيست نصيب
گاه‌گاهي به نگاهي دل ما را درياب
به اميدي به سر كوي تو روي آورديم
شهريارا! به در خويش گدا را درياب
دل ما را به شب هجر فروغي بفرست
شبروِ وادي اندوه و بلا را درياب
سنگ‌ها مي‌خورم از دست جنونِ دل خويش
منِ ديوانة انگشت نما را درياب
به وفاداري تو شهرة شهرم اي دوست
ز وفا معتكف كوي وفا را درياب
سال‌ها رفت كه از جام محبّت مستم
منِ دُردي كشِ صهباي ولا را درياب
كاروان رفت و من از همسفران دورم، دور
منِ از قافلة شوقْ جدا را درياب
راهْ باريك و بسي پر خطر و تاريك‌ست
سببي ساز و درين مهلكه ما را درياب
تا دلم بار غم عشق به منزل فکند
شهسوارا! من افتاده ز پا را درياب
دوش رؤياي لب نوش تو با من مي‌گفت
کاي شهيد غم من، آب بقا را درياب
سوي پروانه نظر کن که دعاگوي تو باد
گنه آلودة خود را به مدارا درياب

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 17:56 نظرات (0)
بازدید : 85

آزاردهندگان حضرت مهدی (عج)

در روایات فراوانى، مقام امامان و وظیفه شان به خوبى بیان شده و لازم است با مراجعه به آن ها، تفكّر خویش را درباره ى امامان اصلاح كنیم.
اعمال و رفتار و اعتقاد غالیان، سبب شد كه مخالفان، شیعه را تكفیر كنند و گروهى از آنان نیز به نجاست و واجب القتل بودن شیعه فتوا دهند.......

قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَهِ وَحُمَقاؤُهُمْ، وَمَنْ دینُهُ جِناحُ الْبَعُوضَهِ أَرْجَحُ مِنْهُ)[1]
نادانان و كم خردان شیعه و كسانى كه پر و بال پشه از دین دارى آنان برتر و محكم تر است، ما را آزار مى دهند.

شرح
این عبارت، بخشى از توقیعى است كه حضرت(علیه السلام) در جواب نامه ى محمّد بن علىّ بن هلال كرخى فرستاده است. این توقیع، در ردّ طایفه اى از غالیان است كه به شركت ائمه(علیهم السلام) با خداوند در علم و قدرت او معتقدند!
یكى از وظایف شیعه این است كه امامان را همان طور كه هستند، بشناسد، نه آنان را در سطح افراد عادى پایین آورد و نه در قدرت و ... شریك خداوند یكتا قرار دهد.
در روایات فراوانى، مقام امامان و وظیفه شان به خوبى بیان شده و لازم است با مراجعه به آن ها، تفكّر خویش را درباره ى امامان اصلاح كنیم.
اعمال و رفتار و اعتقاد غالیان، سبب شد كه مخالفان، شیعه را تكفیر كنند و گروهى از آنان نیز به نجاست و واجب القتل بودن شیعه فتوا دهند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه در كلامى مى فرماید:
دو كس در مورد من هلاك مى گردد: یكى آن كس كه در دوستى با من به راه افراط مى رود، دیگرى آن كه در دشمنى با من، سخت به تفریط مى افتد.[2]

---------------------------------------------------------------------------
[1]. احتجاج، ج2، ص289 ; بحارالأنوار، ج25، ص267، ح9 .
[2]. نهج البلاغه، حكمت 469 ; بحارالأنوار، ج39، ص295، ح96 .

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 17:55 نظرات (0)
بازدید : 164

مناظره امام حسین (ع) با خلیفه دوم

اگر بفرمان پدرم سخن بگویم و فرمان پدرم را اطاعت كنم. بجان خودم سوگند كه او هدایتگری راستین است و بوسیله او هدایت خواهم شد؛ پدرم علی ـ علیه‌السّلام ـ طبق پیمانی كه پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بوسیله جبرئیل و از جانب خداوند آورده است، بر گردن مردم بیعت دارد، و جز افرادیكه منكر كتاب خدا هستند كسی نمی‌تواند این بیعت را انكار نماید، مردم ازاین بیعت و پیمان الهی قلباً آگاهند؛ امازباناً آنرا انكار می‌كنند......

روزی عمربن خطاب روی منبر پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نشسته، و برای مردم سخنرانی می‌كرد؛ در ضمن سخنان خود، یاد‌آور شد كه من بر جان و مال مؤمنان ولایت دارم.

امام حسین ـ علیه‌السّلام ـ از گوشه مسجد، خطاب به عمر فرمود:

«اِنْزِل أیُّها الْكَذّابُ عن مِنْبَرِ أبی رَسولِ اللهِ ـ صلی الله علیه و آله ـ لامِنْبَرِ أبیكَ.»

مردك دروغگو از منبر‌یكه تعلق به پدرم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ دارد، و ربطی به پدرت ندارد پایین بیا.
عمر گفت:«حسین! آری بجان خودم سو‌گند كه این منبر از آن پدر توست نه پدر من، اما چه كسی این سخن را به تو آموخته؟ حتماً پدرت علی این كلمات را به تو یاد داده است؟!.»

حضرت فرمودند: «اگر بفرمان پدرم سخن بگویم و فرمان پدرم را اطاعت كنم. بجان خودم سوگند كه او هدایتگری راستین است و بوسیله او هدایت خواهم شد؛ پدرم علی ـ علیه‌السّلام ـ طبق پیمانی كه پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بوسیله جبرئیل و از جانب خداوند آورده است، بر گردن مردم بیعت دارد، و جز افرادیكه منكر كتاب خدا هستند كسی نمی‌تواند این بیعت را انكار نماید، مردم ازاین بیعت و پیمان الهی قلباً آگاهند؛ امازباناً آنرا انكار می‌كنند.

وای بر آنان كه حق ما اهلبیت را انكار می‌نمایند، اینان چگونه با پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ روبرو خواهند شد با آنكه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر آنان غضبناك خواهد بود، و برای خو‌یشتن عذابی سخت در پیش دارند؟

عمر به آن حضرت گفت:«ای حسین! هر كس حق پدرت را انكار كند لعنت خدا بر او باد، لكن بدان كه مردم، ما را به حكومت گماشتند و ما نیز این حكومت را پذیرفتیم، اگر مردم پدرت را امیر خود می‌ساختند، ما نیز فرمان می‌بردیم.

حضرت به او گفت:

«یَا بْنَ الخَطّاب! فاَیُّ النّاسِ اَمَّرَك عَلی نفْسِهِ قَبْلَ اَنْ تُؤمَّرِ اَبابَكْرِ عَلی نَفْسِكَ لِیُؤَمِّرَكَ علَی النّاسِ بلاحُجَّهٍ مِنْ نبیٍّ وَ لا رِضیً مِنْ آلِ مُحَمَدٍ ـ صلی الله علیه و آله ـ

«ای پسر خطاب! پیش از آنكه تو ابوبكر را بر خویشتن امیر سازی، تا او هم در مقابل، بدون هیچ‌گونه مدر‌كی از طرف پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ، و بدون رضایت اهل بیتش، تو را بر مردم امیر سازد، كدام مردم ترا بر خود امیر كرده بودند؟

«فَرِضاكُمْ كانَ لُمِحَمَّدٍ ـ صلی الله علیه و آله ـ رِضیً وَ رِضیَ اَهْلِهِ كان سَخَطاً

اای عمر!آیاتو چنین می‌پنداری كه رضایت تو موجب خوشنودی حضرت محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ است، اما خشنودی اهل بینش موجب غضب او خواهد بود؟!

«أما وَالله لَوْ اَنَّ لِلّسانِ مَقالاً یَطولُ تَصْدیقُهُ وَ فِعْلاً یُعنیهِ المُؤمِنونَ لَما تَخَطََّبْتَ رِقابَ آلِ مُحَمَدٍ ـ صلی الله علیه و آله ـ وَ صِرْتَ الحاكِمُ عَلَیْهُمْ بِكِتابٍ نُزِّل فیهِم لا تَعْرِفُ مُعْجَمَهُ وَ لا تَدْری تَأویلَهُ، اِلاّ‌سَماعُ الاذانِ.»

به خدا سوگند اگر زبانم باز بود كه حقایق را بگویم، و مردم نیز حقایق را تصدیق می‌نمودند، و افراد با ایمانی بودند كه وارد عمل شوند تو نمی‌توانستی روی منبری كه مربوط به خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است قرار‌گیری، و روی سر آنان به سخنرانی پردازی، و با قرآنی كه در این خاندان نازل گشته است بر آنان حكومت كنی، با اینكه كلمات و حروف قرآن را از یكدیگر نمی‌‌شناسی و جز مسمو‌عاتی اندك از تفسیر و تأویل آن سر در نمی‌آوری.


«الُمخْطِیءُ وَ المُصیبُ عِنْدَكَ سَواءٌ، فَجَزاكَ الله جزاءَكَ، وَ سَألَكَ، عَمّا أحْدَثْتَ سؤالاً خفیّاً»(1)

«در بی كفایتی تو همین بس كه بین خطا‌كاران و پاكان فرق نمی‌گذاری، خداوند ترا بسزای كرده‌هایت برساند، و درباره این همه بدعت‌ها كه بنیان گذاشتی، سخت مورد بازپرسی‌ات قرار خواهد داد.

 

منبع:تاریخ ابن عساكر.

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 15:35 نظرات (0)
بازدید : 175

احادیث رزق و روزی

امام باقر (عليه‏السلام) :

إنَّ اللهَ یَقولَ: لا یُوَثِّر عَبدٌ هَوایَ عَلَی هَوَی نَفسِهِ إلا کَفَفتُ عَلَیهِ ضَیعَتَهُ وَ ضَمَّنتُ السَّماواتِ وَ الارضَ رِزقَهُ وَ کنتُ لَهُ وَراءَ تِجارَةِ کُلّ تاجر

خداوند می فرماید: هیچ بنده ای خواست مرا بر خواست خوش برنگزیند مگر اینکه شغل و زندگی او را روبراه کنم و آسمانها و زمین را ضامن روزیش گردانم و در پس تجارت هر تاجری به فکر او باشم

ابو عبیده می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: برای من دعا كن كه خداوند رزق مرا به دست بندگان قرار ندهد. آن حضرت فرمود: خدا چنین نخواهد كرد، چرا كه رزق و روزی بندگان را به دست بعضی دیگر قرار داده است، و لكن از خدا بخواه كه روزی تو را به دست بهترین بندگانش قرار دهد، این از سعادت انسان است. بحارالانوار، ج 78، ص 244.

امام صادق (عليه‏السلام) :

مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهل بَیتِهِ زیدَ فی رزقِه.

کسی که به خانواده اش خوب احسان کند روزیش زیاد میشود.

بحارالانوار، ج71، ص10

 امام باقر (عليه‏السلام) :

مَن حَسُنَت نِیتُه زِیدَ فِی رِزقِه؛

هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد.

(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج 75 ، ص 175)

 امام باقر (عليه‏السلام) :

إنَّ اللهَ یَقولَ: لا یُوَثِّر عَبدٌ هَوایَ عَلَی هَوَی نَفسِهِ إلا کَفَفتُ عَلَیهِ ضَیعَتَهُ وَ ضَمَّنتُ السَّماواتِ وَ الارضَ رِزقَهُ وَ کنتُ لَهُ وَراءَ تِجارَةِ کُلّ تاجر

خداوند می فرماید: هیچ بنده ای خواست مرا بر خواست خوش برنگزیند مگر اینکه شغل و زندگی او را روبراه کنم و آسمانها و زمین را ضامن روزیش گردانم و در پس تجارت هر تاجری به فکر او باشم

کافی ج2 ص137

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 15:20 نظرات (0)
بازدید : 171
احادیث و روایات غدیرخم

پیامبر گرامی (ص) ، در سال دهم هجرت به مکه عزیمت فرمودند تا فریضه ی حج بگذارند.این حج ، در آخرین سال عمر پیامبرعزیز ، انجام شد و به همین جهت در تاریخ ، آنرا حجة الوداع می گویند ، یعنی حج بدرود ، حج خداحافظی.

همراهان پیامبر را که به شوق همسفری با آنحضرت و دیدن و فرا گرفتن حجی درست ، به رکابش شتافته بودند ؛ تا 120 هزار نفر نوشته اند . . . .

۱-زیاد بن محمد گوید : بر امام صادق (ع) وارد شدم و گفتم : آیا مسلمانان عیدی غیر از عید قربان و عید فطر و جمعه دارند ؟ امام (ع) فرمود : آری ، روزی که رسولخدا (ص) امیر مومنان علی (ع) را ( به خلافت و ولایت ) منصوب کرد.  مصباح المتهجد

۲-حضرت محمد (ص) : روز غدیر خم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد ، آن روز برادرم علی بن ابی طالب را به عنوان پرچمدار ( و فرمانده ) امتم منصوب کنم ، تا بعد از من مردم توسط او هدایت شوند ، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید.  امالی شیخ صدوق

۳-امام صادق (ع) : روز غدیر خم عید بزرگ خداست ، خدا پیامبری مبعوث نکرده ، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آنرا شناخته و نام این روز در آسمان ، روز عهد و پیمان  و در زمین ، روز پیمان محکم و حضور همگانی است.  وسائل الشیعه جلد 5 صفحه 224 حدیث 1

۴-به امام صادق (ع) گفته شد : آیا مومنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگری دارند ؟ فرمود : آری ، آنان عید بزرگتر از اینها هم  دارند و آن روزی است که امیرالمومنین علی (ع) در غدیر خم بالا برده شد و رسول خدا (ص) مساله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد.  وسائل الشیعه جلد 7 صفحه 325 حدیث 5

 


حدیث تاریخی غدیر

پیامبر گرامی (ص) ، در سال دهم هجرت به مکه عزیمت فرمودند تا فریضه ی حج بگذارند.این حج ، در آخرین سال عمر پیامبرعزیز ، انجام شد و به همین جهت در تاریخ ، آنرا حجة الوداع می گویند ، یعنی حج بدرود ، حج خداحافظی.

همراهان پیامبر را که به شوق همسفری با آنحضرت و دیدن و فرا گرفتن حجی درست ، به رکابش شتافته بودند ؛ تا 120 هزار نفر نوشته اند . . . .

گروهی نیز در شهر مکه به او پیوستند ، پس از گزاردن حج و به هنگام بازگشت به مدینه روز هیجدهم ماه ذیحجه در (( غدیر خم )) { غدیر خم نام جایی است بین مکه و مدینه } این آیه نازل شد : يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس . . .  سوره مائده آیه 67 (( ای پیامبر ، برسان آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده است و اگر نرسانی ، رسالت خدای را به جا نیاورده ای و خداوند تو را از - گزند - مردمان در امان میدارد .... ))) بدین ترتیب فرمانی بزرگ از سوی خدا به پیامبر در میرسد.

لبهای کاروانیان به آهستگی نجوا میکند :

- خدا فرمانی داده است....

و همه منتظر فرمان می مانند...

در همین هنگام پیامبر (ص) ، دستور می دهد که همه از حرکت باز گردند و بازماندگان در رسند.

چنین میکنند.. و راهگذرانی بسیار ، به فرمان رسول خدا (ص) ، اینک برای شنودن یک خبر ایستاده اند....و صحرا چنانکه میدانیم و گفتیم : پهنه ی بی آب و تفته ی غدیر خم است.

نمیروز است و هرم آفتاب سوزنده ؛

خبر چیست که پیامبر در این هنگام و هنگامه ، مردم را بر سرپا نگاهداشته است ؟

در این هنگام ؛ بانگ اذان به گوش می رسد ؛ پیامبر (ص) با مردم نماز می گذارد و از باربند شتران ، مکانی برتر ( بلندتر) ساخته میشود.پیامبر (ص) برفراز آن می ایستد.سینه ها نفس ها را دزدیده اند و مردم چون ریگزار صحرا ، خاموش خاموشند و منتظر شنودن خبر.

پیامبر (ص) شروع میکند ، سخنانش چون تراوش ذرات آب که از آبشار در هوا بپراکند ، نرم و نوازشگر است و هرم گرما را می شکند و مردمان تشنه ، زیر آفتاب ، با گوش جان آنرا می نوشند و می نیوشند ؛ پیامبر (ص) پس از ستایش خداوند ، چنین ادامه می دهد :

- من و شما ، هر دوان مسئولیم { مسئولیت پیامبر (ص) ابلاغ رسالت و مسئولیت دیگران ، عمل به دین و ابلاغ به دیگران است } چه می گویید ؟

- گواهیم که ما را تبلیغ کردی و در این راه چه بسیار کوشیدی ، خدا تو را بهترین پاداش دهد !

- آیا به یگانگی خداوند و پیامبری بنده اش محمد (ص) ، گواهی نمی دهید ؟

و به راستینی بهشت و دوزخ و مرگ و رستاخیز و زندگی پس از در گذشتن ؟

- گواهی می دهیم.

