loading...

جذاب ترین ها ، وبلاگ ایرانیکان

بازدید : 106

نشان شیطان پرستان

اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلای آن زیرا تمام خوشی دنیایی است و این خوشی ها خصوصا لذات جنسی پتانسیل لازم را برای کارهای روزانه آماده می کنند و به هر شکلی انجام آنها لازم و ضروری است .

در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .
در ذیل برخی از نمادها که به عنوان نگین انگشتر ، ‌گردنبند ، تصاویر بر روی دست‌بندها ، پیراهن ، شلوار ، کفش ،‌ ادکلن ، ساعت و … درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار می‌گیرد
شیطان پرستی جدید به خدایی اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی کهن نماد ( archetype ) می داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود .
شیطان در این اعتقاد خرافی و گمراه آمیز نماد نیروی تاریکی طبیعت ، طبیعت شهوانی ، مرگ ، بهترین نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.
این اعتقاد دارای شاخه های متعددی است اما می توان گفت جز یکی دو نوع آن همگی دارای اصول زیر می باشند:
Atheism - : خدایی در شیطان پرستی وجود ندارد.
Not dualistic - : روح و جسم غیرقابل دیدن هستند و هیچ جنگی بین عالم خیر و شر وجود ندارد.
Autodeists - : خود پرستی ، خدایی جز خود انسان وجود ندارد و هر انسانی خود یک خداست.
Materialistic - : اعتقاد به اصالت ماده
- وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدایی است .
- ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبی که اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارند.
- عدم پرستش شیطان زیرا شیطان جسم نیست و وجود خارجی ندارد.
- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلای آن زیرا تمام خوشی دنیایی است و این خوشی ها خصوصا لذات جنسی پتانسیل لازم را برای کارهای روزانه آماده می کنند و به هر شکلی انجام آنها لازم و ضروری است .
در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .
در ذیل برخی از نمادها که به عنوان نگین انگشتر ، ‌گردنبند ، تصاویر بر روی دست‌بندها ، پیراهن ، شلوار ، کفش ،‌ ادکلن ، ساعت و … درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار می‌گیرد

 

اگر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطان‌گرایی به همراه دایره حذف کنیم ، آن وقت یک ستاره پنج‌ضلعی بر جای می‌ماند که همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی می‌ماند .

 


این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینکه انواع آن گاه پنج‌ضلعی وارونه (snvertedpentagram ) یا دیو (Buphomet ) و به شکل در میان نمادهای شیطان‌پرستان به چشم می‌خورد .


برخی از شیطان‌گرایان محدوده جغرافیایی « تحت سلطه » این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطان‌گرایی را در نقشه ذیل توصیف می‌نمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)
درمیان پنتاگرا‌های قبلی تصویر سر یک بز تعبیه شده است که اقدامی ضد مسیحی ، ‌به این معناست که مسیحیان معتقدند که مسیح همچون یک بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینکه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره می‌دانند این آرم را انتخاب کرده‌اند.

۶۶۶: یک سمبل با عنوان « شماره تلفن شیطان » توسط گروه‌های هوی متال وارد ایران اسلامی شده اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطان‌پرستان تلقی می‌شود و براساس مکاشافات ۱۳:۱۸ « … پس هر کس حکمت دارد عدد وحش را بشمارد ،زیرا که عدد انسان است و عددش ۶۶۶ است . » از سال‌ها پیش تاکنون این عدد با اشکال مختلف بر روی دیوارهای شهرهای بزرگ کشور مشاهده می‌شد .

صلیب وارونه (upside down cross ) : این نماد و حکایت از « وارونه شدن مسیحیت دارد » و عمدتا استهزا و سخره گرفتن این دین است . صلیب وارونه در گردن بندهای بسیاری مشاهده شده و خواننده‌های راک انواع مختلف آنرا به همراه دارند .

نماد صلیب شکسته یا چرخ خورشید (swastika or sun wheelc) : چرخ خورشید یک نماد باستانی است که در برخی فرهنگ‌های دینی همچون کتیبه‌های بر جای مانده از بودایی‌ها و مقبره‌های سلتی و یونانی دیده شده‌است .
لازم به توضیح است این علامت سال‌ها بعد توسط هیتلر به کار رفت ،‌ لکن برخی با هدف به سخره گرفتن مسیحیت این سمبل را وارد شیطان‌پرستی کردند .

 

چشمی در حال نگاه به همه جا (All seeing Eye) : چشم در برخی نمادهای روشنفکری نیز به کار می‌رود . اما شیطان‌پرستی اعتقاد دارند چشم در بالای هرم « ‌چشم شیطان » است و « بر همه جا نظارت و اشراف دارد » .
این علامت در پیشگویی ،‌ جادوگری ، نفرین‌گری و کنترل‌های مخصوص جادوگری مورد استفاده قرار می‌گیرد .گفتنی است این نماد بر روی دلار آمریکایی به کار رفته است .

این نمادها به انگلیسی (Ankh) انشاء‌می‌شود و سمبل شهوت‌رانی و باروری است .
این نمادها به معنای روح شهوت زنان نیز تعبیر می‌شود . امروزه نماد “ فمنیسم “ در واقع یک نماد برداشت شده دقیقا از سمبل‌های شیطانی است .

 
پرچم رژیم صهیونیستی : قابل توجه جدی است که رژیم صهیونیستی علاوه بر حمایت‌های آشکار و پنهان ،حتی از قرار گرفتن نماد رسمی کشور نامشروعش در کانون علائم شیطان‌گرایان نیز پرهیز ندارد .

 

ضد عدالت (Anti justice) : با توجه به اینکه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار می آمده است شیطان‌پرستان تبر رو به پایین را با عنوان نماد ضد عدالت در راه پیمودن مسیر تاریک انتخاب کرده‌اند .
همچنین گفتنی است که فمنیست‌ها از دو تبر رو به بالا به معنی مادر‌سالاری باستانی استفاده می‌نمودند.

سر بز (Goat Head) : بز شاخدار ، ‌بز مندس mendes (همان ba”al بعل خدای باروی مصر باستان) ، ‌بافومت ، خدای جادو ، scapegoat (بز طلیعه یا قربانی) این یکی از راه‌های شیطان‌پرستان برای مسخره کردن مسیح است زیرا گفته می‌شود که مسیح مانند بره‌‌ای برای گناهان بشر کشته شد . همانطور که در توضیح نمادهای اول اشاره شد ،‌این نماد تصویر کاملی است از بز قرار گرفته در نماد پنتاگرام .

هرج و مرج (Anarchy) : این نماد به معنای از بین بردن تمام قوانین است و دلالت بر این امر دارد که « هر چه تخریب کننده است تو انجام بده » این نماد عمدتا مورد استفاده گروه‌های هوی‌متال است .

منبع:شیعه نیوز

ایرانیکان دوشنبه 28 دی 1394 زمان : 19:33 نظرات (0)
بازدید : 1035

نشانه نعل اسب و سم اسب در گنج و دفینه یابی

نعل و سم است یکی از نشانه های مهم در گنج یابی و از ابزارهای هدایتگر گنج یاب در مسیر دفینه یابی است. منتهی یک ایراد خاص که در علائم سم اسب با سایر نشانه ها وجود دارد شباهت و تداخل آن با سایر علائم است و باید گنج یاب به این نکته توجه کند.

نشانه نعل اسب و سم اسب

: نعل اسب

تشخیص صحیح نعل اسب نیاز به دقت زیاد دارد ، چرا که خیلی ها آن را عوضی می گیرند. نعل اسب باید سوراخ میخ کاری روی آن نمایان باشد و اگر نباشد علامت نعل نیست بلکه علامت تونل است و یا حرف امگا از حروف یونانی است که در جای خود توضیح مفصلی دارد. تعداد نقطه ها (سوراخ ها) در نعل اسب نشان دهنده میزان فاصله وعمق دفینه است

 نشانه نعل اسب و سم اسب

:سم اسب

در جایی که سم اسب وجود دارد ، چهار قدم به سمت جلو بروید و زمین را بکاوید. توجه داشته باشید که دفینه آن بسیار نزدیک است و عمق زیادی ندارد

حال برای خواندن ادامه مطلب و کسب اطلاعات بیشتر می توانید با تهیه و خرید کتاب از فروشگاه ایرانیکان، به این امر دست یابید

 مفهوم آثار و علائم باستانی ,جای پای اسب , دفینه , علامت دفینه نعل اسب , نشانه دفینه نعل , نشانه سم اسب , نشانه نعل اسب , گنج , گنج سم اسب ,

ایرانیکان دوشنبه 28 دی 1394 زمان : 19:30 نظرات (0)
بازدید : 461

علامت های پیکان یا تیر در دفینه

در ارسالهای قبلی وبلاگ ایرانیکان علامت منقطع پیکان یا فلش را در راهنمایی گنج یابی به مسیر دفینه و زیرخاکی شرح دادیم در اینجا و در ادامه مبحث پیکان و تیر ، به جنبه های مختلف و نیز سمت های متعدد آن در هدایت گنج یاب به مسیر دفینه توجه داشت ظرافت کار در توجه خاص به تمام جهات پیکان است.

علامت پیکان یا تیر

این علامت جهت را نشان می دهد و علامت آخر و تمام کننده نیست. مسیری را که باید بروید را نشان می دهد علامت پیکان را با دقت با ید بررسی کرد از کوچکترین تفاوتی نباید چشم پوشی کرد. به نظر برخی کارشناسان ۱۷ و یا ۷۰ قدم جلوی پیکان می تواند دفینه باشد

شما تیر را اندازه گیری کنید و هر سانتیمتر را یک ارج (۶۸ سانتیمتر) در نظر بگیرید و به جلو بروید . دو ساق جلوی پیکان را اندازه گیری کنید ساقی را که کوتاه تر است ملاک کار بوده و به ازاء هر سانتیمتر ، یک قد م به جهت ساق بلند تر می روید :شکل ۲

در حالتی دیگر ساق سمت چپ پیکان اندازه گیری می شود . هر یک سانتیمتر را یک قدم حساب کنید و به سمت همان ساق حرکت نمایید: شکل ۳

و یا ساق سمت راست پیکان اندازه گیری می شود هر یک سانتیمتر را یک قدم حساب کنید و به سمت همان ساق به جلو بروید:شکل ۴

و حالت آخر اگر ساق های پیکان باهم مساوی باشد ۷۰ قدم به عقب بروید و آنجا را بررسی نمایید :شکل ۱

مفهوم آثار , علائم باستانی ,علامت گنج , مفهوم نشانه های دفینه , نسخه گنج ,زیر خاکی , نشانه تیر , نشانه دفینه , نشانه پیکان

ایرانیکان دوشنبه 28 دی 1394 زمان : 19:24 نظرات (0)
بازدید : 741

علامت اردک و غاز در دفینه یابی

حیوانات با توجه به شکل و نیز حالتی که نقش بستند نشانه و علامت دفینه و گنج می تواند البته هر حیوانی اینگونه نیست و زمانی می تواند علامت گمراه کننده در کاوش گنج باشد لذا باید به این نکته توجه داشت . یکی از نشانه های دفینه ، اردک و یا می باشد که با توجه به حالتش در دفینه یابی کاربرد دارد .

نشانه اردک یا غاز در گنج یابی

بعد از تحقیقات زیاد به این نتیجه رسیدیم که علامت غاز و یا اردک با نوک به گنج اشاره می کند. در حالت عادی دم غاز یا اردک باید به سمت عقب باشد اگر دم به زمین نگاه می کند پیشنهاد می کنیم که در این صورت هر دو طرف نوک و دم را با دقت زیاد بررسی کنید. اگر در حالت خوردن دانه باشد آنجا یک انبار می باشد و به سمت نوک را بکاوید

مفهوم آثار , علائم باستانی ,علامت اردک, غاز , نشانه اردک , نشانه غاز , نشانه های دفینه

ایرانیکان دوشنبه 28 دی 1394 زمان : 16:47 نظرات (0)
بازدید : 287

نشانه شمشیر و قمه در دفینه یابی

در گنج یابی و کاوش دفینه نشانه شمشیر با توجه به کوتاهی (قمه)و بلندی آن و همچنین سمت و سویی را که نشان می دهد مشخص می کند لذا در گنج یابی حالت، اندازه و نوع ،مسیر و نیز کیفیت مال اعم از دزدی یا راهزنان باشد را هم باید توجه کرد.

علامت شمشیر در دفینه یابی

اگر اندازه شمشیر کوتاه باشد مسافت نزدیک و اگر اندازه شمشیر بلند باشد مسافت دورتر را بررسی کنید. شمشیر در عین حال مسیر را هم نشان می دهد و علامت آخر نیست دنبال نشانه دوم باشید. کجی نوک شمشیر و دسته شمشیر می تواند جهت را نشان بدهد

معمولاً علامت گنج راهزنان است ولی برای دفینه حاکمان و سرداران نیز از آن استفاده شده است

مفهوم آثار ,علائم باستانی , ایران ,سرزمین گنج های پنهان , رمزگشایی علائم , زیرخاکی , عتیقه , علایم دفینه , نشانه گنج ,

ایرانیکان دوشنبه 28 دی 1394 زمان : 15:31 نظرات (0)
بازدید : 69
تاریخچه طلا و گنج طلا
طلا یک کالای خاص و منحصر به فرد است زیرا تنها کالائی است که بیشتر برای اندوختن تولید می شود تا برای مصرف. همه کالاهای دیگر تولید می شوند برای اینکه مصرف شوند. می توان به جرات گفت که همه طلائی که در طول تاریخ تولید شده روی سطح زمین و در خزانه های دولتها و بانکها، گاوصندوق های طلا فروشان و صندوقچه های خانم ها انبار شده است!
فراموش نکنید که طلا یک عنصر کمیاب است.
طلا فلزی است نرم ، براق ، زرد رنگ ، چکش خوار ، قابل انعطاف (سه ظرفینتی و یک ظرفیتی) و فلز واسطه که با بیشتر عناصر شیمیایی واکنش ندارد و تنها بوسیله کلر و تیزاب سلطانی (آمیزه ای از اسید نیتریک و اسید هیدروکلریک) مورد حمله قرار می گیرد
 

این فلز عمدتا” به شکل آزاد و بصورت تکه هایی در سنگها و رسوبهای آبرفتی وجود دارد و یکی از فلزات ضرب سکه می باشد. طلا در بسیاری از کشورها بعنوان معیار ارزش پول بکار می رود. همچنین در جواهرات ، دندانپزشکی و الکترونیک مورد استفاده قرار می گیرد.
اما به راستی از چه زمانی این عنصر شیمیایی نزد مردم به ارزشی دست یافت که تغییری هرچند کوچک درقیمت یک انس آن کلیه بازارهای جهانی را تحت تاثیرقرار می دهد؟
● دلایل ارزشمندی طلا
به گزارش بانکی دات آی آر Gold(طلا) از اسم گوتیک Gult گرفته شده است. این فلز از قدیمی ترین فلزات شناخته شده است که مورد استفاده قرارگرفته است، زیرا به سادگی شکل پذیر می باشد. هندی ها اولین بار در کتاب مقدسشان(۴۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح) به طلا اشاره کرده اند.
قدیمی ترین معدن طلا(۴۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح) در بین النهرین، در خاورمیانه و مربوط به سومریان بوده است. یافته ها نشان می دهد بین سال های۲۶۵۴ تا ۲۶۸۵ قبل از میلاد در آبیدوس(Abydos) و نگده(Nagada) مصر، زرگری مرسوم بوده است. این زمان به پیش از تاریخ استفاده از نقره برمی گردد. در این زمان استفاده از طلا در جواهرسازی و تزئینات، بجز برای فرعونیان، خانواده آن ها، کاهنین و مقامات بلند پایه ممنوع بود. براساس اطلاعات محلی در مصر، طلا برای اولین بار در نیل آبی و معادن خاص گزارش شده که به سال ۲۲۰۰ قبل از میلاد برمی گردد(O.Medenbach,H.Wilk۱۹۸۶).
زمان زیادی است که طلا یکی از گراقیمت ترین فلزات به حساب آمده و قیمت آن در تاریخ معیاربسیاری از پولهای رایج می باشد( تحت عنوان پایه طلا شناخته می شود).از طلا بعنوان نمادی برای پاکی،ارزش،سلطنت و مخصوصا” نقشهایی که ترکیبی از این ویژگیها است استفاده می شود.
در طول تاریخ از  طلا برای پشتیبانی پول و در سیستمی تحت عنوان پایه طلا استفاده می شد که در این سیستم یک واحد از پول رایج معادل مقدار معینی طلا بود.
گاهی اوقات مالکیت طلا به خاطر نقشی که بعنوان پشتوانه پول دارد محدود ویا ممنوع می شود.
چون طلا مدت زمان بسیار طولانی ارزش خود را حفظ کرده است ، بعنوان یک سرمایه گذاری مشهود اغلب به صورت بخشی از یک سهام نگهداری می شود. چون طلا ارزش خود را حتی هنگامیکه پول بی پشتوانه بی ارزش می شود حفظ می کند،بنابراین مخصوصا” در زمان ناتوانی یا تورم شدید مورد نیاز می گردد. اگرچه این عنصر شیمایی در صنعت و هنر بسیار مهم است ،مزیت منحصر به فردی نسبت به تمامی کالاها دارد و آن حفظ ارزش خود در دراز مدت می باشد.
● تاریخچه صنعت  طلا سازی در ایران
از آنجائیکه کشور ایـران از لـحاظ جغرافیایی بر روی کمربند معدنی جهان قـرار دارد و از ذخائــر عظیم فلـزات وکانی های با ارزش برخــوردار است. بنابر این از نقـطه نظر تاریــخی همین موضوع موجبـات گسترش دانش وصنعت فلــز کاری از ایـــران به سایــر منــاطق جهــان رافراهم ساخته ، بطوری کــه ساکنین مصر، بابل ،هندوجیحون باتمام پیشرفتهایی که در عصر خود داشتند نتوانستند در این زمینه بر ایرانیان پیشی بگیرند .صنعت طلا وجواهر وساخت وتولید زیور آلات ومصنوعات فلزات قیمتی ایـران در این رابطه سرآمد کشورهای جهان است.
آثار هنری بسیار ارزشمند وگرانبها ئی که امروزه مــوزه های معتبر داخلی وخارجی ومجموعه های خصوصی کلکسیونر های معروف دنیا رادر سراسر جهان زینت بخشیده است بیانگر این حقیقت میباشد که طلا وجواهرسازان ایرانی در ادوار مختلف تاریخی چه پیش از اسلام و چه بعد از آن در ساختن اشیاء، تزئینی وزیور آلات گرانبها از مهارت خارق الـعاده ای برخوردار بوده اند وامروزه هر بیننده ای که آنها در موزه های معروف بین المللی مشاهده مینماید خلاقیت وتوانمندی حیرت برانگیزسازندگان ایرانی این اشیاء راتحسین می کند.مجسمه مشــهور بز بالـدار جام طلای افسـانه زندگی ، جام طلای مارلیک ودهها اثر تاریخی دیگر اصیل ترین اسناد تـاریخ فرهنگی وهنری صنعتگران ایرانی در گذر گاه زمان وکارنامه درخشان پیشینیان ما بشمار میروند.
همـچنین باید اشاره کرد که در دوره هخــامنشیان برای اولین بار در جهان سکه طلا توسط داریــوش کبیر در ایــران ضرب گردید که به آن داریــک گفته میشود.در عصر ساسانیان نیز مصرف طـلا در ایــران فراوان بود.براساس نوشته های مورخین سرشناسی نظیر ویل دورانت،گیرشمن ،شاردن ودیگران در ادوار مختلف تاریخی فعـالیتهای تولیدی وبـازرگانی مصنوعات طلا وجـواهـر وسنگــها ومــواد طــبیعی قیمتی رونق فـراوانی داشته است وطبقه اشراف وثروتمندان جامعـه عموما از وسـایل واشیاء زینتی گرانبهائی که از طلا .وجواهرات ساخته شده بود استفاده میکردند. ازشکوه وعظمت دست ساخته های هنری ایـرانیان در روزگاران هخــامنشی وساسانی هرچه گفته شود کم است .پادشاهان این سلسله نظـیر هرمز اول ،خسرو دوم چنان بـه ساخت زیور آلات اشرافی وبویژه تاج وتخت پادشاهی توجه داشتند که حیرت مـورخین را برانگیختـه است.تئوفیلاکتوس مورخ بیزانسی وثعالبی مورخ عرب در وصف تاج وتخت پادشاهان مذکور مـطالبی نگاشته اند واعتراف کرده اند که طلا وجواهر سازان ایــرانی در عصر خود همواره شـهره آفــاق بـوده اند.
با گام نهادن به قرن بیستم صنعت طلا جــواهر سازی ایران وارد عصــر جدیدی شد.زیرا به تدریج لباسهای ایـــرانیان از حالت سنتی گذشته خــارج گردید ودر اثر افزایش رفت وآمـد های مردم ایـران بویژه با اروپائیان تاحدود زیادی صنعت طلا وجواهر سازی هم تحــت تاثیر قرار گرفت وسبک های جـدیدی در تولیـــد مصنوعات مردم پسند بـــکار گرفته شد .البته در تاریخ ایــــران پس از استقرار سـلسله پهلوی نیز تزئینات شــاهی نــظیر تاج جدید چــوگان جدید وجامه های جدید وغیره ساخته شد که هم اکنون در موزه جواهــرات بانــک مرکزی نگهداری میشود.

حقایقی راجع به طلا


-  طلا یک کالای خاص و منحصر به فرد است.
طلا یک کالای خاص و منحصر به فرد است زیرا تنها کالائی است که بیشتر برای اندوختن تولید می شود تا برای مصرف. همه کالاهای دیگر تولید می شوند برای اینکه مصرف شوند. می توان به جرات گفت که همه طلائی که در طول تاریخ تولید شده روی سطح زمین و در خزانه های دولتها و بانکها، گاوصندوق های طلا فروشان و صندوقچه های خانم ها انبار شده است!
فراموش نکنید که طلا یک عنصر کمیاب است.
همه طلای موجود روی سطح کره زمین حدود ۱۵۵ هزار تن است که اگر همه آن را یکجا انبار کنند حجم آن کمتر از ۳٫۵ استخر استاندارد می باشد و جالب است بدانید که تولید آهن یک روز جهان معدل بیست برابر کل طلای تولید شده در طول تاریخ است!
- عرضه  طلا در جهان مساوی با حجم طلای موجود روی سطح کره زمین است.
طلا چون انبار می شود و نه مصرف، و استخراج آن بسیار کند می باشد، عرضه آن در واقع همان ذخیره موجود است. این حقیقت مبانی تحلیل قیمت آن را به طور بنیادی مختلف ساخته است.
البته قیمت  طلا به عرضه و تقاضای آن مسلما بستگی دارد ولی عرضه آن استخراجش (که حدودا ۱٫۷ درصد به حجم طلای روی سطح زمین می افزاید) نیست بلکه موجودی آن است. نه تنها تولید کند آن علت این واقعیت است بلکه این مطلب نیز که یک گرم طلائی که امروز استخراج می شود با یک گرم طلائی که چند هزار سال قبل توسط قوم اینکا در پرو استخراج شده بود دارای یک ارزش می باشند. (صرف نظر از مسئله عتیقه بودن)
به طور خلاصه تولید و استخراج  طلا بسیار کند و در نتیجه عرضع آن تقریبا ثابت است. پس عامل بنیادی موثر بر قیمت آن در واقع تقاضا می باشد. فراموش نکنیم که جمعیت جهان با سرعتی زیاد و شتابدار رو به افزایش است و نیمی از آن خانم ها هستند!
اگرچه بعضا گفته می شود که تقاضا برای طلا عمدتا از سوی طلا سازان است ولی این باور چندان دقیق نیست. همانطور که یک خیابان با آسفالت خیس دلیل بر بارش باران نیست قیمت طلا هم متکی به تقاضای طلا سازان و طلا فروشان نمی باشد. نکته مهم شکلی که به طلا میدهند نیست بلکه انبار شدن آنست. بیشتر طلای زینتی از خلوص بالا برخوردار است زیرا آنرا بیشتر به دلیل ارزشش می خرند تا به عنوان زیور.
به همین علت قیمت طلا (یا دقیق تر بگوئیم این پول) به ارزش مالی آن و قدرت بی نظیرش در تبدیل شدن به هر پولی وابسته است که اغلب باز هم به اشتباه به آن تقاضا از سود سرمایه گزاران اطلاق شده است. با توجه به حقایق فوق می توان گفت که حدود ۸۰ در صد طلای جهان به علت قابلیت بی نظیر تبدیلش به پول نگهداری می شود و نه به عنوان زیور آلات و یا دلائل دیگر.
-  طلا پول است.
این مطبلی است که نیاز به توضیح بیشتری ندارد ولی گزاف نیست اگر بگوئیم که طلا در زمانه ما حتی از پول هم بهتر است. دلائل مختلفی را برای این امر می توان ذکر کرد از جمله اینکه طلا را دولت ها نمی توانند مانند اسکناس چاپ کرده و از ارزش آن بکاهند. دلیل دیگر آن حجم عظیم بدهی های کشور های بزرگ (آمریکا بزرگترین بدهکار جهان است) و پنهان کاری های این دولت ها با استفاده از قرارداد های مالی پیچیده است که بر ارزش واقعی ارز این کشور ها موثر است و ما قدرت و اطلاعات کافی برای آگاهی از چنین مسائلی نداریم در حالی که طلا از چنین بازی های مالی مبرا است. شاید بتوان گفت که طلا تنها “پول سالم” دنیا است.
- طلا جانشین شایسته دلار آمریکاست.
دلار آمریکا ثابت کرده است که پول قابل اعتمادی نیست و در حال از دست دادن موقعیت خود به عنوان ذخیره ارزی اصلی در جهان می باشد. دلار های جدیدی که چاپ می شوند صرف پرداخت بدهی های نجومی آمریکا و تسکین کسری عظیم بودجه و تراز واردات و صادرات و سایر کسری های عمومی و خصوصی دیگر این بزرگترین اقتصاد مواجه با مشکلات عدیده دنیا می شوند. همین مطلب باعث افت قدرت خرید پول (یکی از آنها دلار آمریکا) شده که دلیل دیگری برای برتری طلا بر پول و بخصوص دلار آمریکا است.
زمانی که می گفتند “دلار آمریکا به خوبی  طلا است” سپری شده است. قبل از سال ۱۹۷۱ ارزش دلار بر اساس واحد وزن طلا بود که به آن “نظام استاندارد طلا” می گفتند. تحت این نظام، دلار و طلا با نسبت ثابتی قابل تبدیل به یکدیگر بودند. ولی این نظام در آگوست ۱۹۷۱ پایان یافت. اگر با همان نظام به ارزش دلار بنگریم، از آن تاریخ تا کنون دلار بیش از ۹۰% قدرت خرید خود را از دست داده است.
با این وجود دلار هنوز به عنوان متداولترین ارز معامله می شود. علت این امر هم همان نیروهائی هستند که سعی در برگرداندن اذهان عمومی از ارزش طلا دارند. تبلیغات فدرال رزرو آمریکا به نفع دلار و بر ضد طلا با هدف نجات دلار و و معذفی آن به عنوان یک ارز قابل اعتماد است. در نتیجه باید گفت که بر خلاف زمانی که نظام استاندارد طلا بر دلار حاکم بود و این دو عملا یکی بودند، امروز رقیب یکدیگر محسوب می شوند. در حقیقت طلا بزرگترین رقیب دلار است. این دو بر سر مشتریان خود که سرمایه شان را به یکی از این دو فرم نگهداری می کنند با هم رقابت می کنند و این تقاضا برای طلا و دلار است که نرخ تبدیل این دو به یکدیگر یا همان چیزی که ما “قیمت طلا” می نامیم را تعیین می کند.
افزایش گاه به گاه نرخ بهره دلار نیز با هدف جذابتر کردن آن برای سرمایه گزار و تقویت آن در رقابت با  طلا است. ولی دقت کنید که این “نرخ بهره حقیقی” است که اهمیت دارد. نرخ بهره حقیقی یک پول بعد از محاسبه تورم (از ارزش افتادن آن) و اعمال این تعدیل بر نرخ بهره به دست می آید. مثلا اگر نرخ بهره یک پول ۱۵ % در سال باشد و نرخ تورم ۲۰% در این صورت با نگهداری سرمایه خود به فرم این ارز، نه تنها سود نکرده بلکه بخشی از سرمایه خود را هم از دست داده اید! درست است که در پایان سال ۱۵% به پولتان اضافه شده (که احتمالا این بهره را ماهانه دریافت کرده و خرج کرده اید) ولی ارزش و قدرت خرید پولی که در بانک گذاشته اید ۲۰% کمتر شده است که از سود دریافت شده بزرگتر است. در هنگامی که فدرال رزرو نرخ بهره دلار را به هر دلیل ثابت نگه می دارد و یا آنرا کاهش می دهد، انتظار رشد قیمت طلا را داشته باشید.
- طلا قدرت خرید خود را حفظ می کند.
این حرف که طلا قدرت خرید خود را حفظ می کند درست معادل آنست که بگوئیم دلار قدرت خرید خود را از دست می دهد. این مطلب به طور عمومی برای همه پولهای جهان صادق است. بهترین راه درک این حرف مقایسسه قیمت کالاها بر حسب مبادله آنها با دلار و طلا است. به نمودار زیر دقت فرمائید.
این چارت قیمت یک بشکه نفت خام را بر حسب دلار و بر حسب یک گرم طلا از سال ۱۹۴۵ تا سال ۲۰۰۷ را با هم مقایسه کرده است. در طول این مدت قیمت نفت خام در برابر دلار بیش از ۶٫۵ برابر شده در حالی که بر حسب یک گرم طلا تقریبا ثابت مانده است!
- قیمت  طلا را مارکت (بازار) تعیین می کند.
قیمت طلا از ارزش آن برای سرمایه گزاری منشا می گیرد نه از بانک های مرکزی. قیمت  طلا در بازار تعیین می شود علیرغم تاثیر هائی که بانک های مرکزی می توانند برای مدتی کوتاه مدت ممکن است بتوانند روی آن داشته باشند. فدرال رزرو و بانک مرکزی آمریکا آنچه را می خواهند شما بشنوید به شما می گویند و نه واقعیت را. ]نها سعی دارند شما را بر این باور غلط نگه دارند که قیمت طلا تحت کنترل آنان است تا دلار را قوی نگه دارند. ولی واقعیت چیز دیگری است. قیمت طلا در بازار تعیین می شود، درست مثل قیمت یک تابلوی کمال الملک و یا قیمت قرص نان.
بانک های مرکزی غرب در قیمت طلا مانند قیمت هر چیز دیگر مداخله می کنند. دلیل مداخله آنان در قیمت طلا ساده است. با پائین نگه داشتن قیمت طلا سعی در تقویت دلار دارند. با این کار آنان سعی دارند بر این باور دامن بزنند که دلار کماکان بهترین ذخیره ارزی جهان است در حالی که اینطور نیست.
قیمت طلا نشانگر میزان کنترل مناسب و یا غیر صحیح اقتصاد آمریکا و میزان تورم است. سعی در پائین نگه داشتن مصنوعی قیمت طلا در جهت خوشنود نمودن سیاستمداران آمریکا و با هزینه پرداخت کنندگان مالیت (مردم آمریکا) است.
گفتیم که بانک مرکزی آمریکا و فدرال رزرو می توانند در قیمت طلا به طور مصنوعی مداخله کنند ولی قدرت مداخله آنها رو به کاهش است. بانک های مرکزی غرب مجبور بوده اند برای جبران کسری بودجه مقادیر قابل توجهی از طلای موجود در خزانه های خود را به فروش برسانند. بعد از پایان جنگ جهانی دوم، حدود ۶۸% طلای جهان در خزانه های بانک های مرکزی انبار بود. امروز این عدد در حدود ۱۰% است.
با در دست داشتن مقدار کمتری طلا قدرت کنترل بانک های مرکزی کاهش یافته است و آنها دیگر قدرت سابق خود را برای اعمال کنترل روی قیمت طلا به تدریج در حال کاهش دیده اند.
- قیمت  طلا در دراز مدت افزایش خواهد یافت.
قیمت طلا از سال ۲۰۰۱ مجددا شروع به افزایش چشمگیر کرده است و هر چه کشورهای غرب بیشتر با مشکلات اقتصادی مواجه می شوند قیمت آن بالاتر هم خواهد رفت.چقدر بالاتر؟ هیچکس نمی توند جواب دقیق و ۱۰۰% درستی به این سئوال بدهد زیرا در بازار مالی نیز همانند دنیای ذرات بنیادی در فیزیک اصل عدم قطعیت حاکم است.
یکی از صاحبنظران در مورد قیمت طلا در مصاحبه ای که در سال ۲۰۰۳ ثبت شده است قیمت طلا را در مدت ۱۰ الی ۱۲ سال رسیدن به ۸۰۰۰$ پیشبینی کرده بود. ایشان امروز می گویند: قبل از آنکه این قیمت را غیر قابل تصور بخوانید به ابن مطلب توجه کنید کالائی که در دهه ۷۰ با یک دلار می توانستید بخرید در این دهه باید ۱۰$ برای آن بپردازید و قیمت طلا از دهه ۷۰ تا دهه ۸۰ از از ۳۵$ به ۸۰۰$ رسید. من اعتقاد دارم که گذشته خود را تکرار می کند و با توجه به تورم ۱۰ برابری که در مورد دلار اتفاق افتاده است، یک محاسبه ریاضی ساده رشد قیمت طلا در عرض چند سال آینده به ۸۰۰۰$ را کاملا محتمل به شما نشان خواهد داد.
لین احتمال که طلا حتی به چنین برابری برسد با توجه به تورم شدید در جهان و از ارزش افتادن دلار وجود دارد. هرگز قدرت بانک های مرکزی در کاهش ارزش یک ارز با چاپ اسکناس را دست کم نگیرید. به عبارت دیگر این طلا نیست که گران می شود. به نمودار بالا یکبار دیگر نگاه کنید. طلا همانقدر نفت می تواند بخرد که ۶۰ سال پیش می توانست. این پول است که در حال از دست دادن ارزش خود است.

