فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج یابی, شهر ,باستاني, هگمتانه
این
گسترهی بزرگ دادوستد، با سه مرکزیت همدان، پاسارگاد و بابل و در کنار این
سه، مرکزیتهای بزرگی مانند اورشلیم و سارد، ناگزیر از برخورداری از
شبکههای مالی بزرگ بود، که بتواند جوابگوی آن همه تحرکی باشند که یک شبه
پدید آمده بود.
دستگاه فلزياب وسيله ايست براي پيدا كردن اجسام فلزي مخفي شده درون زمين ديوار يا مواد ديگر.
فلزياب چگونه كار مي كند؟
دستگاه
فلزياب يك ميدان مغناطيسي در اطراف ديسك جستجوگر خود ايجاد مي كند. در
زماني كه جسم فلزي در محدوده ميدان مغناطيسي قرار گيرد شدت ميدان مغناطيسي
تغيير يافته ودستگاه فلزياب با احساس اين تغييرات متوجه وجود فلز در اطراف
ديسك خود مي شود و آنرا آشكار مي كند. هر چه شدت ميدان مغناطيسي توليد شده
توسط دستگاه بيشتر باشد عمق كشف فلز بيشتر خواهد شد. لازم به ذكر است كه
عمق كاوش توسط فلزياب با توجه به جنس فلز اندازه و شكل فلز تغيير مي
كند(كمتر يا بيشتر مي شود)
انواع معمول فلزياب:
۱- فلزياب هاي تفريحي:(vlf)
اين
نوع فلزياب ها معمولا خيلي سبك و كم حجم بوده و ديسك آنها كوچك(ديسك
استاندارد آنها ۲۵ سانتي متر)است وعمق كاوش فلز آنها نيز معمولا كمتر از يك
متر است. يعني اين كه يك فلز مربع شكل به اندازه ۱متر در ۱متر را حداكثر
از فاصله يك متري مي توانند پيدا كند. فلزياب هاي تفريحي براي كشف فلزات در
سطح خاك طراحي شده اند. اين نوع فلزياب ها داراي صفحه نمايشگري ديجيتالي و
پيشرفته هستند. فلزياب هاي تفريحي كه داراي نمايشگر ديجيتالي مي باشند
قدرت تفكيكي برابر با ۸۰ درصد دارند. يعني فقط مي توانند فلزات آهني را از
فلزات غيرآهني با دقت ۸۰ درصد جدا كنند.
۲- فلزياب هاي حرفه اي:(pi)
فلزياب
هاي حرفه اي داراي قدرت بسيار بيشتري نسبت به ديگر فلزياب ها هستند.
فلزياب هاي حرفه اي داراي وزن سنگيني هستند زيرا در آنها به دليل مصرف زياد
برق از باتري هاي اسيدي شبيه موتورسيكلت استفاده شده. و معمولا خود دستگاه
يا باتري آنها يا هر دوي آنها به كمر شخص بسته مي شود. فلزياب هاي حرفه اي
قدرت تفكيك ندارند و نمي توانند فلزات آهني را از غير آهني جدا كنند و هر
فلز يا آلياژي را ببينند آشكار مي كنند. فلزياب هاي حرفه اي صفحه نمايشگر
يا مانيتور ندارند و بسيار ساده مي باشند.
۳- فلزياب هاي صنعتي:
از فلزياب هاي صنعتي در صنايع مختلف مانند فرش ماشيني-چوب بري و صنايع بسته بندي و كارخانه جات استفاده مي شود.
۴- فلزياب هاي فرستنده وگيرنده:(tr)
فلزياب
هاي فرستنده - گيرنده از يك ديسك فرستنده در جلو و يك ديسك گيرنده در عقب
دستگاه كه معمولا به شكل مربع هستند تشكيل شده اند. اين نوع فلزياب ها قدرت
تفكيك ندارند و فقط براي كشف فلزات بزرگ مانند لوله هاي آب و توده هاي
بزرگ فلزي طراحي شده اند و به آنها گاهي انبوه ياب گفته مي شود. كار كردن
با اين فلزياب ها مشكل بوده و به دليل دشوار بودن تنظيمدستگاه- خطاي زياد -
گم كردن هدف - خطا در تعيين محل دقيق فلز - از استقبال عمومي برخوردار
نبوده.
اخطار:
ازآنجايي
كه فلزياب در كشور ما صنعتي تازه و بي سابقه است و اخبار و اطلاعات فني
درباره آن كم مي باشد به همين دليل اكثر خريداران اطلاع كافي از سيستم هاي
مختلف و كارايي آنها را ندارند و اين مشكل زمينه سواستفاده و كلاه برداري
بعضي شركتها را فراهم كرده بطوريكه در چند سال اخير مشاهده شده دستگاه هايي
مانند ولت متر - مولتي متر- فركانس متر- تستركابل و غيره را با تهيه
كاتالوگهاي دروغي و جعلي با عنوان فلزياب و معدن ياب به افراد مختلف فروخته
اند. در زير نام بعضي از آنها را ذكر مي كنم. بسيار مراقب باشيد.
نام دستگاه هاي دروغي وبي ربط وبي فايده كه با نام فلزياب در بازار موجود است:
۱- ليزراسكن:
ليزراسكن
دستگاهي است كه با ارسال امواج ماورابنفش به صورت نقطه اي اختلاف دماي
سطحي اجسام را اندازه مي گيرد و اعداد و ارقامي كه نشان مي دهد نسبي است و
بسته به شرايط زماني و محيطي متغير است. اين وسيله جهت بعضي كارهاي مهندسي و
نقشه كشي و آزمايشگاهي كاربرد دارد وهرگز ليزر اسكن يك فلزياب نيست.
۲-سيستم هاي آنتني:(ldl)(lrl)
اين
دستگاه ها شامل دو عدد سيم ال شكل مي باشند كه به آنها آنتن مي گويند.اين
نوع دستگاه يك دروغ محض است و قسمت الكترونيكي آن كاري انجام نمي دهد.
تمامي كساني كه سيستم آنتني خريده اند از خريد خود پشيمان شده اند. هرگز
سيستم آنتني يك فلزياب نيست و هيچ چيزي را پيدا نمي كند.
۳- سيستم دوربيني:
برخي
شركت هاي كلاهبردار دوربين هاي هندي كم كه داراي فيلتر مادون قرمز مي
باشند را به اسم فلزياب به مردم مي فروشند. هرگز فلزياب دوربيني وجود ندارد
و من تا كنون چند نمونه از اين دوربين ها را ديده ام كه همگي كلاه برداري و
دروغ محض بوده است.
۴- فلزيابي از راه دور:
هنوز
دستگاهي كه بتواند از راه دورفلز را پيدا كند ساخته نشده و وجود ندارد.
بنابراين: هرگز فلزياب از راه دور وجود ندارد ولي چند نمونه دروغي و
كلاهبرداري در بازار موجود است كه من همه آنها را آزمايش كرده ام و به شما
تضمين مي دهم كه هيچ كاري انجام نمي دهند.
۵- فلزياب تصويري:
بطور
كلي فلزيابي كه بتواند تصويري از فلز مدفون شده نمايش دهد وجود ندارد(اگر
چه با بهره گيري ازبعضي فن آوريهاي پيشرفته مانند اولتراسونيك و رادار
امكان پذير است اما بسيار پر هزينه) ولي بعضي از افراد و شركت ها فلزياب
هايي را كه نمايشگر ال سي دي دارند را به عنوان فلزياب تصويري معرفي كرده
اند. در اين دستگاه ها بعضي از علايم مانند وضعيت شارژ باتري - وضعيت تنظيم
و غيره روي صفحه نمايش داده مي شود و در معدودي از فلزياب هاي تفريحي
فلزات كوچك تا عمق ۱۲ اينچ(۳۰ سانتي متر) بسته به شكلي كه دارند به صورت
علامت مربع يا دايره يا خط نشان داده مي شوند كه البته نمايش اين علايم نيز
با خطاي زيادي همراه است.