- خدایا گواه باش ! و آنگاه روی سوی مردم باز می گوید :

- مردم ! ، من و شما کنار کوثر یکدیگر را خواهیم دید ؛ هوشیار باشید که پس از من با دو {{ گوهر گرانبها }} چگونه خواهید بود ؟

- ای پیامبر خدا ، آن دو گوهر گرانبها ، چیست ؟

کتاب خدا و اهل بیت من. خدا به من خبر داده است که این دو از هم جدا نشوند تا کنار کوثر به من رسند... از آنان پیشی نجویید که هلاک خواهید شد و هم باز پس نمانید که باز موجب هلاکت است.

در این هنگام دست امیرمومنان حضرت علی (ع) را برمی افرازد تا مردم ، همه ، او را ببینند و باز شناسند ، پس آنگاه در همان حال منشور آسمانی جانشینی خود را میخواند :

ایها الناس من اولی الناس بالمومنین من انفسهم.

مردم ! ، چه کسی به مومنان از ایشان سزاوارتر است و بر آنان ولایت و سرپرستی دارد ؟

- خدا و پیامبرش داناترند.

- خدا بر من ولایت دارد و من بر مومنان و من بر گرویدگان از خود ایشان سزاوارترم پس :

من کنت مولاه ، فهذا علی مولاه { طبق روایت احمد بن حنبل - یکی از چهار پیشوای بزرگ اهل تسنن ، پیامبر (ص) این جمله ها را چهار بار تکرار فرمود }

هرکس من ولی و سرپرست اویم ، علی سرپرست و ولی اوست.

خدای من ! دوستانش را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش ! و یاری کن هرکه او را یاری کند و کیفر ده آنرا که با وی بستیزد . . .

هان ! هر حاضری باید به غایبان ابلاغ کند.

هنوز مردم نپراکنده اند که این آیه نازل میشود :

امروز دینتان را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و خرسند شدم که اسلام دین شما باشد ! { سوره مائده آیه 3 : الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا }

پس آنگاه پیامبر (ص) ، فریاد برآورد :

الله اکبر !

دین خدا کامل شد و پروردگار به رسالت من و امامت علی پس از من خشنود گشت.

پس از این مراسم ، مردم به امیر مومنان حضرت علی (ع) شادباش گفتند ؛ از کسانیکه پیشاپیش اصحاب ، به امیرمومنان حضرت علی (ع) تهنیت گفتند ، ابوبکر و عمر بودند که گفتند : بخ بخ لک یا علی ، اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنة ، ای خوشا تو یا علی ، که مولای من و هر مرد و زن با ایمان شده ای.  الغدیر جلد 1 صفحه 9 الی 11

سند حدیث غدیر

این حدیث از جهت سلسله ی راویان ، چندان محکم است که شاید کمتر مانند داشته باشد.

یکصدو ده نفر { الغدیر جلد 1 61 - 14 } از اصحاب پیامبر (ص) که در غدیر حاضر بوده اند ، این حدیث را بی هیچ واسطه ، از پیامبر (ص) نقل کرده اند و هم هشتادو چند نفر از تابعین. { الغدیر جلد 1 صفحه 72 - 62 - تابعین آنانند که خود پیامبر (ص) را ندیده اند اما یک یا چند تن از اصحاب آنحضرت را دیده اند } دانشمندان آگاه و بی غرض ، چه تاریخ نویسان و چه مفسران و دیگرها ، از اهل تسنن ، مساله غدیر را با مدارک زیاد در کتابهای خود آورده اند ، که نام سیصدو پنجاه نفر از آنها در کتاب (( الغدیر )) آمده است.

چه بسیار از دانشمندان بزرگ اسلامی ، در این باره مستقلا کتابی نوشته اند که نام بیست و شش نفر از آنان با ویژگیهای کتابهایشان در (( الغدیر )) فراهم آمده است.

فرهنگ نویسان چون به واژه غدیر یا مولی ، رسیده اند ، داستان غدیر را باز گفته اند. . .

و باری ، کوچکترین تردید و کمترین سایه ی انکار در سند حدیث غدیر وجود ندارد مگر برای آندسته از مردمان که در نور خورشید می ایستند و گرمی آن را بر پوست خود حس میکنند اما باز می گویند نوری و گرمایی نیست.

بررسی کوتاهی در معنای حدیث غدیر

حدیث غدیر ، با نشانه هایی که در خود آن و خارج از آن وجود دارد ؛ چنان چشمگیر است که هر انسان با انصافی را متوجه خود میسازد و از آن به روشنی بر می آید که امیر مومنان حضرت علی (ع) نخستین جانشین پیامبر اسلام بوده است.

اینک به توضیح و گشودن برخی از آن نشانه ها و شواهد می پردازیم :

1- کلمه ی مولا که در این حدیث به چشم میخورد ، از روشنترین کلماتی است که در این زمینه به کار گرفته شده است.

(( مولا )) در این حدیث یعنی کسی که دارای مقام ولایت و امامت و رای و فرمان است و خواسته اش بر همه خواسته ها مقدم ؛ به این دلیل که پیامبرش از جمله ی    {{ من کنت مولاه }} فرمود : {{ ایها الناس من اولی الناس بالمومنین من انفسهم ؟ مردم چه کسی به مومنان از ایشان سزاوارتر است ؟ }}

معنای اولویت پیامبر (ص) آن است که خواسته ی او بر خواسته ی مردم پیشی جوید و هرچه بگوید و انجام دهد ، برای مردم حجت باشد و مردم پیروی کنند و در حقیقت بر مردم ولایت و سرپرستی داشته باشد.حال می گوییم : همان - طور که در جمله ی پیشین ، صحبت از اولویت و ولایت پیامبر (ص) است ؛ در جمله ی بعد هم باید صحبت از ولایت و اولویت به همان معنی باشد تا ارتباط معنوی دو جمله ی پیشین و پسین ، محفوظ بماند.

بدین ترتیب معنای درست و کاملی که از این چند جمله به دست میآید ، این است که پیامبر (ص) فرمود :

آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوار نیستم ؛ همه گفتند هستی ؛ آنگاه پیامبر (ص) فرمود : همین سزاواری و اولویت و ولایت که من نسبت به شما دارم علی نیز دارد و پس از من ، او مولای همه ی مسلمانان و جانشین من خواهد بود.

پس ، در این حدیث ، هیچ یک از معانی دیگر (( مولا )) جز همان اولویت و ولایت و امامت ، منظور نیست و معانی دیگر در این مقام ، کاملا بی تناسب است ، توجه به این نکته نیز که : پیامبر اسلام در آن هوای گرم انبوه مردم را سرپا نگه داشت ؛ این حقیقت تاریخی را بیشتر آشکار میکند که موضوع ، اهمیتی ویژه داشته است و گرنه هیچ عاقلی باور نمیکند که پیامبر (ص) مردم را در آن شرائط نگهدارد و منظورش فقط این باشد که یک موضوع جزئی ( مثلا علی دوست من است ) را به مردم یادآوری کند.

2- دلیل دیگر اینکه : پیامبر اسلام (ص) در جمله بعد فرمود : (( خدایا یاری کن آنرا که علی را یاری کند و از رحمت خود دور بدار آنرا که از یاری علی ، خودداری کند.))

پیامبر (ص) میدانست که پس از او ، حضرت علی (ع) باید از نظر ظاهر ، نیرو و ارتش داشته باشد و مردم او را یاری کنند تا اسلام ریشه گیرد ؛ چرا که حکومت اسلام نیاز به فرماندهان عادل و مطاع دارد و لازم است همه ی مردم از جانشین پیامبر فرمانبرداری کنند ؛ از اینرو ، یاوران حضرت علی (ع) را دعا کرد و مخالفان او را نفرین ، تا از این راه نیز به مردم بفهماند مخالفت با حضرت علی (ع) ، موجب غضب خداوند و نفرین پیامبر (ص) است.

3- پیامبر (ص) در پیشانی خطبه فرمود :

آیا به یگانگی خدا و رسالت بنده اش محمد ، گواهی نمی دهید ؟ گفتند می دهیم آنگاه فرمود : ولی و مولای شما کیست و سپس گفت : هرکس من مولای او هستم علی نیز مولای او خواهد بود.

بدیهی است که منظور از ولایت حضرت علی (ع) ، پس از شهادت به یگانگی خدا و رسالت و ولایت پیامبر ، همان امامت است زیرا جز بدینمعنی ، ارتباط جمله ها حفظ نمیشود و میدانیم که پیامبر (ص) از بلیغترین و فصیحترین مردمان بود در گفتار.

4- مردم پس از انجام مراسم ، به امیر مومنان حضرت علی (ع) تهنیت ها گفتند ، آشکار است که این شادباش در صورتی صحیح به نظر میرسد که در آنروز حضرت علی (ع) از سوی خدا و پیامبر (ص) ، به مقامی بلند رسیده باشد ، جز در این صورت ، تهنیت معنا نداشت.

5- آیه ی : يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس . . .  سوره مائده آیه 67 (( ای پیامبر ، برسان آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده است و اگر نرسانی ، رسالت خدای را به جا نیاورده ای و خداوند تو را از - گزند - مردمان در امان میدارد  ))

به گواهی دانشمندان اهل تسنن ، روز غدیر ، درباره ی مساله جانشینی حضرت علی - که درود خدا بر او - فرود آمده است ( علامه امینی در {{ الغدیر }} سی نفر از مشاهیر اهل تسنن را نام میبرد که همه اعتراف کرده اند این آیه درباره علی (ع) نازل شده است )

برای نمونه ، گفتار مفسر و مورخ بزرگ تسنن : حافظ ابوجعفر محمد بن جریر طبری را میآوریم :

(( . . . بعد از این آیه که در غدیر خم نازل شد ، پیامبر (ص) فرمود : جبرئیل از طرف خدا دستور آورد که در این جایگاه بایستم و به هر سفید و سیاه اعلام کنم که علی فرزند ابوطالب ، برادر من ، وصی من ، جانشین من و امام پس از من است .... الغدیر جلد 1 صفحه 214 بنقل از کتاب الولایة طبری ))

6- اشعار و چکامه های شکوهمند و بلندی که شاعران و ادیبان اعصار از آنروز تا امروز درباره غدیر و جانشینی امیرمومنان حضرت علی (ع) سروده اند ؛ گذشته از اهمیت جنبه ی ادبی ، دلیل محکمی در مساله ی مورد بحث ماست زیرا همه ی آنها خطبه ی غدیر خم را مربوط به ولایت و امامت دانسته اند و شرح داده اند.

شعر و نام این شاعران همه ضبط شده است و آنان که با ادبیات عرب آشنایی دارند میتوانند ، کتاب ارجمند {{ الغدیر }} را ببینند.

در این کتاب بلند ، اشعار و نام بسیاری از شعرایی که در موضوع غدیر شعر سروده اند ، از قرن اول هجری تا قرنهای بعد ، به ترتیب فراهم آمده و حتی نقد و بررسی شده است.

7- پیامبر بزرگ ما (ص) و امامان گرامی (ع) ، روز هیجدهم ذیحجه را ، یکی از عیدهای رسمی مسلمانان اعلام فرموده اند تا مساله غدیر ، هرساله بازگو شود و به دست فراموشی سپرده نگردد.

چنانکه ابوریحان بیرونی دانشمند مشهور ایرانی در قرن پنجم ، در کتاب {{ آثار الباقیه }} و نیز ابن طلحه ی شافعی در کتاب (( مطالب السوول )) روز غدیر را یکی از عیدهای اسلامی نام برده اند.

ابومنصور ثعالبی ، ادیب و دانشمند مشهور هم در کتاب (( ثمار القلوب )) شب غدیر را از شبهای بزرگ اسلامی دانسته است.

8- احتجاج ها : امیر مومنان حضرت علی (ع) و امامان دیگر ، هرگاه به حدیث غدیر احتجاج و در برابر مخالفان بدان استدلال کرده اند ، هیچکس در معنای آن و اینکه مربوط به امامت و جانشینی امیرمومنان حضرت علی (ع) است ؛ اشکالی نکرده و مجاب شده اند { الغدیر جلد 1 صفحه 159 به بعد }

امیرالمومنین (ع) ، یک روز در کوفه خطبه میخواند ، ضمن آن فرمود : به خدایتان سوگند می دهم ، هرکس در غدیر حاضر بود و به گوش خود شنید که پیامبر مرا به جانشینی گزید ، بایستد ، تنها آنانکه به گوش خود از پیامبر شنیده اند ؛ برخیزند نه آنانکه از دیگران شنیده اند و خود در غدیر نبوده اند ، جمعی برخواستند.

احمد حنبل پیشوای بزرگ مذهب حنبلی میگوید : آنان سی نفر بودند که آنروز برخاستند و به شنیدن حدیث غدیر گواهی دادند.

باید دانست که در آن تاریخ بیست و پنج سال از واقعه غدیر گذشته بود و هم برخی از اصحاب پیامبر (ص) در آن روز ، در کوفه نبودند و یا پیش از آن تاریخ درگذشته بودند و نیز برخی به بعضی غرض ها بودند و گواهی ندادند.

راهبر آزادگان حضرت امام حسین (ع) نیز به هنگام سخنرانی در اجتماع اسلامی مکه ، بین هفتصد نفر از پارسایان اصحاب و تابعان پیامبر (ص) { 200 نفر از ایشان از اصحاب بودند } فرمود : (( . . . به خداوندتان سوگند باد ، آیا میدانید که پیامبر در غدیر ، علی (ع) را به خلافت و ولایت برگزید و فرمود ؛ حاضران به غایبان برسانند ؟ )) آن جمع همه گفتند : خدا گواهست که چنین بود . .. { در کتاب ارجمند (( الغدیر )) جلد 1 صفحه - 213 - 159 - 22 - احتجاج در این زمینه آمده است }

 


سند حدیث غدیر

سند حدیث غدیر
واقعه عظیم غدیر،شامل مراحل مقدماتى قبل از خطبه و متن خطبه و وقایعى که همزمان با خطبه اتفاق افتاد و آنچه پس از خطبه بوقوع پیوست،بطوریکه روایت واحد و متسلسل بدست ما نرسیده است.بلکه هر یک از حاضرین در غدیر،گوشه‏اى از مراسم یا قطعه‏اى از سخنان حضرت را نقل نموده‏اند.البته قسمتهایى از این جریان بطور متواتر بدست ما رسیده است،و خطبه غدیر نیز بطور کامل در کتب حدیث حفظ شده است.

روایت حدیث غدیر در شرایط خفقان
خبر غدیر و سخنان پیامبر(ص)در آن مجمع عظیم،طورى در شهرها منتشر شد که حتى غیر مسلمانان هم از این خبر مهم آگاه شدند. جا داشت بیش از یکصد و بیست هزار مسلمان حاضر در غدیر،هر یک بسهم خود خطبه غدیر را حفظ کند و متن آنرا در اختیار فرزندان و فامیل و دوستان خود قرار دهد.
متأسفانه جو حاکم بر اجتماع آنروز مسلمین و فضاى ایجاد شده بعد از رحلت پیامبر(ص)ـکه حدیث گفتن و حدیث نوشتن در آن ممنوع بود و سالهاى متمادى همچنان ادامه داشتـاینها سبب شد که مردم سخنان سرنوشت ساز پیامبر دلسوزشان در آن مقطع حساس را به فراموشى بسپارند و اهمیت آنرا نادیده بگیرند.
طبیعى است که باید چنین مى‏شد،زیرا مطرح کردن غدیر مساوى با بر چیدن بساط غاصبین خلافت بود،و آنان هرگز اجازه چنین کارى را نمى‏دادند.البته جریان غدیر بصورتى در سینه‏ها جا گرفت که عده زیادى خطبه غدیر یا قسمتى از آن را حفظ کردند و براى نسلهاى آینده بیادگار گذاشتند و هیچکس را قدرت کنترل و منع از انتشار چنین خبر مهمى نبود.
شخص امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا صلوات الله علیهما که رکن غدیر بودند،و نیز ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تأکید خاصى بر حفظ این حدیث داشتند،و بارها در مقابل دوست و دشمن بدان احتجاج و استدلال مى‏فرمودند،و در آن شرایط خفقان مى‏بینیم که امام باقر علیه السلام متن کامل خطبه غدیر را براى اصحابشان فرموده‏اند.
بهمین جهت در بین قاطبه مسلمین،هیچ حدیثى به اندازه « حدیث غدیر » روایت کننده ندارد،و گذشته از تواتر آن،از نظر علم رجال و درایت،اسناد آن در حد فوق العاده‏اى است.