 ارز , براق , حجم طلا , زرد رنگ , طلا , طلا فروشان , عنصر شیمیایی , فلز , فلز واسطه , قابل انعطاف , قیمت طلا , نرم , چکش خوار , گاوصندوق , یک گرم طلا ,

ایرانیکان دوشنبه 28 دی 1394 زمان : 15:24 نظرات (0)
بازدید : 196

نشانه جوغن

یکی از علائم و نشانه های مهم در گنج یابی، شناخت علامت جوغن یا جوغان در سنگ متحرک می باشد که با بررسی آنها به نشانه های مختلف از جمله قبر می رسید در اینجا قصد داریم تا علامت جوغن را تشریع کنم:

نشانه جوغن در سنگ متحرک

اگر چندین جوغن بر روی یک سنگ یا صخره متحرک دیدید . مثل سنگی در زمین کشاورزی یا بیابان که قابل حرکت باشد نشانه چندین قبر است که در همان حوالی موجود است قبرها را مثل شکل بالا پیدا می کنید و بعد از پیدا کردن اولین قبر بقیه قبرها رو به عقب هستند برای پیدا کردن فاصله بین قبرها نیز باید فاصله بین جوغن ها را اندازه گیری کرده و هر یک سانتیمتر را یک متر محاسبه کنید

——————————–

نشانه جوغن در سنگ متحرک

اگر یک جوغن روی یک صخره دیدید که یک خط به آن جوغن وصل بود نشانه قبر یک فرد بلند مرتبه است . فاصله بین نشانه تا قبر را مثل شکل بالا محاسبه می کنیم

 مفهوم آثار ,علائم باستانی , علامت جوغن, جوغان ,گنج یابی ,دفینه, زیرخاکی ,عتیقه

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 22:50 نظرات (0)
بازدید : 73

زندگینامه فاطمه زهرا (س)

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: "پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس "از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید." و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا "تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند."


فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

ولادت

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3- امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد.

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..."

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

سخنان فاطمه

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): "من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته"

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: "هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد."

2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: "فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه" انما یخشی الله من عباده العلماء."

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: "پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس "از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید." و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا "تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند."

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 22:38 نظرات (0)
بازدید : 69

زندگینامه امام علي (ع)

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تا سه‌ سالگى‌ نزد پدر و مادرش‌ بسر برد و از آنجا كه‌ خداوند مى‌خواست‌ ايشان‌ به‌ كمالات‌ بيشترى‌ نائل‌ آيد ، پيامبر اكرم‌ ( ص‌ ) وى‌ را از بدو تولد تحت‌ تربيت‌ غير مستقيم‌ خود قرار داد .
تا آنكه‌ ، خشكسالى‌ عجيبى‌ در مكه‌ واقع‌ شد . ابوطالب‌ عموى‌ پيامبر ، با چند فرزند با هزينه‌ سنگين‌ زندگى‌ روبرو شد . رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) با مشورت‌ عموى‌ خود عباس‌ توافق‌ كردند كه‌ هر يك‌ از آنان‌ فرزندى‌ از ابوطالب‌ را به‌ نزد خود ببرند تا گشايشى‌ در كار ابوطالب‌ باشد . عباس‌ ، جعفر را و پيامبر ( ص‌ ) ، ( 5 ) على‌ ( ع‌ ) را به‌ خانه‌ خود بردند .
به‌ اين‌ طريق‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) به‌ طور كامل‌ در كنار پيامبر قرار گرفت‌ . على‌ ( ع‌ ) آنچنان‌ با پيامبر ( ص‌ ) همراه‌ بود ، حتى‌ هرگاه‌ پيامبر از شهر ( 6 )خارج‌ مى‌شد و به‌ كوه‌ و بيابان‌ مى‌رفت‌ او را نيز همراه‌ خود مى‌برد .


مقدمه‌
تمام‌ انسانها در زندگى‌ خويش‌ از فراز و نشيب‌ برخوردارند و با مشكلات‌ مختلفى‌ مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشكل‌ دچار ضعف‌ و ناتوانى‌ مى‌گردند  و سعى‌ مى‌كنند با كمك‌ و راهنمايى‌ درد آشنايان‌ خود را از مهلكه‌ نجات‌ دهند و با يافتن‌ " الگوها " در هر زمينه‌اى‌ ، و سپس‌ تبعيت‌ از آن‌ ، وظ‌ايف‌ خويشتن‌ را بخوبى‌ انجام‌ دهند و مشكلات‌ و دردهاى‌ خويش‌ را تسكين‌ بخشند .
يكى‌ از اين‌ اسوه‌ها پيامبراكرم‌ ( ص‌ ) است‌ كه‌ قرآن‌ مجيد هم‌ اين‌ حضرت‌ را ( 1 ) به‌ همين‌ نام‌ معرفى‌ مى‌فرمايد .بجز رسول‌ خدا ( ص‌ ) اگر به‌ دنبال‌ " الگوى‌ " ديگر و جانشين‌ براى‌ آن‌ حضرت‌
باشيم‌ ، به‌ پيشواى‌ بزرگى‌ همچون‌ مولاى‌ متقيان‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) خواهيم‌ رسيد ، و چه‌ زيباست‌ كه‌ براى‌ پذيرش‌ اخلاق‌ و رفتار حسنه‌ ايشان‌ ، زندگى‌ پر فراز و نشيب‌ و سراسر شگفتى‌ آن‌ حضرت‌ را مرور كنيم‌ .

كيفيت‌ ولادت‌
حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستين‌ فرزند خانواده‌ هاشمى‌ است‌ كه‌ پدر و مادر او هر دوفرزند هاشم‌اند . پدرش‌ ابوطالب‌ فرزند عبدالمطلب‌ فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ است‌ و مادر او فاطمه‌ دختر اسد فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ مى‌باشد .
خاندان‌ هاشمى‌ از لحاخ‌ فضائل‌ اخلاقى‌ و صفات‌ عاليه‌ انسانى‌ در قبيله‌ قريش‌ و اين‌ طايفه‌ در طوايف‌ عرب‌ ، زبانزد خاص‌ و عام‌ بوده‌است‌ . فتوت‌ ، مروت‌ ، شجاعت‌ و بسيارى‌ از فضايل‌ ديگر اختصاص‌ به‌ بنى‌هاشم‌ داشته‌ است‌ . يك‌ از اين‌ فضيلتها در مرتبه‌ عالى‌ در وجود مبارك‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) موجود بوده‌است‌ .
فاطمه‌ دختر اسد به‌ هنگام‌ درد زايمان‌ راه‌ مسجدالحرام‌ را در پيش‌ گرفت‌ و خود را به‌ ديوار كعبه‌ نزديك‌ ساخت‌ و چنين‌ گفت‌ : " خداوندا ! به‌ تو و پيامبران‌ و كتابهايى‌ كه‌ از طرف‌ تو نازل‌ شده‌اند
و نيز به‌ سخن‌ جدم‌ ابراهيم‌ سازنده‌ اين‌ خانه‌ ايمان‌ راسخ‌ دارم‌ .
پرودگارا ! به‌ پاس‌ احترام‌ كسى‌ كه‌ اين‌ خانه‌ را ساخت‌ ، و به‌ حق‌ ( 2 ) " كودكى‌ كه‌ در رحم‌ من‌ است‌ ، تولد اين‌ كودك‌ را بر من‌ آسان‌ فرما ! لحظه‌اى‌ نگذشت‌ كه‌ ديوار جنوب‌ شرقى‌ كعبه‌ در برابر ديدگان‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ و يزيد بن‌ تعف‌ شكافته‌شد . فاطمه‌ وارد كعبه‌ شد ، و ديوار به‌ هم‌ پيوست‌ . فاطمه‌ تا سه‌ روز در شريفترين‌ مكان‌ گيتى‌ مهمان‌ خدا بود . و نوزاد خويش‌ سه‌ روز پس‌ از سيزدهم‌ رجب‌ سى‌ام‌ عام‌ الفيل‌ فاطمه‌ ( 3 ) را به‌ دنيا آورد .
دختر اسد از همان‌ شكاف‌ ديوار كه‌ دوباره‌ گشوده‌ شده‌بود بيرون‌ آمد و گفت‌ : ( 4 )" پيامى‌ از غيب‌ شنيدم‌ كه‌ نامش‌ را " على‌ " بگذار . "


دوران‌ كودكى‌
حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تا سه‌ سالگى‌ نزد پدر و مادرش‌ بسر برد و از آنجا كه‌ خداوند مى‌خواست‌ ايشان‌ به‌ كمالات‌ بيشترى‌ نائل‌ آيد ، پيامبر اكرم‌ ( ص‌ ) وى‌ را از بدو تولد تحت‌ تربيت‌ غير مستقيم‌ خود قرار داد .
تا آنكه‌ ، خشكسالى‌ عجيبى‌ در مكه‌ واقع‌ شد . ابوطالب‌ عموى‌ پيامبر ، با چند فرزند با هزينه‌ سنگين‌ زندگى‌ روبرو شد . رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) با مشورت‌ عموى‌ خود عباس‌ توافق‌ كردند كه‌ هر يك‌ از آنان‌ فرزندى‌ از ابوطالب‌ را به‌ نزد خود ببرند تا گشايشى‌ در كار ابوطالب‌ باشد . عباس‌ ، جعفر را و پيامبر ( ص‌ ) ، ( 5 ) على‌ ( ع‌ ) را به‌ خانه‌ خود بردند .
به‌ اين‌ طريق‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) به‌ طور كامل‌ در كنار پيامبر قرار گرفت‌ . على‌ ( ع‌ ) آنچنان‌ با پيامبر ( ص‌ ) همراه‌ بود ، حتى‌ هرگاه‌ پيامبر از شهر ( 6 )خارج‌ مى‌شد و به‌ كوه‌ و بيابان‌ مى‌رفت‌ او را نيز همراه‌ خود مى‌برد .

بعثت‌ پيامبر ( ص‌ ) و حضرت‌على‌ ( ع‌ )
شكى‌ نيست‌ كه‌ سبقت‌ در كارهاى‌ خير نوعى‌ امتياز و فضيلت‌ است‌ . و خداونددر آيات‌ بسيارى‌ بندگانش‌ را به‌ انجام‌ آنها ، و سبقت‌ گرفتن‌ بر يكديگر ( 7 )دعوت‌ فرموده‌است‌ . از فضايل‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) است‌ كه‌ او نخستين‌ فرد ايمان‌ آورنده‌ به‌ پيامبر ( ص‌ ) باشند . ابن‌ابى‌الحديد در اين‌ باره‌ مى‌گويد : بدان‌ كه‌ در ميان‌ اكابر و بزرگان‌ و متكلمين‌ گروه‌ " معتزله‌ " اختلافى‌ نيست‌ كه‌ على‌بن‌ابيطالب‌ نخستين‌ فردى‌ است‌ كه‌ به‌ اسلام‌ ايمان‌ آورده‌ و پيامبر خدا را تاييد كرده‌است‌ .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستين‌ ياور پيامبر ( ص‌ )
پس‌ از وحى‌ خدا و برگزيده‌ شدن‌ حضرت‌محمد ( ص‌ ) به‌ پيامبرى‌ و سه‌ سال‌دعوت‌ مخفيانه‌ ، سرانجام‌ پيك‌ وحى‌ فرا رسيد و فرمان‌ دعوت‌ همگانى‌ داده‌شد . در اين‌ ميان‌ تنها حضرت‌على‌ ( ع‌ ) مجرى‌ طرحهاى‌ پيامبر ( ص‌ ) در دعوت‌ الهيش‌ و تنها همراه‌ و دلسوز آن‌ حضرت‌ در ضيافتى‌ بود كه‌ وى‌ براى‌ آشناكردن‌ خويشاوندانش‌ با اسلام‌ و دعوتشان‌ به‌ دين‌ خدا ترتيب‌ داد .
در همين‌ ضيافت‌ پيامبر ( ص‌ ) از حاضران‌ سؤوال‌ كرد : چه‌ كسى‌ از شما مرا در اين‌ راه‌ كمك‌ مى‌كند تا برادر و وصى‌ و نماينده‌ من‌ در ميان‌ شما باشد ؟
فقط على‌ ( ع‌ ) پاسخ‌ داد : اى‌ پيامبر خدا ! من‌ تو را در اين‌ راه‌ يارى‌ مى‌كنم‌ پيامبر ( ص‌ ) بعد از سه‌ بار تكرار سؤوال‌ و شنيدن‌ همان‌ جواب‌ فرمود : اى‌ خويشاوندان‌ و بستگان‌ من‌ ، بدانيد كه‌ على‌ ( ع‌ ) برادر و وصى‌ و خليفه‌ پس‌ از من‌ در ميان‌ شماست‌ .
از افتخارات‌ ديگر حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) اين‌ است‌ كه‌ با شجاعت‌ كامل‌ براى‌ خنثى‌ كردن‌ توطئه‌ مشركان‌ مبنى‌ بر قتل‌ رسول‌ خدا ( ص‌ ) در بستر ايشان‌ خوابيد و زمينه‌ هجرت‌ پيامبر ( ص‌ ) را آماده‌ ساخت‌ .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از هجرت‌
بعد از هجرت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و پيامبر ( ص‌ ) به‌ مدينه‌ دو نمونه‌ ازفضايل‌ على‌ ( ع‌ ) را بيان‌ مى‌نمائيم‌ : 1 - جانبازى‌ و فداكارى‌ در ميدان‌ جهاد : حضور وى‌ در 26 غزوه‌ از 27 غزوه‌ پيامبر ( ص‌ ) و شركت‌ در سريه‌هاى‌ مختلف‌ از افتخارات‌ و فضايل‌ آن‌ حضرت‌ است‌ . 2 - ضبط و كتابت‌ وحى‌ ( قرآن‌ ) كتابت‌ وحى‌ و تنظيم‌ بسيارى‌ از اسناد تاريخى‌ و سياسى‌ و نوشتن‌ نامه‌هاى‌ تبليغى‌
و دعوتى‌ از كارهاى‌ حساس‌ و پرارج‌ امام‌ ( ع‌ ) بود . ايشان‌ آيات‌ قرآن‌ چه‌ مكى‌ و چه‌ مدنى‌ ، را ضبط مى‌كرد . به‌ همين‌ علت‌ است‌ كه‌ وى‌ را از كاتبان‌ وحى‌ و حافظان‌ قرآن‌ به‌ شمار مى‌آورند .
در اين‌ دوران‌ بود كه‌ پيامبر ( ص‌ ) فرمان‌ اخوت‌ و برادرى‌ مسلمانان‌ را صادر فرمود و با حضرت‌على‌ ( ع‌ ) پيمان‌ برادرى‌ و اخوت‌ بست‌ و به‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) فرمود : " تو برادر من‌ در اين‌ جهان‌ و سراى‌ ديگر هستى‌ . به‌ خدايى‌ كه‌ مرا به‌ حق‌ برانگيخته‌است‌ ... تو را به‌ برادرى‌ خود انتخاب‌ مى‌كنم‌ ، اخوتى‌ كه‌ دامنه‌ آن‌ هر دو جهان‌ ( 8 )را فرا گيرد . "

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) داماد رسول‌اكرم‌ ( ص‌ )
عمر و ابوبكر با مشورت‌ با سعد معاذ رئيس‌ قبيله‌ اوس‌ دريافتند جزعلى‌ ( ع‌ ) كسى‌ شايستگى‌ زهرا ( س‌ ) را ندارد . لذا هنگامى‌ كه‌ على‌ ( ع‌ ) در ميان‌ نخلهاى‌ باغ‌ يكى‌ از انصار مشغول‌ آبيارى‌ بود موضوع‌ را با ايشان‌ در ميان‌ نهادند و ايشان‌ فرمود :
دختر پيامبر ( ص‌ ) مورد ميل‌ و علاقه‌ من‌ است‌ . و به‌ سوى‌ خانه‌ رسول‌ به‌ راه‌ افتاد .
وقتى‌ به‌ حضور رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) رسيد ، عظمت‌ محضر پيامبر ( ص‌ ) مانع‌ از آن‌ شد كه‌ سخنى‌ بگويد ، تا اينكه‌ رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) علت‌ رجوع‌ ايشان‌ را جويا شد و حضرت‌على‌ ( ع‌ ) با تكيه‌ به‌ فضايل‌ و تقوا و سوابق‌ درخشان‌ خود در اسلام‌ فرمود : " آيا صلاح‌ مى‌دانيد كه‌ فاطمه‌ را در عقد من‌ درآوريد ؟ " پس‌ از موافقت‌ حضرت‌ زهرا ( س‌ ) آن‌ حضرت‌ به‌ دامادى‌ رسول‌ اكرم‌ ( ص‌ )
نائل‌ آمدند .

غدير خم‌
پيامبر ( ص‌ ) بعد از اتمام‌ مراسم‌ حج‌ در آخرين‌ سال‌ عمر پربركتش‌ درراه‌ برگشت‌ در محلى‌ به‌ نام‌ غديرخم‌ در نزديكى‌ جحفه‌ دستور توقف‌ داد ، زيرا پيك‌ وحى‌ فرمان‌ داده‌بود كه‌ پيامبر ( ص‌ ) بايد رسالتش‌ را به‌ اتمام‌ (9 )برساند .
پس‌ از نماز ظ‌هر پيامبر ( ص‌ ) بر بالاى‌ منبرى‌ از جهاز شتران‌ رفت‌ و فرمود : " اى‌ مردم‌ ! نزديك‌ است‌ كه‌ من‌ دعوت‌ حق‌ را لبيك‌ گويم‌ و از ميان‌ شما بروم‌ درباره‌ من‌ چه‌ فكر مى‌كنيد ؟ "
مردم‌ گفتند : " گواهى‌ مى‌دهيم‌ كه‌ تو آيين‌ خدا را تبليغ‌ مى‌كردى‌ "
پيامبر فرمود : " آيا شما گواهى‌ نمى‌دهيد كه‌ جز خداى‌ يگانه‌ ، خدايى‌ نيست‌ و محمد بنده‌ خدا و پيامبر اوست‌ ؟ "
مردم‌ گفتند : " آرى‌ ، گواهى‌ مى‌دهيم‌ . "
سپس‌ پيامبر ( ص‌ ) دست‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) را بالا گرفت‌ و فرمود :
" اى‌ مردم‌ ! در نزد مؤمنان‌ سزاوارتر از خودشان‌ كيست‌ ؟ "
مردم‌ گفتند : " خداوند و پيامبر او بهتر مى‌دانند . "
سپس‌ پيامبر فرموند : " اى‌ مردم‌ ! هر كس‌ من‌ مولا و رهبر او هستم‌ ، على‌ هم‌ مولا و رهبر اوست‌ . "
و اين‌ جمله‌ را سه‌ بار تكرار فرمودند . بعد مردم‌ اين‌ انتخاب‌ را به‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تبريك‌ گفتند و با وى‌ بيعت‌ نمودند .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از رحلت‌ رسول‌اكرم‌ ( ص‌ )
پس‌ از رحلت‌ رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) به‌ علت‌ شرايط خاصى‌ كه‌ بوجود آمده‌بود ،حضرت‌على‌ ( ع‌ ) از صحنه‌ اجتماع‌ كناره‌ گرفت‌ و سكوت‌ اختيار كرد. نه‌ در جهادى‌ شركت‌ مى‌كرد و نه‌ در اجتماع‌ به‌ طور رسمى‌ سخن‌ مى‌گفت‌ . شمشير در نيام‌ كرد و به‌ وظ‌ايف‌ فردى‌ و سازندگى‌ افراد مى‌پرداخت‌ .
فعاليتهاى‌ امام‌ در اين‌ دوران‌ به‌ طور خلاصه‌ اينگونه‌ است‌ :
1 - عبادت‌ خدا آنهم‌ در شان‌ حضرت‌ على‌ ( ع‌ )
2 - تفسير قرآن‌ و حل‌ مسائل‌ دينى‌ و فتواى‌ حكم‌ حوادثى‌ كه‌ در طول‌ 23 سال‌
زندگى‌ پيامبر ( ص‌ ) مشابه‌ نداشت‌ .
3 - پاسخ‌ به‌ پرسشهاى‌ دانشمندان‌ ملل‌ و شهرهاى‌ ديگر .
4 - بيان‌ حكم‌ بسيارى‌ از رويدادهاى‌ نوظ‌هور كه‌ در اسلام‌ سابقه‌ نداشت‌ .
5 - حل‌ مسائل‌ هنگامى‌ كه‌ دستگاه‌ خلافت‌ در مسائل‌ سياسى‌ و پاره‌اى‌ از مشكلات‌
با بن‌بست‌ روبرو مى‌شد .
6 - تربيت‌ و پرورش‌ گروهى‌ كه‌ از ضمير پاك‌ و روح‌ آماده‌ ، براى‌ سير و سلوك‌
برخوردار هستند .
7 - كار و كوشش‌ براى‌ تامين‌ زندگى‌ بسيارى‌ از بينوايان‌ و درماندگان‌ تا آنجا
كه‌ با دست‌ خويش‌ باغ‌ احداث‌ مى‌كرد و قنات‌ استخراج‌ مى‌نمود و سپس‌ آنها را
در راه‌ خدا وقف‌ مى‌نمود .

خلافت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ )
در زمان‌ خلافت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) جنگهاى‌ فراوانى‌ رخ‌ داد از جمله‌ صفين‌ ، جمل‌و نهروان‌ كه‌ هر يك‌ پيامدهاى‌ خاصى‌ به‌ دنبال‌ داشت‌ .

شهادت‌ امام‌ على‌ ( ع‌ )
بعد از جنگ‌ نهروان‌ و سركوب‌ خوارج‌ برخى‌ از خوارج‌ از جمله‌ عبدالرحمان‌ بن‌ ملجم‌مرادى‌ ، و برك‌بن‌عبدالله‌تميمى‌ و عمروبن‌ بكر تميمى‌ در يكى‌ از شبها گرد هم‌ آمدند و اوضاع‌ آن‌ روز و خونريزى‌ها و جنگهاى‌ داخلى‌ را بررسى‌ كردند و از نهروان‌ و كشتگان‌ خود ياد كردند و سرانجام‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدند كه‌ باعث‌ اين‌ خونريزى‌ و برادركشى‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و معاويه‌ و عمروعاص‌
است‌ . و اگر اين‌ سه‌ نفر از ميان‌ برداشته‌شوند ، مسلمانان‌ تكليف‌ خود را خواهنددانست‌ . سپس‌ با هم‌ پيمان‌ بستند كه‌ هر يك‌ از آنان‌ متعهد كشتن‌ يكى‌ از سه‌ نفر گردد .
ابن‌ملجم‌ متعهد قتل‌ امام‌ على‌ ( ع‌ ) شد و در شب‌ نوزدهم‌ ماه‌ رمضان‌ همراه‌ چند نفر در مسجد كوفه‌ نشستند . آن‌ شب‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در خانه‌ دخترش‌ مهمان‌ بودند و از واقعه‌ صبح‌ با خبر بودند ، وقتى‌ موضوع‌ را با دخترش‌ در ميان‌ نهاد ، ام‌كلثوم‌ گفت‌ : فردا جعده‌ را به‌ مسجد بفرستيد . حضرت‌على‌ ( ع‌ ) فرمود : از قضاى‌ الهى‌ نمى‌توان‌ گريخت‌ . آنگاه‌ كمربند خود را محكم‌ بست‌ و در حالى‌ كه‌ اين‌ دو بيت‌ را زمزمه‌ مى‌كرد عازم‌ مسجد شد . كمر خود را براى‌ مرگ‌ محكم‌ ببند ، زيرا مرگ‌ تو را ملاقات‌ خواهدكرد . و از مرگ‌ ، آنگاه‌ كه‌ به‌ سراى‌ تو درآيد ( 10 ) . جزع‌ و فرياد مكن‌
ابن‌ملجم‌ ، در حالى‌ كه‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در سجده‌ بودند ، ضربتى‌ بر فرق‌ مبارك‌ خون‌ از سر حضرتش‌ در محراب‌ جارى‌ شد و محاسن‌ ( 11 ) آن‌ حضرت‌ وارد ساخت‌ . شريفش‌ را رنگين‌ كرد . در اين‌ حال‌ آن‌ حضرت‌ فرمود : " فزت‌ و رب‌ الكعبه‌ " به‌ خداى‌ كعبه‌ سوگند كه‌ رستگار شدم‌ سپس‌ آيه‌ 55 سوره‌ طه‌ را تلاوت‌ فرمود : " شما را از خاك‌ آفريديم‌ و در آن‌ بازتان‌ مى‌گردانيم‌ و بار ديگر از آن‌ ( 12 ) بيرونتان‌ مى‌آوريم‌ .
حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در واپسين‌ لحظات‌ زندگى‌ نيز به‌ فكر صلاح‌ و سعادت‌ مردم‌ بود و به‌ فرزندان‌ و بستگان‌ و تمام‌ مسلمانان‌ چنين‌ وصيت‌ فرمود : " شما را به‌ پرهيزكارى‌ سفارش‌ مى‌كنم‌ و به‌ اينكه‌ كارهاى‌ خود را منظم‌ كنيد و اينكه‌ همواره‌ در فكر اصلاح‌ بين‌ مسلمانان‌ باشيد . يتيمان‌ را فراموش‌ نكنيد ، حقوق‌ همسايگان‌ را مراعات‌ كنيد . قرآن‌ را برنامه‌ى‌ عملى‌ خود قرار دهيد .
نماز را بسيار گرامى‌ بداريد كه‌ ستون‌ دين‌ شماست‌ . حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) در 21 ماه‌ رمضان‌ به‌ شهادت‌ رسيد و در نجف‌ اشرف‌ به‌ خاك‌ سپرده‌شد ، و مزارش‌ ميعادگاه‌ عاشقان‌ حق‌ و حقيقت‌ شد .
( 1 ) - سوره‌ احزاب‌ ، آيه‌ 21 .
( 2 ) - فروغ‌ ولايت‌ ، ص‌ 35 ( كشف‌الغمه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 90 ) .
( 3 ) - آفتاب‌ ولايت‌ ، ص‌ 19 ( الخرائج‌ و الجرائح‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 171 ، ش‌ 1 ) .
( 4 ) - آفتاب‌ ولايت‌ ، ص‌ 19 ( بحارالانوار ، ج‌ 35 ، ص‌ 18 ) .
( 5 ) - فروغ‌ ولايت‌ ، ص‌ 37 ( سيره‌ ابن‌ هشام‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 236 ) .
( 6 ) - فروغ‌ ولايت‌ ، ص‌ 38
( 7 ) - آفتاب‌ ولايت‌ ، ص‌ 131 ( سوره‌ بقره‌ ، آيه‌ 148 ) .
( 8 ) - فروغ‌ ولايت‌ ، ص‌ 86 ( مستدرك‌ حاكم‌ ، ج‌ 3 ، ص‌ 14 ، استيعاب‌ ، ج‌ 3 ،
ص‌ 35 )
( 9 ) - فروغ‌ ولايت‌ ، ص‌ 141 ( سوره‌ مائده‌ ، آيه‌ 67 )
( 10 ) - فروغ‌ ولايت‌ ، ص‌ 697
( 11 )- فروغ‌ ولايت‌ ، ص‌ 697 ( بحارالانوار ، نقل‌ از مالى‌ ، ج‌ 9 ، ص‌ 650 )
( 12 ) - فروغ‌ ولايت‌ ، ص‌ 697

منبع مجمع جهاني اهل‎بيت(عليهم ‎السلام)

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 22:35 نظرات (0)
بازدید : 89

زندگینامه پیامبر اسلام از ولادت تا وفات

سوابق قبل از رسالت پيغمبر اكرم چه بوده است ؟ در ميان همه پيغمبران جهان , پيغمبر اكرم يگانه پيغمبرى استكه تاريخ كاملا مشخصى دارد ... الف-در همه آن اهل سال قبل از بعثت , در آن محيط كه فقط و فقط محيط بت پرستى بود , او هرگز بتى را سجده نكرد . البته عده قليلى بوده اند معروف به( حنفا ) كه آنها هم از سجده كردن بتها احتراز داشته اند ولى نه اينكه از اول تا آخر عمرشان , بلكه بعدا اين فكر برايشان پيدا شد كه اين كار , كار غلطى است و از سجده كردن بتها اعراض كردند و بعضى از آنها مسيحى شدند . اما پيغمبر اكرم در همه عمرش , از اول كودكى تا آخر , هرگز اعتنائى به بت و سجده بت نكرد . اين , يكى از مشخصات ايشان است.