چند نكته:
تفكيك در دستگاه هاي فلزياب:
به امكان تشخيص جنس فلز بوسيله فلزياب تفكيك گفته مي شود.
اما ببينيم يك فلزياب پيشرفته چه جنس فلزي را تفكيك مي كند:
گروه اول فلزاتي كه خاصيت مغناطيس شونده دارند مانند آهن - فولاد -چدن. كه بطور كل به اين گروه فلزات آهني مي گويند.
گروه دوم فلزاتي كه خاصيت مغناطيس شونده ندارند و غير الكترومغناطيس هستند
مانند سرب - قلع - نقره - مس - طلا - برنز - برنج - آلومينيوم-مفرغ كه
بطور كل به اين گروه فلزات غير آهني مي گويند.
توجه:
يك
فلزياب داراي قدرت تفكيك فقط مي تواند بگويد فلز زير خاك آهن است يا غير
آهن آن هم با دقت ۸۰ درصد يك فلزياب داراي قدرت تفكيك حتي نوع پيشرفته آن
نمي تواند بگويد فلز زير خاك طلا يا نقره است پس فريب تبليغات را نخوريد.
عمق كاوش:
عمق
كاوش مهمترين نگراني استفاده كنندگان از دستگاه فلزياب است بطور كلي عمق
كاوش به عوامل مختلفي بستگي دارد كه مهمترين آنها عبارتند از :
۱- قدرت دستگاه - كه به نوع دستگاه و مدار الكترونيك آن بستگي دارد.
۲- اندازه فلز- هر چه فلز بزرگتر باشد در عمق بيشتري قابل كشف است.
۳- جنس فلز- حساسيت دستگاه ها نسبت به فلزات مختلف متفاوت است بطوريكه
مقدار مشخصي از چند فلز مختلف در عمق هاي متفاوتي قابل كشف است.( بطور مثال
: اگر در کاتولوگ دستگاهی ذکر شده باشد که عمق کاوش ۳ متر است این به آن
معناست که فلزات آهنی را حداکثر تا عمق ۳ متر می یابد و فلزاتی همچون طلا و
نقره با همان ابعاد را حداکثر تا عمق ۱ متر می یابد.)
۴- تكنولوژي
ساخت و جنس سيم پيچ ديسك جستجوگر- در ساخت ديسك هاي فلزياب از فنون و
آلياژهاي مختلفي استفاده مي شود بعضي از ديسك هاي جديد عمق كاوش را تا ۳۰
درصد افزايش مي دهند.
۵- شكل فلز- عمق كاوش براي اشكال مختلف اجسام فرق مي كند.
۶- جنس زمين و خاك - در زمين هاي سنگي و سنگلاخي عمق كاوش كمتر است.
اگر قصد خريد فلزياب را داريد توصيه هاي زير را جدي بگيريد:
۱- قبل از خريد هر دستگاهي نسبت به سيستمهاي مختلف و كارايي آنها از منابع مختلف و بيطرف اطلاعات لازم را كسب كنيد.
۲- فلزياب را فقط با امتحان و آزمايش بر روي زمين(خاك) خريداري كنيد.
۳- قبل از خريد دستگاه از گارانتي و خدمات پس از فروش آن اطمينان حاصل كنيد.
۴- از شركت هاي باسابقه و معتبر خريد كنيد.
۵- از خريد دستگاه هاي بدون شماره سريال و فاقد برچسب و كارت خوداري كنيد.
۶- قبل از خريد با افراد متخصص و باتجربه و شركت هاي مطرح در عرضه فلزياب مشورت كنيد.
۷- فريب ظاهر يا كاتالوگ يا مدل- خارجي يا ايراني بودن فلزياب را نخوريد و قبل از هر چيز بسيار تحقيق كنيد.
۸- براي كارها و مكان هاي مختلف نوع فلزياب فرق مي كند فلزياب هاي مخصوص
گنج يابي يا عتيقه وآثارباستاني با فلزياب هاي مخصوص مين يابي و مناطق جنگي
يا معدن يابي و غيره فرق مي كند. پس قبل از هر چيز ببينيد براي چه كاري و
كجا مي خواهيد از فلزياب استفاده كنيد بعد متناسب با آن فلزياب بخريد.
فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج بابی
موضوع کوچکی که میخواستم برای شما در مورد غارها بگم این 2 مسئله هست:
1- غار آب کناری در کوه خیص در کوهدشت
2غار آتشگاه در شمال غربی کاشمر
3غار آزاد در توسرکان
4غار آزاد خان در نزدکی محلات
5غار آسانگران در شمال غربی کوههای پرو کرمانشاه
6غار آسیی در نزدکی انجدان اراک
7غار آق قایا در جاده همدان
8غار آوازا در کرمانشاه
9غار اخلمه در نزدکی مشهد در دهی به همین نام
غار ارژنگ نزدیک دماوند
غار آوهزا در شنقر کلیایی
غار اسبول در کوهای رالون در نزدکی میگون
غار اسپند خورشید در فیروزکوه
غار استاد در نزدکی شیروان در دهی به همین نام
غار اسک در جاده آمل در دره هراز نزدیک آب اسک
غار اسکندر در دامنه کوه سهند
غار اشکف بلند در غرب شیراز
غار اصحاب کهف در کوه هفت تنال بختیار
غار افغان در مبارکه گرمسار
غار انبهون در زرین دشت
غار انجدان در شرق اراک در دهی به همین نام
غار اوله تاو در ارتفاعات سیوان در ایلام
غار ایوان در کوهای شهر ری
غار بابا جابر در محلات در دهی به همین نام
غار باغچه در قوچان به سمت دره گز در دهی بنام آسیاب
غار برج در طالاقان
غار بزلی در نزدکی قلعه دژ
غار سفید نام در دهکده چیلک
غار بزمیدان در چناران مشهد
غار بگیچه در همدان
غار بنایی در یزد
غار بورنیک کوچک در مهاباد
غار بورنیک بزرگ در مهاباد
غار بیدخت در نزدکی گناباد در رشته کوهای کلاری
غار بیدک نزدیک بجنورد دهی به همین نام
غار بیمار آب در حدود 50 کیلومتری مشهد دهستان کارده دهی بنام
کوشک آباد در مغرب آن
غار پراو در کرمانشاه
غار پرده رستم در جمع آب چناران مشهد
غار پرو یا پر آب در حدود 10 کیلومتری کرمانشاه
غار پری یاغی در حدود 30 کیلومتری شرق شیراز
غار پلنگ در 12 کیلومتری (کمهِ) از بخش سیمدم اصفهان
غار پلنگ در نزدکی فیروز کوه
غار پلنگان در کوه ستخرگزین در شمال غربی شیراز
غار پودنیک در نزدکی ساوه
غار پوستین دوز در 30 کیلومتری شمال غربی شیروان در روستای
لوجعلی
غار پهاوان اشگفت در یزد
غار قلعه دختر در قلعه دختر دهدشت
غار پیرزن خانی در نور و کوجور در نزدکی ده اوزکلاه
غار پیری در جنوب شیر کوه ِ شیروان در منطقه ای به نام اٌی سورمه
غار تاوان در 120 کیلومتری شرق شیراز به سمت جهرم
غار تارون در دامنه کوه تارون واقع در 40 کیلومتری جنوب شرقی
شاهرود
غار تایله نو یا تایوله در کرمانشاه
غار تخت در همدان در نزدکی دهی به نام قلی آباد تهران
غار ترخان در کرمانشاه در روستای سمتیان از بخش بیلوار
غار تشهید در جاده ملایر
غار تعارچه آسیی به سمت انجدان
غار تک چای در جنوب محلات
غار تیره زرد در ایلام
غار چال نخجیر در 80 کیلومتری شمال شرقی دلیجان
غار چاه ارازه در قریه آب سنجد یا باقرآباد در شرق مورچه خورت
غار چاه پوده در 90 کیلومتری جنوب شرقی اصفهان در دهی بنام پوره
غار چاه پیرزن در نزدکی جاه قلعه بندر
غار چاه حمزه در شهر ری
غار چاه زرده در کوه راسوند در اراک
غار چاه زنجیر در نزدکی میگون
غار چاه زندان در نزدکی تکاب در منطقه کردستان در نزدکی تخت سلیمان
غار چاه قلعه بندر (قهندژ) در شمال شرقی شیراز
غار چاه مرگ در 55 کیلومتری شیراز در دشمن زیاری در دهی بنام شول
غار چاه ودَمه در نزدکی اصفهان
غار چاه های راسوند در 35 کیلومتری جنوب اراک در کوهای راسوند
فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج یابی, غارهاي, باستاني, ايران
البته
باید این مسئله را یاد آوری کنم که در ایران طلا به آن صورت زیاد نبود.