معرفى کتاب درباره سند حدیث غدیر
کتب مفصلى در زمینه بحثهاى رجالى و تاریخى مربوط به سند حدیث غدیر تألیف شده است که بهترین نمونه آن کتاب « الغدیر » تألیف علامه بزرگ شیخ عبد الحسین امینى نجفى رضوان الله علیه است.
در این کتابها،اسماء راویان حدیث غدیر جمع آورى شده و از نظر رجالى در باره موثق بودن راویان بحث شده و تاریخچه مفصلى از اسناد و راویان حدیث غدیر تدوین شده و جنبه‏هاى اعجاب انگیز آن در زمینه‏هاى اسناد و رجال تبیین گردیده است.ذیلا به دو نمونه اشاره مى‏شود :
ابو المعالى جوینى مى‏گوید:در بغداد در دست صحافى یک جلد کتاب دیدم که بر جلد آن چنین نوشته بود: « جلد بیست و هشتم از اسناد حدیث « من کنت مولاه فعلى مولاه » و بعد از این مجلد بیست و نهم خواهد بود »  (1) .
إبن کثیر مى‏گوید: « کتابى در دو جلد ضخیم دیدم که طبرى در آن،احادیث غدیر خم را جمع آورى کرده بود »  (2) .
اگر چه کتاب براى معرفى در این زمینه بسیار زیاد است ولى در اینجا چند کتاب بعنوان راهنمایى و براى آگاهى از مباحث مربوط به سند حدیث غدیر معرفى مى‏شود:
1.الطرائف،سید ابن طاووس:ص .33
2.کشف المهم فی طریق خبر غدیر خم،سید هاشم بحرانى.
3.بحار الأنوار،علامه مجلسى:ج 37 ص 181 و .182
4.عوالم العلوم،شیخ عبدالله بحرانى:ج 15/3 ص 307 تا .327
5.عبقات الأنوار،میر حامد حسین هندى،جلد غدیر.
6.الغدیر،علامه امینى:ج 1 ص 12 تا 151،و 294 تا .322
7.خلاصه عبقات الأنوار،علامه محقق سید على حسینى میلانى دامت افاضاته،جلد غدیر.

مدارک متن کامل خطبه غدیر
در تاریخچه کتابهاى اسلامى،اولین بار در نقل خطبه غدیر بصورت مستقل،به کتابى که عالم شیعى استاد بزرگ علم نحو شیخ خلیل بن احمد فراهیدى متوفاى 175 هجرى تألیف کرده بر مى‏خوریم،که تحت عنوان « جزء فیه خطبة النبى(ص)یوم الغدیر »  (3) معرفى شده است،و بعد از او کتابهاى بسیارى در این زمینه تألیف گردیده است.
خوشبختانه متن مفصل و کامل خطبه غدیر در هفت کتاب از مدارک معتبر شیعه که هم اکنون در دست مى‏باشد و بچاپ هم رسیده،با اسناد متصل نقل شده است.روایات این هفت کتاب به سه طریق منتهى مى‏شود:
یکى بروایت امام باقر(ع)است که با اسناد معتبر در سه کتاب « روضة الواعظین » تألیف شیخ إبن فتال نیشابورى (4) ، « الإحتجاج » تألیف شیخ طبرسی (5) ،و « الیقین » تألیف سید إبن طاووس (6) نقل شده است.
طریق دوم بروایت زید بن ارقم است که با اسناد متصل در سه کتاب « العدد القویة » تألیف شیخ على بن یوسف حلى (7)  « التحصین » تألیف سید إبن طاووس (8) ،و « الصراط المستقیم » تألیف شیخ على بن یونس بیاضى (9) ،و « نهج الایمان » تألیف شیخ حسین بن جبور (10) بنقل از کتاب « الولایة » تألیف مورخ طبرى روایت شده است.
طریق سوم بروایت حذیفة بن الیمان است که با اسناد متصل در کتاب « الإقبال » تألیف سید بن طاووس (11) بنقل از کتاب « النشر و الطى » نقل شده است.
شیخ حر عاملى در کتاب « اثبات الهداة »  (12) و علامه مجلسى در « بحار الأنوار »  (13) و سید بحرانى در کتاب « کشف المهم »  (14) و سایر علماى متأخر،خطبه مفصل غدیر را از مدارک مذکور نقل کرده‏اند.
بدین ترتیب،متن کامل خطبه غدیر بدست این بزرگان شیعه حفظ شده و بدست ما رسیده است،که این خود در عالم اسلام از افتخارات تشیع است.

اسناد و رجال روایت کننده متن کامل خطبه غدیر
ذیلا عین اسناد مربوط به روایت خطبه غدیر بعنوان پشتوانه آن تقدیم مى‏گردد.
روایت امام باقر(ع)به دو سند است:
قال الشیخ أحمد بن على بن ابی منصور الطبرسی فی کتاب « الإحتجاج » :
حدثنی السید العالم العابد ابو جعفر مهدی بن أبی الحرث الحسینی المرعشی رضى الله عنه قال:أخبرنا الشیخ أبو علی الحسن بن الشیخ أبی جعفر محمد بن الحسن الطوسی رضی الله عنه،قال :أخبرنا الشیخ السعید الوالد أبو جعفر قدس الله روحه،قال:أخبرنی جماعة عن أبی محمد هارون بن موسى التلعکبری،قال:
أخبرنی أبو علی محمد بن همام،قال:أخبرنا علی السوری قال:أخبرنا أبو محمد العلوی من ولد الأفطس ـ و کان من عباد الله الصالحین ـ قال:حدثنامحمد بن موسى الهمدانی،قال:حدثنا محمد بن خالد الطیالسی،قال:حدثنا سیف بن عمیرة و صالح بن عقبة جمیعا عن قیس بن سمعان عن علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر محمد بن علی(الباقر)علیهما السلام.

قال السید إبن طاووس فی کتاب « الیقین » :قال أحمد بن محمد الطبری المعروف بالخلیلی فی کتابه « أخبرنی محمد بن أبی بکر بن عبد الرحمان،قال:حدثنی الحسن بن علی أبو محمد الدینوری،قال :حدثنا محمد بن موسى الهمدانی،قال:حدثنا محمد بن خالد الطیالسی،قال:حدثنا سیف بن عمیرة عن عقبة عن قیس بن سمعان عن علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر محمد بن علی(الباقر) (ع).

روایت زید بن أرقم به سند زیر است:
قال السید إبن طاووس فی کتاب « التحصین » :قال الحسن بن أحمد الجاوانی فی کتابه « نور الهدى و المنجی من الردى » :عن أبی المفضل محمد بن عبد الله الشیبانی،قال:أخبرنا أبو جعفر محمد بن جریر الطبری و هارون بن عیسى بن سکین البلدی،قالا:حدثنا حمید بن الربیع الخزاز،قال :حدثنا یزید بن هارون،قال:حدثنا نوح بن مبشر،قال:حدثنا الولید بن صالح عن إبن امرأة زید بن أرقم و عن زید بن أرقم.

روایت حذیفة بن الیمان به سند زیر است:
قال السید إبن طاووس فی کتاب « الإقبال » قال مؤلف کتاب « النشر و الطی » :عن‏أحمد بن محمد بن علی المهلب:أخبرنا الشریف أبو القاسم علی بن محمد بن علی بن القاسم الشعرانی عن أبیه :حدثنا سلمة بن الفضل الأنصاری،عن أبی مریم عن قیس بن حیان(حنان)عن عطیة السعدی عن حذیفة بن الیمان.

 


پى‏نوشتها:

(1) بحار الأنوار:ج 37 ص .235
(2) بحار الأنوار:ج 37 ص .236
(3) الذریعة:ج 5 ص 101 شماره .418
(4) روضة الواعظین:ج 1ص .89
(5) الاحتجاج:ج 1 ص 66،بحار الأنوار:ج 37 ص .201
(6) الیقین:ص 343 باب 127.بحار الأنوار:ج 37 ص .218
(7) العدد القویة: .169
(8) التحصین:ص 578 باب 29 از قسم دوم.
(9) الصراط المستقیم:ج 1 ص .301
(10) نهج الایمان(نسخه خطى کتابخانه امام هادى(ع)در مشهد):ورقه 26ـ .34
(11) الإقبال:ص 454 و 456،بحار الأنوار:ج 37 ص 127 و .131
(12) اثبات الهداة:ج 2 ص 114،و ج .558 3
(13) بحار الانوار:ج 397 ص .201
(14) کشف المهم:ص 190
 

* برگرفته از کتاب اسرار غدیر ص 90
* نوشته ی محمد باقر انصارى

* منبع : سایت امام علی دات نت

ایرانیکان یکشنبه 11 بهمن 1394 زمان : 15:16 نظرات (0)
بازدید : 226

علامت اسب و اسب سوار در دفینه یابی

اگر اسب یا اسب سوار مستقیم نگاه می کند مال نزدیک است. مسیری را که نگاه می کنند ،در آن مسیر دنبال یک علامت بگردید. اندام انسان اسب سوار و یا شئ ای که در دست دارد یک نشانه برای دفینه است و باید با دقت خیلی زیاد بررسی شود...

نشانه اسب و اسب سوار

مسیری را که اسب یا اسب سوار نگاه می کند یک سنگ هست که از طریق آن سنگ بشود به اسب سوار شد . کنار این سنگ هم ممکس است بار داشته باشد . سر اسب با دقت باید بررسی شود اگر سر اسب به خاک نگاه می کند در این صورت گنج نزدیک (خیلی نزدیک) است. ضمناً اگر سر، دم ، پاها ، گوش ها متفاوت از حالت طبیعی باشد باید سمت آنها را نیز بررسی کامل کرد.

اگر اسب یا اسب سوار مستقیم نگاه می کند مال نزدیک است. مسیری را که نگاه می کنند ،در آن مسیر دنبال یک علامت بگردید. اندام انسان اسب سوار و یا شئ ای که در دست دارد یک نشانه برای دفینه است و باید با دقت خیلی زیاد بررسی شود

نشانه اسب و اسب سوار

نشانه اسب و اسب سوار

علائم باستانیاسب سنگی , باشگاه گنج یابی , دفینه اسب , سنگ اسب , سنگ نگاره اسب , علامت اسب دفینه , علامت اسب یا اسب سوار , علامت دفینه , علایم دفینه , گنج , گنج اسب ,

ایرانیکان شنبه 10 بهمن 1394 زمان : 22:41 نظرات (1)
بازدید : 202

علامت انواع حکاکی ها در دفینه یابی

بین نشانه ها تا قبر فاصله استاندارد وجود ندارد ، همانطور که در تصاویر نمونه هم مشاهده می کنید قبرهاخیلی نزدیک هستند… شاید از شنیدن جمله و مزخرفات افراد ناآگاه خسته شده اید !ذهنمان را از خرافات پاک می کنم. و جای آنها را با این اطلاعات پر می کنیم ، و از این به بعد کار گنج یابی را بصورت علمی وبا رهبری عقل و منطق انجام می دهیم....

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

اولین معیار کیفیت است ، باید حکاکی ها یکنواخت و با کیفیت باشد
عمق ۵ – ۱۰ سانت ، قطرش هم باید بین ۱۰ – ۳۰ سانت باشد
با گفتن اینکه مثلا عمق حکاکی فلان قدر یا قطرش فلان قدر پیدا کردن فاصله و عمق هدف به صورت دقیق غیر ممکن خواهد بود .

حالا بعد از بررسی نمونه ها . نتیجه گیری می کنیم

قسمت داخل و دهانه باید صاف باشد
هدف از ساخت این نشانه ها تقدیم کردن چیزی برای مرده است… در باستانشناسی و نام علمی آن نیز ” نشانه گودال قبر” است ، ما نیز به این معرف گودال قبر می گوییم

نشانه گودال قبر ،حکاکی گرد روی صخرها
نشانه گودال قبر ،حکاکی مربع روی صخرها
نشانه گودال قبر ،حکاکی مستطیل روی صخره

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

 

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

 حالا سئوالی که می پرسید این است که فاصله حکاکی های (گرد ، مربع ، مستطیل) تا قبر چقدر است؟
جواب: بین نشانه ها تا قبر فاصله استاندارد وجود ندارد ، همانطور که در تصاویر نمونه هم مشاهده می کنید قبرهاخیلی نزدیک هستند… شاید از شنیدن جمله و مزخرفات افراد ناآگاه خسته شده اید !ذهنمان را از خرافات پاک می کنم. و جای آنها را با این اطلاعات پر می کنیم ، و از این به بعد کار گنج یابی را بصورت علمی وبا رهبری عقل و منطق انجام می دهیم

حالا به تصاویر نمونه پایین نگاه کنید و به استاندارد نبودن فاصله بین نشانه ها و قبر را ببینید و این را به معلومات خودمان اضافه کنیم

(علی عزیزیان)

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل جوغن

قبر جوغان جونن جوقن

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

فبر

گنج, گنج یابی, مفهوم آثار ,علائم باستانی , جوغان , جوغن , حفره , دیبک , کاسه ,نشانه حکاکی های گرد ، حکاکی مربع ، حکاکی مستطیل

ایرانیکان شنبه 10 بهمن 1394 زمان : 21:04 نظرات (0)
بازدید : 124

دعا ، آداب دعا و اجابت دعا

 از امام صادق (ع) نقل شده است: راستی بنده دعا می کند و خداوند عزوجل به دو فرشته می فرماید: من دعای او را به اجابت رسانیدم ولی حاجت او را نگه دارید تا او باز هم دعا کند، زیرا من دوست دارم آوازش را بشنوم و راستی ینده ای هم هست که دعا می کند و خداوند تبارک و تعالی می فرماید: زود حاجتش را بدهید، زیرا من از آوازش بدم می آید.
در روایات دیگری امده است: خداوند در روز قیامت چندین چندین برابر آنچه بنده مومن خواسته یود و به اجابت نرسیده بود به او در آخرت عطا می کند و آنگاه خداوند به او می فرماید: « تو از من آن ناقابل را درخواست کردی و من هزارهزار برابر او را به تو عطا کرد.» و آنگاه بنده مومن آرزو می کند که ای کاش هیچ یک از دعاهایم به استجابت نرسیده بود.


 اهميت و آداب دعا كردن

 

در اهميت دعا آورده شده است که دعا سلاح مومن است و نيز تنها دعاست که قضاي مبرم را عوض مي کند! به همين دليل و به دليل اين ايام که دعا کردن در آن بسيار سفارش شده است لازم دانستم يه پست درباره ي آداب دعا کردن بنويسم. موارد زير خلاصه اي است از باب دعا در کتاب اصول کافي ثقة الاسلام کليني.. و اما در آداب دعا داريم:

- آغاز دعا با حمد و ستايش خداوند عزوجل
امام صادق (ع) مي فرمايند: چون يکي از شماها بخواهد از پروردگار خود حاجتي بطلبد بايستي که سخن خود را با تمجيد و ستايش خداوند عزوجل و طلب رحمت بر پيغمبر (ص) آغاز کند و آنگاه حاجت خود را بطلبد.

- با حالت گريه و زاري دعا کنيد
امام صادق (ع) مي فرمايند: اگر گريه ات نيايد، خود را به گريه بدار و اگر از ديده ات به اندازه سرمگسي هم اشک آيد خوب است!

- يقين و اميد کامل به برآورده شدن حاجت
امام صادق مي فرمايند: هرگاه دعا کردي، دل را متوجه کن و بپندار که حاجتت بر در خانه آمده است.

- نام بردن حاجات
در روايت از امام صادق (ع) نقل شده است که با اينکه خدا حاجت بنده هايش را مي داند ولي دوست دارد که بنده حاجت خود را شرح دهد.

- در خلوت دعا کردن
روايت داريم ار امام رضا (ع): يک دعاي بنده در نهان برابر است با هفتاد دعا او در عيان.

- با همديگر دعا کردن
چهار تن گرد هم نيايند و براي يک مطلبي دعا نکنند به درگاه خداوند مگر اينکه با اجابت دعا از هم جدا شوند.

- براي همه دعا کردن
رسول خدا مي فرمايند: « هرگاه يکي از شماها دعا کند، براي همه دعا کند زيرا که آن مستجاب تر است! » و نيز در اخلاق اسلامي سفارش شده است که برادرانتان را در دعا کردن (صادقانه) بر خود مقدم بداريد که خداوند ضمانت کرده است که هرکس اينگونه کند من يک ميليون برابر آنچه مي خواهد، به او خواهم داد! (المراقبات، باب ماه ذي الحجة-ص 450)

- در اوقات مناسب دعا کردن:


 
1- هنگام وزيدن باد
2- هنگام ظهر
3- هنگام بارش باران
4- هنگام غروب
5- از سحر تا طلوع آفتاب
6- هنگام رقت قلب و جاري شدن اشک
7- هنگام ريختن اولين قطره خون مومن در راه خدا
8- نزد قرائت قرآن
9- نزد اذان
10- در دل شب (عين روايت اينگونه آمده: در ساعت نخست از نيم اول شب)


 

- اصرار بر دعا داشتن
امام صادق (ع) مي فرمايند: خدا بد دارد که بنده ها بر يکديگر در انجام حاجت اصرار ورزند ولي اصرار را نسبت به خودش دوست دارد، خداوند عزوجل دوست مي دارد که از او درخواست شود و آنچه نزد اوست خواهش شود.