 

 

ولادت و دوران كودكى

ولادت پيغمبر اكرم به اتفاق شيعه و سنى در ماه ربيع الاول است , گو اينكه اهل تسنن بيشتر روز دوازدهم را گفته اند و شيعه بيشتر روز هفدهم را , به استثناى شيخ كلينى صاحب كتاب كافى كه ايشان هم روز دوازدهم را روز ولادت مى دانند . رسول خدا در چه فصلى از سال متولد شده است ؟ در فصل بهار . در السيرة الحلبية مى نويسد : ولد فى فصل الربيع در فصل ربيع به دنيا آمد . بعضى از دانشمندان امروز حساب كرده اند تا ببينند روز ولادت رسول اكرم با چه روزى از ايام ماههاى شمسى منطبق مى شود , به اين نتيجه رسيده اند كه دوازدهم ربيع آن سال مطابق مى شود با بيستم آوريل , و بيستم آوريل مطابق است با سى و يكم فروردين . و قهرا هفدهم ربيع مطابق مى شود با پنجم ارديبهشت . پس قدر مسلم اين است كه رسول اكرم در فصل بهار به دنيا آمده است حال يا سى و يكم فروردين يا پنجم ارديبهشت . در چه روزى از ايام هفته به دنيا آمده است ؟ شيعه معتقد است كه در روز جمعه به دنيا آمده اند , اهل تسنن بيشتر گفته اند در روز دوشنبه . در چه ساعتى از شبانه روز به دنيا آمده اند ؟ شايد اتفاق نظر باشد كه بعد از طلوع فجر به دنيا آمده اند , در بين الطلوعين .

 

مسافرتها

رسول اكرم , به خارج عربستان فقط دو مسافرت كرده است كه هر دو قبل از دوره رسالت و به سوريه بوده است. يكسفر در دوازده سالگى همراه عمويش ابوطالب , و سفر ديگر در بيست و پنج سالگى به عنوان عامل تجارت براى زنى بيوه به نام خدیجه كه از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج كرد . البته به بعد از رسالت , در داخل عربستان مسافرتهايى كرده اند . مثلا به طائف رفته اند , به خيبر كه شصت فرسخ تا مكه فاصله دارد و در شمال مكه است رفته اند , به تبوك كه تقريبا مرز سوريه است و صد فرسخ تا مدينه فاصله دارد رفته اند , ولى در ايام رسالت از جزيرة العرب هيچ خارج نشده اند .

 

شغلها

پيغمبر اكرم چه شغلهايى داشته است ؟ جز شبانى و بازرگانى , شغل و كار ديگرى را ما از ايشان سراغ نداريم . بسيارى از پيغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانى مى كرده اند ( حالا اين چه از الهى اى دارد , ما درست نمى دانيم ) همچنانكه موسى شبانى كرده است . پيغمبر اكرم هم قدر مسلم اين است كه شبانى مى كرده است . گوسفندانى را با خودش به صحرا مى برده است , رعايت مى كرده و مى چرانيده و بر مى گشته است . بازرگانى هم كه كرده است . با اينكه يك سفر , سفر اولى بود كه خودش مى رفت به بازرگانى ( فقط يك سفر در دوازده سالگى همراه عمويش رفته بود ) . آن سفر را با چنان مهارتى انجام داد كه موجب تعجب همگان شد .

 

پيغمبر اكرم در عصر جاهليت

سوابق قبل از رسالت پيغمبر اكرم چه بوده است ؟ در ميان همه پيغمبران جهان , پيغمبر اكرم يگانه پيغمبرى استكه تاريخ كاملا مشخصى دارد ... الف-در همه آن اهل سال قبل از بعثت , در آن محيط كه فقط و فقط محيط بت پرستى بود , او هرگز بتى را سجده نكرد . البته عده قليلى بوده اند معروف به( حنفا ) كه آنها هم از سجده كردن بتها احتراز داشته اند ولى نه اينكه از اول تا آخر عمرشان , بلكه بعدا اين فكر برايشان پيدا شد كه اين كار , كار غلطى است و از سجده كردن بتها اعراض كردند و بعضى از آنها مسيحى شدند . اما پيغمبر اكرم در همه عمرش , از اول كودكى تا آخر , هرگز اعتنائى به بت و سجده بت نكرد . اين , يكى از مشخصات ايشان است.

ب -پيش از بعثت براى خدیجه كه بعد به همسرى اش در آمد , يك سفر تجارتى به شام انجام داد در آن سفر بيش از پيش لياقت و استعداد و امانت و درستكارى اش روشن شد او در ميان مردم آنچنان به درستى شهره شده بود كه لقب ( محمد امين ) يافته بود امانتها را به او مى سپردند . پس از كه با او پيدا كردند , باز هم امانتهاى خود را به او مى سپردند , از همين بعثت نيز قريش با همه دشمنى اى رو پس از هجرت به مدينه , علی ( علیه السلام ) را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت كه امانتها را به صاحبان اصلى برساند .

در بسيارى از كارها به عقل او اتكا مى كردند . عقل و صداقت و امانت از صفاتى بود كه پيغمبر اكرم سختبه آنها مشهور بود به طورى كه در زمان رسالت وقتى كه فرمود آيا شما تاكنون از من سخن خلافى شنيده ايد , همه گفتند : ابدا , ما تو را به صدق و امانت مى شناسيم .

يكى از جريانهايى كه نشان دهنده عقل و فطانت ايشان است , اين است كه وقتى خانه خدا را خراب كردند ( ديوارهاى آن را برداشتند ) تا دو مرتبه بسازند , حجر الاسود را نيز برداشتند . هنگامى كه مى خواستند دو مرتبه آنرا نصب كنند , اين قبيله مى گفت من بايد نصب كنم , آن قبيله مى گفت من بايد نصب كنم , و عنقريب بود كه زد و خورد شديدى روى دهد . پيغمبر اكرم آمد قضيه را به شكل خيلى ساده اى حل كرد . قضيه , معروف است , ديگر نمى خواهم وقت شما را بگيرم .

مسئله ديگرى كه باز در دوران قبل از رسالت ايشان هست , مسئله احساس تأييدات الهى است . پيغمبر اكرم بعدها در دوره رسالت , از كودكى خودش فرمود . از جمله فرمود من در كارهاى اينها شركت نمى كردم . . . گاهى هم احساس مى كردم كه گويى يك نيروى غيبى مرا تأييد مى كند . مى گويد من هفت سالم بيشتر نبود , عبدالله بن جدعان كه يكى از اشراف مكه بود , عمارتى مى ساخت . بچه هاى مكه به عنوان كار ذوقى و كمك دادن به او مى رفتند از نقطه اى به نقطه ديگر سنگ حمل مى كردند . من هم مى رفتم همين كار را مى كردم . آنها سنگها را در دامنشان مى ريختند , دامنشان را بالا مى زدند و چون شلوار نداشتند كشف عورت مى شد . من يك دفعه تا رفتم سنگ را گذاشتم در دامنم , مثل اينكه احساس كردم كه دستى آمد و زد دامن را از دستم انداخت, حس كردم كه من نبايد اين كار را بكنم , با اينكه كودكى هفت ساله بودم .

از جمله قضاياى قبل از رسالت ايشان , به اصطلاح متكلمين ( ارهاصات ) است كه همين داستان ملك هم جزء ارهاصات به شمار می آيد . رؤياهاى فوق العاده عجيبى بوده كه پيغمبر اكرم مخصوصا در ايام نزديك به رسالتش مى ديده است . مى گويد من خوابهايى مى ديدم كه :  | يأتى مثل فلق الصبح |   مثل فجر , مثل صبح صادق , صادق و مطابق بود , اينچنين خوابهاى روشن مى ديدم . چون بعضى از رؤياها از همان نوع وحى و الهام است, نه هر رؤيايى , نه رؤيايى كه از معده انسان بر مى خيزد , نه رؤيايى كه محصول عقده ها , خيالات و توهمات پيشين است . جزء اولين مراحلى كه پيغمبر اكرم براى الهام و وحى الهى در دوران قبل از رسالت طى مى كرد , ديدن رؤياهايى بود كه به تعبير خودشان مانند صبح صادق ظهور مى كرد , چون گاهى خود خواب براى انسان روشن نيست , پراكنده است, و گاهى خوابروشن است ولى تعبيرش صادق نيست , اما گاه خواب در نهايت روشنى است , هيچ ابهام و تاريكى و به اصطلاح آشفتگى ندارد , و بعد هم تعبيرش در نهايت وضوح و روشنايى است.

از سوابق ديگر قبل از رسالت رسول اكرم يعنى در فاصله ولادت تا بعثت , اين است كه - عرض كرديم - تا سن بيست و پنج سالگى دو بار به خارج عربستان مسافرت كرد .

پيغمبر فقير بود , از خودش نداشت يعنى به اصطلاح يك سرمايه دار نبود . هم يتيم بود , هم فقير و هم تنها . يتيم بود , خوب معلوم است , بلكه به قول ( نصاب ) لطيم هم بود يعنى پدر و مادر هر دو از سرش رفته بودند . فقير بود , براى اينكه يك شخص سرمايه دارى نبود , خودش شخصا كار مى كرد و زندگى مى نمود , و تنها بود . وقتى انسان روحى پيدا مى كند و به مرحله اى از فكر و افق فكرى و احساسات روحى و معنويات مى رسد كه خواه ناخواه ديگر با مردم زمانش تجانس ندارد , تنها مى ماند . تنهايى روحى از تنهايى جسمى صد درجه بدتر است . اگر چه اين مثال خيلى رسا نيست , ولى مطلب را روشن مى كند : شما يك عالم بسيار عالم و بسيار با ايمانى را در ميان مردمى جاهل و بى ايمان قرار بدهيد . ولو آن افراد , پدر و مادر و برادران و اقوام نزديكش باشند , او تنهاست. يعنى پيوند جسمانى نمى تواند او را با اينها پيوند بدهد . او از نظر روحى در يك افق زندگى مى كند و اينها در افق ديگرى . گفت : ( چندان كه نادان را از دانا وحشت است , دانا را صد چندان از نادان نفرت است ) .پيغمبر اكرم در ميان قوم خودش تنها بود , همفكر نداشت . بعد از سى سالگى در حالى كه خودش با خدیجه زندگى و عائله تشكيل داده است , كودكى را در دو سالگى از پدرش مى گيرد و می آورد در خانه خودش . كودك , علی بن ابی طالب است . تا وقتى كه مبعوث مى شود به رسالت و تنهائيش با مصاحبت وحى الهى تقريبا از بين مى رود , يعنى تا حدود دوازده سالگى اين كودك , مصاحب و همراهش فقط اين كودك است . يعنى در ميان همه مردم مكه كسى كه لياقت همفكرى و همروحى و هم افقى او را داشته باشد , غير از اين كودك نيست . خود علی (علی) نقل مى كند كه من بچه بودم , پيغمبر وقتى به صحرا مى رفت , مرا روى دوش خود سوار مى كرد و مى برد .

در بيست و پنج سالگى , معنى خديجه از او خواستگارى مى كند . البته مردم بايد خواستگارى بكند ولى اين زن شيفته خلق و خوى و معنويت و زيبايى و همه چيز حضرت رسول است . خودش افرادى را تحريك مى كند كه اين جوان را وادار كنيد كه بيايد از من خواستگارى كند . می آيند , مى فرمايد آخر من چيزى ندارم . خلاصه به او مى گويند تو غصه اين چيزها را نخور و به او مى فهمانند كه خديجه اى كه تو مى گويى اشراف و اعيان و رجال و شخصيتها از او خواستگارى كرده اند و حاضر نشده است , خودش مى خواهد . تا بالاخره داستان خواستگارى و ازدواج رخ مى دهد . عجيب اين است :

حالا كه همسر يك زن بازرگان و ثروتمند شده است, ديگر دنبال كار بازرگانى نمى رود . تازه دوره وحدت يعنى دوره انزوا , دوره خلوت , دوره تحنف و دوره عبادتش شروع مى شود . آن حالت تنهايى يعنى آن فاصله روحى اى كه او با قوم خودش پيدا كرده است , روز بروز زيادتر مى شود . ديگر اين مكه و اجتماع مكه , گويى روحش را مى خورد . حركت مى كند تنها در كوههاى اطراف مكه ( 1 ) راه مى رود , تفكر و تدبر مى كند . خدا مى داند كه چه عالمى دارد , ما كه نمى توانيم بفهميم . در همين وقت است كه غير از آن كودك يعنى علی (ع)  كس ديگر , همراه و مصاحب او نيست .

ماه رمضان كه مى شود در يكى از همين كوههاى اطراف مكه - كه در شمال شرقى اين شهر است و از سلسله كوههاى مكه مجزا و مخروطى شكل است - به نام كوه ( حرا ) كه بعد از آن دوره اسمش را گذاشتند جبل النور ( كوه نور ) خلوت مى گزيند . شايد خيلى از شما كه به حج مشرف شده ايد اين توفيق را پيدا كرده ايد كه به كوه حرا و غار حرا برويد . و من دو بار اين توفيق نصيبم شده است و جزء آرزوهايم اين است كه مكرر در مكرر اين توفيق براى من نصيب بشود . براى يك آدم متوسط حداقل يك ساعت طول مى كشد كه از پائين دامنه اين كوه برسد به قله آن , و حدود سه ربع هم طول مى كشد تا پائين بيايد .

ماه رمضان كه مى شود اصلا به كلى مكه را رها مى كند و حتى از خديجه هم دورى مى گزيند . يك توشه خيلى مختصر , آبى , نانى با خودش بر مى دارد و مى رود به كوه حرا و ظاهرا خدیجه هر چند روز يك مرتبه كسى را مى فرستاد تا مقدارى آب و نان برايش ببرد . تمام اين ماه را به تنهايى در خلوت مى گذراند . البته گاهى فقط علی (ع) در آنجا حضور داشته و شايد هميشه علی (ع) بوده , اين را من الان نمى دانم . قدر مسلم اين است كه گاهى علی (ع) بوده است , چون مى فرمايد :

و لقد جاورت رسول الله ( ص ) بحراء حبن نزول الوحى  .

آن ساعتى كه وحى نزول پيدا كرد من آنجا بودم .

از آن كوه پائين نمی آمد و در آنجا خداى خودش را عبادت مى كرد . اينكه چگونه تفكر مى كرد , چگونه به خداى خودش عشق مى ورزيد و چه عوالمى را در آنجا طى مى كرد , براى ما قابل تصور نيست . علی (ع) در اين وقتبچه اى است حداكثر دوازده ساله . در آن ساعتى كه بر پيغمبر اكرم وحى نازل مى شود , او آنجا حاضر است . پيغمبر يك عالم ديگرى را دارد طى مى كند . هزارها مثل ما اگر در آنجا مى بودند چيزى را در اطراف خود احساس نمى كردند ولى علی (ع) يك دگرگونيهايى را احساس مى كند . قسمتهاى زيادى از عوالم پيغمبر را درك مى كرده است , چون مى گويد :

و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزول الوحى .

من صداى ناله شيطان را در هنگام نزول وحى شنيدم .

مثل شاگرد معنوى كه حالات روحى خودش را به استادش عرضه مى دارد , به پيغمبر عرض كرد : يا رسول الله ! آن ساعتى كه وحى داشت بر شما نازل مى شد , من صداى ناله اين ملعون را شنيدم . فرمود بله على جان !

انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى و لكنك لست بنبى .

شاگرد من ! تو آنها كه من مى شنوم , مى شنوى و آنها كه من مى بينم , مى بينى ولى تو پيغمبر نيستى .

پاره اى از شب, گاهى نصف, گاهى ثلثو گاهى دو ثلث شب را به عبادت مى پرداخت با اينكه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدينه در تلاش بود , از وقت عبادتش نمى كاست او آرامش كامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق مى يافت عبادتش به منظور طمع بهشتو يا ترس از جهنم نبود , عاشقانه و سپاسگزارانه بود روزى يكى از همسرانش گفت : تو ديگر چرا آن همه عبادت مى كنى ؟ تو كه آمرزيده اى ! جواب داد : آيا يك بنده سپاسگزار نباشم ؟

بسيار روزه مى گرفت . علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان , يك روز در ميان روزه مى گرفت دهه آخر ماه رمضان بسترش بكلى جمع مى شد و در مسجد معتكف مى گشت و يكسره به عبادتمى پرداخت , ولى به ديگران مى گفت: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد مى گفت : به اندازه طاقت عبادت كنيد , بيش از ظرفيت خود بر خود تحميل نكنيد كه اثر معكوس دارد .

با رهبانيت و انزوا و گوشه گيرى و ترك اهل و عيال مخالف بود , بعضى از اصحاب كه چنين تصميمى گرفته بودند مورد انكار و ملامت قرار گرفتند مى فرمود : بدن شما , زن و فرزند شما و ياران شما همه حقوقى بر شما دارند و مى بايد آنها را رعايت كنيد .

در حال انفراد , عبادت را طول مى داد , گاهى در حال تهجد ساعتها سرگرم بود , اما در جماعتبه اختصار مى كوشيد , رعايت حال اضعف مامومين را لازم مى شمرد و به آن توصيه مى كرد .

يكي ازسوابق رسول خدا اين است كه امي بود يعني مكتب نرفته و درس نخوانده بود و نزد هيچ معلمى نياموخته و با هيچ نوشته و دفتر و كتابى آشنا نبوده است .

احدى از مورخان , مسلمان يا غير مسلمان , مدعى نشده است كه آن حضرت در دوران كودكى يا جوانى , چه رسد به دوران كهولت و پيرى كه دوره رسالت است , نزد كسى خواندن يا نوشتن آموخته است , و همچنين احدى ادعا نكرده و موردى را نشان نداده است كه آن حضرت قبل از دوران رسالت يكسطر خوانده و يا يك كلمه نوشته است .

مردم عرب , بالاخص عرب حجاز , در آن عصر و عهد به طور كلى مردمى بى سواد بودند . افرادى از آنها كه مى توانستند بخوانند و بنويسند انگشت شمار و انگشت نما بودند . عادتا ممكن نيست كه شخصى در آن محيط , اين فن را بياموزد و در ميان مردم به اين صفتمعروف نشود ...

خاور شناسان نيز كه با ديده انتقاد به تاريخ اسلامى مى نگرند كوچكترين نشانه اى بر سابقه خواندن و نوشتن رسول اكرم نيافته , اعتراف كرده اند كه او مردى درس ناخوانده بود و از ميان ملتى درس ناخوانده برخاست. كارلايل در كتاب معروف الابطال مى گويد :

يك چيز را نبايد فراموش كنيم و آن اينكه محمد هيچ درسى از هيچ استادى نياموخته است , صنعت خط تازه در ميان مردم عرب پيدا شده بود .

به عقيده من حقيقت اين است كه محمد با خط و خواندن آشنا نبود , جز زندگى صحرا چيزى نياموخته بود .

ويل دورانت در تاريخ تمدن مى گويد :

ظاهرا هيچ كس در اين فكر نبود كه وى ( رسول اكرم ) را نوشتن و خواندن آموزد . در آن موقع هنر نوشتن و خواندن به نظر عربان اهميتى نداشت ء به همين جهت در قبيله قريش بيش از هفده تن خواندن و نوشتن نمى دانستند . معلوم نيست كه محمد شخصا چيزى نوشته باشد . از پس پيمبرى كاتب مخصوص داشت . معذلك معروف ترين و بليغ ترين كتاب زبان عربى به زبان وى جارى شد و دقايق امور را بهتر از مردم تعليم داده شناخت . ( 1 ) .

جان ديون پورت در كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن مى گويد :

درباره تحصيل و آموزش , آنطورى كه در جهان معمول است , همه معتقدند كه محمد تحصيل نكرده و جز آنچه در ميان قبيله اش رايج و معمول بوده چيزى نياموخته است . ( 2 ) .

كونستان ورژيل گيورگيو در كتابمحمد پيغمبرى كه از نو بايد شناخت مى گويد :

با اينكه امى بود , در اولين آيات كه بر وى نازل شده صحبت از قلم و علم , يعنى نوشتن و نويسانيدن و فرا گرفتن و تعليم دادن است . در هيچيك از اديان بزرگ اين اندازه براى معرفت قائل به اهميت نشده اند و هيچ دينى را نمى توان يافت كه در مبدا آن , علم و معرفت اينقدر ارزش و اهميت داشته باشد . اگر محمد يك دانشمند بود , نزول اين آيات در غار ( حرا ) توليد حيرت نمى كرد , چون دانشمند قدر علم را مى داند , ولى او سواد نداشت و نزد هيچ آموزگارى درس نخوانده بود . من به مسلمانها تهنيت مى گويم كه در مبدا دين آنها كسب معرفت اينقدر با اهميت تلقى شده . (3).

گوستاو لوبون در كتاب معروف خود تمدن اسلام و عرب مى گويد :

اين طور معروف است كه پيغمبر امى بوده است , و آن مقرون به قياس هم هست , زيرا اولا اگر از اهل علم بود ارتباط مطالب و فقرات قرآن به هم بهتر مى شد , بعلاوه آن هم قرين قياس استكه اگر پيغمبر امى نبود نمى توانست مذهب جديدى شايع و منتشر سازد , براى اينكه شخص امى به احتياجات اشخاص جاهل بيشتر آشناستو بهتر مى تواند آنها را به راه راست بياورد . به هر حال , پيغمبر امى باشد يا غير امى , جاى هيچ ترديدى نيست كه او آخرين درجه عقل و فراست و هوش را دارا بوده است . (4) .

گوستاو لوبون به علت آشنا نبودن با مفاهيم قرآنى , و هم به خاطر افكار مادى كه داشته است سخن ياوه اى درباره ارتباط آيات قرآن و درباره عاجز بودن عالم از دركاحتياجات جاهل مى بافد و به قرآن و پيغمبر اهانت مى كند , در عين حال اعترافدارد كه هيچ گونه سندى و نشانه اى بر سابقه آشنايى پيغمبر اسلام با خواندن و نوشتن وجود ندارد .

غرض از نقل سخن اينان استشهاد به سخنشان نيست . براى اظهار نظر در تاريخ اسلام و مشرق , خود مسلمانان و مشرق زمينيها شايسته ترند . نقل سخن اينان براى اين است كه كسانى كه خود شخصا مطالعه اى ندارند بدانند كه اگر كوچكترين نشانه اى در اين زمينه وجود مى داشت از نظر مورخان كنجكاو و منتقد غير مسلمان پنهان نمى ماند .

رسول اكرم در خلال سفرى كه همراه ابو طالب به شام رفت , ضمن استراحت در يكى از منازل بين راه , برخورد كوتاهى با يك راهب به نام بحيرا ( 5 ) داشته است . اين برخورد , توجه خاورشناسان را جلب كرده است كه آيا پيغمبر اسلام از همين برخورد كوتاه چيزى آموخته است ؟

وقتى كه چنين حادثه كوچكى توجه مخالفان را در قديم و جديد برانگيزد , به طريق اولى اگر كوچكترين سندى براى سابقه آشنايى رسول اكرم با خواندن و نوشتن وجود مى داشت , از نظر آنان مخفى نمى ماند و در زير ذره بينهاى قوى اين گروه چندين بار بزرگتر نمايش داده مى شد .

براى اينكه مطلب روشن شود لازم است در دو قسمت بحث شود :

1 . دوره قبل از رسالت .

2 . دوره رسالت .

در دوره رسالت نيز از دو نظر بايد مطلبمورد مطالعه قرار گيرد :

1 . نوشتن .

2 . خواندن .

بعدا خواهيم گفت آنچه قطعى و مسلم است و مورد اتفاق علماى مسلمين و غير آنهاست اين است كه ايشان قبل از رسالت كوچكترين آشنايى با خواندن و نوشتن نداشته اند . اما دوره رسالتآن اندازه قطعى نيست . در دوره رسالت نيز آنچه مسلم تر است ننوشتن ايشان است , ولى نخواندنشان آن اندازه مسلم نيست . از برخى روايات شيعه ظاهر مى شود كه ايشان در دوره رسالت مى خوانده اند ولى نمى نوشته اند , هر چند رواياتشيعه نيز در اين جهت وحدت و تطابق ندارند . آنچه از مجموع قراين و دلايل استفاده مى شود اين است كه در دوره رسالت نيز نه خوانده اند و نه نوشته اند .

براى اينكه دوره ما قبل رسالت را رسيدگى كنيم لازم است درباره وضع عمومى عربستان در آن عصر از لحاظ خواندن و نوشتن بحث كنيم .

از تواريخ چنين استفاده مى شود كه مقارن ظهور اسلام , افرادى در آن محيط كه خواندن و نوشتن مى دانسته اند بسيار معدود بوده اند .

در اسد الغابه ذيل احوال تميم بن جراشه ثقفى داستانى از او نقل مى كند كه به صراحت مى فهماند پيغمبر اكرم حتى در دوره رسالتنه مى خوانده و نه مى نوشته است ,

در كتب تواريخ نام دبيران رسول خدا آمده است . يعقوبى در جلد دوم تاريخ خويش مى گويد :

دبيران رسول خدا كه وحى , نامه ها و پيمان نامه ها را مى نوشتند اينان اند : على بن ابى طالب (ع) , عثمان بن عفان , عمرو بن العاص , معاوية بن ابى سفيان , شرحبيل بن حسنه , عبدالله بن سعد بن ابى سرح , مغيره بن شعبه , معاذ بن جبل , زيد بن ثابت , حنظلة بن الربيع , ابى بن كعب , جهيم بن الصلت , حصين النميرى . ( 1 ) .

مسعودى در التنبيه والاشراف تا اندازه اى تفصيل مى دهد كه اين دبيران , هر كدام چه نوع كارى را به عهده داشته اند و نشان مى دهد كه اين دبيران بيش از اين توسعه كار داشته و نوعى نظم و تشكيلات و تقسيم كار در ميان بوده است .

 

دعوت ازخويشاوندان

در اوائل بعثت پيغمبر اكرم آيه آمد :  انذر عشيرتك الاقربين  ( 1 ) خويشاوندان نزديكت را انذار و اعلام خطر كن . هنوز پيغمبر اكرم اعلام دعوت عمومى به آن معنا نكرده بودند . مى دانيم در آن هنگام علی (ع)  بچه اى بوده در خانه پيغمبر .  علی (ع) از كودكى در خانه پيغمبر بودند كه آن هم داستانى دارد . رسول اكرم به غذايى ترتيب بده و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب را دعوت كن . علی (ع) هم غذايى از گوشت درست كرد و مقدارى شير نيز تهيه كرد كه آنها بعد از غذا خوردند . پيغمبر اكرم اعلام دعوت كرد و فرمود من پيغمبر خدا هستم و از جانب خدا مبعوثم . من مأمورم كه ابتدا شما را دعوت كنم و اگر سخن مرا بپذيريد سعادت دنيا و آخرت نصيب شما خواهد شد . ابولهب كه عمومى پيغمبر بود تا اين جمله را شنيد , عصبانى و ناراحت شد و گفت تو ما را دعوت كردى براى اينكه چنين مزخرفى را به ما بگويى ؟ ! جارو جنجال راه انداخت و جلسه را بهم زد . پيغمبر اكرم براى بار دوم به علی (ع) دستور تشكيل جلسه را داد . خود اميرالمؤمنين كه راوى هم هست مى فرمايد كه اينها حدود چهل نفر بودند يا يكى كم يا يكى زياد . در دفعه دوم پيغمبر اكرم به آنها فرمود هر كسى از شما كه اول دعوت مرا بپذيرد , وصى , وزير و جانشين من خواهد بود . غير از علی (ع) احدى جواب مثبت نداد و هر چند بار كه پيغمبر اعلام كرد , علی (ع) از جا بلند شد . در آخر پيغمبر فرمود بعد از من تو وصى و وزير و خليفه من خواهى بود .

 

قريش و پيامبر (ص)

زمانى كه هنوز حضرت رسول در مكه بودند و قريش مانع بودند كه ايشان تبليغ كنند و وضع سخت و دشوار بود , در ماههاى حرام ( 1 ) مزاحم پيغمبر اكرم نمى شدند يا لااقل زياد مزاحم نمى شدند يعنى مزاحمت بدنى مثل كتك زدن نبود ولى مزاحمت تبليغاتى وجود داشت. رسول اكرم هميشه از اين فرصت استفاده مى كرد و وقتى مردم در بازار عكاظ در عرفات جمع مى شدند ( آن موقع هم حج بود ولى با يك سبك مخصوص ) مى رفت در ميان قبائل گردش مى كرد و مردم را دعوت مى نمود . نوشته اند در آنجا ابولهب مثل سايه پشت سر پيغمبر حركتمى كرد و هر چه پيغمبر مى فرمود , او مى گفت دروغ مى گويد , به حرفش گوش نكنيد . رئيس يكى از قبائل خيلى با فراست بود . بعد از آنكه مقدارى با پيغمبر صحبت كرد , به قوم خودش گفت اگر اين شخص از من مى بود لاكلتبه العرب. يعنى من اينقدر در او استعداد مى بينم كه اگر از ما مى بود , به وسيله وى عربرا مى خوردم . او به پيغمبر اكرم گفت من و قومم حاضريم به تو ايمان بياوريم ( بدون شك ايمان آنها ايمان واقعى نبود ) به شرط اينكه تو هم به ما قولى بدهى و آن اينكه براى بعد از خودت من يا يك نفر از ما را تعيين كنى . فرمود اينكه چه كسى بعد از من باشد , با من نيست با خداست . اين , مطلبى است كه در كتب تاريخ اهل تسنن آمده است .