مقدار زیادی در دوران هخامنشیان از کشورهای دیگر مانند روم و یونان و دیگر
کشورها به غنیمت گرفته شد و به ایران آورده شد که مقداری از آنها ساخت
زیبائی داشتند که به همان شکل ماندند که در بعضی از حفاریها می بینیم که
اجناس رومی یا یونانی یا چینی و یا مصری و غیره از زیر خاک بیرون می آید و
مقداری را در همان زمان ذوب کردند و هنرمندان ایرانی مجسمه و اشیاء
گرانبهائی از آنها ساختند. و مقداری از هند اکتشاف کردند که ایرانیان
استخراج و بعد از آن زیباترین اجناس عتیقهِ امروزی در زمانهای قدیم ساخته
شد.بیشترین غنیمت در زمان هخامنشیان و ساسانیان گرفته شد که در دوران
ساسانیان در ایران رونق اقتصادی فراوان داشتیم و دوران آسایش مردم ایران
بود.
پس
در ایران معدنی برای استخراج طلا شناخته نشده بود یا بسیار کم بود و
کارهای ایرانی اکثرا با ذوب کارهای دیگر حکومتهای دنیا ساخته می شد.
شاید
بعضیها این سؤال برایشان پیش بیاید که در زمان تمدن شهر سوخته يا جیرفت که
طلا شناخته شده بود پس چرا تمامی کارهای آنجا از سنگ است؟ باید بگویم که
جاهائی که طلای فراوان دارد یا معدنی وجود داشته که مردم آن زمان یاد
گرفتند طلا را استخراج کنند و اشیائی از طلا بسازند یا مردمی جنگجو بودند
که در جنگها غنائم بسیار میگرفتند ولی مردم جیرفت یا بقیه نقاط بیابان نه
معدن طلا داشتند نه مردمی جنگ طلب بودند و نه کسی به آنها برای گرفتن
بیابان بی آب و علف حمله میکرد. برای همین بود که گفتم بعضی جاهای ایران پر
بار هست و بعضی کم بار.
1- باید آثار شناس باشد و اکثر آثاری را که در بیابان یا کوهستان یا هر جائی می بیند معنای آن را بداند.
2- استاد باید از روی تجربه بوی دفینه را حس کند.
3- خاک ها را لایه به لایه بشناسد.
4- به غارها تسلط کامل داشته باشد.
5- خطرات کار را بداند.
6- تله ها را بشناسد و طرز از کار انداختن آنها را بلد باشد.
7- از طلسمات آگاهی کامل داشته باشد و چه طلسمات قبل از اسلام چه طلسمات بعد از اسلام را بتواند باطل کند.
اینها
شرایط یک استاد هست که برای یاد گیری هر کدام وقت فراوان صرف شده است و
هیچ وقت چنین استادی را نباید رها کرد و می توان از این استاد استفاده برد و
درسها آموخت و نيز به نتیجه رسید.
ضمنا
به یاد داشته باشید که هرگز با موکل و اجنه نمی توان به طلا و گنج رسید و
امیدوارم در دام افراد شیاد با عناوین فریبنده ای همچون درویش ـ دعاگر و
دعانویس و ... نیافتید.
فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج یابی, مشخصات, استاد ,خوب ,دفينه یابی
بررسی تدفین های جنیني در دوره باستان |
آدمی
از آغاز در راه بازگشایی معمای آفرینش کوشیده است، برای او نقطه شروع
وجودش، اینکه از کجا آمده و پیش از او محیط پیرامونش چگونه بود، درختان،
سنگ ها، آب ها، جنگل، کوه، دریا، آنچه در دسترس او بود و می توانست لمس کند
یا پدیده هایی که به چشم می دید و می توانست حس کند. آبی آسمان و شب ها که
خورشید ناپدید می شد، اینکه کجا رفت و ستارگان از کجا آمدند و آبی آسمان
که قیری سیاه رنگ شد، همه و همه سوالاتی بی پاسخ باقی می ماند! ![]() تدفین جنینی در معنی جمع کردن دست و پا به هنگام تدفین و بازنمایی شکل جنین و احتمالا تعیین جهت صورت به سمتی خاص، آیینی برای باز بازگردان مرده به رحم مادر، زمین زاییده، مادر کبیر بود. معماری قبور هندسی دایره با دایره ای در درونش که جسدی جمع و گرد بود، طبق یافته های باستان شناسی از دوران پیش از تاریخ معمول بوده است. شکل هندسی دایره و شکل خورشید که شب ها در زمین فرو می شد، نیست می شد و به صبح دوباره متولد می شد، تشبیه جسد به او و به ماه سایه ای از خورشید، روح خورشید و جایگزین او به شبی سیاه به گاه مرگ خورشید در کل صعود تفسیر می شود. سپردن جسد به دایره کل، به معنای ذوب شدن در کل و همه هستی،به معنای فنای فی ال... در تصوف و عرفان اسلامی است، شکل دایره در اساطیر عروج ، همه هستی و روح کل تفسیر شده است. دایره خطی رمزی در طلسمات مانع از دخول ارواح پلید می شد دیوارهایی که به این شکل پیرامون نخستین سکونت گاهها، روستاهای اولین کشیده می شد.در آغاز برای حفاظت ساکنان از شر ارواح پلید بود. شکل ماه که از خطی منحنی آغاز می شد و به تکامل خویش می پرداخت . در انجام دایره ای کامل بود، بدر کامل، انسان کامل، و سپس مرگ و محاق و آنگاه تولد دوباره نیز ذهنیت دوران تاریخی دایره وار جهان، هزاره گرایی، مرگ کل جهان نابودی، توفان نوح و غسل گیری و طهارت، چون خورشید که در دریا فرو می شد و سپس تولد دوباره، آفرینش دوباره هستی را رفته رفته شکل داد. شکل مخروط وار چادرها در آسیای مرکزی( اوبا) دایره ای به سمت آسمان، با ستون میانی، راهی رو به جهان بالا که شامان با بالا رفتن از آن عروج را تظاهر می نمود و سپس معماری زیگورتهای سومری، معابد مایا- آزتک، اقوام باستانی آمریکا که از آسیای مرکزی کوچ کرده بودند و آنگاه معماری یونان و رم باستان با طاق ها که بعدها در معماری مسیحیت با کلیساها ظاهر شد و روزگاری دیگر در معماری اسلامی به خصوص با حالت محراب مساجد، محل عروج و ارتباط با عالم بالا خود را نشان داد، همه از قداست شکل هندسی دایره حکایت می کرد. در برخی اساطیر، مار، این خزنده بسیار نقش نماد عالم معرفی شده است. مار به حالت جمع شده دایره ای است که چون سال، واحد تاریخ اساطیری از نقطه ای آغاز و پس از دوری تکاملی، در همان نقطه پایان می پذیرد. ماری که دمش را گاز می گیرد نیز نماد پایان جهان و آغاز دوباره معنا شده است. تدفین جنینی می