 

 

 

ديدگاه اسلام درباره کسي که استجابت دعايش به تاخير مي افتد


از امام صادق (ع) نقل شده است: راستی بنده دعا می کند و خداوند عزوجل به دو فرشته می فرماید: من دعای او را به اجابت رسانیدم ولی حاجت او را نگه دارید تا او باز هم دعا کند، زیرا من دوست دارم آوازش را بشنوم و راستی ینده ای هم هست که دعا می کند و خداوند تبارک و تعالی می فرماید: زود حاجتش را بدهید، زیرا من از آوازش بدم می آید.
در روایات دیگری امده است: خداوند در روز قیامت چندین چندین برابر آنچه بنده مومن خواسته یود و به اجابت نرسیده بود به او در آخرت عطا می کند و آنگاه خداوند به او می فرماید: « تو از من آن ناقابل را درخواست کردی و من هزارهزار برابر او را به تو عطا کرد.» و آنگاه بنده مومن آرزو می کند که ای کاش هیچ یک از دعاهایم به استجابت نرسیده بود.

 

 

بهترين وقتي كه دعا در آن قبول ميشود

 

خداوند فرموده است بعد از نماز خواندن ، دعا و تقاضا از من بنماييد كه من به آن افتخار ميكنم و آنرا مستجاب ، اگر اين دنيا به نفعتان بود اين دنيا و در غير اينصورت چندين برابر آنرا در آن دنيا استجابت ميكنم.

پس نتيجه ميگيريم هميشه هر آرزويي داريم بعد از نماز از خدا بخواهيم حتما پذيرفته خواهد شد.


--------------------------------------------------------------------------------


 

 

 

 

 

چگونه دعا کنیم که دعایمان زودتر مستجاب شود؟

آنچه باید برای ما مهم باشد ، اصل استجابت دعا ها است و دیر یا زود آن مهم نیست ، زیرا گاهی مصلحت اقتضا می کند که دعا دیتر اجابت شود ؛ زیرا خداوند از خیر و صلاح ما آگاه تر است .
استجابت دعا دارای شرایط و نیز موانعى است. پیش از بیان آن، مفهوم دعا و مقدمه‏اى را متذکر مى‏شویم:
مفهوم دعا: دعا به معنى «خواندن» است، خواندنى که به صورت نیایش و سرود و ستایش، یا خواستن و طلب و درخواست مَدَد و نصرت و یاورى.
مقدمه:
انسان مرتبط با خدا مى‏کوشد از طریق دعا (راز و نیاز و مناجات و عبادت) به خدا نزدیک شود. وقتى با کسى آشنا شدى و ارتباط پیوسته شما زمینه اعتماد را فراهم ساخت و از دوستان صمیمى او به شمار آمدى، در هنگام نیاز به خانه‏اش مى‏روى. شرط دوستى را به جا مى‏آوری و میثاق و محبت را استوار مى‏سازی. او نیزدر را باز مى‏کند و شما را در اندرون پذیرایى می‌نماید و مورد لطف و عنایت ویژه قرار خواهد داد.
براى استجابت دعا نیز باید شرایطى را مهیا نمود و موانعى را برطرف ساخت. در ذیل به برخى از شرایط و موانع اشاره مى‏شود:
الف) شرایط استجابت دعا.
1 - ارتباط مداوم با خدا در هر حال:
خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که «نفس خویش را در کمال شکیبایى در هر بامداد و شامگاه به دعا کردن و جلب خشنودى خدا وادار کن».(1)
قرآن کسانى را که فقط در هنگام گرفتارى و مشکلات دعا مى‏کنند، مورد نکوهش قرار داده است: «وقتى به انسان گرفتارى و غمى روى مى‏آورد، ما را در هر حال (خواب و بیدارى، نشسته و ایستاده) بخواند و چون گرفتاریش را برطرف کنیم، برود (و از ارتباط خود با خدا از جهت کمیت و کیفیت بکاهد و گاهى قطع نماید، به گونه‏اى که) گویى اصلاً ما را براى گرفتارى که به او رسیده بود، نخوانده است!».(2)
امام صادق (ع) مى‏فرماید: «کسى که پیش‏دستى در دعا نکند و فقط در وقت نزول بلا دست به دعا بردارد، دعایش در آن وقت مستجاب نگردد و فرشتگان گویند: این آواز را نشناسیم». در روایت دیگرى آمده که «به او مى‏گویند: تا امروز کجا بودى؟!».(3)
در اصول کافى آمده که خداوند به حضرت داوود(ع) فرمود: «مرا در روزهاى خوش و آسایش یاد کن تا من دعاى تو را در روزهاى گرفتارى و سختى اجابت کنم».(4)
2 - دعا باید از صمیم قلب باشد.
تمام ذرات وجود انسان یک چیزى را بخواهد و طلب کند و دل و زیانش با عمل و رفتارش هماهنگ باشد.
3 - اعتماد به خدا و اطمینان به اجابت او:
امام صادق(ع) فرمود: «خدا دعایى را که از دل غافل و بى خبر برخیزد، مستجاب نمى‏کند پس وقتى دعا کنى، از عمق دل به او روى آور (و دلت را با زبانت همراه گردان) و سپس به اجابت دعایت مطمئن باش».(5)
4 - قطع امید از غیر خدا و امید و اطمینان به خداوند.
امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه یکى از شما بخواهد که هر چه از خدا درخواست مى‏کند، خدا به او عطا فرماید، باید از همه مردم ناامید و مأیوس گردد و هیچ امیدى جز به درگاه خدا نداشته باشد».(6) او به نقطه‏اى از ایمان و توکل باید برسد که بداند همه قدرت‏ها و علل جهان تحت اراده و قدرت الهى قرار دارند.
پس از خدا بخواهد که اسباب و علل مادى و معنوى جهان را جهت صلاح و منفعت او قرار دهد.
5 - دعا باید در کنار تلاش و تدبیر باشد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که دعا مى‏کند و به دنبال آن تلاش و عمل نمى‏کند، مانند آن است که بى چله کمان تیر مى‏اندازد».(7)
دعا نمى‏تواند جاى تلاش و برنامه ریزى در زندگى را بگیرد، بلکه مکمل آن مى‏تواند باشد.
6 - دعا باید با حالت تضرع و دلى شکسته باشد.
امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه دلتان شکست، دعا کنید، زیرا دل تا پاک و خالص نشود، شکسته نمى‏شود».(8)
7 - مکان دعا در استجابت تأثیر دارد، مثلاً دعا در حرم امامان (ع) مخصوصاً حرم امام حسین(ع) و کنار خانه خدا به خصوص مقام حضرت ابراهیم(ع) و کنار حجرالاسود.
8 - زمان دعا: دعاى پنهانى و در تاریکى شب زودتر به اجابت مى‏رسد، مخصوصاً در قنوت یا سجده نماز «وتر» که بعد از خواندن هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع خوانده مى‏شود.(9)
قرآن مى‏فرماید: «پروردگار خود را به حالت تضرع و تذلل و در پنهانى و خفا بخوانید».
دعا در شب‏هاى ماه رمضان و رجب و دهه اول ذى‏الحجه و غیر آن دعا را به اجابت نزدیک مى‏کند.
9 - توسل به چهارده معصوم(ع) و آن‏ها را بر پایه آیه شریفه «وابتغوا الیه الوسیله» وسیله و شفیع قرار دادن.
10 - غسل توبه نماید، سپس با وضو چهار رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد و سه مرتبه توحید و یک مرتبه سوره «الناس» و یک مرتبه «فلق» را بخوانید. بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفرالله ربى و اتوب الیه و بعد از هفت مرتبه «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» سپس بگویید: یا عزیز یا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت.»(10)
به این ترتیب شخص در جاده دعا قرار مى‏گیرد و باید مراقب باشد تا راه دعا را درست بپیماید، و به بیراهه نرود. نشانى راه دعا را ذکر خواهیم کرد.
ب) موانع استجابت دعا
امام على(ع) مى‏فرماید: «المعصیة تمنع الاجابة؛(11) گناه مانع اجابت دعا است».
گناهان سه نوع تأثیر منفى در دعا مى‏گذارند:
1 - لذت دعا و مناجات را سلب مى‏کنند.
انسان دعا مى‏کند، اما لذت نمى‏برد و رقت قلب پیدا نمى‏کند.
2 - مانع استجابت دعا مى‏شوند.
3 - توفیق دعا کردن یا شرکت نمودن در مجالس دعا را از انسان سلب مى‏کنند.
برخى از گناهان در عدم اجابت دعا تأثیر بیشتر دارند که در ذیل به نمونه‏اى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم.
امام سجاد(ع) فرمود: «گناهانى که مانع استجابت دعا مى‏شوند، عبارتند از: بددلى و سوءظن به مؤمنان و کارهاى آنان؛ طینت و درونى ناپاک داشتن؛ نفاق و دورویى با برادران و خواهران ایمانى؛ عدم اطمینان به اجابت دعا؛ تأخیر نمازهاى واجب (و نخواندن آن در اول وقت فضیلت) آن که وقت آن بگذرد؛ بدزبانى و فحاشى و اهانت کردن؛ نزدیک نشدن به خدا به وسیله صدقه و کارهاى نیک». (12)
نیز فرمود: «از جمله گناهانى که مانع استجابت دعا مى‏گردد، نافرمانى و رنجاندن خاطر پدر و مادر است».(13)
در برخى از روایات، بداخلاقى سبب باز گرداندن دعا معرفى شده است.
علل عدم اجابت دعاها از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع)
مردى به حضرت عرض کرد: خداوند مى‏فرماید: «ادعونى استجب لکم» پس چرا ما دعا مى‏کنیم، ولى اجابت نمى‏شود، حضرت فرمود: چون دل‏هاى شما در هشت مورد خیانت و بى وفایى کرد:
1 - خدا را شناختید، ولى حقش را آن گونه که بر شما واجب بود، ادا نکردید. از این رو آن معرفت به کار شما نیامد.
2 - به پیامبر خدا ایمان آوردید، ولى در عمل با سنت و روش او مخالفت کردید، پس ثمره ایمان شما چه شد؟
3 - کتاب خدا (قرآن) را خواندید، ولى در عمل با آن مخالفت کردید.
4 - گفتید ما از آتش دوزخ مى‏ترسیم، ولى در همه حالات به واسطه گناهان خود به سوى جهنم مى‏روید.
5 - گفتید ما به بهشت تمایل و رغبت داریم، ولى کارهایى انجام مى‏دهید که شما را از بهشت دور مى‏سازد.
6 - نعمت‏هاى خدا را استفاده مى‏کنید، ولى شکر و سپاس گزارى نمى‏کند.
7 - خداوند فرمود: شیطان دشمن شما است، شما نیز او را دشمن گیرید.(14) شما به زبان او را لعن مى‏کنید، ولى در عمل با او دوستى مى‏نمایید و از او اطاعت مى‏کنید.
8 - عیب‏هاى مردم را برابر دیدگان‏تان قرار دادید و عیب‏هاى خود را پشت سرانداختید، در نتیجه کسى را ملامت مى‏کنید که خود به ملامت سزاوارتر از او هستید.
با این وضع چه دعایى از شما مستجاب گردد، در صورتى که شما راه‏ها و درهاى دعا را به روى خود بسته‏اید؟!
«پس تقوا پیشه کنید؛ کارهایتان را اصلاح کنید؛ امر به معروف و نهى از منکر کنید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.(15)
راه دعا از دیدگاه امام صادق(ع)
شخصى خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: دو آیه در قرآن است که تأویل و معناى آن را نمى‏دانم. یکى «ادعونى استجب لکم» است، که ما هر چه دعا مى‏کنیم، اجابت نمى‏شود. حضرت فرمود: «من سر عدم اجابت دعایتان را به شما مى‏گویم. اگر تو خدا را در آن چه دستور فرموده اطاعت کنى و آن گاه او را بخوانى، دعایت را اجابت مى‏کند، ولى تو با (دستورهاى) او مخالفت کرده، نافرمانى‏اش مى‏کنى. او نیز اجابت نمى‏کند. با این حال، اگر خدا را از راهش بخوانى - اگر چه گناهکار باشى - خدا دعایت را مستجاب مى‏کند».
آن شخص پرسید: راه دعا چیست؟ فرمود: «نماز (16) که خواندى، ابتدا تمجید کرده، او را به بزرگى مى‏ستایى و به هر نحو که مى‏توانى، حمد و ستایش مى‏کنى، سپس بر پیامبر(ص) و آلش درود مى‏فرستى و به تبلیغ رسالتش گواهى مى‏دهى، و بر ائمه هدى سلام مى‏دهى، آن گاه نعمت‏هاى خدا را بر خود مى‏شمارى و او را به خاطر آن‏ها ستایش و شکر مى‏کنى. بعد به گناهان خود یکایک اعتراف مى‏کنى و هر کدام را که به یاددارى، اقرار مى‏نمایى. هر کدام را به خاطر ندارى، به طور سربسته به زبان مى‏آورى و از همه گناهان به درگاه خدا توبه مى‏کنى و تصمیم مى‏گیرى که دیگر گناه نکنى و از روى پشیمانى و صدق نیت و خلوص، و در بیم و امید از آن‏ها
استغفار و طلب آمرزش مى‏کنى، سپس مى‏گویى: «اللهم انى أعتذر الیک من ذنوبى و استغفرک و أتوب الیک فأعنى على طاعتک و وفّقنى لما اوجبت علىّ من کل ما یرضیک فانى لم أر أحداً بلغ شیئاً من طاعتک الا بنعمتک علیه قبل طاعتک، فأنعم علىّ بنعمة أنال به رضوانک و الجنةَ. بعد از رعایت این مراتب، حاجت خود را بخواه، که امیدوارم خدا ناامیدت نکند و حاجتت را برآورد».(17)
چند تذکر:
1 - گاهى با وجود تمام شرایط دعا، دعا مستجاب نمى‏شود، چون به مصلحت ما نیست، یعنى چیزى را طلب مى‏کنیم که به سود ما نیست، اگر چه مى‏پنداریم به نفع ما و خیر است.(18)
2 - گاهى دعا مستجاب مى‏شود، ولى از روى مصالحى تحقق عملى آن به تأخیر مى‏افتد، حتى ممکن است تا بیست سال طول بکشد تا محقق گردد.
3 - در روایت است خداوند وقتى بنده‏اى را دوست داشته باشد، اجابت دعاى او را به تأخیر مى‏اندازد تا بنده‏اش با او راز و نیاز گوید.
از این رو مؤمنان ثابت قدم هیچ گاه از تکرار دعا مأیوس نمى‏شوند، بلکه مى‏گویند:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآید.
4- گاهی اجابت دعاها در آخرت به صورت پاداش نمایان می شود و در دنیا خواسته اش بنابر مصالحی داده نمی شود. اگر کسی بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا در دنیا، چه پاداشی برای او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز نا امید نمی شود. امام صادق(ع) می فرماید: «روز قیامت خداوند متعال می فرماید: ای بندة من!‌ تو مرا خواندی و من اجابتت را به تأخیر انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنین و چنان است. پس مؤمن آرزو می کند که کاش هیچ دعایی از او در دنیا اجابت نمی شد، برای آن ثواب و پاداش نیک که می بیند».(5)
از روایات استفاده می شود که هیچ دعایی بی اثر نیست و هر دعایی در دنیا و آخرت تأثیر مناسب خود را دارد.
امام سجاد(ع) می فرماید: «دعای مؤمن یکی از سه فایده را دارد: یا برای او در آخرت ذخیره می گردد ، یا در دنیا برآورده می شود ، یا بلایی را که می خواست به او برسد،‌ از وی می گرداند».(6)
علاوه بر مطالب یاد شده، همیشه به این نکته توجه داشته باشید که نماز و روزه و دعا و غیره، مطلوبیت ذاتی دارند و فلسفه دعا تنها بر آوردن حوائج به ویژه خواسته های دنیوی نیست، بلکه خود دعا و مناجات با خدا،‌ صرف نظر از اجابت یا عدم اجابت، ارزش دارد و به اصطلاح طلب مهم تر از مطلوب است.(7)

پى‏نوشت‏ها:
1 - کهف (18) آیه 28.
2 - یونس (10) آیه 12.
3 - اصول کافى، ج 4، ص 219.
4 - بحارالانوار، ج 93، ص 381.
5 - بحارالانوار ج 93، ص 305.
6 - عدة الداعى، ص 97.
7 - عدة الداعى، ص 97.
8 - مکارم الاخلاق، ص 315.
9 - پیامبر(ص) فرمود: «براى خدا منادى هست که هنگام سحر ندا مى‏کند: آیا دعا کننده‏اى هست تا اجابت نمایم؟ آیا استغفار کننده‏اى هست تا مورد بخشش قرار دهم؟ آیا درخواست کننده‏اى هست تا به او عطا نمایم؟» رساله «لقاءالله»، میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، ص 119.
10 - همان، ص 87.
11 - غررالحکم، ترجمه محمد على انصارى، ج 1، ص 32.
12 - معانى الاخبار، ص 271، به نقل از کیفرگناه و عواقب آن، سید هاشم رسولى محلاتى.
13 - همان، ص 270.
14 - مؤمن (40) آیه 60.
15 - بحارالانوار، ج 93، ص 376 و 377.
16 - غسل و نماز توبه به کیفیتى که ذکر شد.
17 - فلاح السائل، ص 38 و 39.
18 - قرآن کریم در این مورد مى‏گوید: «چه بسا چیزى را خوش ندارید، حال آن که خیر و منفعت شما در آن است و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شر و ضرر شما در آن است. خدا مى‏داند، ولى شما نمى‏دانید». سوره بقره، آیه 216.
5. همان، ص 247.
6. تحف العقول، ص 202.
7. مصباح یزدی، بر درگاه دوست، ص 56.