1 - ماههاى ذى القعده , ذى الحجه و محرم چون ماه حرام بود , ماه آزاد بود يعنى در اين ماهها همه جنگها تعطيل بود , دشمنان از يكديگر انتقام نمى گرفتند و رفت و آمدها در ميانشان معمول بود . در بازار عكاظ جمع مى شدند و حتى اگر كسى قاتل پدرش را كه مدتها دنبالش بود پيدا مى كرد , به احترام ماه حرام متعرضش نمى شد .

 

مردم مدينه و رسول اكرم (ص)

مردم مدينه دو قبيله بودند به نام اوس و خزرج كه هميشه با هم جنگ داشتند . يك نفر از آنها به نام اسعد بن زراره می آيد به مكه براى اينكه از قريش استمداد كند . وارد مى شود بر يكى از مردم قريش .

كعبه از قديم معبد بود گو اينكه در آن زمان بتخانه بود و رسم طوافكه از زمان حضرت ابراهيم معمول بود هنوز ادامه داشت. هركس كه می آمد , يك طوافى هم دور كعبه مى كرد . اين شخص وقتى خواست برود به زيارت كعبه و طواف بكند , ميزبانش به او گفت : ( مواظب باش ! مردى در ميان ما پيدا شده , ساحر و جادوگرى كه گاهى در مسجد الحرام پيدا مى شود و سخنان دلرباى عجيبى دارد . يك وقت سخنان او به گوش تو نرسد كه تو را بى اختيار مى كند . سحرى در سخنان او هست ). اتفاقا او موقعى مى رود براى طواف كه رسول اكرم در كنار كعبه در حجر اسماعيل نشسته بودند و با خودشان قرآن مى خواندند . در گوش اين شخص پنبه كرده بودند كه يكوقت چيزى نشنود . مشغول طواف كردن بود كه قيافه شخصى خيلى او را جذب كرد . ( رسول اكرم سيماى عجيبى داشتند ) . گفت نكند اين همان آدمى باشد كه اينها مى گويند ؟ يك وقت با خودش فكر كرد كه عجب ديوانگى است كه من گوشهايم را پنبه كرده ام . من آدمم , حرفهاى او را مى شنوم , پنبه را از گوشش انداخت بيرون . آيات قرآن را شنيد . تمايل پيدا كرد . اين امر منشأ آشنايى مردم مدينه با رسول اكرم ( ص ) شد . بعد آمد صحبتهايى كرد و بعدها ملاقاتهاى محرمانه اى با حضرت رسول كردند تا اينكه عده اى از اينها[به مكه] آمدند و قرار شد در موسم حج در يكى از شبهاى تشريق يعنى شب دوازدهم وقتى كه همه خواب هستند بيايند در منا , در عقبه وسطى , در يكى از گردنه هاى آنجا , رسول اكرم ( ص ) هم بيايند آنجا و حرفهايشان را بزنند . در آنجا رسول اكرم فرمود من شما را دعوتمى كنم به خداى يگانه و . . . و شما اگر حاضريد ايمان بياوريد , من به شهر شما خواهم آمد . آنها هم قبول كردند و مسلمان شدند , كه جريانش مفصل است . زمينه اينكه رسول اكرم ( ص ) از مكه به مدينه منتقل بشوند فراهم شد . اين اولين[حادثه]بود . بعد حضرت رسول (ص) مصعب بن عمير را فرستادند به مدينه و او در آنجا به مردم قرآن تعليم داد . اينهايى كه ابتدا آمده بودند , عده اندكى بودند , به وسيله اين مبلغ بزرگوار عده زياد ديگرى مسلمان شدند و تقريبا جو مدينه مساعد شد . قريش هم روز بروز بر سختگيرى خود مى افزودند , و در نهايت امر تصميم گرفتند كه ديگر كار رسول اكرم را يكسره كنند . در دارالندوه  تشكيل جلسه دادند , كه اين آيه قرآن يكسره اشاره به آنهاست.

 

جلسه دارالندوه

دار الندوه حكم مجلس سناى مكه بوده . مكه اساسا نه از خودش حكومتى داشت به شكل پادشاهى يا جمهورى , و نه تابع يك مركزى بود . يكنوع حكومت ملوك الطوايفى داشتند . قرارى داشتند كه از هر قبيله اى چند نفر با شرايطى و از جمله اينكه از چهل سال كمتر نداشته باشند بيايند در آنجا جمع بشوند و درباره مشكلاتى كه پيش می آيد با يكديگر مشورت كنند و هر چه در آنجا تصميم مى گرفتند , ديگر مردم قريش عمل مى كردند . ( دارالندوه ) يكى از اطاقهايى بود كه در اطراف مسجد الحرام بود . الان آن محل خراب شده و داخل مسجد الحرام است .

در آنجا پيشنهادهايى كردند , گفتند بالاخره بايد به يك شكلى آزادى را از محمد سلب كنيم , يا اساسا او را بكشيم يا حبسش كنيم و يا لااقل شرش را از اينجا بكنيم و تبعيدش كنيم , هر جا مى خواهد برود . در اينجاست كه هم شيعه و هم سنى نوشته اند پيرمردى در اين مجلس ظاهر شد با اينكه قرار نبود كه غير قريش كس ديگر را در آنجا راه بدهند و گفت من اهل نجد هستم . گفتند اينجا جاى تو نيست . گفت نه , من راجع به همين موضوعى كه قريش در اينجا بحث مى كنند صحبت و فكر دارم . بالاخره اجازه گرفت و داخل شد . و در اخبار وارد شده كه اين پيرمرد انسان نبود و شيطان بود كه به صورت يك پيرمرد مجسم شد . به هر حال در تاريخ , او به نام ( شيخ نجدى ) معروف شد كه در آن مجلس شيخ نجدى هم اظهار نظر كرد و در آخر هم نظر شيخ نجدى تصويب شد . آن پيشنهاد كه گفتند يك نفر را بفرستند پيغمبر را بكشد رد شد . همان شيخ نجدى گفت اين عملى نيست . اگر شما يك نفر بفرستيد , قطعا بنى هاشم به انتقام خون محمد او را خواهند كشت و كيست كه يقين داشته باشد كه كشته مى شود و حاضر شود اين كار را انجام دهد . گفتند او را حبس مى كنيم . گفت حبس هم مصلحت نيست زيرا باز بنى هاشم به اعتبار اينكه به آنها بر مى خورند كه فردى از آنها محبوس باشد , اگر چه به تنهايى زورشان به شما نمى رسد ولى ممكن است در موقع حج كه مردم جمع مى شوند , از نيروى مردم استمداد كنند و محمد را از حبس بيرون بكشند . پيشنهاد تبعيد شد . گفت اين از همه خطرناكتر است . او مردى خوش صورت و خوش بيان و گيرا است. الان به تنهايى در اين شهر افراد شما را به تدريج دارد جذب مى كند .[ يك وقت مى بينيد] رفت در ميان قبايل عرب چندين هزار نفر را پيرو خودش كرد و با چندين هزار مسلح آمد سراغ شما . در آخر پيشنهاد شد و مورد قبول واقع شد كه او را بكشند ولى به اين شكل كه از هر يك از قبايل قريش يك نفر در كشتن شركت كند , و از بنى هاشم هم يك نفر باشد ( چون از بنى هاشم , ابولهب را در ميان خودشان داشتند ) و دسته جمعى او را بكشند و به اين ترتيب خونش را لوث كنند , و اگر بنى هاشم ادعا كردند , مى گوييم قبيله شما هم شركت داشتند . حداكثر اين است كه به آنها ديه مى دهيم . ديه ده انسان را هم خواستند , مى دهيم .

 

هجرت پيامبر اكرم (ص)

همان شبى كه اينها تصميم گرفتند اين تصميم محرمانه را اجرا بكنند وحى الهى بر پيغمبر اكرم نازل شد ( همان حرفى كه به موسى گفته شد : ان الملا يأتمرون بك يقتلوك فاخرج ) : و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوكاو يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين  . از مكه بيرون برو , خواستند شبانه بريزند . ابولهب كه يكى از آنها بود مانع شد . گفت شب ريختن به خانه كسى صحيح نيست . در آنجا زن هست , بچه هست , يك وقت اينها مى ترسند يا كشته مى شوند . بايد صبر كنيم تا صبح شود . ( باز همين مقدار وجدان و شرف داشت ) . گفتند بسيار خوب . آمدند دور خانه پيغمبر حلقه زدند و كشيك مى دادند , منتظر كه صبح بشود و در روشنايى بريزند خانه پيغمبر . اين مطلب مورد اتفاق جميع محدثين و مورخين استو در اين جهت حتى يك نفر تشكيك نكرده است كه پيغمبر اكرم , على عليه السلام  را خواست و فرمود على جان ! تو امشب بايد براى من فداكارى بكنى . عرض كرد يا رسول الله ! هر چه شما امر بفرماييد . فرمود امشب , تو در بستر من مى خوابى و همان برد و جامه اى را كه من موقع خواب به سر مى كشم به سر ميكشى . عرض كرد : بسيار خوب . قبلا على عليه السلام و ( هند بن ابى هاله ) آن نقطه اى كه رسول اكرم بايد بروند در آنجا مخفى بشوند يعنى غار ثور را در نظر گرفتند , چون قرار بود در مدتى كه حضرت در غار هستند رابطه مخفيانه اى در كار باشد و اين دو , مركب فراهم كنند و آذوقه برايشان بفرستند . شب , علی (ع)  آمد خوابيد و پيغمبر اكرم (ص) بيرون رفت . در بين راه كه حضرت مى رفتند به ابوبكر برخورد كردند . حضرت, ابوبكر را با خودشان بردند . در نزديكى مكه غارى است به نام غار ثور , در غربمكه و در يكراهى است كه اگر كسى بخواهد به مدينه برود از آنجا نمى رود . مخصوصا راه را منحرف كردند . پيغمبر اكرم ( ص ) با ابوبكر رفتند و در آن محل مخفى شدند . قريش هم منتظر كه صبح دسته جمعى بريزند و اينقدر كارد و چاقو به حضرت بزنند نه با شمشير كه بگويند يك نفر كشته كه حضرت كشته بشود و بعد هم اگر بگويند كى كشت , بگويند هر كسى يك وسيله اى داشت و ضربه اى زد . اول صبح كه شد اينها مراقب بودند كه يك وقت پيغمبر اكرم از آنجا بيرون نرود . ناگاه كسى از جا بلند شد . نگاه كردند ديدند على است . اين صاحبك رفيقت كجاست ؟ فرمود مگر شما او را به من سپرده بوديد كه از من مى خواهيد ؟ گفتند پس چه شد ؟ فرمود : شما تصميم گرفته بوديد كه او را از شهرتان تبعيد كنيد , او هم خودش تبعيد شد . خيلى ناراحت شدند . گفتند بريزيم همين را به جاى او بكشيم , حالا خودش نيست جانشينش را بكشيم . يكى از آنها گفت او را رها كنيم , جوان است و محمد فريبش داده است. فرمود : به خدا قسم اگر عقل مرا در ميان همه مردم دنيا تقسيم كنند , اگر همه ديوانه باشند عاقل مى شوند . از همه تان عاقل تر و فهميده ترم .

 

غار ثور

حضرت رسول ( ص ) را تعقيب كردند . دنبال اثر پاى حضرت را گرفتند تا به آن غار رسيدند . ديدند اينجا اثرى كه كسى به تازگى درون غار رفته باشد نيست . عنكبوتى هست و در اينجا تنيده است , و مرغى هست و لانه او . گفتند نه , اينجا نمى شود كسى آمده باشد . تا آنجا رسيدند كه حضرت رسول ( ص ) و ابوبكر صداى آنها را مى شنيدند و همين جا بود كه ابوبكر خيلى مضطرب شده و قلبش به طپش افتاده بود و مى ترسيد . اين آيه قرآن است, يعنى روايت نيست كه بگوييم فقط شيعه ها قبول دارند و سنيها قبول ندارند . آيه اين است :  الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذين كفروا ثانى اثنين اذ هما فى الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا  . يعنى اگر شما مردم قريش پيغمبر را يارى نكنيد , خدا او را يارى كرد و يارى مى كند همچنانكه در داستان غار , پيغمبر را يارى كرد , در شب هجرت در حالى كه آن دو در غار بودند[ . ( هما ) نشان مى دهد كه غير از پيغمبر يكنفر ديگر هم بوده است كه همان ابوبكر است . & اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا  . ( كلمه ( صاحب ) اصلا در لغت عرب يعنى همراه . حتى به حيوانى هم كه همراه كسى باشد عرب مى گويد : صاحب ) . آنگاه كه پيغمبر به همراه خود گفت : نترس , غصه نخور , خدا با ماست . فانزل الله سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها ( 1 ) خداوند وقار خودش را بر پيغمبر نازل كرد . ديگر نمى گويد وقار را بر هر دو نفر نازل كرد . رحمت خودش را بر پيغمبر نازل كرد و پيغمبر را تأييد نمود . نمى گويد هر دو را تأييد كرد . حالا بگذاريم از اين قضيه .

تا به اين مرحله رسيد , از همان جا برگشتند . گفتند ما نفهميديم اين چطور شد ؟ به آسمان بالا رفت يا به زمين فرو رفت ؟ مدتى گشتند . پيدا نكردند كه نكردند . سه شبانه روز يا بيشتر پيغمبر اكرم ( ص ) در همان غار بسر بردند . آن دلهاى شب كه مى شد , هند بن ابى هاله كه پسر خديجه است از شوهر ديگرى , و مرد بسيار بزرگوارى است محرمانه آذوقه مى برد و بر مى گشت . قبلا قرار گذاشته بودند مركب تهيه كنند . دو تا مركب تهيه كردند و شبانه بردند كنار غار , آنها سوار شدند و راه مدينه را پيش گرفتند .

حالا قرآن مى گويد ببينيد خداوند پيغمبر را در چه سختيهايى به چه نحوى كمك و مدد كرد . آنها نقشه كشيدند و فكر كردند و سياست به كار بردند ولى نمى دانستند كه خدا اگر بخواهد , مكر او بالاتر است . & و اذ يمكر بك الذين كفروا & و آنگاه كه كافران درباره تو مكر و حيله به كار مى برند براى اينكه يكى از سه كار را درباره تو انجام بدهند :  ليثبتوك ( اثبات ) معنايش حبس است . چون كسى را كه حبس مى كنند در يكجا ثابت و ساكن نگه مى دارند . عرب وقتى مى گويد ( اثبت ) يعنى حبس كن ، براى اينكه تو را در يك جا ثابتنگه دارند يعنى زندانيت كنند . - او يقتلوك - يا خونت را بريزند . - او يخرجوك -  يا تبعيدت كنند .  - و يمكرون  - آنها مكر مى كنند . قريش به مكر و حيله هاى خودشان خيلى اعتماد داشتند و مثلا مى گفتند چنان مى كنيم كه خونش لوث بشود , ولى نمى دانستند كه بالاى همه اين تدبيرها و نقشه ها تقدير و اراده الهى است و اگر بنده اى مشمول عنايت الهى بشود , هيچ قدرتى نمى تواند او را از ميان ببرد . ( مكر ) نقشه اى استكه هدفش روشن نيست. اگر انسان نقشه اى بكشد كه آن نقشه هدف معينى در نظر دارد اما مردم كه مى بينند خيال مى كنند براى هدف ديگرى است , اين را مى گويند( مكر ). خدا هم گاهى حوادث را طورى به وجود مىآورد كه انسان نمى داند اين حادثه براى فلان هدف و مقصد است , خيال مى كند براى هدف ديگرى است , ولى نتيجه نهائيش چيز ديگرى است . اين است كه خدا هم مكر مى كند يعنى خدا هم حوادثى به وجود مىآورد كه ظاهرش يك طور است ولى هدف اصلى چيز ديگر است . آنها مكر مى كنند, خدا هم مكر مى كند , و خدا از همه مكر كنندگان بالاتر و بهتر است .

 

مهاجرين

گروهى از مسلمانهاى صدر اسلام , مهاجرين اولين يا به تعبير قرآن ( سابقون الاولون ) ناميده مى شوند . مهاجرين اولين يعنى كسانى كه قبل از آنكه پيغمبر اكرم به مدينه تشريف ببرند مسلمان شده بودند و آن وقتى كه بنا شد پيغمبر اكرم خانه و ديار را , مكه را رها كنند و بيايند به مدينه , اينها همه چيز خود را يعنى زن و زندگى و مال و ثروت و خويشاوندان و اقارب خويش را يكجا رها كردند و به دنبال ايده و عقيده و ايمان خودشان رفتند . اين يك مسئله شوخى نيست . فرض كنيد براى ما چنين چيزى پيش بيايد و بخواهيم براى ايمان خودمان كار بكنيم . خودمان را در نظر بگيريم با كار و شغل و زن و بچه خود , با همين وضعى كه الان داريم . يكدفعه از طرف رهبر دينى و ايمانى ما فرمان صادر مى شود كه همه يكجا بايد از اينجا حركت كنيم برويم در يك مملكت ديگر يا در يك شهر ديگر , آنجا را مركز قرار بدهيم . ناگهان بايد شغل و زن و بچه و پدر و مادر و برادر و خواهر و خلاصه زندگيمان را رها كنيم و راه بيفتيم . اين از كمال خلوص و از نهايت ايمان حكايت مى كند . قرآن اينها را مهاجرين اولين مى نامد ....

 

انصار

دسته دوم كه اينجا به آنها اشاره شده است , كسانى هستند كه قرآن آنها را ( انصار ) مى نامد يعنى ياوران . مقصود , مسلمانانى هستند كه در مدينه بودند و در مدينه اسلام اختيار كرده بودند و حاضر شدند كه شهر خودشان را مركز اسلام قرار بدهند و برادران مسلمانشان را كه از مكه و جاهاى ديگر و البته بيشتر از مكه می آيند در حالى كه هيچ ندارند و دست خالى می آيند بپذيرند و نه تنها در خانه هاى خود جاى بدهند و به عنوان يك مهمان بپذيرند بلكه از جان و مال و حيثيت آنها حمايت كنند مثل خودشان . به طورى كه در تاريخ آمده است , منهاى ناموس , هر چه داشتند با برادران مسلمان خود به اشتراكدر ميان گذاشتند و حتى برادران مسلمان را بر خودشان مقدم مى داشتند : و يؤثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصه ( 1 ) . آن هجرت بزرگمسلمين صدر اسلام خيلى اهميت داشتولى اگر پذيرش انصار نمى بود آنها نمى توانستند كارى انجام بدهند . اينها را هم قرآن تحت عنوان - و الذين آووا و نصروا - ذكر مى كند .آنان كه پناه دادند و يارى كردند اين مهاجران را . هم مهاجرت آنها در روزهاى سختى اسلام بود , هم يارى كردن اينها . هم آنها گذشت و فداكاريشان زياد بود هم اينها .

 

منافقين و پيامبر اكرم (ص)

 ان الذين جاؤا بالافك عصبه منكم لا تحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم لكل مرىء منهم ما اكتسب من الاثم و الذى تولى كبره منهم له عذاب عظيم 0 لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون والمؤمنات بانفسهم خيرا و قالوا هذا افك مبين.

آيات به اصطلاح ( افك) است.( افك) دروغ بزرگى ( تهمتى ) است كه براى بردن آبروى رسول خدا بعضى از منافقين براى همسر رسول خدا جعل كردند . داستانش را قبلا به تفصيل نقل كرديم ( 1 ) . اكنون آياترا مى خوانيم و نكاتى كه از اين آيات استفاده مى شود كه نكات تربيتى و اجتماعى بسيار حساسى است و حتى مورد ابتلاى خود ما در زمان خودمان است بيان مى كنيم . آيه مى فرمايد. (ان الذين جاؤا بالافك عصبه منكم)  آنان كه ( افك) را ساختند و خلق كردند , بدانيد يك دسته متشكل و يك عده افراد به هم وابسته از خود شما هستند . قرآن به اين وسيله مؤمنين و مسلمين را بيدار مى كند كه توجه داشته باشيد در داخل خود شما , از متظاهران به اسلام , افراد و دسته جاتى هستند كه دنبال مقصدها و هدفهاى خطرناكمى باشند , يعنى قرآن مى خواهد بگويد قصه ساختن اين ( افك ) از طرف كسانى كه ساختند روى غفلت و بى توجهى و ولنگارى نبود , روى منظور و هدف بود , هدف هم بى آبرو ساختن پيغمبر و از اعتبار انداختن پيغمبر بود , كه به هدفشان نرسيدند . قرآن مى گويد آنها يك دسته به هم وابسته از ميان خود شما بودند , و بعد مى گويد اين شرى بود كه نتيجه اش خير بود , و در واقع اين شر نبود[ : (  لا تحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم)  , گمان نكنيد كه اين يك حادثه سوئى بود و شكستى براى شما مسلمانان بود , خير , اين داستان با همه تلخى آن به سود جامعه اسلامى بود . حال چرا قرآن اين داستان را خير مى داند نه شر و حال آن كه داستان بسيار تلخى بود ؟ داستانى براى مفتضح كردن پيغمبر اكرم ساخته بودند و روزهاى متوالى حدود چهل روز گذشت تا اينكه وحى نازل شد و تدريجا اوضاع روشن گرديد . خدا مى داند در اين مدت بر پيغمبر اكرم و نزديكان آن حضرت چه گذشت !

اين را به دو دليل قرآن مى گويد خير است : يكدليل اينكه اين گروه منافق شناخته شدند . در هر جامعه اى يكى از بزرگترين خطرها اين استكه صفوف مشخص نباشد , افراد مؤمن و افراد منافق همه در يك صف باشند . تا وقتى كه اوضاع آرام است خطرى ندارد .

يك تكان كه به اجتماع بخورد اجتماع از ناحيه منافقين بزرگترين صدمه ها را مى بيند . لهذا به واسطه حوادثى كه براى جامعه پيش مىآيد باطنها آشكار مى شود و آزمايش پيش مىآيد , مؤمنها در صف مؤمنين قرار مى گيرند و منافقها پرده نفاقشان دريده مى شود و در صفى كه شايسته آن هستند قرار مى گيرند . اين يك خير بزرگ براى جامعه است .

آن منافقينى كه اين داستان را جعل كرده بودند , آنچه برايشان به تعبير قرآن ماند ( اثم ) بود. ( اثم ) يعنى داغ گناه . تا زنده بودند , ديگر اعتبار پيدا نكردند .

فايده دوم اين بود كه سازندگان داستان , اين داستان را آگاهانه جعل كردند نه ناآگاهانه , ولى عامه مسلمين نا آگاهانه ابزار اين (عصبه) قرار گرفتند . اكثريت مسلمين با اينكه مسلمان بودند , با ايمان و مخلص بودند و غرض و مرضى نداشتند بلند گوى اين (عصبه) قرار گرفتند ولى از روى عدم آگاهى و عدم توجه , كه خود قرآن مطلب را خوب تشريح مى كند .

اين يك خطر بزرگ است براى يك اجتماع , كه افرادش نا آگاه باشند . دشمن اگر زيرك باشد خود اينها را ابزار عليه خودشان قرار مى دهد , يك داستان جعل مى كند , بعد اين داستان را به زبان خود اينها مى اندازد , تا خودشان قصه اى را كه دشمنشان عليه خودشان جعل كرده بازگو كنند . اين علتش ناآگاهى است و نبايد مردمى اينقدر نا آگاه باشند كه حرفى را كه دشمن ساخته ندانسته بازگو كنند . حرفى كه دشمن جعل مى كند وظيفه شما اين است كه همان جا دفنش كنيد . اصلا دشمن مى خواهد اين پخش بشود . شما بايد دفنش كنيد و به يك نفر هم نگوييد , تا به اين وسيله با حربه سكوت نقشه دشمن را نقش برآب كنيد ( 2 ) .

فايده دوم اين داستان اين بود كه اشتباهى كه مسلمين كردنداين بود كه ( مشخص شد ) يعنى حرفى را كه يك عصبه ( يك جمعيت و يك دستهبه هم وابسته ) جعل كردند , ساده لوحانه و ناآگاهانه از آنها شنيدند و بعد كه به هم رسيدند , گفتند : چنين حرفى شنيدم , آن يكى گفت : من هم شنيدم , ديگرى گفت : نمى دانم خدا عالم است , باز اين براى او نقل كرد و نتيجه اين شد كه جامعه مسلمان , ساده لوحانه و نا آگاهانه بلند گوى يك جمعيت چند نفرى شد .

اين داستان ( افك) كه پيدا شد يك بيدار باش عجيبى بود . همه چشمها را به هم ماليدند : از يك طرف آنها را شناختيم و از طرفديگر خودمان را شناختيم . ما چرا چنين اشتباه بزرگى را مرتكبشديم , چرا ابزار دست اينها شديم ؟ !...

فايده دوم [داستان افك] همين بود كه به مسلمين يك آگاهى و يك هوشيارى داد . در خود قرآن آورد كه براى هميشه بماند , مردم بخوانند و براى هميشه درس بگيرند كه مسلمان ! نا آگاهانه ابزار قرار نگير , نا آگاهانه بلندگوى دشمن نباش .

خدا مى داند اين يهوديها در درجه اول و بهاييها كه ابزار دستيهوديها هستند چقدر از اين جور داستانها جعل كردند . گاهى يك چيزى را يكيهودى يا يك مسيحى عليه مسلمين جعل كرده , آنقدر شايع شده كه كم كم داخل كتابها آمده , بعد آنقدر مسلم فرض شده كه خود مسلمين باورشان آمده است , مثل داستان كتابسوزى اسكندريه .

[ . . 1 نوار مذكور در دست نيست ولى خلاصه داستان به نقل اهل سنت اين است كه عايشه همسر پيامبر هنگام بازگشت مسلمين از يك غزوه , در يكى از منزلها براى قضاى حاجت داخل جنگلى شد , در آنجا طوق ( روبند ) او به زمين افتاد و مدتى دنبال آن مى گشت و در نتيجه از قافله باز ماند و توسط صفوان كه از دنبال قافله براى جمع آورى از راه ماندگان حركت مى كرد , با تأخير وارد مدينه شد . به دنبال اين حادثه منافقين تهمتهايى را عليه همسر پيامبر شايع كردند . ]

2 . . مثلا يك وقتى شايع بود و شايد هنوز هم در ميان بعضيها شايع است , يك وقتى ديدم يك كسى مى گفت : اين فلسطينيها ناصبى هستند . ( ناصبى ) يعنى دشمن على عليه السلام . ناصبى غير از سنى است . سنى يعنى كسى كه خليفه بلا فصل را ابوبكر مى داند و على عليه السلام را خليفه چهارم مى داند و معتقد نيست كه پيغمبر شخصى را بعد از خود به عنوان خليفه نصب كرده است . مى گويد پيغمبر كسى را به خلافت نصب نكرد و مردم هم ابوبكر را انتخاب كردند . سنى براى اميرالمؤمنين  احترام قائل است چون او را خليفه چهارم و پيشواى چهارم مى داند , و على را دوستدارد . ناصبى يعنى كسى كه على را دشمن مى دارد . سنى مسلمان است ولى ناصبى كافر است , نجس است . ما با ناصبى نمى توانيم معامله مسلمان بكنيم . حال يك كسى می آيد مى گويد اين فلسطينيها ناصبى هستند . آن يكى مى گويد . اين به آن مى گويد , او هم يك جاى ديگر تكرار مى كند , و همين طور . اگر ناصبى باشند كافرند و در درجه يهوديها قرار مى گيرند . هيچ فكر نمى كنند كه اين , حرفى است كه يهوديها جعل كرده اند . در هر جايى يك حرف جعل مى كنند براى اينكه احساس همدردى نسبت به فلسطينيها را از بين ببرند . مى دانند مردم ايران شيعه اند و شيعه دوستدار على و معتقد است هر كس دشمن على باشد كافر است , براى اينكه احساس همدردى را از بين ببرند , اين مطلب را جعل مى كنند . در صورتى كه ما يكى از سالهايى كه مكه رفته بوديم , فلسطيني ها را زياد مى ديديم , يكى از آنها آمد به من گفت : فلان مسأله از مسائل حج حكمش چيست ؟ بعد گفت من شيعه هستم , اين رفقايم سنى اند . معلوم شد داخل اينها شيعه هم وجود دارد . بعد خودشان مى گفتند بين ما شيعه و سنى هست . شيعه هم زياد داريم . همين ليلا خالد معروف شيعه است . در چندين نطق و سخنرانى خودش در مصر گفته من شيعه ام . ولى دشمن يهودى يك عده مزدورى را كه دارد , مأمور مى كند و مى گويد : شما پخش كنيد كه اينها ناصبى اند . قرآن دستور داده در اين موارد اگر چنين نسبتهايى نسبت به افرادى كه جزو شما هستند و مثل شما شهادتين مى گويند , شنيديد وظيفه تان چيست .

 

تاريخجه نبرد مسلمين

مى دانيم كه اسلام دين توحيد است و براى هيچ مسئله اى به اندازه توحيد يعنى خداى يگانه را پرستش كردن و غير او را پرستش نكردن اهميتقائل نيست و نسبت به هيچ مسئله اى به اندازه اين مسئله حساسيت ندارد . مردم قريش كه در مكه بودند مشرك بودند . اين بود كه يك نبرد پى گيرى ميان پيغمبر اكرم و مردم قريش كه همان قبيله رسول اكرم بودند در گرفت. سيزده سال پيغمبر اكرم در مكه بودند .

در تمام دوره سيزده ساله مكه به احدى اجازه جهاد و حتى دفاع نداد , تا آنجا كه واقعا مسلمانان به تنگ آمدند و با اجازه آن حضرت گروهى به حبشه مهاجرت كردند , اما سايرين ماندند و زجر كشيدند . تنها در سال دوم مدينه بود كه رخصت جهاد داده شد .

در دوره مكه مسلمانان تعليمات ديدند , با روح اسلام آشنا شدند , ثقافت اسلامى در اعماق روحشان نفوذ يافت. نتيجه اين شد كه پس از ورود در مدينه هر كدام يك مبلغ واقعى اسلام بودند و رسول اكرم كه آنها را به اطراف و اكناف مى فرستاد خوب از عهده بر مىآمدند . هنگامى هم كه به جهاد مى رفتند مى دانستند براى چه هدفو ايده اى مى جنگند . به تعبير اميرالمؤمنين عليه السلام :

 و حملوا بصائرهم على اسيافهم  ( 1 ) .

( همانا بصيرتها و انديشه هاى روشن و حساب شده خود را بر شمشيرهاى خود حمل مى كردند ).

چنين شمشيرهاى آبديده و انسانهاى تعليمات يافته بودند كه توانستند رسالت خود را در زمينه اسلام انجام دهند . وقتى كه تاريخ را مى خوانيم و گفتگوهاى اين مردم را كه تا چند سال پيش جز شمشير و شتر چيزى را نمى شناختند مى بينيم , از انديشه بلند و ثقافت اسلامى اينها غرق در حيرت مى شويم .