تواند شبیه یا پیشکش انسان به مار، خدای جهان زیرین، جهان مردگان باشد. مار و کژدم، خدایان دنیای تاریکی به شمار می روند. واژه ترکی«ایل» به معنی سال نیز از واژه ترکی ( ایلان) به معنی مار گرفته شده است. عموما در اساطیر خاورمیانه ،جهان مرگ، جهان تاریکی، فراموشی و سردی است. از این رو مردگان را با اطعام، مانع از برآمدن به جهان بالا و ایجاد شر و هراس می شدند. گاه در برخی موارد دیده شده است که حتی اجزای جسد را از هم جدا می نمودند که در صورت بازگشت روح به تن نتواند حرکت کند. در ایران بسیاری از تدفین های باستانی به حالت جنینی کشف شده است، گور خمره های اشکانی نیز که خمره را رحم مادر تفسیر می کردند بیشتر با جسدی به شکل جنین در خاک شده است. شکل خوش رنگ مار در طبل شامان نیز گاه نمادی از رنگین کمان معنی شده است. رنگین کمان به شکل دایره وار، در کتاب تورات نمادی از عهد و پیمان محسوب می شد. پیمانی که خداوند پس از توفان به نوح می نماید که پس از آن توفانی نخواهد بود! شکل دایره در معنی عهد، حتی در شکل انگشتری نامزدی، تعهد و تأهل خود را می نماید. مار در زبان ترکی با واژه (ایلان) خود را نشان می دهد، در اتیمولوژی واژه(ایلان) به مصدر (ییغماق) و ( ییغیلان) می رسیم که همان جمع شده معنی می دهد، همچنین واژه ( حیه) در عربی که به معنی حیات و مار است، نیز نشانی از تولد دوباره را بازگو می کند. گاه تدفین جنینی را تظاهری از حالت تواضع و سجود معنی کرده اند که در برابر کل مطلق، خورشید، روی بر خاک می نهد، زیرا که تدفین های جنینی را گاهی رو به سمت خورشید می یابیم، جهت صورت گاه رو به شرق، گاه مستقیما رو به آسمان، گاه به طرف غرب و گاه حتی روی بر خاک و جسد پشت به بالا یافت شده است که نشان از طلوع خورشید و سیر تکاملی از شرق به غرب و سپس غروب آن و هنگام شب است که در آن حال خورشید در جهان زیرین می باشد. پس چنانچه در باورهای سومری آمده است، بیراه نیست که جهان مرگ را، جهانی بی خورشید و نور، تاریک و سرد معنی میکنند و گیلگمیش قهرمان افسانه ای سومر که در سفرش به جهان مردگان از گذرگاههای تاریکی به پاسبانی عقرب- انسان ها می گذرد... فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج بابی, تدفین های جنیني |
يكي،
دو شركت در ايران اين دستگاه ها را مونتاژ مي كنند كه براساس شعاع، عمق و
قدرت تفكيك آنها، قيمتشان هم متفاوت است. البته كارگاه هاي زيرزميني
فراواني هم وجود دارد كه مدارها را كپي مي كنند و پس از سوار كردن ic آنها
را به حفارها مي فروشند. اين دستگاه ها در بیشتر موارد خطا دارند؛ مثلا
نيكل را از طلا تشخيص نمي دهند يا بعد از اينكه فركانس ها به دليل برخورد
با فضاي خالي تنورهاي قديمي زيرزمين، كوزه يا قبر برنگشت، اين اشتباه را
پيش مي آورند كه دفينه اي با فلان اندازه وجود دارد. که البته نقش یک
اپراتور با تجربه خیلی مهم و کلیدی می باشد.
دارندگان
دستگاه هاي گنج ياب معمولا با چند روش كار مي كنند كه يكي از اين روش ها
اجاره ساعتي است، اجاره بسته به نوع دستگاه هر ۱۲ساعت از ۵۰ هزار تومان تا
۳۰۰ هزار تومان نوسان دارد. لازم به توضيح است كساني كه ناچارند از دستگاه
استفاده كنند، در واقع افرادي هستند كه نسخه گنج ندارند به عبارت ديگر دو
روش براي يافتن دفينه در ميان حفاران معمول است:
۱ - استفاده از دستگاه گنج ياب با توجه به نشانه ها
۲ - استفاده از نسخه هاي خطي توسط خط خوان يا نسخه خوان ها
روش
ديگري كه صاحبان دستگاه هاي گنج ياب با آن عمل می کنند، اخذ پول براساس
تعداد مكان هاي كاوش است و در نهايت اينكه دارنده دستگاه با حفاران به شكل
شراكتي از يك چهارم تا يك دوم كل دفينه قرار مي گذارند.
باید گفت:
نشانه ها متفاوت هستند، اما مهمترين مسئله اين است كه بايد منطقه پيشنهاد
شده، يك هفته پيش از حفاري كاوش شود. معمولا گروه يا چند نفر از آنها با
يكي از افراد بومي منطقه طرح دوستي مي ريزد، تا هم مردم محل احساس كنند رفت
و آمدها به دليل ارتباط فاميلي يا دوستي است و هم اين امكان به وجود آيد
كه طي فرصت به دست آمده همه نشانه ها بررسي شود. در اين ارتباط برخي واسطه
ها كه از همه درصد مي گيرند نقش تعيين كننده اي دارند، اما در مورد نشانه
ها مي توانم بگويم كه يك مسئله فني است و با تجربه فراوان به دست مي آيد،
اما آنچه كه معمولا مورد توجه كارشناسان قرار مي گيرد، وجود درخت هاي خيلي
قديمي با قطر زياد است، همچنين سرچشمه ها، درخت هاي تك و ناياب مثل
سپيدارها، تپه هایي كه شكل و رنگ و موقعيتشان با تپه هاي طبيعي فرق مي كند.
سنگ هاي قديمي منقش مثل سنگ قبرها، سنگ هاي ورودي غارها يا سنگ هايي كه
براي پي ساختمان هاي قديمي كاربرد داشته. وجود زغال يا خاكستر، استخوان هاي
زيرخاك و همچنين خاك رس كه نشان مي دهد آنجا ساخت اشياي سفالي رواج داشته
است.
از آنجايي كه حفر يك تپه براي يك گروه حفار كه قرار است شبانه و
مخفيانه كار كنند، امكان دارد هفته ها به طول بينجامد، به جاي كندن كل تپه،
بخشي از آن با توجه به علائم جانبي حفر مي شود.
معمولا
جهت غروب يا طلوع خورشيد حفر مي شود، اگر سنگ بزرگي بالاي تپه باشد از
بالا به سمت پايين چاه زده مي شود كه معمولا به هواكش ها برخورد مي كنند،
همچنين وجود يك چشمه يا تك درخت مي تواند جهت حفاري را تغيير دهد. بايد عرض
كنم كه ۹۹ درصد اين شكل از حفاري ها هيچ سودي ندارد و حفاران را به سرمنزل
مقصود نمي رساند، چون بسياري از تپه ها، پيش از اين، محل ديده باني يا محل
عبادت بوده كه حفاريشان نتيجه اي در برندارد .