ایرانیکان شنبه 10 بهمن 1394 زمان : 13:13 نظرات (0)
بازدید : 102

صبر در احادیث

ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود : انسان آزاده همیشه آزاده است ، اگر حادثه ای برای او پیش آید ، صبر و شکیبایی دارد ، و اگر مصیبتها بر او فرو ریزد ، او را نمی شکند اگرچه اسیر و مغلوب شود و آسایش او به سختی تبدیل شود.  بحارالانوار جلد 71 صفحه 69

پیغمبر اکرم (ص) به اصحاب خود فرمود : عملی را بگویم که اگر انجام دهید شیطان به قدر فاصله مشرق و مغرب از شما دور میشود.عرض کردند بفرمائید.فرمود : روزه صورت شیطان را سیاه میکند ، صدقه پشت او را میشکند دوستی در راه خدا و کمک کردن به یکدیگر در کارهای نیک شیطان را بیچاره می نماید توبه و استعفار رگ قلبش را پاره میکند هر چیزی زکات و پاک کردن دارد زکات بدن روزه است. از حضرت صادق (ع) نقل شده که در تفسیر آیه شریفه ( واستعینوا بالصبر و الصلوة) فرمود : منظور از صبر روزه است هرگاه برای شخصی پیش آمد سختی شود روزه بگیرد زیرا خداوند میفرماید : {{ بوسیله روزه و نماز کمک بگیرید }} وافی جلد 2 باب صوم صفحه 6 ، پند تاریخ جلد 5 صفحه 242

حضرت باقر (ع) در مورد آیه: أُوْلئِكَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا « فرقان: آیه 76.» فرمود : منظور از غرفه بهشت است به بهشت میرسند بواسطه صبرى كه بر فتنه ‏هاى دنیا میكنند. بحارالانوار جلد 17 ( جلد 2 ) صفحه 165   

  حضرت باقر (ع) در مورد آیه: وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً « الدهر: آیه 13.» پاداش خداوند به آنها در مقابل صبرشان بهشت و حریر است فرمود بواسطه صبرى كه بر فقر و گرفتاریهاى دنیا كردند. بحارالانوار جلد 17 ( جلد 2 ) صفحه 166    

امام باقر (ع) :چون روز رستاخیز شود ندا دهنده‏ اى فریاد برآورد: كجایند بردباران؟ پس گروهى از مردم بایستند پس آنگاه ندا دهنده ‏اى ندا دهد: كجایند تحمل ‏كنندگان؟ پس گروهى از مردم به پا خیزند. عرض كردم [راوى‏]: فدایت گردم بردباران و تحمل‏ كنندگان چه كسانى هستند؟ پس امام علیه السّلام فرمود: بردباران بر انجام واجبات و تحمل‏ كنندگان بر دورى از گناهان. تحف العقول

امام باقر (ع) : کمال انسان ، تمام کمال در سه چیز است : فراگرفتن علم دین و شکیبایی در پیش آمدها و ناگواریها و اندازه نگه داشتن در زندگی.  انوارالبهیه صفحه 143

حضرت صادق (ع) فرموده اند : كسى كه صبر كند ؛ پیروز شود.  اصول كافى جلد 1 صفحه 31 

مولا علی (ع) فرمودند : صبر آن است که انسان مصیبتی را که به او می رسد ، تحمل کند و خشم خود را فرو برد.  غررالحکم چاپ دانشگاه تهران ، جلد 2 حدیث 1874

امام علی (ع) : ریشه صبر ، ایمان نیکو و عقیده استوار به خداوند است.  غررالحکم جلد 2 حدیث 3184

امام علی (ع) فرمودند : صبر یا بر مصیبت است ، یا بر اطاعت خدا ، یا در مقابل معصیت است ، که قسمت سوم صبر که در مقابل معصیت است از دو قسمت قبلی با ارزش تر است.  میزان الحکمه ، نشر دفتر تبلیغات اسلامی جلد 5 حدیث 10101

رسول خدا (ص) فرمودند : صبر چهار شعبه دارد : اشتیاق ، هراس ، وارستگی و انتظار . پس هرکس مشتاق بهشت است باید از شهوات بیرون برود.و کسی که از آتش میترسد باید از گناهان برگردد ، و کسی که نسبت به دنیا زهد می ورزد ، باید گرفتاری را سبک بشمارد ، و کسی که در انتظار مرگ است باید در کارهای خوب بشتابد.  میزان الحکمة جلد 5 حدیث 10133

امام علی (ع) فرمودند : صبر در کارها همانند سر در بدن است ، همانطور که وقتی سر از بدن جدا شود ، بدن فاسد میشود ، هنگامی هم که صبر از کارها جدا شود کارها تباه میشود.  بحارالانوار ، نشر کتابفروشی اسلامیه ، جلد 71 صفحه 73

رسول خدا (ص) فرمودند : بر تو باد علم ، که علم دوست مومن است ، و بردباری وزیر مومن است ، و خرد راهنمای اوست ، و عمل سرپرست او ، و مدارا کردن پدر او ، و ملایمت برادر او ، و صبر امیر سپاهیان اوست.  نهج الفصاحه ، حدیث 1961

مولا علی (ع) فرمودند : قویترین دشمن سختیها صبر و شکیبایی در برابر آنهاست.  غررالحکم جلد 2 حدیث 2908

امام علی (ع) : همیشه همراه صبر و شکیبایی باشید که آن ستون ایمان و قوام کارهاست.  غررالحکم جلد 2 حدیث 2542

امام علی (ع) : بر تو باد به صبر ، که صبر دژی استوار است ، و عبادت اهل یقین به شمار میرود.  غررالحکم جلد 4 حدیث 6134

رسول خدا (ص) فرمودند : چه نیکو سلاحی است صبر و دُعا برای مومن.  نهج الفصاحه حدیث 3128

مولا علی (ع) فرمودند : مردم ! بر شما باد صبر و شکیبایی ، چون کسی که صبر نداشته باشد ، دین نخواهد داشت.  بحارالانوار جلد 71 حدیث 92

رسول خدا (ص) فرمودند : ایمان دو نیمه دارد ، نیمی از آن در صبر است ، و نیمی از آن در شکر نهفته است.  نهج الفصاحه حدیث 1070

امام باقر (ع) : بهشت آمیخته به سختیها و صبر و بردباری است ، پس هرکس در دنیا بر سختی ها شکیبا و صبور باشد ، وارد بهشت میشود ، و جهنم آمیخته به شهوات و خوشگذرانیهاست . پس هرکس خواسته ها و شهوات نفس خود را تامین کند ، وارد آتش میشود.  اصول کافی جلد 2 صفحه 73 حدیث 7

امام علی (ع) فرمودند : مرد حقیقت ایمان را نمی چشد تا اینکه دارای سه خصلت شود : 1.به مسائل دینی آگاهی کامل داشته باشد.2.در گرفتاریها صبور باشد.3.در زندگی حساب و اندازه داشته باشد.  بحارالانوار جلد 71 صفحه 85

امام علی (ع) : صبر ضامن پیروزی است. غررالحکم جلد 1 حدیث 760    صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند  ،   بر اثر صبر نوب ظفر آید

امام علی (ع) : صبر و بردباری سپری در برابر فقر است. فروغ حدیث جلد 2 صفحه 260

امام علی (ع) فرمودند : صبر ، بهترین جامه های ایمان و از برترین ویژگیهای اخلاقی انسان است.  غررالحکم جلد 2 حدیث 1893

پیامبر خدا (ص) فرمودند : صبر و شکیبایی گنجی از گنجهای بهشت است.  بحارالانوار جلد 82 حدیث 137

امام علی (ع) : صبر و شکیبایی و اخلاق نیکو و حلم و بردباری از اخلاق پیامبران است.  بحارالانوار جلد 71 حدیث 92

امام صادق (ع) فرمودند : مومن در سختیها صبور و در مقابل اضطرابها با وقار است ، بدانچه به او داده شده قانع است ، و گرفتاریها نزد او بزرگ نیست.  بحارالانوار جلد 82 حدیث 133

مولا علی (ع) : برترین پرستش خدا صبر و شکیبایی ، سکوت و انتظار فرج است.  بحارالانوار جلد 71 حدیث 96

امام علی (ع) فرمودند : پاداش صبر ، بالاترین پاداشهاست.  غررالحکم جلد 3 حدیث 4694

رسول خدا (ص) : صبر نیکوست ولی در فقراء نیکوتر است.  نهج الفصاحه حدیث 2006

رسول خدا (ص) فرمودند : هیچ جرعه ای از جرعه خشمی که مردی فرو برد ، یا جرعه صبری که بر مصیبتی نوشیده شود ، پیش خدا محبوبتر نیست.  نهج الفصاحه حدیث 2564

امام علی (ع) فرمودند : اگر صبر کنی به مقام و منزلت نیکان میرسی ، و اگر بی تابی کنی ، آن تو را به آتش وارد میکند.  غررالحکم جلد 3 حدیث 3713

امام صادق (ع) فرمودند : عاقبت صبر و شکیبایی خیر است ، بنابراین صبر کند ، تا پیروز شوید.  بحارالانوار جلد 71 حدیث 96

امام علی (ع) فرمودند : تو به آنچه که دوست داری از پروردگارت به تو برسد ( بهشت ) دست نمی یابی مگر اینکه در مقابل خواسته های نفسانی مقاومت کنی.  غررالحکم جلد 3 حدیث 3794

امام علی (ع) فرمودند : کسی که بر مرکب صبر و بردباری سوار شد به میدان پیروزی خواهد رسید.  بحارالانوار جلد 78 صفحه 79

امام باقر (ع) فرمودند : کسی که صبر کند ، و کلمه استرجاع ، یعنی ( انا لله و انا الیه راجعون ) بگوید و هنگام گرفتاری خدا را ستایش کند ، پس او از کار خدا خشنود است و اجرش با خداست و کسی که این چنین نکند ، سرنوشت او تغییر نمیکند و مذمت میشود و پاداش او هم از بین میرود.  بحارالانوار جلد 71 صفحه 96

ابو حمزه ثُمالی گوید : از امام باقر (ع) شنیدم که فرمود : کسی که در مقابل مصیبت شکیبایی ورزد ، خداوند عزوجل بر عزت او می افزاید و او را با حضرت محمد (ص) و خاندانش وارد بهشت میکند.  بحارالانوار جلد 82 حدیث 128

حضرت محمد (ص) فرمودند : نشانه انسان صبور در سه چیز است : 1-اینکه کسل نمیشود 2-دل تنگ نمیشود 3-از پروردگارش شکایت نمیکند ، چرا که وقتی کسل شود ، حق را ضایع و تباه خواهد کرد ، و هنگامی که دلتنگ شد ، سپاسگذاری نمیکند و وقتی که از پروردگارش شکایت کند ، گناه خواهد کرد.  بحارالانوار جلد 71 صفحه 86

امام علی (ع) فرمودند : انسان صبور و شکیبا پیروزی را از دست نمیدهد ، اگرچه زمان آن طولانی شود.  میزان الحکمة جلد 5 حدیث 10070

امام علی (ع) فرمودند : کسی که در اطاعت خدا و کناره گیری از گناهان صبر و شکیبایی داشته باشد ، او مجاهد بسیار صبوری است.  غررالحکم جلد 5 حدیث 9190

امام علی (ع) : تنها کسی به نعمت های آخرت میرسد ، که در مقابل گرفتاریهای دنیا صبر و شکیبایی داشته باشد.  غررالحکم جلد 6 حدیث 10752

امام صادق (ع) فرمودند : ما خاندان ، صبور و شکیباییم و شیعیان ما از ما هم شکیباترند.گفتم : جانم به فدایت ، چگونه شیعیان شما از شما شکیباترند ؟ فرمود : چون صبر ما بر چیزی است که میدانیم ، اما شیعیان ما صبر و شکیبایی می ورزند بر چیزی که نمی دانند.  بحارالانوار جلد 71 حدیث 80

امام علی (ع) : شیرینی پیروزی ، تلخی صبر را محو میکند.  غررالحکم جلد 3 حدیث 4882

امام علی (ع) : صبر بر طاعت خدا ، از صبر بر عذاب او آسانتر است.  غررالحکم جلد 2 حدیث 1731

از امام زین العابدین (ع) نقل شده که در وصیت به فرزندش امام باقر (ع) فرمود : در راه حق ، صبر و بردباری داشته باش اگرچه تلخ باشد.  بحارالانوار جلد 71 صفحه 77

از رسولخدا (ص) سوال شد . آیا کسی بدون حساب وارد بهشت میشود ؟ پیامبر (ص) فرمود : آری هر انسان مهربان و شکیبا بدون حساب وارد بهشت میشود.  بحارالانوار جلد 82 صفحه 139

ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود : انسان آزاده همیشه آزاده است ، اگر حادثه ای برای او پیش آید ، صبر و شکیبایی دارد ، و اگر مصیبتها بر او فرو ریزد ، او را نمی شکند اگرچه اسیر و مغلوب شود و آسایش او به سختی تبدیل شود.  بحارالانوار جلد 71 صفحه 69

پیغمبر اکرم (ص) به اصحاب خود فرمود : عملی را بگویم که اگر انجام دهید شیطان به قدر فاصله مشرق و مغرب از شما دور میشود.عرض کردند بفرمائید.فرمود : روزه صورت شیطان را سیاه میکند ، صدقه پشت او را میشکند دوستی در راه خدا و کمک کردن به یکدیگر در کارهای نیک شیطان را بیچاره می نماید توبه و استعفار رگ قلبش را پاره میکند هر چیزی زکات و پاک کردن دارد زکات بدن روزه است. از حضرت صادق (ع) نقل شده که در تفسیر آیه شریفه ( واستعینوا بالصبر و الصلوة) فرمود : منظور از صبر روزه است هرگاه برای شخصی پیش آمد سختی شود روزه بگیرد زیرا خداوند میفرماید : {{ بوسیله روزه و نماز کمک بگیرید }} وافی جلد 2 باب صوم صفحه 6 ، پند تاریخ جلد 5 صفحه 242

حضرت محمد (ص) : صبر نسبت به ایمان مانند سر است نسبت به تن.  اصول کافی جلد 3 باب الصبر حدیث 3

حضرت محمد (ص) : صبر و شکیبایی در موقع صدمات شایسته تر است.  اثنی عشریه صفحه 8

حضرت محمد (ص) : صبر بر سه نوع است : صبر در هنگام مصیبت و صبر بر ( زحمت ) طاعت و صبر از ( اجتناب ) گناه ، پس هرکه بر مصیبت صبر کند تا آنرا با عزا و تسلیت خوبی رد کند خداوند برایش سیصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجه دیگر مانند فاصله زمین تا آسمان باشد ، و هرکه بر ( زحمت و رنج ) طاعت صبر کند خداوند برای او ششصد درجه نویسد که میان هر درجه تا درجه دیگر مانند فاصله قعر زمین تا عرش باشد ، و هرکه از گناه صبر کند خداوند برایش نهصد درجه نویسد که میان هر درجه تا درجه بعدی به اندازه فاصله گودی زمین تا انتهای عرش باشد.    اصول کافی جلد 3 باب الصبر حدیث 15

حضرت محمد (ص) : هرکه بر مصیبت صبر و شکیبایی کند خداوند او را عوض دهد.   اثنی عشریه صفحه 10

حضرت محمد (ص) : خوشا به حال مستمندان برای صبرشان و آنها هستند که ملکوت آسمانها و زمین را می بینند.  اصول کافی جلد 3 باب فضل فقراء المسلمین حدیث 13

حضرت محمد (ص) : صبر نصف ایمان و یقین همه ایمان است.  اثنی عشریه صفحه 8

حضرت محمد (ص) :  هنگامیکه صبر تمام شود فرج و گشایش میرسد { بر اثر صبر نوبت ظفر آید } ارشاد القلوب دیلمی صفحه 249

حضرت محمد (ص) :  مومن به وسیله حلم و نرمخوئی درجه عابد مجتهد را به دست می آورد.  مجموعه ورام جلد 2 صفحه 247

حضرت محمد (ص) :  خداوند هرگز کسی را به نادانی عزیز نکرده و به حلم هرگز ذلیل و خوار ننموده است.  اصول کافی جلد 3 باب الحلم حدیث 5

نبی اکرم (ص) از قول خدایتعالی حکایت میکند که : چون به بنده ای از بندگانم مصیبتی در بدن و یا در مال و یا در اولادش فرستم آنگاه او با صبر نیکو از آن مصیبت استقبال کند از او حیاء میکنم که برایش میزانی نصب کنم و یا برایش دفتری ( به منظور حساب ) باز کنم.  جامع الاخبار صفحه 136

حضرت محمد (ص) : کسی که برایش مصیبتی رخ دهد زمانیکه به یاد آن افتد بگوید {{ انا لله و انا الیه راجعون }} خداوند (  در برابر صبر ) پاداش آنرا مانند روزی که به او مصیبت رسیده بود تجدید فرماید.  سفینة البحار جلد 2 صفحه

ایرانیکان شنبه 10 بهمن 1394 زمان : 13:09 نظرات (0)
بازدید : 123

زندگینامه مسلم بن عقیل

حضرت مسلم  (ع) دردامان پر مهر حضرت امير المؤمنين علی (ع ) روزگار كودكى را سپری نمودند واز ايشان كتب فيض وكمالات نمودند به گونه ای که امیر المؤمنین (ع) در بسیاری امور بر این شماگرد به حقشان اعتماد می نمودند وبا شجاعت وقهرمان وکمالات که در او مشاهده نمودند , حضرت مسلم را یکی از کارگزاران خود در حکومت علوی قراردارند.