بعد از 13سال , رسول اكرم (ص) آمدند مدينه و در مدينه بود كه مسلمين قوت و قدرتى پيدا كردند . جنگ بدر و جنگ احد و جنگ خندق و چند جنگ كوچك ديگر ميان مسلمين كه در مدينه بودند با مشركين قريش كه در مكه بودند درگرفت . در جنگ بدر مسلمانها فتح خيلى بزرگى نمودند .

 

غزوه احد

چنانكه مى دانيم , ماجراى احد به صورت غم انگيزى براى مسلمين پايان يافت . هفتاد نفر از مسلمين و از آن جمله جناب حمزه , عموى پيغمبر , شهيد شدند . مسلمين در ابتدا پيروز شدند و بعد در اثر بى انضباطى گروهى كه از طرف رسول خدا بر روى يك ( تل ) گماشته شدند , مورد شبيخون دشمن واقع شدند . گروهى كشته و گروهى پراكنده شدند و گروه كمى دور رسول اكرم باقى ماندند . آخر كار همان گروه اندك بار ديگر نيروها را جمع كردند و مانع پيشروى بيشتر دشمن شدند . مخصوصا شايعه اينكه رسول اكرم كشته شد بيشتر سبب پراكنده شدن مسلمين گشت, اما همين كه فهميدند رسول اكرم زنده است نيروى روحى خويش را بازيافتند .

 

صلح حديبيه

پيغمبر اكرم در زمان خودشان صلحى كردند كه اسباب تعجب و بلكه اسباب ناراحتى اصحابشان شد , ولى بعد از يكى دو سال تصديق كردند كه كار پيغمبر درست بود . سال ششم هجرى است , بعد از آن است كه جنگ بدر , آن جنگ خونين به آن شكل واقع شده و قريش بزرگترين كينه ها را با پيغمبر پيدا كرده اند , وبعد از آن است كه جنگ احد پيش آمده و قريش تا اندازه اى از پيغمبر انتقام گرفته اند و باز مسلمين نسبتبه آنها كينه بسيار شديدى دارند , و به هر حال , از نظر قريش دشمن ترين دشمنانشان پيغمبر , و از نظر مسلمين هم دشمن ترين دشمنانشان قريش است . ماه ذى القعده پيش آمد كه به اصطلاح ماه حرام بود . در ماه حرام سنت جاهليت نيز اين بود كه اسلحه به زمين گذاشته مى شد و نمى جنگيدند . دشمنهاى خونى , در غير ماه حرام اگر به يكديگر مى رسيدند , البته همديگر را قتل عام مى كردند ولى در ماه حرام به احترام اين ماه اقدامى نمى كردند . پيغمبر خواست از همين سنت جاهليت در ماه حرام استفاده كند و برود وارد مكه شود و در مكه عمره اى بجا آورد و برگردد . هيچ قصدى غير از اين نداشت . اعلام كرد و باهفتصد نفر و به قول ديگر با هزار و چهارصد نفر - از اصحابش و عده ديگرى حركت كرد , ولى از همان مدينه كه خارج شدند محرم شدند , چون حجشان حج قران بود كه سوق هدى مى كردند يعنى قربانى را پيش از خودشان حركت مى دادند و علامت خاصى هم روى شانه قربانى قرار مى دادند , مثلا روى شانه قربانى كفش مى انداختند - كه از قديم معمول بود - كه هر كسى مى بيند بفهمد كه اين حيوان قربانى است . دستور داد كه اينها كه هفتصد نفر بودند هفتاد شتر به علامت قربانى در جلوى قافله حركت دهند كه هر كسى كه از دور مى بيند بفهمد كه ما حاجى هستيم نه افراد جنگى . زى و همه چيز , زى حجاج بود . از آنجا كه كار , مخفيانه نبود و علنى بود , قبلا خبر به قريش رسيده بود . پيغمبر در نزديكيهاى مكه اطلاع يافت كه قريش , زن و مرد و كوچك و بزرگ , از مكه بيرون آمده و گفته اند : ( به خدا قسم كه ما اجازه نخواهيم داد كه محمد وارد مكه شود ) . با اينكه ماه , ماه حرام بود , اينها گفتند ما در اين ماه حرام مى جنگيم . از نظر قانون جاهليت هم كار قريش بر خلافسنت جاهليت بود . پيغمبر تا نزديك اردوگاه قريش رفت و در آنجا دستور داد كه پايين آمدند . مرتب رسولها و پيامرسانها از دو طرف مبادله مى شدند . ابتدا از طرف قريش چندين نفر به ترتيب آمدند كه تو چه مى خواهى و براى چه آمده اى ؟ پيغمبر فرمود من حاجى هستم و براى حج آمده ام , كارى ندارم , حجم را انجام مى دهم , بر مى گردم و مى روم . هر كس هم كه مىآمد , وضع اينها را كه مى ديد مى رفت به قريش مى گفت : مطمئن باشيد كه پيغمبر قصد جنگ ندارد . ولى آنها قبول نكردند و مسلمين ( خود پيغمبر اكرم هم ) چنين تصميم گرفتند كه ما وارد مكه مى شويم ولو اينكه منجر به جنگيدن شود , ما كه نمى خواهيم بجنگيم , اگر آنها با ما جنگيدند با آنها مى جنگيم . ( بيعت الرضوان) در آنجا صورت گرفت . مجددا با پيغمبر بيعت كردند براى همين امر , تا اينكه نماينده اى از طرف قريش آمد و گفت كه ما حاضريم با شما قرار داد ببنديم . پيغمبر فرمود : من هم حاضرم . پيغامهايى كه پيغمبر مى داد پيغامهاى مسالمت آميزى بود . به چند نفر از اين پيامرسانها فرمود: (  ويح قريش (1) اكلتهم الحرب  ) واى به حال قريش , جنگ اينها را تمام كرد . اينها از من چه مى خواهند ؟ مرا وا بگذارند با ديگر مردم , يا من از بين مى روم , در اين صورت آنچه آنها مى خواهند به دست ديگران انجام شده , و يا من بر ديگران پيروز مى شوم كه باز به نفع اينهاست , زيرا من يكى از قريش هستم , باز افتخارى براى اينهاست فايده نكرد . گفتند قرار داد صلح مى بنديم . مردى به نام سهل بن عمرو را فرستادند و قرار داد صلح بستند كه پيغمبر امسال بر گردد و سال آينده حق دارد بيايد اينجا و سه روز در مكه بماند , عمل عمره اش را انجامدهد و باز گردد .

 . 1 ( ويح) همان واى است كه ما مى گوييم اما ( واى ) در حال خوش و بش . در عربى يك ( ويل ) داريم و يك( ويح). ما در فارسى كلمه اى بجاى ( ويح) نداريم . وقتى مى گويند ويلك , اين در مقام تندى و شدت است . وقتى مى گويند و يحك , اين در مقام خوش و بش و مهربانى است .

نشانى به همان نشانى كه همينكه اين قرار داد صلح رابستند و بعد مسلمين آزادى پيدا كردند وآزادانه مى توانستند اسلام را تبليغ كنند , در مدت يك سال يا كمتر , از قريش آن اندازه مسلمان شد كه در تمام آن مدت بيست سال مسلمان نشده بود . بعد هم اوضاع آنچنان به نفع مسلمين چرخيد كه مواد قرار داد خودبخود از طرف خود قريش از بين رفتو يك شور عملى و معنوى در مكه پديد آمد .

سهيل بن عمرو يك پسر داشتكه مسلمان و در جيش مسلمين بود . اين قرار داد را كه امضا كردند , پسر ديگرش دوان دوان از قريش فرار كرد و آمد نزد مسلمين . تا آمد , سهيل گفت قرار داد امضا شده , من بايد او را برگردانم . پيغمبر هم به او - كه اسمش ابوجندل بود - فرمود برو , خداوند براى شما مستضعفين هم راهى باز مى كند . اين بيچاره مضطرب شده بود , داد مى كشيد و مى گفت : مسلمين ! اجازه ندهيد مرا ببرند ميان كفار كه مرا از دينم برگردانند . مسلمين هم عجيبناراحتبودند و مى گفتند : يا رسول الله ! اجازه بده اين يكى را ديگر ما نگذاريم ببرند . فرمود : نه , همين يكى هم برود .

داستان شيرينى نقل كرده اند كه مردى از مسلمين به نام ابوبصير كه در مكه بود و مرد بسيار شجاع و قويى هم بود فرار كرد آمد به مدينه . قريش طبق قرار داد خودشان دو نفر فرستادند كه بيايند او را برگردانند . آمدند گفتند ما طبق قرار داد بايد اين را ببريم . حضرت فرمود : بله همينطور است . هر چه اين مرد گفت : يا رسول الله ! اجازه ندهيد مرا ببرند , اينها در آنجا مرا از دينم بر مى گردانند , فرمود : نه , ما قرار داد داريم و در دين ما نيستكه بر خلافقرار داد خودمان عمل بكنيم , طبق قرار داد تو برو , خداوند هم يك گشايشى به تو خواهد داد . رفت او را تقريبا در يك حالت تحت الحفظ مى بردند . او غير مسلح بود و آنها مسلح بودند . رسيدند به ذوالحليفه , تقريبا همين محل مسجد الشجره كه احرام مى بندند و تا مدينه هفت كيلومتر است . در سايه اى استراحت كرده بودند . يكى از آندو شمشيرش در دستش بود . اين مرد به او گفت : اين شمشير تو خيلى شمشير خوبى است , بده من ببينم . گفت بگير . تا گرفت زد او را كشت . تا او را كشت , نفر ديگر فرار كرد و مثل برق خودش را رساند به مدينه . تا آمد , پيغمبر فرمود مثل اينكه خبر تازه اى است ؟ بله , رفيق شما رفيق مرا كشت . طولى نكشيد كه ابوبصير آمد . گفت : يا رسول الله ! تو به قرار دادت عمل كردى . قرار داد شما اين بود كه اگر كسى از آنها فرار كرد تو او را تسليم بكنى , و تو تسليم كردى , پس كارى به كار من نداشته باشيد . بلند شد رفت و در كنار درياى احمر , نقطه اى را پيدا كرد و آنجا را مركز قرار داد . مسلمينى كه در مكه تحت زجر و شكنجه بودند همينكه اطلاع پيدا كردند كه پيغمبر كسى را جوار نمى دهد ولى او رفته در ساحل دريا و آنجا نقطه اى را مركز قرار داده , يكى يكى رفتند آنجا . كم كم هفتاد نفر شدند و خودشان قدرتى تشكيل دادند . قريش ديگر نمى توانستند رفت و آمد بكنند . خودشان به پيغمبر نوشتند كه يا رسول الله ! ما از خير اينها گذشتيم , خواهش مى كنيم به آنها بنويسيد كه بيايند مدينه و مزاحم ما نباشند , ما از اين ماده قرار داد خودمان صرفنظر كرديم , و به همين شكل صرف نظر كردند .

به هر حال اين قرار داد صلح براى همين خصوصيت بود كه زمينه روحى مردم براى عمليات بعدى فراهم تر بشود , و همين طور هم شد , عرض كردم مسلمين بعد از آن در مكه آزادى پيدا كردند , و بعد از اين آزادى بود كه مردم دسته دسته مسلمان مى شدند , و آن ممنوعيتها به كلى از ميان برداشته شده بود .

 

فتح مكه

در سال هشتم هجرت , پيغمبر اكرم مكه را فتح كرد , فتحى بدون خونريزى .

فتح مكه براى مسلمين يك موفقيت بسيار عظيم بود چون اهميت آن تنها از جنبه نظامى نبود , از جنبه معنوى بيشتر بود تا جنبه نظامى . مكه ام القراء عرب و مركز عربستان بود . قهرا قسمتهاى ديگر تابع مكه بود و به علاوه يك اهميتى بعد از قضيه عام الفيل و ابرهه كه حمله برد به مكه و شكست خورد پيدا كرده بود . بعد از اين قضيه اين فكر براى همه مردم عرب پيدا شده بود كه اين سرزمين تحت حفظ و حراست خداوند استو هيچ جبارى بر اين شهر مسلط نخواهد شد . وقتى پيغمبر اكرم به آن سهولت آمد مكه را فتح كرد گفتند پس اين امر دليل بر آن است كه او بر حق است و خدا راضى است . به هر حال اين فتح خيلى براى مسلمين اهميت داشت. مسلمين وارد مكه شدند . مشركين هم در مكه بودند . تدريجا از قريش هم خيلى مسلمان شده بودند .

يك جامعه دوگانه اى در مكه به وجود آمده بود , نيمى مسلمان و نيمى مشرك . حاكم مكه از طرف پيغمبر اكرم معين شده بود يعنى مشركين و مسلمين تحت حكومت اسلامى زندگى مى كردند . بعد از فتح مكه مسلمين و مشركين با هم حج كردند با تفاوتى كه ميان حج مشركين و حج مسلمين وجود داشت . آنها آداب خاصى داشتند كه اسلام آنها را نسخ كرد ....

 

برائت از مشركين

حج يك سنت ابراهيمى ست كه كفار قريش در آن تحريفهاى زيادى كرده بودند . اسلام با آن تحريفها مبارزه كرد . پس يك سال هم به اين وضع باقى بود .  سال نهم هجرى شد در اين سال پيغمبر اكرم در ابتدا به ابوبكر مأموريت داد كه از مدينه برود به مكه و سمت اميرالحاجى مسلمين را داشته باشد , ولى هنوز از مدينه چندان دور نشده بود ( 1 ) كه جبرئيل بر رسول اكرم نازل شد ( اين را شيعه و سنى نقل كرده اند ) و دستور داد پيغمبر , علی (ع) را مأموريت بدهد براى امارت حجاج و براى ابلاغ سوره برائت . اين سوره اعلام خيلى صريح و قاطعى است به عموم مشركين به استثناى مشركينى كه با مسلمين هم پيمان اند و پيمانشان هم مدتدار استو بر خلاف پيمان هم رفتار نكرده اند , مشركينى كه با مسلمين يا پيمان ندارند يا اگر پيمان دارند بر خلاف پيمان خودشان رفتار كرده اند و قهرا پيمانشان نقض شده است . اعلام سوره برائت اين است كه علی (ع) بيايد در مراسم حج در روز عيد قربان كه مسلمين و مشركين همه جمع هستند , به همه مشركين اعلام كند كه از حالا تا مدت چهار ماه شما مهلت داريد و آزاد هستيد هر تصميمى كه مى خواهيد بگيريد . اگر اسلام اختيار كرديد يا از اين سرزمين مهاجرت كرديد , كه هيچ , و الا شما نمى توانيد در حالى كه مشرك هستيد در اينجا بمانيد . ما دستور داريم شما را قلع و قمع كنيم به كشتن , به اسير كردن , به زندان انداختن و به هر شكل ديگرى . در تمام اين چهار ماه كسى متعرض شما نمى شود . اين چهار ماه مهلت است كه شما درباره خودتان فكر بكنيد . اين سوره با كلمه ( برائه) ( 2 ) شروع مى شود : & برائه من الله و رسوله الا الذين عاهدتم من المشركين & . اعلام عدم تعهد استاز طرف خدا و از طرف پيغمبر خدا در مقابل مردم مشرك و در آيات بعد تصريح مى كند همان مردم مشركى كه شما قبلا با آنها پيمان بسته ايد و آنها نقض پيمان كرده اند.

علی (ع)  آمد در مراسم حج شركت كرد . اول در خود مكه اين [عدم تعهد] را اعلام كرد , ظاهرا ( ترديد از من است ) در روز هشتم كه حجاج حركت مى كنند به طرفعرفات ( 3 ) در يكمجمع عمومى در مسجدالحرام سوره برائت را به مشركين اعلام كرد ولى براى اينكه اعلام به همه برسد و كسى نباشد كه بى خبر بماند , وقتى كه مى رفتند به عرفات و بعد هم به منا , در مواقع مختلف , در اجتماعات مختلف هى مى ايستاد و بلند اعلام مى كرد و اين اعلام خدا و رسول را با فرياد به مردم ابلاغ مى نمود . نتيجه اين بود كه ايها الناس ! امسال آخرين سالى است كه مشركين با مسلمين حج مى كنند . ديگر از سال آينده هيچ مشركى حق حج كردن ندارد و هيچ زنى حق ندارد لخت و عريان طواف كند .

يكى از بدعتهايى كه قريش به وجود آورده بودند اين بود كه به مردم غير قريش اعلام كرده بودند هر كس بخواهد طواف بكند حق ندارد با لباس خودش طواف بكند , بايد از ما لباس عاريه كند يا كرايه كند , و اگر كسى با لباس خودش طواف مى كرد مى گفتند اين لباس را تو بايد اينجا صدقه بدهى يعنى به فقرا بدهى . زورگويى مى كردند . يك سال زنى آمده بود براى حج و مى خواستبا لباس خودش طواف بكند . گفتند اين كار ممنوع است . بايد اين لباس را بكنى و لباس ديگرى را در اينجا تهيه بكنى . گفت بسيار خوب , پس لخت و عور طواف مى كنم . گفتند مانعى ندارد . آنوقت بعضيها كه نمى خواستند با لباس قريش طواف بكنند و از لباس خودشان صرف نظر بكنند , لخت و عور دور خانه كعبه طواف مى كردند .

جزء اعلامها اين بود كه طواف لختو عريان قدغن شد , هيچكس حق ندارد لخت و عور طواف بكند و اين حرف مهملى هم كه قريش گفته اند بايد از ما لباس كرايه كنيد غلط است. اين هم كه اگر كسى با لباس احرام خود يا غير لباس احرام ( لباس احرام را شرط نمى دانستند ) طواف كرد بايد آن را بدهد به فقرا , لازم نيست , بايد نگه دارد براى خود .

به هر حال اميرالمؤمنين آمد و مكرر در مكرر و در جاهاى مختلف اين اعلام را به مردم ابلاغ كرد . نوشته اند آنقدر مكرر مى گفت كه صداى علی (ع) گرفته بود , از بس كه در مواقع مختلف , هر جا اجتماعى بود اين آيات را مى خواند و ابلاغ مى كرد تا يك نفر هم باقى نماند كه بعد بگويد به من ابلاغ نشد . وقتى كه علی (ع) خسته مى شد و صدايش مى گرفت , صحابه ديگر پيغمبر می آمدند از او نيابت مى كردند و همان آيات را ابلاغ مى نمودند .

يك اختلافى ميان شيعه و سنى در ابلاغ سوره برائت موجود است و آن اينكه اهل تسنن بيشترشان به اين شكل تاريخ را نقل مى كنند كه پس از آنكه وحى خدا به رسول اكرم رسيد كه اين سوره را يا بايد خودت ابلاغ كنى يا كسى از خودت , و پيغمبر  ، علی (ع) را مأمور ابلاغ سوره برائت كرد , على به سوى مكه آمد . تا آمد , ابوبكر مضطربشد , پرسيد آيا اميرى يا رسول ؟ يعنى آيا آمده اى اميرالحاج باشى يا يك كار مخصوص دارى ؟ فرمود : نه , من يك رسالت مخصوص دارم , فقط براى آن آمده ام . پس ابوبكر از شغل خودش منفصل و معزول نشد , او كار خودش را انجام داد و علی (ع) هم كار خودش را . ولى اقليتى از اهل تسنن كه در (مجمع البيان) نقل شده و همه اهل تشيع مى گويند وقتى كه علی (ع) آمد , ابوبكر به كلى از شغل خودش منفصل شد و برگشت به مدينه . تعبير قرآن اين است كه اين سوره را نبايد به مردم ابلاغ كند مگر خود تو يا كسى كه از تو است . اهل تشيع روى اين كلمه ( از تو است) تكيه مى كنند , مى گويند اين كلمه ( كسى كه از تو است ) : | رجل منك | كه در بسيارى از روايات هست , مفهوم خاصى دارد .

1 - بعضى نوشته اند در ( ذوالحليفه) در حدود مسجد شجره كه فاصله آن تا مدينه تقريبا يك فرسخ است , و بعضى نوشته اند در جايى به نام ( عرج ) , كه همان نزديكيها است .

2 - مصطلح است : برائت از دين . وقتى كه مديون دينش را مى پردازد و ياد اين دين را مى بخشد , مى گويند برائت ذمه پيدا كرده يعنى ديگر تعهدى از نظر دين ندارد .

3 - و الان هم كه با اتومبيل مى روند باز هم شب روز هشتم حركت مى كنند . البته وقوف در عرفات از روز نهم واجب است تا غروب , و براى اينكه كار آسان بشود , روز هشتم حركت مى كنند . قديم كه با مال يا پياده مى رفتند , به طريق اولى روز هشتم حركت مى كردند و مستحب هم اين استكه روز هشتم , حجاج حركت كنند از راه منا بروند به عرفات , شب را در منا بمانند , روز بروند عرفات , وقوفعرفات را انجام بدهند و براى شب برگردند به مشعر و روز بعد هم برگردند به منا . ولى اكنون اين مستحب عمل نمى شود يعنى كثرت حجاج و وسائل نقليه اجازه نمى دهد كه حجاج وقتى كه مى خواهند شب نهم بروند از راه منا بروند , از راه طائف مى روند به عرفات و شب بعد بر مى گردند به منا .

 

حجة الوداع

حجة الوداع (1) آخرين حج پيغمبر اكرم ( ص ) است و شايدايشان بعد از فتح مكه يك حج بيشتر نكردند , البته قبل از حجة الوداع حج عمره كرده بودند . رسول اكرم صلاى عام دادند و مخصوصا مردم را دعوت كردند كه به اين حج بيايند . همه را جمع كردند و بعد در مواقع مختلف , در مسجد الحرام , در عرفات , در منا و بيرون منا , در غدير خم و در جاهاى ديگر خطابه هاى عمومى خود را القا كردند . از جمله در غدير خم بعد از آنكه جا به جا مطالبى را فرموده بود , مطلبى را به عنوان آخرين قسمت با بيان شديدى ذكر نمود . به نظر من فلسفه اينكه پيغمبر اين مطلبرا در آخر فرمود همين آيه اى است كه در آنجا قرائت كرد :  يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته  ( 2 ) بعد از اينكه پيغمبر اكرم در عرفات و منا و مسجد الحرام كليات اسلامى را در باب اصول و فروع بيان كرده كه مهمترين سخنان ايشان است , يك مرتبه در غدير خم اينطور مى فرمايد : مطلبى است كه اگر آنرا نگويم هيچ چيز را نگفته ام  -فما بلغت رسالته - به من گفته اند كه اگر آنرا نگويى هيچ چيز را نگفته اى يعنى همه هبا و هدر است .

بعد مى فرمايد : | الست اولى بكم من انفسكم ؟  ( اشاره به آيه قرآن است كه :  النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم  ( 3 ) آيا من حق تسلط و ولايتم بر شما از خودتان بيشتر نيست ؟ همه گفتند بلى يا رسول الله . حضرت فرمود : | من كنت مولاه فهذا على مولاه | . اين حديث هم مثل حديث ثقلين داراى اسناد زيادى است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كسانى كه مشرفشده اند مى دانند اطراف مكه همه كوه است.
1 . ترجمه فارسى ج 11 / ص 14 .
2 . چاپ سوم , ص 17 و 18 .
3 . چاپ اول , ص 45 .
4 . چاپ چهارم , ص 20 .
5 . پروفسور ماسينيون , اسلام شناس و خاورشناس معروف, در كتاب سلمان پاك , در اصل وجود چنين شخصى , تا چه رسد به برخورد پيغمبر با او , تشكيك مى كند و او را شخصيتافسانه اى تلقى مى نمايد , مى گويد: ( بحيرا سرجيوس و تميم دارى و ديگران كه رواه در پيرامون پيغمبر جمع كرده اند اشباحى مشكوك و نايافتنى اند ) .
1 . تاريخ يعقوبى , ج 2 / ص 69 .
1 - سوره شعرا آيه 214 .
1 - سوره توبه , آيه 40 .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- سوره حشر , آيه 9 .
1 - نهج البلاغه , خطبه 148 .
2 - سوره مائده , آيه 67 .
3 - سوره احزاب , آيه 6 .
1 - حجة الوداع در سال آخر عمر حضرت رسول دو ماه مانده به وفات ايشان رخ داده است . وفات حضرت رسول در بيست و هشتم صفر يا به قول سنيها در دوازدهم ربيع الاول اتفاق افتاده . در هجدهم ذى الحجة به غدير خم رسيده اند . مطابق آنچه كه شيعه مى گويد حادثه غدير خم دو ماه و ده روز قبل از وفات حضرت روى داده و مطابق آنچه كه سنيها مى گويند اين حادثه دو ماه و بيست و چهار روز قبل از رحلت حضرت رسول اتفاق افتاده است .

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 22:28 نظرات (0)
بازدید : 64

نمونه اخلاق عملی

استاد اخلاق باید خود متخلق باشد.. وخود وی نیز متخلق به اخلاق نیک بود.. بارها او را دیدم که به همگان وحتی کودکان سلام میکرد.. او استادی مانند مرحوم آیت الله ملکی تبریزی را دیده بود که در همین مدرسه فیضیه درس اخلاق داشت، واز او شنیده بود که: نمردم وبا چشم خود دیدم که ارواح مؤمنان در وادی السلام نجف دور هم حلقه زده اند.. بعدها بزرگانی چون امام خمینی، حاج آقا حسین فاطمی، و.. تربیت اخلاقی طلاب را بر عهده داشتند.. البته بسیاری از بزرگان بودند که چه بسا درس اخلاق رسمی نداشتند ولی روش ومنششان درس اخلاق بود، شخصیتهایی مثل حاج آقا مرتضی حائری یزدی..

حجة‌الاسلام و المسلمين محمدامين پورامينی
 

خدمت مرحوم آیت الله حاج آقا رضاء الدینی رسیدم پرسیدم: آقا! راه کدام است؟ فرمود: انجام واجبات، ترک محرمات..


یک بار دیگر از وی در باره دیدن پیامبر وائمه اطهار (ع) در خواب پرسیدم، واشاره به آنچه مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان آورده است نمودم، فرمود: لازم نیست این کارها را بکنید آقا.. (تکیه کلامشان کلمه آقا بود)، خودتان اهل باشید خودشان سراغتان خواهند آمد..


حضرت آیت الله بهاء الديني را از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی می شناختم.. علتش این بود که منزل ما نزدیک منزل ایشان بود وتقریبا همسایه.. تنها یک خیابان فاصله بود.. از سنگبند تا محله سفیداب که منزل ایشان در آن بود راهی نبود.. کافی بود عرض چهارمردان را از چهار راه سجادیه طی کنی وبه منزل او -که خود آن را تبدیل به حسینیه کرده بود- برسی.. تابستان که میشد نماز جماعت به پشت بام مسجدی که نزدیک منزلشان وکنار نانوایی سنگکی بود منتقل می شد.. هنوز که هنوز است از فکر وهوای آن لحظات آسمانی به شوق می آیم..بهنگام قنوت گویی عالمی را با خود میبرد.. خیلی سر وساده با همه همسخن میشد.. صبحها تک وتنها عصا زنان از خانه تا آخر خیابان چهارمردان را پیاده میرفت، آن وقت خیابان بن بست بود وبه مزار علی بن جعفر (ع) ختم می شد..


با پیروزی انقلاب اسلامی چهره ها دگرگون گردید، وفضای جامعه حالت معنوی بخود گرفت .. امام خمینی به منزل او آمد تا به اصطلاح از وی بازدید بعمل آورد.. چه بسا همسایه ها نمیدانستند که در کنار چه گوهری هستند ..


روز پنجشنبه ای بود که اعلام شد درس اخلاق وی در مدرسه فیضیه زیر ساعت برقرار است.. خودم را رساندم.. عده کمی از طلاب وتنی چند از بچه های سپاه بودند.. باید اعتراف کنم که طلبه ها هم او را نمیشناختند.. ابتدا مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی -ره- بر فراز منبر قرار گرفت وپس از بیان مطالبی پیرامون اهمیت اخلاق به معرفی شخصیت آیت الله بهاء الدینی پرداخت.. پس از آن بود که او بر منبر نشست.. خیلی مختصر ولی محکم وگویا سخن گفت.. سخنانی سازنده و روح نواز که دل آدمی را می کند.. تکیه کلام او کلمه -آقا- بود.. درسهای اخلاق پنجشنبه مدتی ادامه یافت.. بعدها شنیدیم که این درس بنا به اشاره حضرت امام خمینی منعقد گردیده بود..  با کسالت وکهولت او درس به منزل -حسینیه- منتقل گردید وزمان آن نیز به بعد از نماز مغرب وعشا تغییر یافت..


درس اخلاق از درسهای ضروری حوزه است .. دوره ما مرحوم آیت الله بهاء الدینی، آیت الله مشکینی، آیت الله مظاهری، آیت الله راستی کاشانی وبعدها آیت الله شب زنده دار وآیت الله اشتهاردی متصدی این کار بودند، امروز جای درس اخلاق سازنده ونشاط آفرین خالی است.. در این دوره ای که عده ای عارف نما دکانی بپا کرده اند وادعاهای دروغین ارتباط با عالم ما فوق! را دارند وجوانان ساده لوح و پاک ما را منحرف میکنند نیاز  به وجود عالمانی داریم که روش ومنششان بیش از سخنشان درس آموز باشد .. کسانی چون آیت الله شب زنده دار وآیت الله انصاری شیرازی..


مرحوم پدر بزرگم آیت الله طبسی نجفی می‌فرمود: استاد اخلاق باید خود متخلق باشد.. وخود وی نیز متخلق به اخلاق نیک بود.. بارها او را دیدم که به همگان وحتی کودکان سلام میکرد.. او استادی مانند مرحوم آیت الله ملکی تبریزی را دیده بود که در همین مدرسه فیضیه درس اخلاق داشت، واز او شنیده بود که: نمردم وبا چشم خود دیدم که ارواح مؤمنان در وادی السلام نجف دور هم حلقه زده اند.. بعدها بزرگانی چون امام خمینی، حاج آقا حسین فاطمی، و.. تربیت اخلاقی طلاب را بر عهده داشتند.. البته بسیاری از بزرگان بودند که چه بسا درس اخلاق رسمی نداشتند ولی روش ومنششان درس اخلاق بود، شخصیتهایی مثل حاج آقا مرتضی حائری یزدی..

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 22:24 نظرات (0)
بازدید : 54

سفارش های اخلاقی آیت ‌الله میرزا جواد تبریزی

اصحاب ائمّه، عمده اهتمامشان بر این بود كه در فروع [احكام دین]، جهات مختلف را مورد سؤال قرار داده و روایات آن را ضبط و نقل نمایند و در اصول و مسائل اعتقادی و آنچه كه به مقام و منزلت معصومین(ع) مربوط می‌شود، به جهت وضوح و مسلّم بودن به سؤال و نقل معدود اكتفا می‌كردند. مسئله توسل به پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت(ع) امری نیست كه كسی بتواند در آن تشكیك كند، هر چند بعضی‌ها كه نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند، از جهاتی در صدد ایجاد شبهه در اذهان مردم، به خصوص ضعفای مؤمنین هستند، امّا تلاش اینان بی‌ثمر بوده و به نتیجه‌ای نخواهد رسید.