روش
ديگري هم ميان حفاران و كارشناسان براي دستيابي به گنجينه وجود دارد كه
مطمئن تر از روش اول به نظر مي رسد و آن روش نسخه اي است. ما دو جور نسخه
داريم؛ شاهي و وزيري. لازم به ذكر است كه نسخه هاي وزيري معتبرتر از نسخه
هاي شاهي هستند، چرا كه معمولا وزيران پس از آنكه شاه دستور به مخفي كردن
گنجينه ها مي داد و نسخه آن را با اطلاع وزير تهيه مي كرد، وزيران جاي
دفينه ها را تغيير مي دادند و نسخه ديگري به شكل مخفيانه مي نوشتند كه
قاعدتا اعتبار بيشتري دارد. اين نسخه ها را بر اساس مهر و امضا مي توان
تشخيص داد كه شاهي هستند يا وزيري، البته ما دو نوع ديگر نسخه داريم كه
تقلبي هستند؛ يكي نسخه هايي كه توسط جاعلان نسخه روي پوست بز نوشته شده و
براي آنكه كهنه به نظر برسد، دو هفته در آهك خوابانده مي شود. ما اين نسخه
ها را با گازوئيل امتحان مي كنیم كه ببينيم واقعي هستند يا تقلبي، چون نسخه
هاي تقلبي با گازوئيل تازه مي شوند.
دوم
نسخه هايي هستند كه توسط مرتاض هاي هندي يا نمونه هاي ايراني آنها نوشته
مي شوند، آنها اعتقاد دارند زيرزمين، موكلي در خدمتشان است كه جاي دفينه را
نشانشان مي دهد، اما طلسم دفينه به نام خود آنها شكسته نمي شود. نسخه ها
بين 300 تا یک میلیون تومان خريد و فروش مي شوند و بايد بگويم كه باز ۹۰
درصد آنها تقلبي هستند، چون نسخه هاي واقعي، داخل گنجينه هاي واقعي هستند.
در واقع نسخه گنج بعدي را مي توان درون گنج هاي واقعي كشف شده پيدا كرد كه
بازگشايي رموز آنها هم كار هر كسي نيست.
يك دسته از نسخه ها هم هستند
كه به صورت شعر با رمز حروف ابجد و با خط كوفي بي نقطه نزد برخي افراد پيدا
مي شود. نسخه هايي كه نسل به نسل منتقل شده و حالا به صورت اسناد با ارزش
دست خانواده هاست .
حفاران اعتقاد دارند هر دفينه يك طلسم دارد، اينكه
واقعا طلسم در مفهوم علمي چيست بماند، اما اكنون از اين اصطلاح، حفاران
بهره هاي فراوان مي برند. انواع طلسم ها را مي توان به طلسم مار، اژدها،
ماهي، گربه و سوسمار تقسيم كرد.
طلسم ماهي حس جاري شدن سيل را براي
حفاران تداعي خواهد كرد يا افتادن در چاه، طلسم گربه به معناي از ما بهتران
يا محافظي است كه در غياب صاحب گنج، تا ۵ هزار سال از آن حفاظت خواهد كرد
و...
برخي از دارندگان دستگاه هاي گنج ياب پس از حفاري هاي طولاني
توسط افراد بومي و اطمينان از اينكه دفينه ديگر در يك متري قرار دارد با
اعلام اينكه گنج داراي طلسم سوسمار بوده و اين طلسم چهارشنبه خواهد شكست،
حفاران را از كار منع كرده تا شبي ديگر در فرصتي مناسب به ربودن و انتقال
آن مبادرت ورزند و انواع و اقسام كلاهبرداري ها كه گاه منجر به تهديد با
سلاح گرم يا كشته شدن افراد نيز خواهد انجاميد.
و حرف آخر اینکه در
برخي كشورها دولت روي دفينه هايي كه به شكل اتفاقي يا برنامه ريزي شده توسط
افراد استخراج مي شود و همچنين عتيقه هاي خانوادگي كه باز اسناد ملي و
سرمايه ملي تلقي مي شوند، قيمت گذاري كرده و بنا به ارزش آن شي ء، مبلغي را
به افراد پرداخت مي كند، حتي گاه تا دو برابر قيمت يك شيء كه اين سياست مي
تواند بخوبي جلوي خروج و قاچاق سرمايه هاي تاريخي و فرهنگي كشور را بگيرد
که البته این امر فعلا شامل حال ما نمی شود!!؟
توجه داشته باشید وجود تخته سنگ، درخت کهنسال، چشمه آب، تپه و تل خاکی، دلیل وجود حتمی و صددرصدی گنج و دفینه نیست!
بعضی
از افراد فکر می کنند که هر تپه ای نشانه گنج است، در صورتی که از نشانه
های وجود گنج در یک تپه این است که اولا خاک آن دستی بوده و نباید بکر یا
طبیعی و دارای رگه های سنگی باشد. ثانیا تپه در محلی قرار گرفته باشه که در
اون منطقه مشابه اون تپه کم باشد و در نزدیکی اون تپه آثاری همچون درخت
کهنسال و چشمه آب و ... وجود داشته باشد. توجه داشته باشید که با دیدن درست
آثار و علائم موجود و گمانه زنی درست و اصولی، می تواند شما را از
حفاریهای بیهوده و مایوس کننده، تا حدود زیادی نجات دهد!
پس
از شروع حفاری نیز توجه داشته باشید که ابتدا باید از خاک سطح عبور کنید و
بسته به منطقه مورد نظر (کوهستانی، جنگلی، کشاورزی و ...) حداکثر تا عمق
۷۰ سانتیمتر، آثاری همچون ذغال، خشت یا تکه آجر، سنگ رودخانه ای و ... تا
این عمق، دلیلی محسوب نمیشوند و حدودا از عمق یک متری به بعد است که باید
آثار را کم کم مشاهده نمایید، مثل سنگ چین، خاک قبر یا جسد انسان، کوزه
سفالی، ذغال چوب یکدست (حداقل ۷ سانتیمتر) و یا گلهای صابونی(روغنی) که در
گذشته جهت عایق و جلوگیری از عبور آب و رطوبت و محافظت از اموال مورد
استفاده قرار می گرفته و ...
اما
وجود ذغال چوب یا سنگ هم از دلایل وجود صددرصد گنج و دفینه نیست، چرا که
در گذشته امکان داشته چوپانی و یا فردی در آن مکان آتشی روشن کرده باشد و
یا سقف چوبی و دیوار سنگی ساختمان و عمارتی بر اثر جنگ یا آتش سوزی فرو
ریخته باشد. آن مکان وقتی تائید میشود که نشانه های دیگر هم وجود داشته
باشند و به هیچ عنوان خاک بهم خورده و دارای لکه های مختلف نباشد.
از دیگر نشانه ها، سنگ چین با ملات یا وجود تخته سنگ یا سنگ های تراش خورده بزرگ در عمق حدودی یک و نیم متر به بعد است.
آجر
و خشت های خام که بصورت مربع بوده و پلکانی یا منظم و بی دلیل چیده شده
باشند بطوریکه مسکونی بودن مکان را تائید نکند، نیز می تواند از نشانه ها
باشد و ...
علامت و نشان عقرب در گنج یابی
عقرب نشانگر راه حل بوده تا در ادامه کار ، بهترین راه را انتخاب نماییم!
یکی از ویژگی های عقرب، سمی و خطرناک بودن آن است، به همین دلیل در جایی که این علامت باشد، به تله فیزیکی و یا شیمیایی بسیار مهلک برخواهیم خورد که در حفاری باید بسیار مراقب بود. موفقیت در چنین مکانی بسیار دشوار است، ولی می توان با دقت و یک برنامه حساب شده و حرفه ای ، به گنجینه ای عظیم و ارزشمند، دست یافت.این گنجینه معمولا در نزدیکی برکه ها، چاه های آب ، قنوات و یا در انبار شراب یافت می شود.توجه داشته باشید که در آن محل غار یا تونلی زیرزمینی باید وجود داشته باشد و حکاکی تصویر عقرب در کف زمین آن بر روی صخره یا سنگی می باشد که احتمالا در زیر خاک مدفون شده است. عقرب با دم یا چنگکهای خود به گنج اشاره می نماید. در قسمتی که به آن اشاره دارد، باید سنگی بزرگ باشد که قسمتی از آن در زیر زمین دفن شده است و در نهایت بعد از حفاری به اتاقی زیرزمینی بر می خوریم که پر از دفینه خواهد بود.