كتب تارخى زمان مشخصى براى ولادت ايشان ذكر نمى نمايند، اما قراين موجود ، ولادت ايشان را در سال ( ٢٥ هجری) اثبات مى كند ، ولذا در اكثر كتب تاليف شده در مورد حادثه كربلا آمده است كه ايشان درهنگام شهادت در كوفه (٣٥ سال) داشتند.

بيهقى وديكر مؤرخان اين امر را در بحثشان از انساب تاييد مى كنند ودیگر مؤرخين عمر ايشان را  ٣٨ سال مى دانند . اما قول مور تاييد سيره نگاران همان ٣٩ سال است.

مادر ايشان به نام ( عليّه ) خوانده مى شدند كه از خواندان شاهان نبط بوده اند وپدر ايشان عقيل بن ابی طالب است. عقيل فرزندان ديگری از زنان ديگر نيز داشته است ولى هيچ  كدام در فضل وكمال به جاى حضرت مسلم بن عقيل (ع) نمى رسند.

 

شهر مدينة در روز ولادت ايشان غرق نور وسرور بود وخاندان ابو طالب تولد ايشان را بسيار خوشايند داشتند.

حضرت مسلم  (ع) دردامان پر مهر حضرت امير المؤمنين علی (ع ) روزگار كودكى را سپری نمودند واز ايشان كتب فيض وكمالات نمودند به گونه ای که امیر المؤمنین (ع) در بسیاری امور بر این شماگرد به حقشان اعتماد می نمودند وبا شجاعت وقهرمان وکمالات که در او مشاهده نمودند , حضرت مسلم را یکی از کارگزاران خود در حکومت علوی قراردارند.

اکثر کتب تاریخ اسلام نقش حضرت مسلم (ع) را در جنگ جمل در کنار دیگر پسر عمویان خود مانند امام حسن (ع) وامام حسین (ع) ومحمد بن الحنفیه وعبد الله بن جعفر وعبد الله بن عباس غیر قابل انکار دانستنه اند.وایشان را از صلابه داران لشگر امیر المؤمنین (ع) ذکر نموده اند وایشان را در علم وعمل وشجاعت وکم نظیر دانسته اند.

ایشان در جنگ صفین نیز دست از همراهی با علی (ع) برنداشتند وبا تجربه جنگهایی پیشین , یکی از رهبران جنگ صفین بوداند.

بعد از شهادت امیر المؤمنین (ع) جناب مسلم (ع) از یاران نزدیک امام حسن (ع) وامام حسین (ع) بودند.

وشایسترین فرد برای نمایندگی وسفارت از طرف امام (ع), کسی نبود جز حضرت مسلم (ع).

امام حسین (ع) در نامه خود به اهل کوفه فرمودند : (( به درستی که به سوی شما فردی را فرستادم که برادر وپسر عموی من است واو مورد وثوق من است , از او اطاعت نموده وبه کلام او گوش سپارید ....)).

چه مقامی بالاتر از اینکه شخص مورد وثوق واطمئنان امام معصوم (ع) باشد؟ این مقامی است که حضرت مسلم (ع) بافداکاریهای بسیار واز خود گذشتگیهای   فراوان  به آن دست یافتند .

حضرت مسلم (ع) به بهترین شکل وظیفه خود را در نمایندگی از امام  حسین (ع) انجام دادند , ایشان پیام امام (ع) را به تمام کوفه رساندند , کوفای که در ان زمان مرکز سرزمین های اسلامی با انواع اقوام وقبایل گوناگون بود.

حضرت مسلم بن عقیل (ع) در اثر تبانی های سیاسی بین عبید الله بن زیاد  ( لعنه الله ) ودیگر مزدوران وابسته به دستگاه ظالم بنی امیه به شهادت رسیدند وجناب هانی بن عروه (ع) که از اولین پیوستگان به نهضت امام حسین (ع) بودند, راه مسلم (ع) را ادامه دادند ودر دفاع از جناب مسلم (ع) در مقابل حکومت ظالم بنی امیه , و مزدوران مانند عبید الله بن زیاد ( لعنه الله ) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند .

بعد از شهادت مسلم (ع) وهانی بن عروه (ع), ابن زیاد ( لعنه الله ) دستور داد که جسدشان را در نزدیکی دار الإماره دفن کنند تا ماموران به راحتی بتوانند مانع زیارت قبور آنان گردند واز به پاداشت مجالس عزادارای ممانعت به عمل أورند چون می دانستند که کوفه محل ومرکز شیعیان ومحبین علی (ع) واهل بیت (ع) است واگر با زور و زر وتزویر بر مردم شیعه این دیار تسلط پیدا نکنند هر آينه  امکان پدید آمدن نهضتی دیگر ادامه دارد .

درست است که شهر کوفه در آن زمان تحت تاثیر بعض فریبیها کشت ولی باگذشته زمان حق وحقیقت آشکار خواهد گشت وزمینه تحولات عظیم بدید خواهد آمده , درست مانند قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی وهمجنین قیام مختار ثقفی که در اثر حوادث کربلا اتفاق افتاد .

همجنین قیام زید بن علی (ع) را نباید از یاد برد وباید به یادداشت که کوفه محل جزر ومدهای تاریخی وتحولات مرکزی تاریخ اسلام است ولی بااین احوال بهیج گاه ولایت مداری ومحبت ورزی شیعیان این دیار کمرمگ نگشت وکمرنگ نخواهد شد.

ابن زیاد کوفه واهالی آن را به خوبی می شناخت واز ترس شورش آنان , محل دفن حضرت مسلم (ع) وحضرت هانی (ع) را در نزدیکی دار الاماره  قرارداد تا آن محل جایگاه تجمع شیعیان نگردد .

حضرت مسلم (ع) وحضرت هانی (ع) در درب ورودی مسجد روبروی یکدیگر دفن گشتند.

درود وسلام خداوند بر آنان باد .

ایرانیکان شنبه 10 بهمن 1394 زمان : 13:08 نظرات (0)
بازدید : 141

وصیتنامه سردار شهیدمهدی باکری

آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه كنم كه تهیدستم. خدایا! تو قبولم كن!

 سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،‌عصر كفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.

 عزیزانم

 اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز كم است. آگاه باشیم كه سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.....

متن کامل وصیتنامه:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 یا الله، یا محمّد ،‌یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین

 یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی

 یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله!

 و شما ای پیروان صادق شهیدان.

 خدایا!

چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی كه سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است كه نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.

 یا رب! العفو .

 خدایا! نمیرم در حالی كه از ما راضی نباشی.

 ای وای كه سیه روی خواهم بود.

 خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی!

 هیهات كه نفهمیدم!

 یا اباعبدالله شفاعت.

آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه كنم كه تهیدستم. خدایا! تو قبولم كن!

 سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،‌عصر كفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.

 عزیزانم

 اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز كم است. آگاه باشیم كه سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.

 ای عاشقان اباعبدالله!

 بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛

 بایستی محتوای فرامین امام را درك و عمل نماییم تا بلكه قدری از تكلیف خود را شكرگزاری به جا آورده باشیم.

 وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛ بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه كسانی كه از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد.

 خدایا

 مرا پاكیزه بپذیر.   مهدی باكری

ایرانیکان جمعه 09 بهمن 1394 زمان : 23:52 نظرات (0)
بازدید : 76

ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا

دخـترم ! اگر آنچه را كه پدرت مى دانست تو نيز از آن آگاه بودى , دنيا وزينتهاى آن درچشمانت زشت مى نمود.

به خدا قسم در خير خواهى براى تو كوتاهى نكردم . تو را به همسرى كسى دادم كه اسلامش از همه پيشتر وعلمش از همه بيشتر وحلمش از همگان بزرگتر است .

دخـترم ! خداى متعال از جميع اهل زمين , دو كس را برگزيده است كه يكى پدر تووديگرى شوى تو است .

دخترم ! شوهر تو نيكو شوهرى است مبادا بر او عصيان كنى .

خواستگارى
روزى خدمتكارم از من پرسيد: آيا از خواستگارى فاطمه خبر دارى ؟

گفتم :نه . (1)

گفت : كسانى وى را از پدرش خواسته اند. اما از تو تعجب است كه پا پيش نمى گذارى وفاطمه را از رسول خدا(ص ) نمى خواهى ؟

گفتم : من چيزى ندارم كه با آن تشكيل خانواده دهم .

گفت : اگر تو نزد رسول خدا(ص ) شوى (من مطمئنم كه ) فاطمه را به تو تزويج خواهدكرد.

به خدا سوگند, آن كنيز, چندان در گوش من خواند تا جرات اقدام را در من پديد آورد.ومرا وادار ساخت كه نزد رسول خدا(ص ) بروم .

قال على (ع ): خطبت فاطمة الى رسول اللّه (ص ) فقالت لى مولاة : هل علمت ان فاطمة قد خطبت الى رسول اللّه (ص )؟

قلت : لا.

قـالـت : فقد خطبت , فما يمنعك ان تاتى رسول اللّه (ص ) فيزوجك ؟

فقلت وعندى شى ءاتزوج به ؟

قالت : انك ان جئت الى رسول اللّه زوجك . فواللّه ما زالت ترجينى .... (2)
كابين

... هنگامى كه براى خواستگارى فاطمه رفتم , مجذوب حشمت وحرمت رسول خداشدم وخاموش در برابر او نشستم , بخدا قسم , كلمه اى بر زبانم جارى نشد.

رسول خدا(ص ) كه چنين ديد پرسيد: چه مى خواهى ؟

آيا حاجتى دارى ؟

مـن هـمـچنان خاموش ماندم وچيزى نگفتم . دوباره پرسيد, ومن باز ساكت بودم . تااينكه براى بار سوم گفت : شايد براى خواستگارى فاطمه آمده اى ؟

گفتم : آرى , فرمود: آيا چيزى دارى كه آن را كابين زهرا سازى ؟

گفتم : نه , يا رسول اللّه .

فرمود: زرهى را كه به تو داده بودم , چه كردى ؟

گفتم : دارم , اما چندان ارزشى ندارد وبيش از چهار صد درهم بها ندارد.

فرمود: همان را كابين فاطمه قرار بده وبهايش را نزد من بفرست .

قـال عـلـى (ع ): ... حـتى دخلت على رسول اللّه (ص ) و كانت له جلالة و هيبة فلما قعدت بين يديه افحمت فو اللّه ما استطعت ان اتكلم .

فقال (ص ): ما جاء بك ؟

الك حاجة ؟

فسكت .

فقال (ص ): لعلك جئت تخطب فاطمة ؟

قلت : نعم , قال : فهل عندك من شى ء تستحلهابه ؟

قلت : لا و اللّه يـا رسـول اللّه ! فـقـال : مـا فعلت الدرع التى سلحتكها؟

فقلت : عندى والذى نفسى بيده انها لحطيمية , ما ثمنها الا اربعمائة درهم .

قال : قد زوجتكها, فابعث بها فانها كانت لصداق بنت رسول اللّه (ص ). (3)

جهاز مختصر

... مـن بـرخـاستم وزره را فروختم وپول آن را به خدمت آوردم ودر دامنش ريختم .حضرت از من نـپرسيد كه چند درهم است ومن نيز چيزى نگفتم . سپس بلال را صدازد ومشتى از آن درهمها را بـه او داد وفـرمـود: بـا ايـن پول براى فاطمه عطريات تهيه كن .بعد با هر دو دست خود مشتى را برگرفت وبه ابوبكر داد وفرمود: از لباس واثاث منزل آنچه مورد نياز است خريدارى كن . عمار ياسر وتـنـى چـنـد از اصـحـاب را هـم هـمـراه او روانه كرد. آنها وارد بازار شدند وهر يك كه چيزى را مـى پسنديد وضرورى مى دانست , به ابوبكر نشان مى داد وبا موافقت او مى خريد. از چيزهايى كه آن روزخريدند: پـيـراهـنـى به بهاى هفت درهم وچارقدى به چهار درهم , قطيفه مشكى بافت خيبر,تخت خوابى بافته از برگ خرما. دو تشك كه از كتان مصرى رويه شده بود كه يكى رااز ليف خرما وديگرى را از پـشم گوسفند پركرده بودند. چهار بالش از چرم طائف كه از علف اذخر (گياه مخصوصى است در مكه ) پر شده بود. وپرده اى پشمين ويك قطعه حصير, بافت هجر (مركز بحرين آن روز) وآسياب دسـتـى وكـاسـه اى براى دوشيدن شير ومشكى براى آب وابريقى قير اندود. وسبويى بزرگ وسبز رنگ وتعدادى كوزه گلى .

اشياء خريدارى شده را نزد رسول خدا(ص ) آوردند. حضرت همين طور كه جهازدخترش را مى ديد وآنها را بررسى و ورنداز مى نمود گفت : خدا به اهل بيت بركت دهد.

قال على (ع ):... قال رسول اللّه (ص ) قم فبع الدرع , فقمت فبعته واخذت الثمن ودخلت على رسول اللّه (ص ) فسكبت الدراهم فى حجره فلم يسالنى كم هى ؟

و لا انااخبرته , ثم قبض قبضة و دعا بلالا فـاعـطـاه فـقال : ابتع لفاطمة طيبا, ثم قبض رسول اللّه (ص ) من الدراهم بكلتا يديه فاعطاه ابابكر وقـال : ابـتع لفاطمة ما يصلحها من ثياب و اثاث البيت و اردفه بعمار بن ياسر و بعدة من اصحابه .

فـحـضـروا الـسـوق فـكانوايعترضون الشئ مما يصلح فلا يشترونه حتى يعرضوه على ابى بكر فان استصلحه اشتروه .

فـكان مما اشتروه : قميص بسبعة دراهم و خمار باربعة دراهم و قطيفة سوداء خيبرية وسرير مزمل بـشـريط و فراشين من خيش مصر حشو احدهما ليف و حشو الاخر من صوف واربع مرافق من ادم الـطائف حشوها اذخر وستر من صوف و حصير هجرى ورحى لليد و مخضب من نحاس و سقاء من ادم و قعب للبن و شن للماء و مطهرة مزفتة وجرة خضراء و كيزان خزف .

حـتـى اذا اسـتكمل الشراء حمل ابوبكر بعض المتاع وحمل اصحاب رسول اللّه (ص )الذين كانوا معه الـبـاقـى فـلـمـا عـرض الـمـتـاع عـلى رسول اللّه (ص ) جعل يقلبه بيده و يقول :بارك اللّه لاهل البيت . (4)

پی نوشت

1- در باب تزويج آن حضرت روايات ديگرى هم وارد شده , مراجعه شود.
2- كشف الغمه , ج 1, ص 357.
3- ذخائر العقبى , ص 27, كشف الغمه , ج 1, ص 358, بحار, ج 43, ص 136.
4- بحار, ج 43, ص 94

 


جشن عروسى


يـك مـاه گذشت ومن هر صبح وشام به مسجد مى رفتم وبا پيامبر خدا(ص ) نمازمى گزاردم وبه مـنـزل بـاز مـى گشتم . اما در اين مدت صحبتى از فاطمه به ميان نيامد. تااينكه همسران رسول خـدا(ص ) به من گفتند: آيا نمى خواهى كه ما با رسول خداسخن بگوييم ودر باره انتقال زهرا به خانه شوهر, با حضرتش گفتگو كنيم ؟

گفتم : آرى چنين كنيد.

آنها نزد پيامبر خدا(ص ) رفتند, واز آن ميان ام ايمن گفت : اى فرستاده خدا! اگرخديجه زنده بـود چشمانش به جشن عروسى فاطمه روشن مى شد. چه خوب است شما فاطمه را به خانه شوهر بـفـرستيد تا هم ديده زهرا به جمال شويش روشن گرددوسروسامانى بگيرد وهم ما از اين پيوند فرخنده شادمان گرديم ؟

اتفاقا على هم چنين خواسته است .