سعی كنید با افراد متدیّن معاشرت كنید و با افرادی كه فكر و حركت آنها شما را به گناه می‌كشاند هم‌صحبت نشوید، و افكار شیطانی را از فكر خود محو نمایید. به معنویات روی آورید و در مجالس وعظ و خطابه شركت كنید. اذكار خود را بیشتر كنید و در هر كاری از خدا كمك بخواهید.

 

شیطان همواره در كمین است، امّا انسان باید آنقدر تهذیب نفس داشته باشد كه اجازه ندهد شیطان در او رسوخ كند و او را فریب دهد، لذا قبل از اینكه پشیمان شوید، شیطان را از خود برانید؛ زیرا خدای ناكرده اگر سریع به فكر خود نباشید، ممكن است نتوانید در آینده از القائات شیطان رها شوید. تا جوان هستید فرصت دارید خود را خلاص كنید.

 

اوّلین گام برای شما این است كه یك شخص متدین را راهنمای خود قرار دهید؛ از فردی كه خود صاحب كمال است، كمك بخواهید و قدری از روز را با او بگذرانید. سعی كنید با افراد متدیّن معاشرت كنید و با افرادی كه فكر و حركت آنها شما را به گناه می‌كشاند هم‌صحبت نشوید، و افكار شیطانی را از فكر خود محو نمایید. به معنویات روی آورید و در مجالس وعظ و خطابه شركت كنید. اذكار خود را بیشتر كنید و در هر كاری از خدا كمك بخواهید.

 

با خود زیاد خلوت نكنید، اگر فكر گناه به ذهنتان خطور كرد از محل خارج شده، شروع به قدم زدن نمایید و خود را به كاری مشغول كنید تا فكر باطل از ذهن شما خارج شود. باید ببینید سبب اصلی تحریك شهوت شما چیست، بعد آن را علاج یا از آن دوری كنید، به مرور زمان، مسئله گناه را ـ ان شاءالله ـ فراموش خواهید كرد. اگر بتوانید هنگامی كه شیطان به سراغ شما آمد وضو ساخته و شروع به نماز خواندن نمایید، بسیار مؤثر است، در آن بركاتی است كه شما را در جهت خلاصی از این مشكل، كمك خواهد كرد.

توسّل به اهل بیت(ع)

اصولاً توسّل به پیامبر اكرم(ص)، صدیقه طاهره و ائمه معصومین(ع) و واسطه قرار دادن آنها در پیشگاه خداوند متعال برای برآورده شدن حاجات، در اذهان عموم مؤمنین، علما و اصحاب ائمّه، از مسلّمات و مرتكزات (ثابت ها) بوده و جای هیچ شك و شبهه‌ای در آن نیست. اگر در موردی مانند این موارد كه از مسلّمات بین مؤمنین است روایات زیادی در دسترس نباشد، نه به جهت ضعف مطلب؛ بلكه به جهت وضوح مطلب و رسوخ آن در اذهان است و این خود كافی بوده و نیازی به نقل و ضبط ندارد.

 

اصحاب ائمّه، عمده اهتمامشان بر این بود كه در فروع [احكام دین]، جهات مختلف را مورد سؤال قرار داده و روایات آن را ضبط و نقل نمایند و در اصول و مسائل اعتقادی و آنچه كه به مقام و منزلت معصومین(ع) مربوط می‌شود، به جهت وضوح و مسلّم بودن به سؤال و نقل معدود اكتفا می‌كردند. مسئله توسل به پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت(ع) امری نیست كه كسی بتواند در آن تشكیك كند، هر چند بعضی‌ها كه نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند، از جهاتی در صدد ایجاد شبهه در اذهان مردم، به خصوص ضعفای مؤمنین هستند، امّا تلاش اینان بی‌ثمر بوده و به نتیجه‌ای نخواهد رسید.

 

مگر نه اینكه خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است: َوَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَة؛ یعنی برای رسیدن به خداوند و تقرّب به درگاه او وسیله بجویید (مائده/35). چه وسیله و واسطه‌ای مهم‌تر و اساسی‌تر از پیامبر اكرم(ص) و ائمّه معصومین(ع) می‌باشد؟ توسّل به آن ذوات مقدسه نه تنها در میان مؤمنین این امّت و علما و اصحاب ائمّه، امری رایج بوده، بلكه نزد انبیای سابق هم مورد توجّه بوده است؛ چنان‌كه از روایاتی كه در توبة حضرت آدم در ذیل آیه شریف:‌ «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ»(بقره/37) وارد شده و غیر از این مورد، از روایات متعدد در مورد انبیا به دست می‌آید. بنابراین، توسل و التجا به آن بزرگواران و شفیع قرار دادن آنها در پیشگاه خداوند متعال، جهت عظمت مقام آن حضرات در نتیجه عبودیت و نهایت تذلّل و بندگی‌شان در درگاه خداوند، ثابت است.

 

خواندن دعای توسل یا حدیث كسا و امثال آن از مصادیق: «وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَة» و موجب نجات و خلاصی از ناگواری‌ها و دشواری‌ها و ایجاد [كننده] زمینه برخورداری از بركات و مواهب می‌باشد. همان‌طور كه شفاعت آنها در آخرت موجب نجات و رهایی از عذاب آخرت است و مؤمنین به شفاعت آن بزرگواران امید دارند و خداوند متعال هم شفاعت آنها را می‌پذیرد، بر اساس آی شریف: «وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ»(سبا/23) اگر بنا باشد كه خداوند متعال به شفاعت كسی در روز قیامت اذن بدهد، در مرتبة اوّل پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت(ع) طاهرینش می‌باشند و رسول گرامی اسلام(ص) و ائمّه، قدر متیقّن از اذن در شفاعت برخوردار می‌باشند، همان‌طور كه قبول ولایت آن بزرگواران، اقتدا و تأسی به آنها در مقام عمل، تنها راه رسیدن به سعادت و رستگاری می‌باشد و هدایت تنها در این راه است.

 

یكی از مصادیق « وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَة» دعا است كه «حدیث كسا» را شامل می‌شود. این حدیث شریف، مصداق بارز توسل به مقام شامخ اهل بیت(ع) است، آن را بخوانید كه مضامین آن بسیار عالی است و بسیاری از افراد جهت حلّ مشكل، آن را تجربه كرده و نتیجه گرفته‌اند. و ان شاءالله به عنایت امام زمان(ع) مشكل حل می‌شود، نگران نباشید. از خدا بخواهید كه لذت عبادت را به شما عنایت نماید و بعد از چشیدن حلاوت عبادت، در قلب شما جای خواهد گرفت و معنویتی در خود احساس می‌كنید كه لذّت آن از هر چیزی بالاتر خواهد بود.

 

به تكالیف الهی توجّه داشته و بسیار به یاد قیامت و روز حساب باشید. سعی كنید كاری كنید كه حضرت ولیّ‌عصر(ع) از شما راضی باشد. اگر با جدیت درس بخوانید و تكالیف الهی را همراه با تهذیب نفس مدّ نظر بگیرید، ان شاءالله قلب مقدس امام زمان(ع) را شاد خواهید كرد. و در راه تحصیل با توكّل به خداوند متعال و توسل به ائمّه اطهار(ع) بكوشید تا خوب درس بخوانید و در تحصیل عجله نكنید، تا كتابی را تمام نكرده و نفهمیده‌اید كتاب دیگری را شروع نكنید. سعی كنید بعد از تمام كردن یك كتاب، آن را درس دهید.

 

در استفاده از جوانی و سرمایه عمر، كمال مراقبت را بنمایید كه جوانی زودگذر است و فرصت‌ها به سرعت از دست می‌روند؛ فرصت را مغتنم بشمارید و توفیق را از خداوند متعال بخواهید و از دوستی با اشخاصی كه عمر را تباه می‌كنند بپرهیزید. از شب‌نشینی و گذراندن بی‌نتیجه وقت بپرهیزید و سعی كنید با افراد متدین، مؤمن و درس‌خوان نشست و برخاست داشته باشید. سرمایه جوانی را مغتنم شمرده، این نعمت الهی را ارزان از دست ندهید.

 

شوخی و خنده، حكم نمك در غذا را دارد، انسان باید از شوخی و خنده زیاد بپرهیزد، به خصوص طلبه[دانشجو] جوان كه دوران سازندگی خود را می‌گذراند و خدای ناكرده شوخی و خنده زیاد موجب دلمردگی می‌شود و اگر خدای ناكرده این اتّفاق بیفتد، خارج شدن از آن حالت بسیار سخت است. هر كاری می‌كنید، معقول باشد، تا نگویند این چه طلبه‌ای است. خنده زیاد شخصیّت شما را نزد متدیّنان كمرنگ می‌كند. با دوستان متدین و مؤمن خود می‌توانید جملات معقول و موزون رد و بدل كنید، امّا باید مواظب باشید كه دروغ، تهمت، بهتان، افترا، و ایذاء كسی در آن نباشد؛ در سخن گفتن و شوخی معقول،‌ تمام جوانب شرعی و اخلاقی را در نظر بگیرید. كاری كنید كه رضایت امام زمان(ع) در آن باشد، شكل ظاهری و حركت شما نیز به گونه‌ای باشد كه اگر كسی شما را دید، از خُلق و التزام شما لذت ببرد و مصداق «كونوا لنا زیناً» باشید، خداوند به شما توفیق بدهد.

 


منابع: افق حوزه، ش 205. ماهنامه موعود شماره 107.

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 22:22 نظرات (0)
بازدید : 71

تبلیغ نمادهای شیطان

گفتني است روش‌هاي تبليغ گروه‌هاي انحرافي در بين جوانان به صورت گسترده در جامعه به چشم مي‌خورد که از آن مي‌توان به علامت «X» که به صورت بوگيرهاي ماشين در سطح شهر تهران توزيع شده ياد کرد که نماد يکي از گروه‌هاي ماسوني به نام «کابالا» است و همين علامت در روز ولنتاين با مفهوم بوسه بر روي هدايا و کارت پوستال‌ها حک مي‌شود.

در ادامه فعاليت‌هاي گروه‌ها و فرقه‌هاي شيطان‌پرست در کشور، عناصر اين فرقه با معرفي نمادها به عنوان مد و مسائل تزئيني در بين مردم به ويژه جوانان، به تبليغ اين فرقه انحرافي مي‌پردازند.

برخي از آرايشگاه‌هاي مردانه اخيراً نوعي جديد از اصلاح سر را در دستور کار خود قرار داده‌اند که نمادهاي شيطان‌پرستان به صورت واضح بر روي سر افراد نمايان مي‌شود.

در اين شيوه اصلاح، علامت صليب وارونه (از نمادهاي گروه‌هاي شيطان‌پرستي) که معنا و مفهوم ضدمسيحيت را دارد به چشم مي‌خورد.

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 22:17 نظرات (0)
بازدید : 68

آرامش روحی با دعا و نیایش

انسان در امواج زندگی و در کِش و قوس رنج ها به تکیه گاهی نیازمند است که بتواند به آن، پناه ببرد و درون پراضطراب خود را بدان آرام بخشد. دعا، ذکر، تسبیح، تلاوت قرآن و فرایض دینی، هر کدام به نوعی، نیایش و مناجات با خداست.

در تعریفی بسیار کوتاه و مفید می توان دعا و نیایش را این گونه تعریف کرد: «دعا و نیایش همان پُل ارتباطی عالم ماده با ملکوت است».

انسان، نیازمند دعا و نیایش است ؛ زیرا دعا و نیایش، تسلّی بخش دل های خسته، مایه روشنی و صفای جان و وسیله ارتباط مداوم بنده با خدای جهان اند. این ارتباط ـ چنان که شواهد آن را می آوریم ـ در برابر مشکلات و در فراز و نشیب ها، به انسان، نیرو می بخشد.


پیرمردی مثل مهتاب، با طُمأنینه، گام ها را آهسته برمی دارد. صحن مطهر را طی می کند. از پایین پای مبارک حضرت امام رضا(ع) وارد می شود. اندکی توقف می کند. دعایی می خواند. ضریح را می بوسد و سپس در قسمت بالاسرِ حرم مطهر، مشغول به دعا و نیایش می شود. می گویند سال هاست که صبح ها این اعمال را انجام می دهد. او یکی از عرفای این دیار است.

پیرزنی شکسته امّا سرزنده، با دستانی لرزان، تا چشم به حلقه های ضریح مطهر می اندازد، استخوانِ عقده، از گلویش بیرون می افتد و هق هق کنان، خود را به ضریح قُدسی حضرت معصومه(س) می رساند. دست به آستان آسمان، دراز می کند و رازی را زمزمه می کند.

و گوشه ای دیگر، جوانی را که شال گردن خودش یا روسری همسرش را به ضریح می مالد و از عمق جان، ناله می کند و فقط جنبش لبانش را می بینی و اندکی بعد، آرام می شود. زیارت نامه را برمی دارد و مشغول خواندن آن می شود.

اگر تنها یک ساعت، این منظره ها را نظاره کنی، پیر و جوان، کوچک و بزرگ، و زن و مرد را مشاهده می کنی که برای آرامش و سکون قلبی، دعا و نیایش می کنند. همه آنها در دست گشودن به قصد دعا مشترک اند اما در اتصال و پناه جُستن و نوع اضطراب، متفاوت اند. عارف، نگران قُرب الهی است. سالک، دغدغه طیّ مسیر دارد و دیگر مردمان، هر کدام مشکلی و آرزویی... ؛ لکن هر آن کس که اخلاصِ بیشتر در طبقْ ریخته است، جایگاه بهتری در سرزمین آرامش خواهد داشت. ما در این نوشته کوتاه، با زبانی متفاوت می خواهیم پناهگاه امِن دعا و نیایش را در برابر اضطراب، بررسی کنیم.

اضطراب چیست؟

روان شناسان درباره تعریف اضطراب، به جهت موضع گیری از زوایای گوناگون، تعاریف مختلفی ارائه کرده اند: «در یک تعریف کلّی می توان اضطراب را به عنوان احساس رنج آوری که با یک موقعیت ضربه آمیز کنونی یا با انتظار خطری که به شی ء غیر معیّن وابسته است، تعریف کرد».(1)

و در تعریفی ساده، اضطراب، عبارت است از: «ترسی که بر اثر به خطر افتادن یکی از ارزش های اصولی زندگی شخص، ایجاد می شود (رولومی(2)».(3)

اضطراب، مثبت یا منفی؟

ممکن است اضطراب را نوعی درد داخلی دانست که سبب ایجاد هیجان و به هم ریختن تعادل موجود می شود و چون بشر، دائما به منظور برقراری تعادل کوشش می کند، بنا بر این می توان گفت که اضطراب، یک محرک بسیار قوی است. امکان دارد این محرک مضر باشد و این، خود، بستگی دارد به درجه «ترس» و مقدار «خطری» که متوجه فرد است. اضطراب متعادل یا نُرمال (مثبت) آن است که شدت عکس العمل با مقدار خطر، متناسب باشد و این، خود، مفید است ؛ زیرا شخص را وادار می سازد که با موفقیت، خطرات را از خود دفع کند و بنا بر این، مقدار معتدل اضطراب برای رشد و تکامل صحیح شخصیت، لازم است و در واقع، هیچ فرد بشری نیست که مقداری اضطراب نداشته باشد.

اگرچه مقدار محدودی اضطراب برای رشد بشر ضروری است، ولی مقدار زیاد آن نیز باعث اختلال در رفتار می شود (اضطراب منفی).(4)

دعا و نیایش

انسان در امواج زندگی و در کِش و قوس رنج ها به تکیه گاهی نیازمند است که بتواند به آن، پناه ببرد و درون پراضطراب خود را بدان آرام بخشد. دعا، ذکر، تسبیح، تلاوت قرآن و فرایض دینی، هر کدام به نوعی، نیایش و مناجات با خداست.

در تعریفی بسیار کوتاه و مفید می توان دعا و نیایش را این گونه تعریف کرد: «دعا و نیایش همان پُل ارتباطی عالم ماده با ملکوت است».

انسان، نیازمند دعا و نیایش است ؛ زیرا دعا و نیایش، تسلّی بخش دل های خسته، مایه روشنی و صفای جان و وسیله ارتباط مداوم بنده با خدای جهان اند. این ارتباط ـ چنان که شواهد آن را می آوریم ـ در برابر مشکلات و در فراز و نشیب ها، به انسان، نیرو می بخشد.

دعا و نیایش، نیاز فطری بشر

روان شناسان به این حقیقت پی برده اند که نماز (دعا و نیایش) فریاد فطرت طبیعی است و تربیت نسل نمازگزار، یعنی بیدار کردن فطرت ها. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: همانا انسان، حریص آفریده شده است. وقتی شرّی به او رسد، فریاد می کشد و جَزَع می کند و هرگاه خیر و نعمتی به او رسد، بخل می ورزد مگر نمازگزاران...(5)

همه انسان ها «هلوع» هستند هلوع یعنی شدت حرص، یعنی حرصشان و آزمندی هایشان پایان ندارد و هنگامی که در برآوردن خواسته ها با موانع و تجارب ناخوشایند مواجه شوند، زود بی قرار می شوند.(6)

و اگر این انسان، در سایه سار نماز و زکات تربیت شود و از عذاب قیامت ترسان گردد، آن گاه به قرب الهی نزدیک می شود و چون احساس نزدیکی به خداوند بکند، آرام می گیرد.

این نیاز به خداپرستی و پناه بردن به موجودی بی نهایت کامل (خدا)، امری فطری است ؛ زیرا انسان اگر در موجودی، کمال فوق العاده ای را ببیند به طور فطری در مقابل او خضوع می کند. این احساس، کاملاً فطری است و در مراتب بالای آن، خضوع کردن جز در برابر پروردگار و پناه بردن جز به او، آدمی را اشباع نمی کند و شیوه ارضای این نیاز (ابراز محبت به پروردگار)، خضوع و دعا و نیایش است.(7)

آرامش در پرتو دعا و نیایش

«دیل کارْنِگی»(8) روان شناس مشهور امریکایی می نویسد: «در امریکا به طور متوسط در هر 35 دقیقه، یک نفر خودکشی می کند و در هر دو دقیقه، یک نفر دیوانه می شود که اگر این مردم از تسکین خاطر و آرامشی که دین و عبادت به آدمی می بخشد نصیبی داشتند، ممکن بود از اغلب این خودکشی ها و بسیاری از دیوانگی ها جلوگیری شود».(9)

و قرآن بسیار زیبا می فرماید: «کسانی که ایمان آوردند، قلب هایشان با یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باشید که تنها یاد خدا، آرام بخش دل هاست».(10)

مثبت گرایی به وسیله دعا و نیایش برای غلبه بر اضطراب

ملاک برتری انسان بر سایر موجودات، اندیشه و تفکر اوست، و در اندیشه او نگرش او به زندگی، مرگ و جاودانگی نهفته است. نگرش مثبت به زندگی، از امتیازات اندیشه های سالم است و نگرش منفی یا منفی گرایی در بخش عمده ای پیامدهای نابه هنجاری را به دنبال خواهد داشت و گاه، انسان را از مسیر صحیح زندگی به بیراهه های گمراهی می کشاند.

«از دیدگاه بسیاری از روان شناسان و جامعه شناسان، عبادت و نیایش، موجب نگرش مثبت به زندگی و کاهش ناهنجاری ها می گردد... البته این دست آورد نیکو و شیرین، در سایه عبادت و نیایشی حاصل می آید که با ادراک و توجّه و یاد حق، همراه باشد».(11)

شاهدی از اهل بیت(ع): در تاریخ آمده است که رهبر گروه صائبین (از ادیان پیش از اسلام)، در عصر امام رضا(ع)، دانشمندی مغرور و متعصب بود و هر بار که با امام رضا(ع) به گفتگو می نشست، با آن که تمامی پرسش هایش پاسخ می گرفت، باز هم زیر بار حقیقت نمی رفت تا آن که در جلسه ای چنان تار و پود افکارش درهم ریخت که گفت: «اکنون قلبم نرم شد و منطق شما را پذیرفتم» ؛ اما در این هنگام، صدای اذان بلند شد. امام رضا(ع) به قصد نماز، جلسه را ترک کردند. دوستان امام، هرچه اصرار کردند که اگر لحظاتی دیگر جلسه را ادامه دهید، او و تمام پیروانش مسلمان می شوند، امام (ع) نپذیرفت و فرمود: «نماز اوّل وقت، مهم تر از بحث است. او اگر لایق باشد، بعد از نماز هم می تواند حق را بپذیرد». دانشمند صائبی که این صلابت و قاطعیت و تعبّد و عشق به حق را در امام دید، بیشتر به ایشان علاقه مند شد.(12)

تحقیقاتی درباره تأثیر دعا و نیایش در رفع اضطراب

افراد و گروه هایی از محققان در سراسر جهان، درباره تأثیر ایمان به خدا، مذهب و محیط های مذهبی و آداب و رسوم دینی در سلامت روانی افراد، بهداشت روانی جامعه و بهبود بخشی از بیماران روانی و مقاوم کردن افراد در برابر حوادث و وقایع دردناک و ایجاد آرامش، به نتایج مثبت و قابل توجهی دست یافته اند. به رغم اختلاف روش ها، محیط ها و موضوعات مورد بررسی، تقریبا تمامی این تحقیقات بر این موضوع اتفاق نظر دارند که در محیط های مذهبی و جوامعی که ایمان مذهبی آنها بیشتر است، میزان اختلال های روانی و بخصوص اضطراب و افسردگی به طور محسوسی، کمتر از میزان آنها در محیط ها و جوامع غیر مذهبی است و افراد مذهبی به طور کلّی، از سلامت روانی بیشتری نسبت به دیگران برخوردار هستند.(13) ما به چند نمونه اشاره می کنیم:

کولکای(14) با بررسی تأثیر ایمان مذهبی، نماز و دعا در کاهش اضطراب، به این نتیجه رسید که 42% افراد نمونه او گزارش داده اند که نماز، اضطراب را پایین می آورد.(15)

احمدْپناهی در یک تحقیق میدانی در سال 1382، به بررسی رابطه تقید به نماز و میزان اضطراب دانش آموزان دبیرستانی شهرستان قم پرداخته و به این نتیجه دست یافته است که هر قدر تقیّد به نماز بیشتر است، اضطراب دانش آموز، کمتر است.(16)

سیّدحسین سیدجعفری در یک تحقیق میدانی در سال 1378، با بررسی نقش دعا در کاهش اضطراب به این نتیجه رسید که میزان اضطراب در دانش آموزان پسر مقطع دبیرستانی که به دعا و نیایش نمی پردازند بیشتر از دانش آموزانی است که در مراسم مذهبی و دعا شرکت می کنند.(17)

حرف آخر

باید توجّه داشت که دعا و تضرّع به درگاه خداوند، باعث کاهش شدت اضطراب می شود؛ زیرا مؤمن می داند که خداوند فرموده است: «و فرمود پروردگار شما، مرا بخوانید اجابت می کنم شما را»(18) و «هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال می کنند، [بگو:] من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم».(19) و به همین دلیل است که دعا و نیایش به درگاه خداوند از شدت اضطراب می کاهد؛ زیرا مؤمن، امیدوار است که خداوند دعایش را مستجاب، مشکلاتش را حل و حاجاتش را برآورده و اندوه و اضطرابش را رفع کند.(20)

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خداوند سبحان، ذکر (یاد) خود را صیقل دهنده و مایه روشنایی دل ها قرار داده است».(21) و امام صادق(ع) می فرماید: «پدرم، امام باقر(ع)، هر وقت که مسئله ای او را محزون می کرد، زنان و کودکان را جمع می نمود و سپس دعا می کرد».

«کارل گوستاو یونگ»(22) روان شناس بزرگ عصر ما (1875 ـ 1961م) می گوید: «در طول سی سال گذشته، افراد زیادی از ملیت های مختلف جهان متمدن، با من مشورت کردند و من صدها تَن از بیماران را معالجه و درمان کرده ام؛ اما از میان بیمارانی که در نیمه دوم عمر خود به سر می بردند (یعنی از 35 سالگی به بعد) حتی یک بیمار را نیز ندیدم که اساسا مشکلش نیاز به یک گرایش دینی در زندگی نباشد. به جرئت می توانم بگویم که تک تک آنها به این دلیلْ قربانی بیماری روانی شده بودند که آن چیزی را که ادیان موجود در هر زمانی به پیروان خود می دهند، فاقد بودند و فردْ فردِ آنها تنها وقتی که به دین و دیدگاه های دینی بازگشته بودند، به طور کالم درمان شدند».(23)

نتیجه

قرآن کریم و روایات معصومان(ع)، درمان تمام نگرانی ها و اضطراب ها را یاد و ذکر خدا (دعا و نیایش) معرفی می کنند و آرامش را در توجّه به خدا عنوان می فرمایند. بر این اساس و نتایج تحقیقات متخصّصان، بهترین پناهگاه و امن ترین جایگاه برای غلبه بر اضطراب، روی آوردن به مذهب و دین و در نهایت، دعا و نیایش است.


1 . روان شناسی مرضی تحول، پریرخ دادستان، تهران: سمت، 1376، ج 1، ص 75.

2 . Rolomy.

3 . بهداشت روانی، شاملو، تهران: رشد، 1381، ص 111.

4 . همان جا.

5 . سوره معراج، آیه 20 ـ 23.

6 . نماز، زیباترین روح پرستنده، جلال رفیع، تهران: اطلاعات، 1369.

7 . معرفت، شماره 75، ص 115، با اندکی تغییر و تلخیص .

8 . Dale Carnegie.

9 . آرامش در پرتو نیایش، رحیم کارگر، قم: روح .

10 . سوره رعد، آیه 28 .

11 . دعا در بهداشت روانی انسان از منظر صحیفه سجادیه، بهرام درخشان .

12 . عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 153 .

13 . «بررسی رابطه تقیّد به نماز و سطح اضطراب دانش آموزان سال دوم دبیرستان های شهرستان قم»، علی احمد پناهی، رساله کارشناسی ارشد، مؤسسه امام خمینی، گروه روان شناسی، ص 89، به نقل از معرفت، ش 75، ص 17 .

14 . Kwilecki.

15 . معرفت، ش 75، ص 17 .

16 . همان جا.

17 . «بررسی نقش دعا در کاهش اضطراب در بین دانش آموزان نوجوان پسر دوره متوسطه در سال 1377 ناحیه 2 آموزش و پرورش استان کرمان»، سیّدحسین سیدجعفری، مرکز آموزش خواجه نصیر کرمان، رشته علوم تربیتی.

18 . سوره غافر، آیه 60

19 . سوره بقره، آیه 186 .

20 . قرآن و روان شناسی، محمّد عثمان نجاتی، ترجمه: عباس عرب، مشهد: آستان قدس رضوی، 1377، ص 366.

21 . نهج البلاغه .

22. Jung, Carl Gustav.

23 . قرآن و روان شناسی، ص 366 .

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 19:51 نظرات (0)
بازدید : 112
دلایل نجس و دوری کردن از بهایی ها

برخي از عقايد بهائيت از قرار زير مي باشد:
1. اعتقاد به الوهيت علي محمد باب و حسينعلي نوري
يكي از سخيف ترين و غير معقول ترين اعتقادات بهائيت و بابيت اعتقاد به اله بودن باب و حسينعلي نوري است علي محمد باب ادعا كرده است كه رفيع ترين مراتب حقيقت يعني الوهيت در او حلول كرده آن هم حلولي مادي و جسماني.[9]


اين اعتقاد بهائيت با مباني تمام اديان آسماني در تضاد مي باشد زيرا در اديان آسماني الوهيت مختص حضرت حق، پروردگار و خالق جهان و جهانيان است و در اين مقام هيچ كس و هيچ چيز با او شريك نيست.



يكي از سخيف ترين اعتقادات بهائيت و بابيت اعتقاد به اله بودن باب و حسينعلي نوري است علي محمد باب ادعا كرده است كه رفيع ترين مراتب حقيقت يعني الوهيت در او حلول كرده آن هم حلولي مادي و جسماني،اين اعتقاد بهائيت با مباني تمام اديان آسماني در تضاد مي باشد زيرا الوهيت مختص حضرت حق، پروردگار است و در اين مقام هيچ كس و هيچ چيز با او شريك نيست.

قريب به اتفاق فقهاء تعداد نجاسات را يازده[1] و برخي دوازده[2] مورد اعلام كرده اند، از جمله آنها كه همه بالاتفاق آنرا ذكر كرده اند نجاست كافر[3] است، كافر يعني كسيكه منكر خدا باشد و يا براي خداوند متعال شريك قائل باشد.


و يا اينكه رسالت حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبدالله ـ صلي الله عليه و آله ـ را قبول نداشته باشد و نيز به كسي كافر مي‌گويند كه ضروري دين يعني، چيزي را مثل نماز و روزه كه همة مسلمانان آنرا جزء دين اسلام مي دانند منكر شود.[4]


فقهاء در اين زمينه به آية شريفة «انما المشركون نجسٌ»[5] و روايات متعدد ديگري، از جمله اين روايت كه از امام صادق ـ عليه‎ السلام ـ نقل شده است «من نصب ديناً غير دين المومنين (دين اسلام) فهو مشرك»[6] استناد مي‌كنند.


و از فروعاتي كه براي اين مسئله ذكر كرده اند اين است كه تمام بدن كافر حتي مو و ناخن و رطوبتهاي او نجس است.[7]


حال كه روشن شد چه كساني در فقه اسلام و شيعه نجس مي باشند به كنكاش در آثار بهائيان مي پردازيم تا از برخي عقايد آنها آگاه شويم بهائيت فرقه اي است كه توسط حسنعلي نوري معروف به بهاء الله به وجود آمده است. قبل از آن به وسيله علي محمد باب كه به پيروي از انديشه هاي شيخيه خود را ركن چهارم يا انسان كامل پنداشته بود، با بيت را به وجود آورده بود، وي در آغاز مدعي بود كه باب امام زمان(عج) مي باشد ولي در نهايت ادعاي الوهيت نموده و اعلام نمود كه بعداً كسي را به عنوان «من يضحصر الله» خواهد فرستاد. بعد از اعلام علي محمد، حسينعلي نوري مدعي شد كه او همان كسي است كه علي محمد باب وعده آمدن او را داده است. بعد از آن با ادعاي نسخ دين اسلام، نغمة ايجاد دين تازه سرداد و به دين سازي روي آورد.[8]


برخي از عقايد بهائيت از قرار زير مي باشد:
1. اعتقاد به الوهيت علي محمد باب و حسينعلي نوري
يكي از سخيف ترين و غير معقول ترين اعتقادات بهائيت و بابيت اعتقاد به اله بودن باب و حسينعلي نوري است علي محمد باب ادعا كرده است كه رفيع ترين مراتب حقيقت يعني الوهيت در او حلول كرده آن هم حلولي مادي و جسماني.[9]


اين اعتقاد بهائيت با مباني تمام اديان آسماني در تضاد مي باشد زيرا در اديان آسماني الوهيت مختص حضرت حق، پروردگار و خالق جهان و جهانيان است و در اين مقام هيچ كس و هيچ چيز با او شريك نيست.