در اینجا متذکر می شوم که باید کوچکترین تغییرات بر روی خود علامت و نیز در طول کار، مورد بررسی و دقت قرار گیرد.و اینکه، معمولا در آسیابهای خاص، غارها، چاه ها، و راهروهای زیرزمینی، با این علامت روبرو می شویم.
عقرب به تنهایی نشان خطر و گنج است و در مکانهای مختلف معانی دیگری هم دارد و در همه جا نشانگر دفینه نمی باشد.
فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج بابی, علامت و نشان عقرب
معرفی قلعه الموت
پیرامون
دژ از هر چهار سو پرتگاه است و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال
شرقی است که کوه هودکان با فاصلهای نسبتاً زیاد بر آن مشرف است. . این
قلعه یکی از جاذبههای گردشگری استان قزوین محسوب میشود.
--------------------------------
قلعه الموت یک قلعه هست و تمامی قلاع باستانی محل زندگی پادشاهان و حاکمان
بوده است و تمامی این حکام برای خود دفینه های سنگینی داشتند که در بهترین
و محکمترین و امن ترین جای اون قلعه نگهداری میکردند . البته بسیاری از
قلعه ها بعد از حمله پادشاهان دیگر به تسخیر درامده و همه اموال و گنج های
انها مصادره میشد و بعدا به جاهای دیگری انتقال داده میشد.
در مورد این قلعه هم وضع به همین منوال بود ممکن هست دفینه اش سرجایش باشد و ممکن هست توسط یاغیان تسخیر شده .
البته اگر بوده توسط دولت برداشت شده چرا که این قلعه ثبت شده هست و تمامی اطلاعات آن استخراج شد.
موفق باشید
فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج بابی, قلعه الموت
باستان
شناسی به مفهوم مطالعه ی گذشته ی انسان ها ، مطالعه آداب ، رسوم ، افکار ،
سنن و فرهنگ انسانهای گذشته از طریق بررسی آثار و اشیا ی منقول و غیر
منقول بجا مانده از آنها است ، بدین معنا که باستان شناس با مطالعه بر روی
آثار منقول همچون : سفالینه ها ، ابزار و آلات سنگی ، استخوانی ، گلی ،
چوبی و ... و آثار غیر منقول همچون: بناها ، آرامگاهها و ... با گذشته ی
بشر و چگونگی زندگی ، معیشت ، فرهنگ و اقتصاد مردمان آندوره آشنا می شود و
به شکل گیری تاریخ کمک می کند و به آن اعتبار می بخشد.
باستان شناسان چه کسانی هستند؟
اینان مردمی بسیار دانا و آگاه هستند ، مردمی هستند اهل کار و عمل ، دست
هایی خشن و کارآزموده و روحی بیدار دارند ، و از کار کردن و حوصله به خرج
دادن هرگز خسته نمی شوند . با چهره ای گشاده ، رنج گرما و رطوبت و گزند
حشرات را تحمل می کنند و از هزاران سختی و ناملایمات سفر روی بر نمی تابند و
از زندگی ناخوشآیند و ناهموار چادر نشینی پروا ندارند . مومیایی و استخوان
های مردگان ، جمجمه های قربانیان جنگ ها ، تابوت ها و گورها و مقبره ها
هرگز دل این مردان را به هراس نمی افکند و اشباح و ارواح نیز آنها را مرعوب
نمی کند ، زیرا حرفه ی آنان این است که مردگان را چنان زنده کنند که ما به
احوال و افکار آنها در عصر خودشان ، پیش از آنکه فرهنگ و تمدن شان در
تاریکی اسرار پیچیده شود و یاد آنها از خاطره ها برود ، معرفت حاصل کنیم .
اما این مردمان کسانی نیستند که به دنبال بخت و اقبال ، آواره کوهها و دشت
ها شده باشند. درست است که گاه و بیگاه گنجینه هایی به دست می آورند که
شایسته شاهان و سزاوار سروران است ، اما اینان هرگز سر آن ندارند که کیسه
های خود را مالامال کنند . این مردمان به دنبال چیزی و در جستجوی مقصودی
هستند که بسی گرانبهاتر و ارجمندتر از مال دنیاست . این هدف و مقصود آن است
که در کالبد بی جان و مدفون تمدن های گذشته بار دیگر جان تازه بدمند و
بخصوص معمای زندگی اشخاصی را که نام آنها ضمن قصه ها و افسانه ها یا روایات
به دست ما رسیده است حل کنند ، مردمانی از همه قبیل چون شاهان ، روحانیون ،
سربازان، هنرمندان و کارگران ساده ای که قدرت آفریننده ی آنها حتا امروزه
ما را به اعجاب می افکند.
باستان شناس از تکه سفالی که بدست می آید و
یا از فلان دیوار فروریخته و نیز تمام اطلاعات کهنه و رنگ و رو رفته به
آگاهی هایی از بشر گذشته و اعصار تاریخی که مردمان به آن تعلق داشته اند
دست می یابد.
فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج بابی, باستان شناسی
آموزش مار با جوغن
اگر روی سنگی ماری را که زبانش بیرون بود یافتید و در قسمت سرش نیز یک کاسه وجود داشت بدین معنی است که در جلوی دید مار یک چاهی وجود خواهد داشت و دقیقا در ته دیواره چاه یک سنگ بزرگ یا ساروج که به منزله در ورودی استفاده شده وجود خواهد داشت که در آن اتاقک دفینه ما خواهد بود.در این قسمت باید در چاه مواظب تله مار باشیم چون دهان مار بیرون بوده و به تله اشاره می کند.پس جوانب احتیاط یادمان نرود.مکان حفاری اشتباهی نیز در تصویر کاملا نمایان است پس دقت کنید که اتاق دفینه در ته چاه با مواد ساروجی یا سنگ بزرگ نمایان میشود و در عمق ۵-۷ متری ارتفاع این چاه می باشد (بنا به شرایط منطقه نیز ارتفاع ممکن است بیشتر یا کمتر باشد).
در پایان لازم بذکر است که این مورد مار را با موارد دیگر اشتباه نگیرید و برای رمزگشایی کامل علائم و آثار که تفسیر نشانه ها و علائم ها است کتاب میراث زرین را حتما از فروشگاه ایرانیکان همین وبلاگ تهیه نمایید.
مار , کاسه , گنج یابی ,جوقان ها, سنگ کاسه , دفینه مار , جوغن ,کتاب گنج یابی ,دفینه های ایران, گنج مار ,بوانات, چاه , تله , مار طلسم
گنج یابی و دفینه یابی با علوم باطنی و غریبه
در میان یکی از کتب مخطوطات خطی بررسی و جستجویی میکردم که به یک مورد جالب برای یافتن دفینه و گنج بابی برخورد کردم که عینا این نسخه را از کتاب خطی و دست نویس میرزا محمد اخباری که یتب از عاملین و مرتاضین دوره قاجار بوده که احوالات و کرامات عجیبی در مورد آن نوشته اند و منادل عجیبه و غریبه ای که آزموده شده است و عین مطلب را بازگو میکنم.از جالبترین آنها عمل قرطاس یا عملی که موسوم که آمدن پول از خزانه غیبی الهی می باشد که در این کتاب بنده رصد کرده ام و به ترتیب آنها را در این پست قرار می دهیم.
علوم غریبه, عمل قرطاس, گنج یابی ,علوم باطنی ,علوم , پیدا ,کردن ,گنج , خروس دفینه, زیر زمینی, علوم ,سیمیا ,ختم ,سوره جن ,عمل, قرطاس
«ما عشایریم، مقداری جنس پیدا کردیم، شمارهی شما رو استخاره کردم، پیام برات نوشتم، اعتماد کردم به قرآن، اگر میتونی این وسایل را برامان بفروش، نصف شما، نصف ما، قرآن وکیل راسته، کاری از دستت برمیاد جواب بده.»