پيغمبر فرمود: پس چرا على چيزى نگفت ؟

ما منتظر بوديم تا او خود همسرش رابخواهد.

من گفتم : اى رسول خدا! شرم مانع من بود.

پس رو به زنان خود كرد وفرمود: چه كسانى اينجا حاضرند؟

ام سلمه گفت :من وزينب وفلانى وفلانى ...

فرمود: پس هم اكنون حجره اى براى دختر وپسر عمويم آماده كنيد. ام سلمه پرسيد:كدام حجره ؟

فـرمـود: حـجـره خودت مناسبتر است . به زنها هم فرمود كه برخيزندومقدمات جشن عروسى را آماده كنند.

قـال عـلى (ع ):... فاقمت بعد ذلك شهرا اصلى مع رسول اللّه (ص ) و ارجع الى منزلى و لااذكر شيئا مـن امر فاطمة (س ) ثم قلن ازواج رسول اللّه (ص ) الا نطلب لك من رسول اللّه (ص ) دخول فاطمة عـلـيك ؟

فقلت افعلن , فدخلن عليه فقالت ام ايمن : يا رسول اللّه ! لو ان خديجة باقية لقرت عينها بزفاف فاطمة و ان عليا يريد اهله , فقر عين فاطمة ببعلهاو اجمع شملها و قر عيوننا بذلك .

فقال (ص ): فما بال على لا يطلب منى زوجته ؟

فقد كنا نتوقع ذلك منه ...

فقلت : الحياء يمنعنى يا رسول اللّه .

فـالـتـفـت (ص ) الى النساء فقال : من ههنا؟

فقالت ام سلمة : انا ام سلمة و هذه زينب و هذه فلانة و فلانة , فقال رسول اللّه (ص ) هيئوا لابنتى و ابن عمى فى حجرى بيتا.

فقالت ام سلمة : فى اى حجرة يا رسول اللّه ؟

فقال رسول اللّه (ص ): فى حجرتك و امرنساءه ان يزين و يصلحن من شاءنها.... (1)

 

عطر ويژه

ام سلمه نزد فاطمه رفت واز وى پرسيد: آيا از عطريات وبوى خوش چيزى اندوخته دارى ؟

فرمود: آرى , سپس برخاست ورفت و با خود شيشه اى همراه آورد وقدرى ازمحتواى آن را در كف دسـت ام سـلـمـه ريـخـت . ام سلمه گفت : بوى خوشى از آن استشمام كردم كه هرگز مانند آن نبوييده بودم . از فاطمه پرسيدم : اين بوى خوش را ازكجا تهيه كردى ؟

فـرمـود: هنگامى كه دحيه كلبى به ديدار پدرم مى آمد, پدرم مى فرمود زير اندازى براى عموى خود بگسترم , دحيه بر آن مى نشست وچون بر مى خاست از لباسهايش چيزى فرو مى ريخت ومن به امر پدرم آنها را جمع كرده ودرون اين شيشه نگهدارى مى نمودم .

(بـعدها) اين جهت را از رسول خدا پرسيدم , فرمود: او دحيه كلبى نبود, بلكه جبرئيل بود كه شبيه او به ديدارم مى آمد. وآنچه از بالهاى او فرو مى ريخت , عنبر بود.

قال علي (ع ): ... قالت ام سلمة : فسالت فاطمة , هل عندك طيب ادخرتيه لنفسك ؟

قالت : نعم , فاتت بـقـارورة فسكبت منها فى راحتى فشممت منها رائحة ما شممت مثلهاقط, فقلت : ما هذا؟

فقالت : كان دحية الكلبى يدخل على رسول اللّه (ص ) فيقول لى يافاطمة ! هات الوسادة فاطرحيها لعمك فـاطـرح لـه الـوسـادة فـيجلس عليها, فاذا نهض سقط من بين ثيابه شى ء فيامرنى بجمعه , فسال على (ع ) رسول اللّه (ص ) عن ذلك ,فقال (ص ): هو عنبر يسقط من اجنحة جبرئيل . (2)
 

وليمه

(شبى كه مى خواستند عروس را به خانه شويش ببرند پيامبر خدا فرمود:) على ! براى همسرت وليمه اى نيكو فراهم كن . سپس فرمود: گوشت ونان نزد ماهست , شما فق ط روغن وخرما تهيه كنيد.

مـن روغـن وخـرمـا تـهـيه كردم وحضرت هم گوسفندى به همراه نان فراوان فرستادوخود نيز آسـتينها را بالا زد وبا دست مبارك خرماها را از ميان مى شكافت و(پس ازجدا كردن هسته ) آنها را درون روغـن مـى ريخت . هنگامى كه خوراك حيس (غذايى آميخته از آرد و خرما وروغن ) آماده شد به من فرمود: هر كه را مى خواهى دعوت كن .

قـال على (ع ): ثم قال لى رسول اللّه : يا على ! اصنع لا هلك طعاما فاضلا ثم قال : من عندنا اللحم و الخبز و عليك التمر و السمن .

فـاشتريت تمرا و سمنا فحسر رسول اللّه (ص ) عن ذراعه وجعل يشدخ التمر فى السمن حتى اتخذه حـيـسـا و بـعـث الـيـنـا كـبـشـا سـمينا فذبح وخبز لنا خبز كثير, ثم قال لى رسول اللّه : ادع من احببت .... (3)
 

ميهمانى

من به مسجد آمدم (تا كسانى را براى شركت در وليمه فاطمه دعوت كنم ) ديدم مسجداز جمعيت موج مى زند. خواستم از آن ميان عده اى را به ميهمانى بخوانم وبقيه راواگذارم اما از اين كار شرم كـردم وتـبـعـيـض را روا نـدانـستم بناچار بر بالاى بلندى مسجد ايستادم وبانگ برداشتم كه : به ميهمانى وليمه فاطمه حاضر شويد.

مردم دسته دسته به راه افتادند. من از كثرت مردم واندك بودن غذا خجالت كشيدم وترسيدم كه با كمبود غذا مواجه شوم . رسول خدا(ص ) متوجه نگرانى من شدوفرمود: على ! من دعا مى كنم تا غذا بابركت شود.

شـمـار مـيـهـمـانـان بـيش از چهار هزار نفر بود كه به بركت دعاى پيغمبر(ص ) همه ازخوراكى ونوشيدنى سير شدند ودر حالى كه دعا گوى ما بودند, خانه را ترك كردند,وبا اين همه , چيزى از اصـل غـذا كـاسته نشد. در پايان رسول گرامى (ص ) كاسه هاى متعدد خواست وآنها را از خوراكى انـباشت وبه خانه هاى همسران خويش فرستاد.سپس فرمود تا كاسه ديگرى آوردند, آن را هم پر از غذا كرد وگفت : اين ظرف هم ازفاطمه وشويش باشد.

قـال على (ع ):...فاتيت المسجد و هو مشحن بالصحابة فاحييت (4)

ان اشخص قوما و ادع قوما, ثم صعدت على ربوة هناك و ناديت : اجيبوا الى وليمة فاطمة , فاقبل الناس ارسالا, فاستحييت من كـثـرة الناس و قلة الطعام , فعلم رسول اللّه (ص ) ماتداخلنى , فقال يا على ! انى سادعو اللّه بالبركة ...

فاكل القوم عن آخرهم طعامى وشربواشرابى و دعوا لى بالبركة و صدروا و هم اكثر من اربعة آلاف رجـل و لـم يـنقص من الطعام شى ء, ثم دعا رسول اللّه (ص ) بالصحاف فملئت و وجه بها الى منازل ازواجه ثم اخذصحفة و جعل فيها طعاما و قال : هذا لفاطمة و بعلها. (5)

چـون آفتاب غروب كرد, رسول خدا(ص ) به ام سلمه فرمود كه فاطمه را نزد اوبياورد. ام سلمه , فاطمه را در حالى كه پيراهنش بر زمين كشيده مى شد, آورد. (حجب وحياى او از پدر به حدى بود كـه سـراپا خيس عرق گشته بود و) دانه هاى عرق از چهره او بر زمين مى چكيد. چون نزديك پدر رسـيد پاى وى لغزيد (وبر زمين افتاد). رسول خدا فرمود: دخترم : خداوند تو را در دنيا وآخرت از لغزش حفظ كند همين كه دربرابر پدر ايستاد, حضرت پرده از رخسار منورش برگرفت ودست او را در دست شويش گذارد و گفت : خداوند پيوند تو را با دخت پيامبر مبارك گرداند.

على ! فاطمه نيكو همسرى است , فاطمه ! على هم نيكو شوهرى است .

سپس فرمود: به اتاق خود رويد ومنتظر من بمانيد.

قـال عـلـى (ع ): ... حتى اذا انصرفت الشمس للغروب قال رسول اللّه (ص ): يا ام سلمة هلمى فاطمة فـانـطـلـقت فاتت بها و هى تسحب اذيالها و قد تصببت عرقا حياء من رسول اللّه (ص ) فعثرت فقال رسـول اللّه (ص ): اقـالك اللّه العثرة فى الدنيا و الاخرة . فلماوقفت بين يديه كشف الرداء عن وجهها حـتـى رآهـا على (ع ) ثم اخذ يدها فوضعها فى يدعلى (ع ) و قال : بارك اللّه لك فى ابنة رسول اللّه يا عـلـى ! نـعـم الـزوجة فاطمة , و يا فاطمة !نعم البعل على , انطلقا الى منزلكما و لا تحدثا امرا حتى آتيكما. (6)
 

دعا

مـن دسـت فـاطـمـه را گرفتم و (به اتاق خود آوردم ) و در گوشه اى به انتظار رسول خدا(ص ) نـشـسـتيم . چشمان فاطمه از شرم بر زمين دوخته شده بود ومن نيز ازخجالت سر به زير داشتم .

ديـرى نـپـاييد كه رسول خدا تشريف آورد وفاطمه را در كنارخود نشانيد. سپس فرمود: فاطمه ! ظرف آبى بياور. فاطمه برخاست وظرفى آب آوردوبه دست پدر داد. رسول گرامى (ص ) قدرى از آن آب در دهان كرد وپس از مزه مزه كردن آب را درون ظرف ريخت . سپس از دخترش خواست تا نـزديـكتر رود. فاطمه چنين كرد وپيامبر(ص ) اندكى از آب ميان سينه او پاشيد. سپس مقدارى از همان آب بر پشت وشانه او پاشيد. آنگاه دست به نيايش گشود و گفت : پروردگارا! اين دخترمن اسـت , عـزيـزتـرين كس در ديده من , پروردگارا! واين هم برادر من ومحبوبترين خلق تو نزد من است , خداوندا او را ولى وفرمانبر خود گردان واهل او را بروى مبارك گردان ....

قال على (ع ):... فاخذت بيد فاطمة و انطلقت بها حتى جلست فى جانب الصفة وجلست فى جانبها و هـى مـطرقة الى الارض حياء منى و انا مطرق الى الارض حياءمنها, ثم جاء رسول اللّه (ص ) فقال : من ههنا؟

فقلنا: ادخل يا رسول اللّه مرحبا بك زائراو داخلا فدخل فاجلس فاطمة من جانبه ثم قال : يا فاطمة ايتينى بماء, فقامت الى قعب فى البيت فملا ته ماء ثم اتته به فاخذ جرعة فتمضمض بها ثم مـجـها فى القعب ثم صب منها على راسها ثم قال اقبلى , فلما اقبلت نضح منه بين ثدييها, ثم قال : ادبرى , فادبرت فنضح منه بين كتفيها ثم قال : اللهم هذه ابنتى و احب الخلق الى , اللهم و هذا اخى و احب الخلق الى , اللهم اجعله لك وليا و بك حفيا و بارك له فى اهله .... (7)

پی نوشت

1- بحار, ج 43, ص 95.
2- بحار, ج 43, ص 95.
3- بحار, ج 43, ص 95.
4- در مصدر چنين است ولى ظاهرا صحيح آن فاستحييت باشد.
5- بحار, ج 43, ص 96.
6- بحار, ج 43, ص 96.
7- بحار, ج 43, ص 6


نخستين ديدار

پـس از آن سـه روز گـذشـت و رسول خدا(ص ) به ديدن ما نيامد. چون بامداد روزچهارم برآمد, حـضرت تشريف آورد. ورود رسول خدا(ص ) مصادف شد با حضوراسماء بنت عميس در منزل ما.

حضرت به اسماء فرمود: تو اينجا چه مى كنى ؟

بااينكه در خانه مرد هست چرا اينجا توقف كرده اى ؟

اسـمـاء گـفت : پدر و مادرم فدايت ,دختر در شب زفاف به حضور زنى كه بر حاجات او رسيدگى كند, نيازمند است .توقف من در اينجا از آن رو بوده است كه اگر فاطمه (س ) را حاجتى دست داد او رايارى رسانم .

حضرت به او فرمود: خدا در دنيا وآخرت حاجات تو را بر آورده سازد.

... آن روز روز سردى بود. من وفاطمه در بستر بوديم وچون گفتگوى حضرت را بااسماء (كه قهرا بـيـرون از اتاق بود) شنيديم , خواستيم تا برخيزيم وبستر خود را جمع كنيم كه صداى آن حضرت بـلـنـد شـد وفـرمود: شما را به پاس حقى كه بر عهده تان دارم ,سوگند مى دهم كه از جاى خود برنخيزيد تا من نيز به شما بپيوندم .

مـا اطـاعـت كـرديـم و به حال خود بازگشتيم و پيامبر خدا(ص ) داخل شد و بالاى سرمانشست وپاهاى سرد خود را در ميان عبا كرد. پاى راستش را من به آغوش گرفتم وپاى ديگر را فاطمه به سينه چسباند... پس از گذشت لحظاتى كه بدن مبارك او گرم شدفرمود: عـلى ! كوزه آبى بياور. چون آوردم ... آياتى چند از قرآن بر آن خواند وسپس فرمود:على ! اندكى از اين آب بنوش و مقدارى هم باقى بگذار. پس از آشاميدن , حضرت باقى مانده آب را گرفت و بر سر و سينه من پاشيد وگفت : خدا همه رجس وپليدى رااز تو دور گرداند وتو را از هر گناه و پستى پاك سازد.

سپس آبى تازه طلبيد ... وآياتى از كتاب خدا بر آن خواند و به دست دخترش داد وفرمود: قدرى از آن بـياشام واندكى باقى بگذار. آنگاه باقى مانده آب را بر سر وسينه او پاشيد ودر حق وى نيز همان دعا را كرد.

قال على (ع ): و مكث رسول اللّه (ص ) بعد ذلك ثلاثا لا يدخل علينا, فلما كان فى صبيحة اليوم الرابع جاءنا ليدخل علينا فصادف فى حجرتنا اسماء بنت عميس الخثعمية .

فقال لها: ما يقفك هاهنا و فى الحجرة رجل ؟

فـقـالـت : فداك ابى و امى ان الفتاة اذا زفت الى زوجها تحتاج الى امراءة تتعاهدها وتقوم بحوائجها فاقمت ههنا لاقضى حوائج فاطمة (س ) قال : يا اسماء! قضى اللّه لك حوائج الدنيا و الاخرة .

... وكـانـت غـداة قرة و كنت انا و فاطمة تحت العباء فلما سمعنا كلام رسول اللّه (ص )لاسماء ذهبنا لنقوم , فقال : بحقى عليكما لا تفترقا حتى ادخل عليكما.

فـرجـعـنـا الـى حالنا و دخل و جلس عند رؤوسنا و ادخل رجليه فيما بيننا و اخذت رجله اليمنى فـضممتها الى صدرى و اخذت فاطمة رجله اليسرى فضمتها الى صدرها وجعلنا ندفئ رجليه من القر حتى اذا دفئتا قال : يا على ائتنى بكوز من ماء فاتيته فتفل فيه ثلاثا و قرا فيه آيات من كتاب اللّه تـعـالى ثم قال : يا على ! اشربه و اترك فيه قليلا ففعلت ذلك فرش باقى الماء على راسى و صدرى و قـال : اذهـب اللّه عـنـك الرجس يا ابا الحسن و طهرك تطهيرا و قال : ائتنى بماء جديد, فاتيته به فـفـعـل كما فعل و سلمه الى ابنته و قال لها: اشربى و اتركى منه قليلا, ففعلت , فرشه على راسها و صدرها و قال : اذهب اللّه عنك الرجس و طهرك تطهيرا. (1)

سفارش

در ايـنـجـا حـضرت از من خواست كه وى را با دخترش تنها بگذارم . من بيرون رفتم وآن دو با هم خلوت كردند.

رسول خدا(ص ) ضمن احوالپرسى از دخترش , نظرش را راجع به شوهرش جوياشد.

فـاطـمـه (س ) در پاسخ گفت : البته كه او بهترين شوى است . اما زنانى از قريش به ديدنم آمدند و حرفهايى زدند. به من گفتند: چرا رسول خدا(ص ) تو را به مردى كه از مال دنيا بى بهره است تزويج نمود؟

حضرت فرمود: دخترم ! چنين نيست , نه پدرت ونه شوهرت هيچيك فقير نيستند,گنجينه هاى طلا ونقره زمين بر من عرضه شد ومن نخواستم .