2. اعتقاد به مقام نبوت علي محمد و ميرزا حسينعلي
بهائيان مي‌گويند: مقام قائم موعود به حكم برخي آيات قرآن كريم، مقام اصالت و نبوت است.[10] اما شيعه مي‌گويد: قائم موعود تابع قرآن مجيد و شريعت خاتم الانبياء محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و مقام او مقام خلافت و وصايت و امامت است نه اصالت و نبوت.[11]


3. اعتقاد به قائم موعود بودن علي محمد باب و ميرزا حسينعلي
بهائيان مي‌گويند: علي محمد و ميرزا حسينعلي موعود دين اسلام هستند و جميع انبياء بدان اشارت داده‌اند و علامات آن در كتابهاي آسماني ثبت است.


اما شيعه مي‌گويد: موعود دين اسلام يكي قيامت كبري است و ديگري ظهور بقية‌الله ارواحنا له الفداء كه در قرن سوم هجري در سُرّ من رآه متولد شد، نام مادرش نرجس مي باشد.


4. اعتقاد به نسخ دين اسلام
بهائيان مي‌گويند: مقام قائم موعود، مقام شارعيت است نه تابعيت،[12] و نيز مي گويند قائم در هنگام ظهورش حكم به نسخ دين اسلام مي كند و بتشريع شريعت جديدي غير از اسلام مي پردازد.[13]


اما شعيه مي‌گويد: قائم موعود، تابع قرآن مجيد و شريعت خاتم الانبياء محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و مجدد و محيي همان دين اسلام است و صاحب كتاب جديد و آورندة‌ شريعت جديدي نيست.[14]


خلاصه آنكه بهائيان:
اولا:ً مدعي الوهيت باب و بهاء و منكر خاتميت نبي مكرم اسلام هستند، ثانياً: منكر احكام ضروري دين مثل نماز، و روزه و... بوده و آنها را منسوخ مي دانند. ثالثاً نه تنها منكر وجود نازنين حضرت بقية الله الاعظم هستند بلكه دشمن او مي باشند.


در نتيجه مي توان گفت كه علت نجاست آنان، كفر آنان مي باشد و ادله اي كه به نجاست كفار و مشركين دلالت دارند، آنها را نيز در بر مي گيرند.


معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. توضيح المسائل مراجع عظام، قسمت نجاسات.
2. بهائيت دين نيست، ابوتراب هدائي. به نقل از سایت محاکمه
3. تاريخ جامع بهائيت، بهرام افراسيابي.
4. وسائل الشيعه، حر عاملي، ج1، كتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت باب2.


پی نوشت:
[1] . خميني، تحرير الوسيله، نجاسات، قم، اسماعيليان نجفي، ط دوم، 1390هـ ق، ج1، صفحة 114، مسالة 1.
[2] . رسالة توضيح المسائل با متن فتاوي آقاي بروجردي و حواشي آيات عظام، جاويدان و فراهاني، علميه، مسئلة 84، ص 26.
[3] . محقق حلي، شرايع الاسلام، دارالاضواء، بيروت، ط دوم، 1403 هـ، كتاب الطهاره، ج1، ص 53.
[4] .رسالة توضيح المسائل مسئلة 107، ص 30.
[5] .توبه/‌28.
[6] . حر عاملي، وسائل الشيعه، الاحياء التراث، قم، ط اول، 1409 هـ ق، ج 1، كتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت، باب 2، ح 3، ص 30،.
[7] . رساله توضيح المسائل 108، ص 31.
[8] . زاهداني، سيد سعيد زاهد، بهائيت در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ط دوم، 1381، ص 97.
[9] . عامر النجار، البهائية و جذورها البابية، دارالمنتخب العربي، ط اول، 1419 هـ . ق، ص 44.
[10] . بهائي چه مي گويد، جواد تهراني، ،‌ مشهد، ط دوم، 1341، ج 2، ص 2.
[11] . همان،‌ص 76.
[12] . همان، ص 2.
[13] . همان، ص 93.
[14] . همان ، ص 76


منبع:البرز

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 19:48 نظرات (0)
بازدید : 95
احکام حجاب و نگاه زن و مرد

حد ارتباط با نامزد


س: با دخترى نامزد هستم خانواده‌ها هم در جريان هستند آيا مى‌شود براى هم از طريق اينترنت پيام يا ايميل بفرستيم؟ روابط ما تا چه حدّى شرعى است؟ (عقد يا صيغه هم به هيچ وجه فعلاً ممکن نيست).
ج) بايد از بيان مطالبى که محرّک شهوت و يا مناسب زن و شوهر شرعى باشد، اجتناب کنيد.


نگاه به عكس و فيلم همسر


س1: آيا به قصد لذت مرد مى‌تواند به عكس يا فيلم همسرش نگاه كند؟
س2: اگر همسرش فوت كرده باشد حكم چگونه است؟
ج) نگاه به فيلم يا عكس همسر با قصد لذت مطلقاً جايز است.

 

 

نگاه كردن به مو و بدن زنان در

فيلم‌هاس: آيا نگاه كردن به جلوى مو و پيشانى دختران و زنان در فيلم‌ها و برنامه‌هاى تلويزيونى جايز است؟
ج) نظر به موى سر و صورت و حتى بدن دختران و زنان در فيلم‌ها و برنامه‌هاى غير مستقيم تلويزيونى حکم نظر به نامحرم را ندارد مگر آنکه از روى شهوت و يا موجب مفسده و يا خوف فتنه باشد.

 

ظهور و چاپ عكس نامحرم


س: ظهور و چاپ عكس‌هاى خانوادگى و يا عروسى كه در آنها خانم‌ها با محارم خود و بدون حجاب كامل مى‌باشند توسط عكاسى‌ها چه حكمى دارد؟
ج) ظاهر كردن و چاپ آن نزد عكاسى كه آنها را نمى‌شناسد بدون قصد ريبه و لذت و خوف وقوع در فتنه و فساد اشكال ندارد.

 

 

ديدن فيلم‌هاى مبتذل


س: حکم ديدن فيلم‌هاى مبتذل چيست؟
ج) ديدن فيلم‌هاى مستهجن و حاوى منکرات، موجب تقويت هواهاى شيطانى نفس، تضعيف اراده و ايمان و زمينه‌ساز ترتب مفاسد و گناهان بوده و به هيچ وجه جايز نيست.

 

نگاه كردن به عورت شخص نمونه دهنده جهت آزمايش اعتياد

 

س: با توجه به الزام آزمايش عدم اعتياد که با نمونه‌گيرى ادرار زوجين مشخص مى‌شود، فرد کارمند موظف به نگاه مستقيم به عورت فرد مراجعه‌کننده است و زوجين هم بايد جهت حصول اطمينان عورت خود را باز بگذارند، تکليف و وظيفه شرعى ناظر آزمايشگاه و زوجين را ذکر فرماييد.
ج) کشف عورت ديگران و نگاه کردن به آن و وادار کردن صاحب عورت به کشف عورت در برابر ديگران، جايز نيست مگر آنکه

ضرورتى مثل رعايت قانون و يا معالجه، آن را اقتضا کند.

 

حکم تماس بدنى با اهل کتاب

س: آيا دست دادن يا تماس بدنى با اهل کتاب حرام است؟ 
ج) دست دادن و تماس بدنى مرد با زن نامحرم حرام است اگرچه از اهل کتاب باشد، و دست دادن مرد مسلمان با مردى ديگر هر چند که از اهل کتاب است مانع ندارد.

حد ارتباط با نامزد


س: با دخترى نامزد هستم خانواده‌ها هم در جريان هستند آيا مى‌شود براى هم از طريق اينترنت پيام يا ايميل بفرستيم؟ روابط ما تا چه حدّى شرعى است؟ (عقد يا صيغه هم به هيچ وجه فعلاً ممکن نيست).
ج) بايد از بيان مطالبى که محرّک شهوت و يا مناسب زن و شوهر شرعى باشد، اجتناب کنيد.

 ارتباط با شخص خنثی

 

س: به تازگى فهميدم كه يكى از دوستانم دو جنسى مى‌باشد. حكم داشتن رابطه دوستى با اين فرد را از نظر شرعى و عرفى بگوييد.

ج) اگر محرز باشد واقعاً دو جنسى است اصل ارتباط و معاشرت با وى اشكال ندارد ولكن بايد از آنچه كه در معاشرت مرد با زن و زن با مرد شرعاً حرام است از قبيل لمس و نظر حرام و مانند آن اجتناب نمايد.

 

حدود ارتباط با نامحرم

 

س: مستدعى است حدود ارتباط مردان و زنان مسلمان با يكديگر در عرصه جامعه را بيان فرماييد.

ج) بر هر زن و مرد مكلفى شرعاً واجب است در تماس و نشست و برخاست با جنس مخالف حريم ضوابط شرعى و مقررات اسلامى را دقيقاً مراعات نمايند و از هرگونه عمل و رفتارى كه آميخته به ريبه و يا موجب ترتب فتنه و فساد باشد، جداً احتراز نمايند.

 

 

الزام به حجاب

س: اگر همسر حجاب را رعايت نکند آيا بايد شوهر، او را با دعوا و درگيرى به رعايت حجاب وادار کند؟
ج) در رعايت حجاب واجب و انجام ساير تکاليف شرعيه، شوهر حق دعوى و درگيرى و کتک کارى ندارد، و فقط مجاز است با ملايمت، امر به معروف و نهى از منکر زبانى نمايد.

 

مقدار حجاب زنان

س: زنان زيادى را ديده‌ام كه حجاب‌هاى متفاوتى دارند حال مى‌خواهم بدانم پوشش زنان چگونه بايد باشد؟
ج) زنان بجز صورت به مقدارى که شستن آن در وضو واجب است و دست‌ها از سر انگشتان تا مچ، بقيّه اعضاى بدن خود را بايد از نامحرم بپوشانند.

حجاب پيران

س: آيا زنان پير بايد رعايت حجاب كنند؟
ج) بلى واجب است.

 

حجاب و نگاه و آرايش خانم‌هاى مجرد

س: دختران باكره قبل از ازدواج تا چه ميزان مى‌توانند آرايش كنند؟ مثلاً آيا مجاز به گرفتن موهاى صورت و يا گرفتن ابرو هستند؟
ج) فى نفسه مانع ندارد ولى اگر بر اين کار مفسده‌اى مترتب شود و يا در معرض ديد نامحرم باشند، جايز نيست.

پوشاندن بينى بعد از عمل زيبايى

س: آيا كسى كه عمل انحراف بينى همراه با عمل زيبايى انجام مى‌دهد موظف به پوشانيدن بينى خود مى‌شود؟
ج) در فرض سؤال پوشاندن بينى واجب نيست مگر آنکه عمل زيبايى، عرفاً زينت محسوب شود.

 

 تاتو کردن ابرو

س: حكم حضرتعالى درباره تاتو كردن ابرو براى زنان چيست؟
ج) مانع ندارد، و اگر در نظر عرف زينت محسوب مى‌شود بايد از نامحرم بپوشانند.

 

پوشاندن زينت و آرايش بانوان

س: آن مقدار از زيور زنان كه ظاهر است مثل حلقه نامزدى، آرايش معمولى ابروان و ... آيا واجب است پوشانده شود؟
ج) هر آنچه عرفاً زينت محسوب مى‌شود بايد از نگاه نامحرم پوشانيده شود.

 

پوشيدن لباس آستين کوتاه براى مردان

س: پوشيدن لباس آستين کوتاه براى مرد چه حکمى دارد؟
ج) اگر مستلزم مفسده باشد، جايز نيست.

محدوده حجاب صورت براى زن

س: آيا چانه جزو محدوده حجاب زنان به حساب مى‌آيد؟ اگر به حساب مى‌آيد لطفاً محدوده آن را مشخص كنيد.
ج) چانه نيز جزو صورت محسوب شده و مقدارى از آن كه در ظاهر صورت قرار گرفته پوشش لازم نيست ولى زير چانه بايد پوشانده شود.

 

 

استفاده از سرمه براى خانم‌ها


س: آيا براى خانم‌ها استفاده از سرمه‌ى چشم در صورت رؤيت آن توسط نامحرم اشکال دارد؟
ج) اگر زينت باشد و موجب جلب توجه نامحرم گردد، اشکال دارد.

 

 

 

استفاده مردان از سنگ‌هاى تزئينى


س: استفاده مردان از سنگهايى از قبيل زمرد، فلوريت و... به عنوان دستبند يا مدال چه حكمى دارد؟
ج) فى نفسه اشكال ندارد.

 

عينك دودى براى زنان


س: آيا زدن عينك دودى در فصل تابستان براى يك خانم چادرى اشكال دارد؟
ج) اشكال ندارد مگر آنكه بگونه‌اى باشد كه جلب توجه نامحرم نمايد.

استفاده از كرمهاى ضد آفتاب و عطر

 

س: زدن كرمهاى ضد آفتاب در فصل گرما با توجه به بوى آنها چه حكمى دارد؟ و زدن عطر در اين فصل براى جلوگيرى از بوى عرق بدن چه حكمى دارد؟

ج) فى نفسه مانع ندارد ولى اگر جلب توجه نامحرم مى‌كند بايد از كنار نامحرم عبور نكند.

 

پوشش پا براى زنان

 

س: آيا پوشاندن پا براى زنان واجب است؟ اگر بله، آيا بايستى در نماز هم پوشانده شود؟

ج) پوشاندن پا از نامحرم واجب است، ولى واجب نيست قدم پا براى نماز پوشانده شود.

 

 

 

استفاده مرد از اشياء آب طلا كارى شده

 

س: استفاده از ساعتى كه آن را به جاى رنگ آب طلا داده‌اند براى مرد چه حكمى دارد؟
ج) اشكال ندارد.

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 19:45 نظرات (0)
بازدید : 128
دعا از منظر قرآن مجید
 در قرآن نكات مهمى ديده مي‌شود كه حكايت از شرايط استجابت مي‌كندكه خلاصه وار اشاره مي‌شود:
1. معرفت و باور به اين كه پروردگار مالك على الاطلاق است و همه چيز را در دست قدرت خويش دارد و اگر اراده كند پيچيده‌ترين گره‌ها را باز مي‌كند.
«تَبارَكَ الَّذِى بِيدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَي‏ءٍ قَدِيرٌ»؛
بزرگ است آن كه سلطنت به كف اوست و او به همه چيز تواناست.
2. دل را مصفّا كردن، حساسيت و عظمت دل نسبت به ساير اعضا بر كسي پوشيده نيست و بي‌ترديد وقتى دل مصفّا شد دعا اثر مي‌بخشد.
« أُولئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»؛
اين مردم پايدارندكه خدا بر دلهايشان نور ايمان انگاشته و بروح قدس الهى آنها را مؤيد و منصور گردانيده است».
3. استفاده از لقمه حلال؛ شايد بعضى توجه نداشته باشند كه خوردن مال حرام چه اثرات سوء بر وجودشان مي‌گذارد و چگونه راه استجاب دعا را مسدود مي‌نمايد؛
« وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَينَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛
مال يكديگر را بناحق نخوريد و كار را به محاكمه قاضيان نيفكنيد كه به وسيلة رشوه و زور پاره‌اى اموال مردم را بخوريد با اين كه شما آگاهى داريد.
4. تضرع و انابه: «ادعوا ربّكم تضرّعاً و خفيةً»؛
پروردگار خويش را با تضرع وزارى و در نهان بخوانيد.

در قرآن اغلب آياتى كه به عبارت ربّنا مزين شده بيانگر اين واقعيت است كه اهل ايمان را ارشاد فرمايد تا چه چيزهايي را با چه جملاتى از خداوند تبارك و تعالى طلب كنند.
از مسائل مهمى كه جزء نيازهاى انسان محسوب مي‌شود دعا و نيايش است و درست مثل خداجويى از فطرت و ضمير آدمى نشأت مي‌گيرد.
وقتي سير و سياحتى به اين كرة خاكى مي‌كنيم و با ملتهاى مختلف و اديان گوناگون و سنن و رسوم متفاوت آنها روبرو مي‌شويم، مي‌بينيم كه هر كدام براى خود اوراد و اذكار و دعاهاي مخصوصى دارند و هيچ جاى دنيا را نمي‌يابيم كه مردمش از دعا جدا و بي‌نياز باشند. حتى آنها كه بت مي‌پرستند در معابدشان با تمام قد به خاك مي‌افتند و دعا مي‌خوانند.
بنابراين دعا جزء نكات جدى و فطرى ماست، ولى جاى اين گفت وگو هست كه چگونه دعا كنيم و در برابر چه كسى دعا نماييم و بالاخره مسير صحيح دعا كدام است؟
پاسخ به اينها در بحث‌هاى ما روشن خواهد شد. قرآن شريف كه چيزي را فرو گذار نكرده و جامعيت آن بر كسى پوشيده نيست، در تمامى مسائل مربوط به دعا، رهنمودهاى بسيار روشن و جالبي را فرموده و در اين جا كه محور سخن دربارة لزوم و ضرورت دعاست به دو آيه اشاره مي‌شود تا فطرتهاى خفته و آشفته در خواب بيدار شوند و بيش از پيش به اين مهم بپردازند.
«قُلْ ما يعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْ لا دُعاؤُكُمْ؛
بگو اگر دعايتان نباشد پروردگار من اعتنايى به شما ندارد.
«وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِى سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ»؛
يعني پروردگارتان گفته: مرا بخوانيد تا اجابت‌تان كنم كسانى كه از پرستيدن من كبر مي‌ورزند به خوارى به جهنم وارد خواهند شد.
امام محمد باقر عليه السّلام در تفسير و تبيين اين دو آيه چنين فرموده است:
منظور از كلام خداوند كه مي‌فرمايد: ان الذين يستكبرون... دعاست كه برترين عبادت دعا مي‌باشد. و از آن گرامى سؤال شد آيا زياد قرآن خواندن بهتر است يا زياد دعا كردن.
امام عليه السّلام فرمود:
دعا خواندن، آيا نشنيده‌اى كه خداوند متعال مي‌فرمايد:
«قل ما يعبو ابكم...»
بگو اگر دعايتان نباشد پروردگار من به شما اعتنايى ندارد.
ادب در دعا اين كه انسان بايد بداند چه چيزهايى از پروردگار خويش طلب كند و چه عباراتى را در اين مرتبه استخدام نمايد تعبير به ادب در دعا مي‌شود.
قرآن و عترت به ما آموخته‌اند كه چگونه دعا كنيم و چه چيزهايي را جهت سعادت دنيا و آخرت خويش از حضرت حق مسألت نماييم.
در قرآن اغلب آياتى كه به عبارت ربّنا مزين شده بيانگر اين واقعيت است كه اهل ايمان را ارشاد فرمايد تا چه چيزهايي را با چه جملاتى از خداوند تبارك وتعالى طلب كنند.
«رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الْ‏آخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»؛
خدايا در دنيا و آخرت بر ما نيكى عطا كن و ما را از آتش نگه دار.
«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَينِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ»؛
خدايا ما را از مسلمين قرار ده و نسل ما را از ايمان آورندگان بر تو قرار ده.
«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً»؛
خدايا قلب ما را بعد از هدايت آلوده نكن و برنگردان و رحمتت را بر ما هديه كن.
و دهها آيات ديگر كه همانند آيات فوق، ادب در دعا را به ما مي‌آموزند.
چند چيز نشانگر رعايت ادب در دعا محسوب مي‌شود، كه اينك به مواردى از آنها مي‌پردازيم:
1. بسم الله الرحمن الرحيم؛ رسول خدا صلّى الله عليه و آله مي‌فرمايد دعايى كه اولش با بسم الله شروع شود رد نخواهد شد.
2. ثنا و تمجيد پروردگار؛ امام صادق عليه السّلام مي‌فرمايند:
در نوشته‌هاى امير المؤمنين عليه السّلام بود كه قبل از دعا، مدح و ثناء حضرت حق را بگويند.
3. صلوات بر محمد و آل محمد.
4. توسل به اهل بيت عليهم السّلام : امام رضا عليه السّلام فرمودند:
هر گاه از خداوند تبارك و تعالى تقاضايى داشتى بگو خداوندا از تو مي‌خواهم كه بحق محمد و على كه نزد تو مقام والايي دارند حاجت مرا برآورده سازي.
5. دعا در حق ديگران
اخلاص در دعا اخلاص در دعا به خاطر تفاوت درك و شناخت افراد مراتبى دارد. بعضى در اين مقام هستند كه انگيزه را از دعا خواندن از مقاصد مادى و دنيوي پاك كنند و با توجه به ثواب و عقاب اعمال و به قصد رسيدن به حور و غلامان و قصرهاى آخرت و ترس از عذاب دوزخ دعا مي‌خوانند و به همين علت در كتابهاى دعا جستجو مي‌كنند و هر دعايى كه ثواب اخروي بيشترى داشت انتخاب مي‌كنند.
و برخى پا را فراتر نهاده و بدون طمع رفتن به بهشت و يا ترس از آتش جهنم، بلكه فقط جهت برقرارى ارتباط با معبود و انس با حضرتش دعا مي‌خوانند كه اين گروه از احرار و آزادگانند.
«قل انّ صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين»؛
بگو اى پيامبر همانا نماز و طاعات و كلية اعمال من و زندگى و مرگ من همه براى خداست، كه پروردگار جهانيان است.
حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام عبادتهاى مردم را به سه دسته تقسيم مي‌فرمودند:
انّ قوماً عبدوا الله رغبةً فتلك عبادة التجار:
گروهي خداوند را به اميد بهشت عبادت كردند كه آن عبادت بازرگانان است.
انّ قوماً عبدوا الله رهبةً فتلك عبادة العبيد:
و گروهى خداوند را از ترس جهنم عبادت كردند كه آن عبادت بردگان است.
انّ قوماً عبدوا الله شكراً عبادة الاحرار و گروهى خداوند را عبادت كردند از روي شكر و سپاس كه آن عبادت آزادگان است.
قصه همه وصل حور و خلد برين است غايت مقصود ما نه آن و نه اين است
شرايط استجابت دعا در قرآن نكات مهمى ديده مي‌شود كه حكايت از شرايط استجابت مي‌كندكه خلاصه وار اشاره مي‌شود:
1. معرفت و باور به اين كه پروردگار مالك على الاطلاق است و همه چيز را در دست قدرت خويش دارد و اگر اراده كند پيچيده‌ترين گره‌ها را باز مي‌كند.
«تَبارَكَ الَّذِى بِيدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَي‏ءٍ قَدِيرٌ»؛
بزرگ است آن كه سلطنت به كف اوست و او به همه چيز تواناست.
2. دل را مصفّا كردن، حساسيت و عظمت دل نسبت به ساير اعضا بر كسي پوشيده نيست و بي‌ترديد وقتى دل مصفّا شد دعا اثر مي‌بخشد.
« أُولئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»؛
اين مردم پايدارندكه خدا بر دلهايشان نور ايمان انگاشته و بروح قدس الهى آنها را مؤيد و منصور گردانيده است».
3. استفاده از لقمه حلال؛ شايد بعضى توجه نداشته باشند كه خوردن مال حرام چه اثرات سوء بر وجودشان مي‌گذارد و چگونه راه استجاب دعا را مسدود مي‌نمايد؛
« وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَينَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛
مال يكديگر را بناحق نخوريد و كار را به محاكمه قاضيان نيفكنيد كه به وسيلة رشوه و زور پاره‌اى اموال مردم را بخوريد با اين كه شما آگاهى داريد.
4. تضرع و انابه: «ادعوا ربّكم تضرّعاً و خفيةً»؛
پروردگار خويش را با تضرع وزارى و در نهان بخوانيد.
انس دايمى با دعا اين نمك نشناسى است كه انسان در مواقع گرفتارى و هجوم مشكلات به درگاه الهي التجاء و انابه كند و همين كه حاجتش برآورده شد و به مرادش رسيد دست از دعا و نيايش بردارد و از آن بدتر گاهى ناسپاسى و طغيان كند.
«وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِى ما كانَ يدْعُوا إِلَيهِ مِنْ قَبْلُ»؛
چون انسان را سختى رسيد پروردگار خويش را بخواند و سوى او بازگردد وچون خدا نعمتى از جانب خويش بدو دهد آن سخت را كه سابقاً خدا را به رفع آن مي‌خواند فراموش كند.
طلب مغفرت و رحمت در تمام قرآن 9 مورد به قهر خداوند، 20 مورد به سخط او، 13 مورد به انتقام حقتعالي اشاره شده، در حالى كه به فضل حضرت پروردگار 107 مورد و به غفران و مغفرت 180 مورد و به رحمت او 352 مرتبه اشاره گرديده است. البته به غير از 113 بارى كه اوّل سوره‌هاو در سورة نمل دو بار قرار گرفته و اين همه گواه اين حقيقت است كه اى بندگان الهى خود را زير چتر رحمت خداوند مهربان و رؤف قرار دهيد كه خود فرموده است:
كتب على نفسه الرّحمة؛ يعنى رحمت را براى خود نوشته و واجب كرده است پس انسان همواره بايد طلب مغفرت و رحمت كند، چنان كه از آيات زيادى بر مي‌آيد كه به يكى از آنها اشاره مي‌كنيم.
«ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفّر عنا سيئاتنا و توفّنا مع الابرار»؛
پروردگارا گناهان ما را بيامرز و بديهايمان را بپوشان و مرا با نيكان بميران.[19]
دعا براى سعادت دنيا و آخرت « رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الْ‏آخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ».
از بعضى آيات شريفه قرآن مثل آيه 193 و 194 از سورة ‌آل عمران و 7 تا 10 سورة مؤمن برداشت مي‌شود كه ضمن داشتن عمل و انجام تكاليف شرعى بايد جهت سعادت دنيا و آخرت در درگاه الهى دعا كرد و از حضرت حق خواست كه رفع گرفتارى دنيا و عذاب آخرت را از ما بنمايد.
موانع استجابت دعا اللهم اغفرلى الذنوب التى تجس الدّعاء.
موانع تا نگردانى ز خود دور درون خانة دل نايدت نور
بعضي مي‌گويند ما دعا مي‌كنيم پس چرا مستجاب نمي‌شود؛ اين اشخاص بايد علت را در خودشان بيابند و موانع را بر سر راه استجابت دعا بردارند و اينك به بررسى خلاصة موانع استجابت دعا مي‌پردازيم.
1. ظلم: تا مادامى كه شخص گنهكار توبه واقعى نكند و از عمل زشت خويش نادم و پشيمان نباشد دعايش محجوب مي‌ماند. امام صادق عليه السّلام مي‌فرمايد:
«بيت الغناء لا تؤمن العجيعة و لا تجاب فيه الدّعوة و لا يدخلُهُ الملك»؛
خانه‌اي كه كانون غنا باشد، ايمنى از فجايع و حوادث تلخ ندارد، دعا در آن مستجاب نمي‌شود، فرشتگان در آن داخل نمي‌شوند.
2. ظلم و حق الناس: مهمترين راه استجابت دعا برطرف كردن ذمّة خود از حقوق مردم است زيرا اگر حقى از حقوق مالى يا آبرويي مردم به گردن ما باشد هر چه هم دعا با سوز و گداز باشد مورد اجابت واقع نمي‌شود. خداوند تبارك و تعالى به حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام وحى فرستاد كه به بنى اسرائيل بگو:
«اني غير مستجيبٌ لاحدٍ منكم دعوةً و لاحدٍ من خلقى قبله مظلمةٌ»؛ به تحقيق دعاى احدى از شما را مستجاب نمي‌كنم در آن هنگام كه مظلمه و حقى از بندگانم را بر گردن داشته باشيد.
3. با حكمت الهى منافات داشته باشد: خيلى چيزهاست كه مورد‌ علاقة انسان است و فكر مي‌كند كه اگر دعا كند به آن مي‌رسد در حالي كه حكمت بالغة الهى خلاف آن را مصلحت مي‌داند و چه بسا ما خيال مي‌كنيم مصلحت ما در آن است و لذا گاهى زبان به شكوه و اعتراض باز مي‌كنيم!
«وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛
شايد چيزى را كه مكروه داريد كه براى شما خوب است و شايد چيزى را دوست داريد كه براى شما بد است خدا مي‌داند و شما نمي‌دانيد.
4. چيز غير ممكن خواستن: امير المؤمنين عليه السّلام مي‌فرمايد: «يا صاحب الدعا لا تسأل ما لا يكون و لا يحلّ»؛
اي كسى كه دعا مي‌كنى هيچ گاه چيز غير ممكن و چيزي كه حلال نيست از خداوند تبارك و تعالى طلب مكن.
دعا براى نسلى پاك هر مرد و زنى كه با هم زندگى مشترك تشكيل مي‌دهند به طور طبيعي خواهان نسلى صالح و سالم هستند و اين نياز به دعا و مطالبه از جانب فضل پروردگار دارد.
قرآن و اهل بيت عليهم السّلام در اين زمينه به آموزش داده‌اند كه از براى نسلى پاك بايد دعا كرد و خاضعانه و عاجزانه از درگاه احديت تقاضاى اولاد صالح را نمود.
«هُنالِكَ دَعا زَكَرِيا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيةً طَيبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ»؛
در اين هنگام زكريا پروردگار خويش را بخواند، گفت: پروردگارا مرا از جانب خويش فرزندى پاكيزه بخش كه تو شنواى دعائي.