این، متن یک پیامک است که این روزها از چند شمارهی همراه اول و ایرانسل که کد آنها بیشتر مربوط به مناطق شمال غربی کشور است، به شمارههای رُند همراه اول فرستاده میشود. آنگونه که این پیامک نشان میدهد، فردی ساده اقدام به نوشتن این متن کرده است، در حالی که احتمالهای دیگر را نیز نباید از ذهن دور داشت. احتمالاتی به حقیقت نزدیکتر، مانند پشت پردههایی که به قاچاقچیان آثار تاریخی میرسد.
به گزارش خبرنگار سرویس میراث فرهنگی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، از مدتی پیش، به نام پیدا کردن آثار عتیقه توسط قشر محدودی از مردم، چنین پیامکهایی به تعدادی شماره فرستاده میشود تا از یکسو، فروشنده شناسایی نشود و از سوی دیگر، انگ قاچاقچی به این افراد خورده شود.
«سلام برادر من سیدرسول هستم، راننده تراکتور. داشتم زمین شخم میزدم، مقداری سکه با مجستمه پیدا شود، استخار گرفتم، به اباالفظل شمار شما خوب آمد، پیام دادم کمک کنی، بفروشی، اباالفظلی هرچه بردن، نصم نصم، تو را به فاطمه زهرا کمک کن، به کسی نگو، اگر پلیسی بگو».
ولی آیا این همهی ماجراست، آن هم برای دامی که بهتازگی با هدف کلاهبرداری از سادهلوحانی که دوست دارند یکشبه پولدار شوند، پهن شده است؟ کارشناسان آثار تاریخی - فرهنگی در این زمینه اعتقاد دیگری دارند.
محمدحسن قراخانی بهار در اینباره به خبرنگار ایسنا توضیح داد: این پیامک، نمونهای از صدها پیامکی است که توسط افرادی که به خود اجازه میدهند مردم ناآگاه را طعمه قرار دهند، با هدف کلاهبرداری از شمارههای ناشناس به شمارههای مختلف و بیشتر رُند فرستاده میشوند. در این شرایط، کسانی که به داشتن آثار تاریخی علاقهمندند، به خریدن آنها تمایل پیدا میکنند و این اول ماجراست.
این کارشناس آثار تاریخی - فرهنگی ادامه داد: افرادی که این کار را انجام میدهند، معمولا یک شخص روستایی و سادهلوح را برای صحبت با خریدار جلو میفرستند و آثار تقلبی را به نام اثر اصلی جا میزنند و متأسفانه برخی افراد نیز بهراحتی گول میخورند. در این شرایط، پس از اطلاع از کلاهبرداری، قربانی هیچ نشانهای از طمعکار اصلی ندارد و میلیونها تومان پول خود را بهراحتی از دست میدهد.
او با بیان اینکه در حال حاضر در مناطقی مانند الیگودرز، درود و ازنا که عشایر بیشتر تردد دارند، قاچاقچیان فعالیت بیشتری میکنند، گفت: در این مناطق، کارگاه ضرب آثار تاریخی و مولاژ آنها، زیاد وجود دارد؛ اما قاچاقچیان به خریدار میگویند زمین را شخم زدیم و این آثار را پیدا کردیم. این صحیح نیست و کلاهبرداران آثار تقلبی را به جای اصلی معرفی میکنند.
قراخانی بهار افزود: اگر با ادارهی آگاهی تماس بگیرید، متوجه میشوید که دهها پروندهی کلاهبرداری در این زمینه در حال بررسی است. امیدوارم افراد دیگر، گول این پیامکها را نخورند.
او با تأکید بر لزوم توجه و آموزش بیشتر شورای فرهنگ عمومی به مردم در این زمینه، ادامه داد: تا کنون سازمان میراث فرهنگی یک دستگاه مضمحل بوده است و هیچ امیدی به آن نداشتیم. امیدواریم مدیریت جدید، نگاه جدیدی به این حوزه وارد کند، هرچند تا کنون نگاهی تازه بر مبنای واقعیت وارد شده است که جای امیدواری دارد.
به گزارش ایسنا، فائق توحیدی نیز در این زمینه به خبرنگار ایسنا گفت: برخی افراد یکسری اشیای بدلی را با کهنهنمایی به افراد سادهلوح میفروشند و از آنها پولهای کلان میگیرند، در حالی که خریدن آثار تاریخی از این طریق، کلاهبرداری است.
این کارشناس اموال فرهنگی و تاریخی با اعتقاد به اینکه سازمان میراث فرهنگی بهتنهایی نمیتواند این مسأله را برطرف کند، اظهار کرد: اکنون قانونی در حال تصویب است تا افرادی که اقدام به خرید و فروش اشیای بدلی میکنند، دو برابر قیمت اصلی شیء جریمه بپردازند.
وی با اشاره به مجازاتهایی مانند زندان که در گذشته برای قاچاقچیان آثار تاریخی در نظر گرفته میشد، ادامه داد: قاچاقچیان، زندان را استراحتگاه خود میدانستند. به همین دلیل، ترسی از گرفتار شدن نداشتند؛ ولی حالا با پرداخت جریمهی نقدی، وضعیت متفاوت شده است.
او همچنین ساخت برخی فیلمها را که بهتازگی در شبکهی نمایش خانگی به فروش میرسند، یکی از عواملی دانست که در فعالیت بیشتر قاچاقچیان آثار تاریخی موثر است و افزود: این فیلمها به مردم آموزش میدهند که چگونه چنین فعالیتهایی را انجام دهند
اخاذی, گنج یابی, پیامک گنج یابی , ازنا ,الیگودرز, اطلاعات, میراث فرهنگی, اخاذی عتیقه جات
اشنایی با طلسم دفینه
در مورد طلسمات بیشتر مردم و مراجعه کنندگان از طلسم مار شکایت دارند.
طلسم که اگر برعکس خوانده شوم میشود "مسلط " دقیقا تسلط بر قوای وهمانه انسان می باشد و در اینصورت است که در ذهن بیننده توهم و تصویرهای ذهنی ایجادمیشود و این یعنی اگر کسی نتواند بر ان مسلط شود ضربه ای بزرگ به روح و جسمش وارد می شوذ.
بیشتر یا از کسی چنین مساله ی را شنیده اند و یا با دیدن یک موضوع کاملا طبیعی گمان میکنند که با یک طلسم مواجه شده اند. من در موارد بسیاری که مردم از یک طلسم شکایت داشته اند حضور داشته ام ولی هیچ کدام از آنها طلسم نبوده است.
می خاهم طلسم مار را از ریشه برای شما شما تشریح کنم.
در زمان های دور وقتی گنجینه ای از طلا را در عمقی از خاک دفن می کردند و به مرور زمان که از دفن آن میگذشت این گنجینه گاز سمی از خود تولید می کرد که هر جانداری در آن نزدیکی بود را از بین می برد اما مار که آن سم را در بدن خود دارد (سیانور) و آن گاز هیچ تاثیری بر بدن مار ندارد و از طرفی آن گاز در اطراف گنجینه حاله ای از گرما را ایجاد می کند که مار را به سمت خود می کشد .
مار که یک منبع گرمایی خوبی پیدا کرده در آنجا ساکن میشود و در آن منطقه تولید مثل میکند و به مرور زمان بر تعداد آنها افزوده میشود. با نزدیک شدن حفار به منطقه گنجینه تعدادی از مارها برای حفاظت از لانه به حفار حمله می کنند و تعدادی دیگر در لانه باقی می مانند.
مساله ی که باید کاملا مراقب آن باشید این است که این موضوع در زمستان شایع تر و شدیدتر است.