دخـترم ! اگر آنچه را كه پدرت مى دانست تو نيز از آن آگاه بودى , دنيا وزينتهاى آن درچشمانت زشت مى نمود.

به خدا قسم در خير خواهى براى تو كوتاهى نكردم . تو را به همسرى كسى دادم كه اسلامش از همه پيشتر وعلمش از همه بيشتر وحلمش از همگان بزرگتر است .

دخـترم ! خداى متعال از جميع اهل زمين , دو كس را برگزيده است كه يكى پدر تووديگرى شوى تو است .

دخترم ! شوهر تو نيكو شوهرى است مبادا بر او عصيان كنى .

سپس رسول خدا(ص ) مرا صدا زد وبه داخل فرا خواند. آنگاه فرمود: عـلـى ! بـا هـمسرت مهربان باش , بر او سخت نگير وبا وى مدارا كن , چه اينكه فاطمه پاره تن من اسـت . آنچه او را برنجاند, مرا نيز برنجاند, وهر چه كه او را شاد كند مرا نيزشادمان سازد. شما را به خدا مى سپارم و او را به پشتيبانى شما مى خوانم .

بـه خـدا قسم تا فاطمه زنده بود, هرگز او را به خشم نياوردم وهرگز چيزى كه بر خلاف ميل او بود مرتكب نشدم . فاطمه نيز چنين بود, هرگز مرا به خشم نياورد واز فرمانم رخ نتافت , چون به او مى نگريستم دلم آرام مى گرفت و زنگار حزن واندوه از سينه ام زدوده مى گشت ....

قـال عـلـى (ع ):... وامـرنـى بـالخروج من البيت و خلا بابنته و قال : كيف انت يا بنية ؟

و كيف رايت زوجك ؟

قالت له : يا ابة , خير زوج الا انه دخل على نساء من قريش و قلن لى :زوجك رسول اللّه (ص ) من فقير لا مال له ! فقال لها: يا بنية ! ما ابوك بفقير و لا بعلك بفقير و لقد عرضت على خزائن الارض من الذهب والفضة فاخترت مـا عـنـد ربـى عزو جل يا بنية ! لو تعلمين ما علم ابوك لسمجت الدنيا فى عينيك و اللّه يا بنية ! ما آلوتك نصحا ان زوجتك اقدمهم اسلاما و اكثرهم علما واعظمهم حلما, يا بنية ! ان اللّه عزوجل اطلع الـى الارض اطـلاعة فاختار من اهلها رجلين فجعل احدهما اباك و الاخر بعلك , يا بنية ! نعم الزوج زوجك لا تعصى له امرا.

ثـم صـاح بـى رسول اللّه (ص ) يا على ! فقلت : لبيك يا رسول اللّه ! قال : ادخل بيتك والطف بزوجتك وارفـق بـها فان فاطمة بضعة منى , يؤلمنى ما يؤلمها و يسرنى ما يسرها,استودعكما اللّه و استخلفه عليكما.

فـو اللّه مـا اغضبتها و لا اكرهتها على امر حتى قبضها اللّه عزوجل و لا اغضبتنى و لاعصت لى امرا و لقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم و الاحزان .... (2)

پی نوشت

1- بحار ج 43, ص 132.
2- كشف الغمه , ج 1, ص 372, بحار, ج 43, ص 133.

 

منبع:پایگاه  شهید آوینی

ایرانیکان جمعه 09 بهمن 1394 زمان : 23:47 نظرات (0)
بازدید : 104

حدیث های امام جواد

1.قالَ (ع):اِيَّاكَ وَمُصاحَبَةِ الشَّريرِ فَاِنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَيَقْبَحُ آثارُهُ.
از رفاقت با آدم بد بپرهيز؛ چه اين كه او به مانند شمشير كشيده‏اى است كه منظرش نيكو و آثارش زشت است.


2. قالَ (ع): لاتَكُنْ وَلِيّاً لِلَّهِ فِى الْعَلانِيَةِ وَعَدُوّاً لَهُ فِى السِّرِ. دوست خدا در آشكار و دشمن او در پنهان مباش.


3. قالَ (ع): مَنِ اسْتَفادَ اَخاً فِى اللَّهِ فَقَدِ اسْتَفادَ بَيْتاً فِى الْجَنَّةِ.

 كسى كه براى رضاى خداوند، برادر دينى‏اش را استفاده رساند، خانه‏اى را در بهشت به استفاده خواهد برد.


4..قالَ الْجَوادُ (ع): عِزُّ الْمُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ.
عزّت مؤمن در بى‏نيازى او از مردم است.

5. قالَ (ع):اَلْمُؤْمِنُ يَحْتاجُ اِلى‏ ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفيقٍ مِنَ اللَّه، وَواعِظٍ مِن نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُهر مؤمنى به سه خصلت نيازمند است: توفيق الهى، واعظى از نفس او كه پيوسته او را موعظه كند، و قبول كند از آن كه او را نصيحت كند.

ایرانیکان جمعه 09 بهمن 1394 زمان : 23:43 نظرات (0)
بازدید : 82

مهدی فاطمه

با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام

ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر

کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ما می شدی
مایه آسایه ما می شدی

هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مارا عطشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است

ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما,,,

شعر از مرحوم آقاسی

ایرانیکان جمعه 09 بهمن 1394 زمان : 23:38 نظرات (0)
بازدید : 74

حقیقت بختک

وقتی کابوس می‌بینیم و در عین حال افکار ما آلوده است احساس می‌کنیم موجودی روی سینه ما افتاده و چون احساس وحشت داریم تصور می‌کنیم آن موجود ما را خفه می‌کند و سینه ما را فشار می‌دهد اما این موضوع واقعی نیست.

عضو انجمن روانپزشکان ایران گفت: بختک وجود خارجی ندارد و افراد باید قبل از خواب افکار پریشان را از خود دور کنند.

اکبر کیهانی‌نیا در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس اظهار داشت: ۲ موضوع موجب تصور بختک هنگام خواب می‌شود که یکی القائات فرهنگی است که به فرد این ذهنیت را می‌دهد که موجودی به نام بختک وجود دارد و دیگر دیدن خوابهای آشفته و نگران کننده است.

وی افزود: بختک معنای علمی و حقیقی ندارد اما وقتی افکار آلوده باشد خودبه‌خود هر چیزی که در خواب آشفته به سراغ انسان می‌آید بختک تصور می‌شود.

کیهانی‌نیا تصریح کرد: وقتی کابوس می‌بینیم و در عین حال افکار ما آلوده است احساس می‌کنیم موجودی روی سینه ما افتاده و چون احساس وحشت داریم تصور می‌کنیم آن موجود ما را خفه می‌کند و سینه ما را فشار می‌دهد اما این موضوع واقعی نیست.

وی گفت: علم،‌ بختک را قبول ندارد و درمان آن با عوض‌کردن فکر منفی فرد امکانپذیر است. همچنین پرهیز از پرخوری هنگام شب و مصرف شیر و عسل در عین حال دور کردن افکار منفی مهمترین راه پیشگیری از آن است و در صورت نیاز فرد باید به روانپزشک مراجعه کند.

ایرانیکان جمعه 09 بهمن 1394 زمان : 23:33 نظرات (0)
بازدید : 79

افسردگی روزهای ابری

در واقع انسانها در روزهای زمستانی و ابری بیشتر احساس افسردگی یا خستگی می کنند و این می تواند تحت تاثیر کاهش میزان جذب نور خورشید و حرارت و در نتیجه کاهش یافتن میزان سروتونین بدن و ایجاد احساس خستگی باشد. همچنین گفته می شود تاثیر روزهای ابری و آسمان خاکستری بر روی زنها بسیار بیشتر از مردها است....

روزهای بارانی و ابری اوایل فصل پاییز و زمستان، در کنار الهام بخش بودن باعث افسردگی و غمگینی بسیاری از افراد می شوند، حالات روحی که دانشمندان بروز آنها را به نور روزهای ابری و حرارت نسبت می دهند.

کم پیش می آید در یک روز بارانی بسیار سرحال و شاد بود، معمولا همه طعم کسلی و بی حوصله بودن و حتی غمگینی روزهای بارانی یا ابری را به خوبی چشیده اند... حسی که هنوز منشاء دقیقی برای آن پیدا نشده اما مطالعات مختلف ایده های جدیدی را برای توضیح این حالات روحی و ارتباط آنها با نوع آب و هوا و یا حتی تغییر فصل ارائه کرده اند.

تا کنون نتایج مطالعات مختلف نشان داده اند که شرایط آب و هوا بر روی حالات روحی انسان به شدت تاثیر گذارند. نور خورشید در یک روز آفتابی و درخشان با بالا بردن میزان سروتونین و تولید بیشتر ویتامین D احساس رضایت و شادی زیادی را در انسان به وجود می آورد که این احساس در فصل زمستان و در روزهای ابری یا بارانی تغییر می کند.

در واقع انسانها در روزهای زمستانی و ابری بیشتر احساس افسردگی یا خستگی می کنند و این می تواند تحت تاثیر کاهش میزان جذب نور خورشید و حرارت و در نتیجه کاهش یافتن میزان سروتونین بدن و ایجاد احساس خستگی باشد. همچنین گفته می شود تاثیر روزهای ابری و آسمان خاکستری بر روی زنها بسیار بیشتر از مردها است.

بهترین درجه حرارت برای بدن انسان 72 درجه فارنهایت است و این می تواند دلیلی قابل قبول برای توجیه این واقعیت باشد که مردمان مناطق آفتاب خیز مانند جنوب کالیفرنیا همیشه شاد هستند.

نکته جالب توجه دیگر این است که همانند احساسی که در روزهای ابری تجربه می کنید، در خانه ماندن در روزهای آفتابی نیز می تواند حالات روحی انسان را تقلیل داده و و توانایی تفکر منطقی را در انسان تضعیف کند که می توان با قرار گرفتن در حرارت مناسب و نوری مشابه نور روز تا اندازه ای از غلبه کردن این حالات روحی جلوگیری کرد.

از سویی دیگر محققان برای توضیح شادی بیشتر انسانها در روزهای آفتابی و حس افسردگی و اندوه در روزهای بارانی دلیلی جدید یافته اند. به گفته محققان بلژیکی نورهای متفاوتی که در روزهای آفتابی یا ابری توسط انسان دریافت می شود، به صورت کاملا مستقیم بر روی مناطقی از مغز که پردازش احساسات را به عهده دارند، تاثیر می گذارد.

با وجود اینکه در گذشته نیز از نوردرمانی برای درمان برخی از اختلالات روحی استفاده شده است اما هنوز درک درستی از چگونگی تاثیر نور بر حالات روحی انسان به دست نیامده است.

به گزارش مهر، به گفته دانشمندان در حالی که سلولهای مخروطی و استوانه ای چشم، نورهای دریافتی را بررسی می کنند، گیرنده سومی نیز وجود دارد که بر روی نورهای خاص به ویژه نور آبی حساس است و می تواند واکنشهای غیر بصری مانند چرخه خواب و هشیاری را در انسان متعادل کند.

محققان دانشگاه "لی یژ" بلژیک با اسکن کردن مغز داوطلبانی که در معرض نورهای آبی و سبز قرار داشتند در حالی که صدایی خشمگین یا خنثی، واژه هایی بی معنی را برای آنها تکرار می کرد دریافتند بخشهایی از مغز که پردازش احساسات را به عهده دارند نسبت به صدای خشمگین بیشتر واکنش نشان می دهند که این میزان نیز با قرار گرفتن فرد تحت تاثیر نور آبی تشدید می شود.

در واقع دانشمندان بلژیکی دریافتند که نور آبی که در روزهای ابری نوری غالب به شمار می رود می توانند حالات روحی را در افراد تشدید کنند.

ایرانیکان جمعه 09 بهمن 1394 زمان : 23:10 نظرات (0)
بازدید : 86

دحو الارض

اعمال شب و روز دحو الارض

4.1. روزه: یکی از آن چهار روز است که در تمام سال بفضیلت روزه ممتاز است.

در روایتی روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود و از برای روزه‏دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و از برای این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل وارد است .

1.تعریف:

در این روز، بخش هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن نمود تا کم کم به شکل ربع مسکون امروزین درآید. مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد مکان کعبه شریف و بیت ا... الحرام بود.

دحو الارض، مطابق با بیست و پنجم ماه ذوالقعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید.

از این روز، بخش هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن نمود تا کم کم به شکل ربع مسکون امروزین درآید. مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد مکان کعبه شریف و بیت ا... الحرام بود.

به نظر برخی از مفسران، آیه 30 سوره نازعات (والارض بعد ذلک دحاها) به همین واقعه اشاره دارد.



2. ذوالقعده؛ ماه حرام

ماه ذوالقعده (یا همان ذیقعده در تلفظ فارسی) اولین ماه از ماه های حرام است. ماه های حرام زمان هایی هستند که جنگ در آنها ممنوع بوده و احکام ویژه ای نیز از جهت شرعی و فقهی دارند.

اما استفاده اخلاقی و تربیتی که از این حکم می توان برد این است که: «اگر جنگ و نزاع میان مردمان در این ماه حرام شده است» حتما منازعه و محاربه با خداوند باید بیشتر مورد نفرت قرار گیرد. لذا شایسته است انسان مومن در این ماه ها بیشتر به فکر باشد تا اندیشه و اعضای او با گناه و معصیت، به مخالفت با خداوند برنخیزد.



3. مناسبت های دیگر این روز:

گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ داده اند که اهمیت آنرا دوچندان نموده اند؛ از جمله:

3.1. میلاد شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام

3.2. میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام

3.3. خروج رسول اکرم |(ص) از مدینه به همراه هزاران حاجی به سوی مکه، به قصد حجة الوداع. در این سفر وجود مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها) و نیز تمامی همسران پیامبر(ص) نیز ایشان را همراهی می کردند.

3.4. در روایتی نیز آمده است که قائم (عج) در همین روز قیام خواهد کرد.



4. اعمال شب و روز دحو الارض

4.1. روزه: یکی از آن چهار روز است که در تمام سال بفضیلت روزه ممتاز است.

در روایتی روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود و از برای روزه‏دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و از برای این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل وارد است .



4.2. نماز: نمازی که در کتب شیعه قمیین روایت شده است.

آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ پس دعا کند و بخواند یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ .



4.3. دعا: خواندن این دعا است که شیخ در مصباح فرموده مستحب است خواندن آن.

اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَی کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَی یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیَاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ انْقِطَاعِ عَمَلِی وَ انْقِضَاءِ أَجَلِی اللَّهُمَّ وَ اذْکُرْنِی عَلَی طُولِ الْبِلَی إِذَا حَلَلْتُ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَی وَ نَسِیَنِیَ النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَی وَ أَحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِکَ وَ اصْطِفَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِیئا مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِی مِنْهُ مَشْرَبا رَوِیّا سَائِغا هَنِیئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِی خَیْرَ زَادٍ وَ أَوْفَی مِیعَادٍ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِیَائِکَ الْمُسْتَأْثِرِینَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِکَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ ارْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِکَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیْتَ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَکَ حَتَّی تَرْضَی وَ یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَی یَدَیْهِ جَدِیدا غَضّا وَ یَمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ یَرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَی جَمِیعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّی نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ [عَلَی مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَیْنَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

منبع:جهان نیوز

ایرانیکان جمعه 09 بهمن 1394 زمان : 23:07 نظرات (0)
بازدید : 142

حدیث محبت و دوستی

حدیث امام علی(ع) فرمودند:
  لا یکون الصدیق صدیقا حتى یحفظ اخاه فى ثلاث:فى نکبته و غیبته و وفاته.


  دوست اگر در سه مورد دوستش را حمایت نکند دوست نیست:در شدت و گرفتارى او ، در غیبت وى و پس از مرگش

(نهج البلاغه)

ایرانیکان جمعه 09 بهمن 1394 زمان : 17:31 نظرات (0)
بازدید : 83

مهدی جان

جانم آمد به لب از دوریه یارم چه کنم؟



روز و شب زار و نزارم چه کنم؟



قابض روح چو خواهد که بگیرد جانم



اگر آن یار نباید به کنارم چه کنم



اگر آن یار نیاید به کنارم چه کنم


اگر آن دلبر جانانه ی دوران از من



دستگیری نکند آخر کارم چه کنم



ای که با یک نظری صد گره را بگشایی



گره ای سخت فتادست به کارم چه کنم

ایرانیکان جمعه 09 بهمن 1394 زمان : 17:29 نظرات (0)

تعداد صفحات : 271

درباره ما
کامپیوتر فیلم دعا ذکر سینما گنج یابی دفینه ازدواج بازی کامپیوتر فال تعبیر خواب شکار فال روزانه خواب کسب درآمد استخدام کسب و کار خانگی مشاغل کسب پول
اطلاعات کاربری