دعا براى پدر و مادر
پدر و مادر چه در قيد حيات باشند و يا از دنيا رفته باشند از فرزندان خود توقع توجه و عنايت به خود دارند. به خصوص وقتى در عالم برزخ قرار مي‌گيرند و دستشان از دنيا كوتاه مي‌گردد، نيازمند به دعا و خيرات فرزندان هستند. بلى دو ركعت نمازى كه اولاد براي پدر و مادر مي‌خواند و يا چند آيه‌اى كه تلاوت مي‌كند در آن عالم روحشان شاد و متعالى مي‌شود.
«رَبَّنَا اغْفِرْ لِى وَ لِوالِدَى وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يوْمَ يقُومُ الْحِسابُ»؛
پروردگارا روزى كه حساب بپا مي‌شود من و پدر و مادرم را با همة مؤمنان بيامرز.
پس به بيان قرآن بعد از طلب مغفرت براى خويش بايد براي پدر و مادر دعا كرد و چه بسا فرزندانى كه به خاطر فراموش كردن پدر و مادر حتي بعد از فوت آنها گرفتار نفرين شان در عالم برزخ شده‌اند.
دعا براى سلامت نفس گر چه اصلاح نفس و پاكيزه كردن جان صرفاً با دعا و نيايش انجام نمي‌گيرد، ولى نقش دعا و طلب توفيق از جانب پروردگار نقش اوّل را دارد و تا امدادهاى غيبى نباشد كسى موفق به تزكيه نفس نخواهد شد.
خداوند تبارك و تعالى وقتى داستان حضرت يوسف عليه السّلام را نقل مي‌كند مي‌فرمايد:
« لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الُْمخْلَصِينَ»؛
يوسف اگر برهان پروردگار خويش را نديده بود رو بدو (زليخا) كرده بود، چنين شد تا گناه و بدكارى از او دور كنيم كه وى از بندگان خالص ما بود. آرى بايد از پروردگار تمنّا كرد تا دل وجان ما را از لغزشها حفظ كند.

طلب توفيق در برپايى عبادات
«الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»؛
كساني كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو خوابيده ياد كنند و در خلقت آسمانها و زمين بينديشند و گويند: پروردگارا اينها را بيهوده نيافريده‌اي. پاكى پس ما را از عذاب جهنم نگهدار.
به عبارت ديگر دعا سيم رابطه بين عمل و خداوند است و تا اين اتصال برقرار نگردد عمل بالا نمي‌رود.
پيامبر عظيم الشأن صلّى الله عليه و آله مي‌فرمود: «عمل البرّ كلّه نصف العبادة و لدّعاء نصف» يعنى مجموعة كار پسنديده نيمى از عبادت محسوب مي‌شود و نيم ديگر را دعا تشكيل مي‌دهد.به احتمال زياد منظور آن حضرت از بيان اين مطلب آن است كه عبادت از هر نوعش كه باشد بايد همراه با دعا و طلب توفيق از درگاه خداوند باشد كه در غير اين صورت آن عمل و عبادت ناقص و كارساز نخواهد بود. 

نويسنده: كاظم ارفع منبع: پورتال مقالات قرآني


ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 19:42 نظرات (0)
بازدید : 245

عکس سنگ های قیمتی در حفاری گنج

یکی از مواردی که باستان شناسان و کاوشگران دفینه ممکن است در کاوش های باستانی و یا گنج یابی با آن مواجه شوند سنگ های قیمتی و ارزشمند است که درباره آنها حتما باید شناخت داشته باشند . در اینجا عکس هایی از سنگ های قیمتی آورده شده تا با شکل و شمایل آنها آشنا باشید و در زمان کاوش به راحتی آنها را شناسایی کنید


سنگ قیمتی

زمرد

 

سنگ قیمتی

یاقوت

 

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/1.jpg

عقیق

 

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/2.jpg

آپاتیت

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/3.jpg

Chalcedony

 

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/4.jpg

سنگ خون

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/5.jpg

چشم ببر

 

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/6.jpg

کهربا

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/7.jpg

Krizopraz

 

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/7.jpg

سنگ سنباده

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/9.jpg

Krizalitt

 

 

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/10.jpg

لاجورد

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/11.jpg

کف دریا

 

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/12.jpg

مالاکیت

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/13.jpg

ابسیدین

 

 

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/14.jpg

کهربای سیاه

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/15.jpg

صدف

 

http://irantreasure.blog.com/wp-content/blogs.dir/00/07/40/98/7409892/files/dash/16.jpg

کهربای اصل

 

 اشیاء , آثار باستانی , سنگ قیمتی, جواهرات ,گنج یابی, دفینه, زیرخاکی

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 16:28 نظرات (0)
بازدید : 201

علامت تیر یا فلش دو تکه در گنج یابی

از نشانه های مهم و نیز جهت یابی ها در گنج یابی و زیرخاکی می توان به تیر یا فلش دو تکه اشاره کرد فلش یا تیر در واقع جهت نما و هدایتگر به مسیر برای رسیدن به بار می باشد و نوک آن و نیز اجزای متصل یا جدا از هم راهنمای گنج یاب محسوب می شود.


تیر یا فلش دو تکه

اگر فلشی به این شکل دیدید و اینکه میان این فلش جدا شده بود یعنی اینکه یک رودخانه در بین مسیر است قسمت اول ، قسمت شکستگی و سر فلش را اندازه بگیرید و حرکت را از سر فلش شروع کنید

 مفهوم آثار , علائم باستانی , گنج ,گنج یابی, دفینه, باستان شناسی, دفینه یابی ,بار, زیرخاکی ,عتیقه

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 10:55 نظرات (0)
بازدید : 133

نشانه های گنج و علائم دفینه

علائم گنج و دفینه بسیار زیاد و در علم باستان شناسی با توجه به فرهنگ و اقلیم متفاوت است ولی به طور کلی بیشتر علائم و نشانه های گنج در تمام دنیا عمومیت دارد که در اینجا سعی شده تا مشهورترین نشانه های زیرخاکی با تصویر و توضیح مختصر و مفید آورده شود.

باستان شناسی, مفهوم آثار , علائم باستانی , نشانه گنج ,علامت دفینه, گنج ,گنج یابی ,دفینه ,دفینه یابی

۴ قدم روبری نشانه را نگاه کن

دفینه نزدیک است . نشانه دیگری شبیه این پیدا کن

به سمت جنوب حرکت کن

 

دفینه کیلیسا . دره نزدیک نشانه را کاوش کنید

دفینه طلا در نزدیکی نشانه است . به جهت ساق بلند حرکت کن

فاصله بین ۳ درخت را با دقت بررسی کن

 

زاویه ها را اندازه گیری کنید. در جهت زاویه متفاوت ۴ قدم برو

دقت کنید. خطر موجود هست

دقت کنید. خطر موجود هست

 

۵۰ الی ۱۰۰ قدم به چپ برو .  و این فاصله را بررسی کن

 ۲ قدم برو به روبرو

نشانه خانواده

 

باستان شناسی, مفهوم آثار , علائم باستانی , نشانه گنج ,علامت دفینه, گنج ,گنج یابی ,دفینه ,دفینه یابی

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 10:37 نظرات (0)
بازدید : 675

نشانه کوزه خوابیده در دفینه

یکی از علائم مهم در باستان شناسی و نیز گنج یابی نشانه کوزه خوابیده است اندازه و جهت خوابیدن کوزه بیانگر فاصله با دفینه و گنج و نیز جایی که بار وجود دارد می باشد  که باید به آن توجه کرد.

کوزه خوابیده

اگر شکل یک کوزه را به این طریق دیدید که روی سنگ حکاکی شده طول کوزه را اندازه بگیرید و برای هر سانتیمتر یک متر رو به دهانه کوزه بروید هدف در زیر زمین است

 مفهوم آثار , علائم باستانی , گنج یابی, زیرخاکی ,دفینه ,کوزه خوابیده ,علامت کوزه ,عتیقه

ایرانیکان یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 10:31 نظرات (0)
بازدید : 82

آموزش تعبیر خواب

تعبیر خواب و آگاهی از امور خواب آرزوی هر کسی است ولی این علم را خداوند در اختیار هر کسی قرار نمی دهد ولی راههایی برای تعبیر خواب ساده وجود دارد . گویند تعبیر خواب به روش قرآن مجید به این طریق است که هرگاه کسی خوابی بیند و تعبیر آن را نداند باید ملاحظه کند که چند روز از ماه قمری گذشته است و به عدد روزها از ابتدای قرآن سوره ها را بشمارد و به هر سوره ای که رسید به عدد آن روز آیه ها بشمارد و آن آیه تعبیر خواب اوست البته در تفسیر آن باید تامل کرد. جدول تعبیر اول تا سی ام ماه اینجا هست:


اول ماه

صحت ندارد

شانزدهم

صحیح است

دوم

تعبیرش عکس است

هفدهم

صحیح است تعویق

سوم

صحت دارد

هیجدهم

صحت دارد

چهارم

تعویق

نوزدهم

تعبیرش عکس است

پنجم

صحیح است

بیستم

تعبیرش عکس است

ششم

تعویق

بیست و یکم

صحیح است

هفتم

خلافی ندارد

بیست و دوم

صحت ندارد

هشتم

صحیح است

بیست و سوم

صحیح است

نهم

خلافی ندارد

بیست و چهارم

صحت ندارد

دهم

صحیح است

بیست و پنجم

بسیار خوب است

یازدهم

تعبیرش عکس است

بیست و ششم

صحت ندارد

دوازدهم

صحت ندارد

بیست و هفتم

بر عکس است

سیزدهم

صحیح است

بیست و هشتم

بر عکس است

چهاردهم

تعویق

بیست و نهم

بر عکس است

پانزدهم

صحیح است تعویق

سی ام

صحت ندارد


ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:38 نظرات (0)
بازدید : 111
خواص سوره یس

پیامبر اسلام به علی (ع) فرمدند : یا علی یس را بخوان كه در آن آثاری است :

اگر گرسنه باشد سیر شود .

اگر عریان باشد پوشانده شود .

اگر عزب باشد زمینه ازدواج برای او فراهم شود

اگر ترسان باشد امنیت پیدا می كند .

اگر مریض باشد عافیت پیدا می كند .

اگر محبوس باشد نجات پیدا میكند .

اگر مسافر باشد به سلامت برگردد.

اگر گمشده داشته باشد پیدا می شود.

اگر گرفتاری داشته باشد حل می شود.

اگر بدهكار باشد پرداخت می شود.

پس این سوره را زیاد بخوانید

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:31 نظرات (0)
بازدید : 65


ذکر نام های باعظمت خداوند

نام های خداوند تبارک و تعالی همواره شفابخش و مشکل گشا هستند در اینجا بیست نام از نامهای خداوند جهت حل مشکلات و رسیدن به جایگاههای معنوی آوردیم:

 صمد = 111 مرتبه ç اصحاب یقین

رحمن = 100 مرتبه ç دور شدن غفلت و سختی دل

رحیم = 100 مرتبه ç درجات و کمالات اخروی ، رحیم و مهربان شدن

الرحمن الرحیم = 100 مرتبه ( ب ن ) ç شامل لطف خدا

قدوس = 170 مرتبه ( روز جمعه ) ç باطنش پاک شود

مالک = مداومت ç حرمت ، هیبت ، ریاست دو دنیا

مهیمن = 125 مرتبه ç پیدا کردن صفای باطن

مهیمن = 100 مرتبه (ب غ ) ç باطنش رو شود

عزیز = 94 بار ( ب ن ) ç مطلع از اسرار و علوم غریبه

عزیز = 40 صبح (40 مرتبه) ç محتاج نشدن

رافع = 100 بار ( میان شب یا روز ) ç ممتاز از فضل و شرف و غنا

معز = 140 بار (شب دوشنبه یا شب جمعه ) ç هیبت نزد مرد ، نترسیدن جز خداوند

باسط = 10 بار ( سحر ) ç بی نیاز

عالم الغیب = 100 مرتبه ( ب ن ) ç ملهم به علوم غریبه

عزیز = 94 بار ( ب ن ) ç ملهم به علوم غریبه

الخالق = مداومت ç نورانی شدن قلب

الماجد = 98 بار ç نورانی شدن قلب

الفتاح = 70 بار ( ب ن صبح ، دست بر سینه ) = باز شدن چشم غفلت

الحکیم العدل = شب در محل پاک و خلوت = قلبش خزائنه الاسرار حق

بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم = 7 بار ( ب ن مغرب و صبح ) ç دفع بلا

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:30 نظرات (0)
بازدید : 87
فواید و خواص "بسم الله الرحمن الرحیم"

1- اگر 786 بار بسمله بخواند، حق سبحانه و تعالی او را محافظت می كند.

اگر مومن در هنگام شب 21 بار بسمله بخواند از هر گونه آفت وبلا ومصیبت و سرقت و حریق در امان ماند واز مرگ نجات پیدا می كند.

اگر رو در روی ظالمی 51 بار بسمله خوانده شود، از شر او نجات حاصل می شود.

اگر مومن با صدق دل پس از نماز صبح 600 بار بسمله و 600 صلوات بخواند از جایی كه اصلا به عقلش نمی رسدرزق وروزی نصیبش خواهد شد.

اگر به تعداد 786 بار به ذكر بسمله ادامه دهد به هر آرزوی خود می رسد.

اگر زن وشوهر ویا دو دوست با هم اختلاف داشته باشند، هفت بار «یا ربی» نوشته 31 بار بسمله را بخوانید و به كسی كه محبت او كم شده بخورانید، محبت او افزایش می یابد.

2- تعداد 786 دفعه بسمله شریف به یك استكان آب خوانده شود و سپس آن آب را هر كس بخورد او را هم دوست خواهد داشت و اگر هفت روز این كار هارا تكرار كند عشق ومحبت او زیادترمی شود وهمه او را دوست خواهند داشت.

3- اگر كسی كه 786 بار بسمله خوانده باشد، اگر وسوسه ای دیده شود، خداوند ذوالجلال وسوسه را از او دور می سازد آن را به یك لیوان آب خوانده هفت روز آب را بنوشید.

4- به تعداد 786 بار بسمله در آب خوانده شود به شخصی كند ذهن و كم هوش خورانده شود، باذن الهی شفا می یابد. هفت روز باید دوام پیدا كند. 786 بار بسمله را پس از نماز صبح هفت روز خوانده آب آن راهفت روز بخورند. آن شخص ذهنش فعالتر می شود. و توان حفظ و از بر كردن وی بیشتر می شود.

5- پس از نماز صبح 2500 بار بی آنكه به كسی بگوید، بخواند چشم و دلش باز می شود و قطع مرحله می كند.

6- بسمله شریفه را 40 بار بر روی كاغذ تمیزی بنویسد ودر داخل آب بیندازد آن را به بیمار بدهند كه بنوشد از آب زمزم و یا از آب باران استفاده كنید.

7- بسمله را بر كاغذ نوشته به صورت تابلو از منزل آویزان كنید، حزین، مصیبت، هر امر شر دفع می شود و خیر و بركت می آید.

 54878- در نخستین چهارشنبه ی ماه محرم بسمله را 141 بار نوشته با خود حمل كنید تا آخر عمر از هر شر و بدی نجات پیدا می كنید.

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:26 نظرات (0)
بازدید : 324
آیات و سوره های شفا بخش قرآن

اگر این آیه را بر جای دردناک بخواند شفا بخش است

بسم الله الرحمن الرحیم ربّنا لا تزغ قلوبنا بع اذ هدیتنا و هب لنا ن لدنک رحمهً انک انت الوهّاب ( سوره آل عمران آیه 8 )

سوره یاسین دارای کلیدهای زیادی است.خواندن سوره یاسین بر بیمار بی فایده نیست.

جهت شفای کلیه امراض سوره انعام را بنویسد و با خود دارد.

هر کس سوره حشر را با خلوص بر بیمار بخواند انشاءالله شفا بخش است.

هر کس سوره صافات را بنویسد و بشوید و به آب آن غسل کند دردهایش زائل گردد.

جهت دردهای جسمی آیات 1 – 2 و 3 سوره فتح را بنویسد و بشوید و با خود دارد.

در خبر است عبدالله ابن مسعود روزی بر بالین بیماری حاضر بود و آیات 115 ، 116 ، 117 و 118 سوره مومنین را در گوش بیمار خواند فوراً شفا یافت این خبر را به محضر رسول الله رسانیدند.وی عبدالله را گفت : چه در گوش بیمار خوانده ای گفت فلان آیه . حضرت فرمودند اگر این آیه را از سر صدق و یقین بر کوه ی خواندی ، کوه از جایش رانده می شد.

هر کس سوره تبت ( مسد ، لهب ) را بر تمام دردها بخواند درد ساکن گردد.

به امید شفای بیماران انشاالله

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:23 نظرات (0)
بازدید : 191
ذکرهای شفابخش و رفع چشم زخم

درمان چشم زخم و نظر كردن

این مطلب آن قدر مهم است که لازم دیدم در بخش داروهای غیبی قرار بگیرد. پیامبر اکرم فرمودند : چشم زخم،شتر را در دیگ و مرد را به گور می برد. این كلمات را بنویسد بر روى تخم مرغ پس اگر به جهت انسان باشد در میان دو پاى او بر زمین بزند و بشكند و اگر حیوان باشد در میان او زند تا شكسته شود و در وقت شكستن تخم مرغ بگوید: بسم اللّه و باللّه و على اسم اللّه و اسم العین . و كلماتى كه بر تخم مرغ باید بنویسد این است (جاعت ) (جیعت ) (فجیعت ) (فجعجعت ) (انفجعت ) (انفجلقت ).


درمانی عجیب و شفا بخش

**امام صادق (ع) به اصحاب و دوستانش سفارش کرد هر کس به علتی ( از بیماری ) ظرفی تازه آب کند و باید از باران یا چشمه خودش بردارد و بر آن سی بار سوره قدر را آیه آیه بر آن بخواند و از آن وضو گیرد و با آن مسح کند و هر چه در آن کم شد از آن زیاد کند سه روز نگذشته که خداوند متعال از آن درد عافیت می دهد.

** هفت سیاه دانه با هفت عدس و قدری تربت امام حسین (ع) با هفت قطره عسل در ظرف آب یا روغن نهد . حمد و معوذتین و توحید و آیه الکرسی با اول سوره حدید و آخر حشر بخواند از آنها شفا گیرد و حضرت رسول فرمود سیاه دانه دوای هر دردی است جز مرگ .

 


ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:21 نظرات (0)
بازدید : 78

شیوه استخاره قرآن کریم

با بدن پاک و تمیز 3 مرتبه سوره فاتحه و اخلاص و 3 مرتبه هم صلوات بر روح محمد (ص) و سپس نیت کنید بعد قرآن را بگشایید از طرف راست هفت سطر بشمارید اولین حرف سطر هفتم نیت شماست.

الف : خیر و ثواب است

ب : خیر کثیر دارد

ت : از گناه ها توبه کند

ث : به دولت می رسد

ج : به آرزوی خود نایل می شود

ح : خوب نیست اقدام نکند

خ : روزی حلال نصیبش می شود

د : از ترس وا رهد

ذ : ار ارکان دولت بنفعی میرسد

ر : بر دشمنان غالب گردد

ز : به منصب عالی میرسد

س : عاقبت این نیت خیر می باشد

ش : سعادت رفیقش گردد و توفیق یابد

ص : از دشمنان در حذر باشد

ض : برای آن نیتی که کرده خیر است

ط : در اقدام به آن کار پشیمان گردد

ظ : هر چه آرزو دارد میرسد خصوصاً نیتی که کرده

ع : خداوند ثروت و راحتی به او ارزانی فرماید

غ : از علوم خفیه و اسرار مطلع گردد

ف : بترسد از اقدام به این نیت

ق : میان مردم مقبول القول شود

ک : در خصومت و جنجال افتد

ل : بر حاسدین و اعدای خود ظفر یابد

م : او را جاه و حشمت نصیب شود

ن : به نیت خود بعد از زحمت فراوان می رسد

و : بترسد از اینکه در هلاکت افتد

ه : آن شخص از خلق به سوی خدا پناه ببرد

ی : در این نیت به مشاور دلسوز نیاز است

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:18 نظرات (0)
بازدید : 92
شیوه استخاره با تسبیح

این استخاره منسوب به امام زمان روحى له الفداء است شیخ بهائى علیه الرحمة فرموده است كه استخاره با تسبیح را از مشایخ و بزرگان علماء دست به دست دارم تا مى رسد به حضرت حجة بن الحسن عجل الله فرجه الشریف كه : سه مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرست و با توجه یك قبضه تسبیح را بگیرد و دو دو بشمارد اگر دو ماند استخاره بد است و اگر یك دانه ماند خوب است .

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:16 نظرات (0)
بازدید : 106

دعای کسب علم کیمیا

هر کسی آرزوی دانستن و آگاهی از علوم غریبه و شاخه های آن دارد . برای اینکه علم کیمیا را به انسان القا کنند و این فیض را نصیب او نمایند راههای زیادی وجود دارد.

یکی از ساده ترین راهها به شرط خلوص نیت و اینکه از این علم درست استفاده کند این است:

بعد از نماز صبح ۹۴ مرتبه یا غنی بگوید که بعد از مدتی انشاء الله به وی افاضه خواهد شد.

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:14 نظرات (0)
بازدید : 124

دعای فروش کالا و رونق خرید و فروش

بسم الله الرحمن الرحیم

یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله

الم تر ان الله انزل من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفا الو انها و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف الو انها و غرایب سود و من الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه كذلك انما یخشی الله من عباده العلموا ان الله عزیز غفور

ان الذین یتلون كتاب الله و اقاموا الصلواة و انفقوا مما رزقنا هم سرا و علانیة یرجون تجارة لن تبور لیوفیهم اجورخهم و یزیدهم من فضله انه غفور شكور

یا الله یا شكیكفی یا قاهرو یا رزاق یا غنی یا باسط یا وهاب یا الله

اگر کالایی داشتید و فروش نمی رفت دعای زیر را بر روی یک کاغذ بنویسید و آن را در میان متاع یا ملك پنهان كنید

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:11 نظرات (0)
بازدید : 240

دعای گشایش روزی و کسب ثروت

جهت زیاد شدن رزق و روزیتان این دعا را هر روز 100 مرتبه بخوانید
 
اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاء وَهُوَ الْقَوِیُّ العَزِیزُ


گشایش روزی و کسب مال، روزی یک مرتبه دعای زیر را بخوانید


بسم الله الرحمن الرحیم یا الله یا الله یا الله یا رب ّ یا ربّ یا ربّ یا حی ّ یا قیّوم یا ذالجلال والاکرام یا حَیّ و یا قَیّوم یا ذالجلال والاکرام یا حَیّ و یا قَیّوم یا ذالجلال والاکرام اسَئَلُکَ باسمِکَ الاعظَم اَن تَرزُقنی رِزقا" حلالا" طَیّبا" برَحمَتِکَ یا ارحم الراحمین


ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:05 نظرات (0)
بازدید : 49

ذکر سر درد

اعوذ باللّه الذى سكن له ما فى البر و البحر و ما فى السموات و الارض و هو السمیع العلیم .

حضرت باقر علیه السلام فرمودند براى دفع درد سر دست بر سر بمالد و هفت مرتبه دعای بالا را با خلوص نیت بخوانید.

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 20:02 نظرات (0)
بازدید : 82

دعای فرزند دار شدن

همه مردان و زنان دوست دارند پس از ازدواج صاحب فرزند شوند لذا برایتان دعای بچه دار شدن و از بین بردن درد و رنج را قرار دادم:


بسم اللّه الرحمن الرحیم
اعوذ بكلمات اللّه التامات كلها من شر كل شیطان و من شر السامه و من كل عین لامه و ان یكاد الذین كفروا لیزلقونك بابصارهم لما سمعو الذكر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذكر للعالمین كیعص حمعسق اها شراهت اذونى اصاوث آل شداى بحق لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه بسم اللّه الشافى بسم اللّه الكافى بسم اللّه المعافى بسم اللّه الذى لایضر مع اسمه شى ء فى الارض و لا فى السماء و هو السمیع العلیم ان یشاء یسكن فیظللن رواكد على ظهره ان فى ذلك لایات لكل صبار شكور انهم یكیدون كیدا و اكید كیدا فمهل الكافرین امهلهم رویدا الریح و اللّه ورائهم محیط بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ بسم اللّه الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق و من شر غاسق اذا وقب و من شر النفاثات فى العقد و من شر حاسد اذا حسد بسم اللّه الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس یرید اللّه ان یخفف عنكم و خلق الانسان ضیعفا و صل على محمد و آله اجمعین الان خفف اللّه عنكم و علم ان فیكم ضعفا و صل على نبینا محمد و آله اجمعین ذلك تخفیف من ربكم و رحمه و صلى اللّه على خیر خلقه محمد و آله اجمعین .

عبداللّه بن عباس روایت كند از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله كه فرمودند جبرئیل گفت : یا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله بدان خدایى كه تو را براستى به خلق فرستاد اگر كسى را فرزند نباشد این دعا را بنویسد و بشوید و بخورد از آب آن حق تعالى اولاد صالح به او كرامت فرماید و هر كه درد اندام باشد و بلغم و ناسور یا درد و بوى بد دهان و زكام و درد قولنج و درد سر و زهر مار و عقرب ، این دعا او را نگاه دارد و به مراد خود برسد (ان شاء اللّه ).

مارا هم از دعای خیر فراموش نکنید

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 19:51 نظرات (0)
بازدید : 102

 دعای قدم در وادی عشق

انسانی که قصد دارد تا به وادی عشق و عرفان الهی وارد شود و سیر و سلوک معنوی را تجربه نمایید باید که با تهذیب نفس و تقرب به درگاه الهی و توکل به بارگاه ملکوتی ریاضت بکشد و دلش از کینه ها تهی کند و درونش را به نور الهی روشن کند . در این سیر الهی برخی دعای شروع سلوک و گام نهادن در وادی عشق را اینگونه آوردند:

بسْمِ الله‌ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. اللَهُمَّ إنّی‌ أسألُكَ باسْمِكَ المَكْنُونِ ، المَخْزُونِ ، السَّلاَ مِ ، المُنزِلِ ، المُقَدَّسِ ، الطَّاهِرِ ، المُطَهَّرِ ، یا دَهْرُ، یَا دَیْهُورُ ، یَا دَیْهَارُ [191] ، یَا أزَلُ ، یَا أَبَدُ ، یا مَن‌ لَمْ یَلِد وَ لَمْ یُولَد ، یَا مَن‌ لَمْ یَزَلْ ، یَا هُوَ ، یَا هُوَ ، یَا هُوَ ، یَا لاَ إلَهَ إلاّ هُوَ ، یَا مَن‌ لاَ هُوَ إلّا هُوَ ، یَا مَنْ لاَ یَعْلَمُ مَا هُوَ إلاّ هُوَ ، یَا مَنْ لاَ یَعْلَمُ ایْنَ هُوَ إلاّ هُوَ ، یَا كَائِنُ یَا كَیْنَانُ ، یَا رُوحُ ، یَا كَائِناً قَبْلَ كُلِّ كَوْنٍ ، یا كَائِناً بَعْدَ كُلِّ كَوْنٍ ، یَا مَكوِّناً لِكُلِّ كَوْنٍ ، آهیاً شراهیّاً [192]، یا مُجَلِّیَ عَظائِمِ الاُمورِ ، سُبْحَانَكَ عَلی‌ حِلْمِكَ بَعْدَ عِلْمِكَ ، سُبْحَانَكَ عَلی عَفْوِكَ بَعْدَ قدرَتِکَ ، فَإِنْ تَوَلَّوا فقُلْ حَسْبیَ اللَهُ لاَ إِلَهَ إلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَی‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.

 5487اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی‌ مُحَمَّدٍ وَ آلِ محَمَّدٍ بعَدَدِ كُلِّ شَی‌ءٍ كَما صَلَّیْتَ عَلی إبراهیمَ وَ آلِ ابرَاهِیمَ إنَّكَ حَمیدٌ مَجِیدٌ.

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 19:46 نظرات (0)
بازدید : 134

ذکر گشایش بخت دختران و زنان بی شوهر

تذکر: ظرف حاوی دعا در یک جای پاک قرار داده شود

در کتاب (خواص القران ) از پیامبر اسلام (ص) روایت شده است که هر کس سوره ((احزاب )) را بر پوست اهو (و یا بر کاغذ ) بنویسد و در ظرف کوچک در بسته ای قرار دهد 5487و در خانه اش بگذارد ، 5487خواستگاران زیادی نزدش می ایند واز وی می خواهند که دختران ، خواهران 5487و یا دیگر خویشاوندانش را به همسری انان دراورد 5487و همه به خواست خدای متعال به او علاقمند می شوند ، 5487هر چند شخصی پست وفقیر باشد .


ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 19:37 نظرات (0)
بازدید : 169

دعای سیر در خواب

اگر می خواهید که شبها در خواب سیر داشته باشید و بتوانید به آینده و گذشته سفر کنید این ذکر از مجربات است.

آیه ای در قرآن هست که بی شمار خواص دارد. این آیه از آن آیه هایی است که انسان آرزو می کند که وقت داشته باشد تا مدام آن را بخواند. آیه نور.

شب هنگام وضو گرفته و آیه نور در سوره نور را ۶۶ مرتبه بخوانید و با طهارت رو به قبله بخوابید. این کار را بسیاری انجام داده اند و نتیجه گرفته اند

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 19:35 نظرات (0)
بازدید : 185

دعای بی قراری و عاشق کردن

اگر کسی خواهد کسی را از عشق خود بیقرار کند باید که این اسم را بر کاغذ خطاطی به مشک و زعفران بنویسد و بر کنار جوبی که آب بسیار دارد بایستد و40 مرتبه این اسم را بخواند و کاغذ را در آب اندازد به نیت آنکس که خواهد از عشق بیقرار شود و هرکس که این اسم را بر آب خوانده و به خورد هرکس بدهد دل او روشن گردد و ایمان او تازه گردد و با ایمان شود و اگر این اسم را بر کاغذ نوشته و آنرا در باغ و مزارع دفن کند برکتی پیدا شود که نتوان گفت و خواص این اسم بسیار میباشد کخ به طور اختصار در اینجا ذکر شد و باید قدر آن را دانست

یا رحیم کل صریخ و مکروب و غیاثه و معاذه


ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 19:27 نظرات (0)
بازدید : 94

دعای خواب دیدن وقایع عجیب و اشخاص

این ذکر در خواب کسی به شما، آنچه را که خواسته اید، می گوید.

در شب چهارده ماه، روی کف دست راست بنویسید، "و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض" و بعد دستتان را زیر گونه راست قرار داده و با طهارت و رو به قبله بخوابید.

ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 19:26 نظرات (0)
بازدید : 132
دعای کفایت مهمات و حاجات واجب

این ذکر از مجربات و موثر است اگر با نیت و خلوص پاک خوانده شود انشالله موثر است دعا باید با قصد تقرب همراه باشد.

به جهت کفایت از مهمات و مشکلات خواندن اسم مبارک 5487 یا لطیف به عدد یکصد و بیست و نه ۱۲۹ مرتبه کارساز است.


ایرانیکان شنبه 26 دی 1394 زمان : 19:17 نظرات (0)

تعداد صفحات : 271

درباره ما
کامپیوتر فیلم دعا ذکر سینما گنج یابی دفینه ازدواج بازی کامپیوتر فال تعبیر خواب شکار فال روزانه خواب کسب درآمد استخدام کسب و کار خانگی مشاغل کسب پول
اطلاعات کاربری