یک راه حلی که من در بسیاری از این موارد بکار برده ام و تمامی مار ها را فراری میدهد این است که بستگی به تعداد مارها مقدار زیادی ریحان و پونه را له کرده و در آب حل کنید و آن محلول را در لانه مار بریزید و در چند ساعت دیگر تمام مارها از آنجا میروند.
طلسمات , تله های, دفینه , طلسم های, علوم باستان, باستان شناسی, طلسم , دفینه ها ,گنج ها
اوستانه اولین جادوگر و کیمیاگر دوره باستان:
اوشتانه یا اوستَن، یک کیمیاگر و فیلسوف مغ ایرانی در زمان هخامنشیان بود.] او که یکی از کیمیاگران سلسلهٔ مغان زرتشت به شمار میرفت، در جریان لشکرکشی خشایارشا به یونان او را همراهی کرد و در آنجا به آموزش کیمیاگری و جادوگری پرداخت و چنان مورد استقبال قرار گرفت که بنا به گفتهٔ پلینی، بسیاری از فیلسوفان یونان همچون فیثاغورث، امپدکلس[، دموکریت، و افلاطون برای مطالعهٔ آن به خارج سفر کردند، و سپس برای آموزش آن بازگشتند.
وی همچنین در یونان، آموزگاری دموکریت (مبتکر نظریهٔ اتم) را بر عهده داشت از وی به عنوان نخستین نویسنده در جادوگری یاد میشود و همواره به عنوان یکی از اصلیترین مراجع کیمیاگری مطرح بودهاست و آثار بسیاری به او نسبت داده میشدهاست.[ مردم باستان کاوش سنگ جادو (سنگی که دارندهٔ آن میتوانست با بهرهوری از آن فلزات را به زر تبدیل کند و با دستیابی به انوشگی عمری دراز داشته باشد، در انگلیسی: philospher's stone) را از او میدانستند. با این حال به دلیل ضعف و عدم هماهنگی منابع بهجامانده دربارهٔ شخصیتی با این نام، برخی مراجع وی را شخصیتی افسانهای دانستهاند و یا به وجود چندین فرد گوناگون با این نام اعتقاد دارند.
بلوس مندس(سدهٔ ۴ پیش از میلاد میگوید که چگونه از اوستن مغ دانش فرا گرفت. او ماجرای کشف متون حکمیمانهٔ باستانی را اینگونه بازگو میکند (مکانی که منجر به کشف لوح زمرد کیمیایی شد:
«هنگامی که ما در معبد بودیم، یک ستون کوچک اتفاقی شکست، که ما توجهمان جلب شد که درونش خالی بود. اما اوستن آشکار کرد که در درون آن کتابهای باستانی گرانبهایی حفظ شده و آنها را با شکوه خاصی به همهگان نشان داد. با خمکردن ما برای نگاه به درون، از اینکه دیدیم چیزی را جا انداخته بودیم غافلگیر شدیم، چراکه در آنجا به این سخن بسیار ارزشمند [منسوب به اوستن] پی بردیم: «طبیعت در طبیعت افسون میشود، طبیعت بر طبیعت فاتح میشود، طبیعت بر طبیعت چیره میشود».
پلینی تعریف اوستن از جادو را نیز بیان میکند: «آنچنان که اوستن گفت، انواع گوناگونی از آن وجود دارد، او ادعای غیبگویی از آب، ارواح، هوا، ستارهها، چراغها، حوضها و تیشهها، و یا بسیاری از دیگر روشها، و همچنین صحبت با ارواح و درگذشتگان را دارد.»[به گفتهٔ پلینی معرفی «مهارت عفریتی» توسط اوستن به یونانیان نه تنها «هوسی»[ در آنها برای جادو برانگیخت، بلکه یک «دیوانگی» محض در آنها به وجود آورد، تا جایی که بسیاری از فیلسوفانشان همچون فیثاغورث، امپدکلس[]، دموکریت، و افلاطون برای مطالعهٔ آن به خارج سفر کردند، و سپس برای آموزش آن بازگشتند همچنین اوستن در یونان، آموزگاری دموکریت (مبتکر نظریهٔ اتم) را نیز بر عهده داشت
پس می بینید که ایرانیان باستان مروج و خالق علوم مختلف و فرهنگ های قبل از اروپا - یونان و ...بودند.
فیلوی بیبلوس:
از جملهٔ آثار منسوب به اوستن، اکتاتک[ -به معنای نوشتهای در هشت کتاب- بود که فیلویِ بیبلوس[، در یک یا بیش از یک نسل پس از پلینی بدان اشاره کردهاست. او میگوید که این کتاب آموزش میدهد که خدا یک قوشسر (نوعی عفریت رایج در گوهرهای جادوگری) با تمام فضایل فلسفی یونان بودهاست.[
در دیگر منابع[
از اواخر سدهٔ یکم میلادی به بعد، از اوستن به عنوان مرجعی برای احضار روح و دیگر گونههای غیبگویی، اختربینی، ساخت طلسمشکن، و اسامی رمزی و ویژگیهای جادویی گیاهان و سنگها یاد میشد پلینی به اوستن و اقسام مختلف جادو از نظر او اینگونه اشاره میکند: غیبگویی از آب، هوا، ستارهها، چراغها، و دیگر ابزار، بعلاوهٔ ارتباط با مردگان (احضار روح)، استفاده از بدن انسان و مواد گوناگون حیوانی و داروها.[
شهرت او تا بدانجا فراگیر شد که در اواخر سدهٔ ۴ میلادی «او به یکی از مراجع بزرگ کیمیاگری تبدیل شده بود» و «بیشتر مکتوبات کیمیاگری سدههای میانه تحت نام او در گردش بود».
مرجعیت او در متون کیمیاگریعربی و پارسی هم ادامه یافت. برای نمونه میتوان به رسالهای عربی تحت عنوان «کتاب الفصول الاثنی عشر فی علم الحجر المکرم» (کتاب دوازده فصلی در پیرامون سنگ مکرم) اشاره کرد.
اوستن هخامنشی , جادوگری ,کیمیاگری,باستان, هخامنش, اسکندر ,حجر, مکرم
فیلم رمز گشایی سنگ های کاسه (جوغان)
یک کار تحقیقاتی در مورد رمزگشایی سنگ های کاسه می باشد
**روی تصویر زیر کلیک کنید تا فیلم را مشاهده کنید**
فیلم, اموزشی, گنج یابی , دفینه ها رمزگشایی سنگ جوقان , کتاب میراث زرین ,کتاب گنج یابی, دفینه ها ,اسرار ن,ظامی
علم تعبیر خواب |
|
به نام الله گردآورندگان: سحر ملکی - معصومه ملکی - سهند ملکی درفضلیت علم تعبیرخواب بدانید که علم تعبیر خواب علمی است شریف و بزرگ که خداوند این علم را به حضرت یوسف آموخت. ابن عباس می گوید: اولین چیزی که خداوند از نبوت به حضرت رسول عطا نمود این بود که فرشته ی مقرب در خواب به او گفت: بشارت باد ترا که خداوند از جمله انبیاء تو را برگزید و چون حضرت بیدار گردید و این خواب را به خدیجه بگفت و خدیجه فرمود: دل خوش دار که از این خواب خیر و اقبال یابی. در خبرها چنین آمده است؛ این علم معجزه ی حضرت یوسف بود و علمی که معجزه ی پیامبران است به یقین علم شریف و بزرگی می باشد. در شناخت خواب چون غذا بر مغز انسان اثر می گذارد بنابراین خواب دیدن عملی است دماغی و مغزی، هرچه غذا سبکتر و قابل هضم تر باشد چسم و مغز انسان نیز در هنگام خواب آرامش بیشتری می یابد و چنین خوابهایی را خواب طبیعی گویند ولی اگر غذا سنگین تر باشد جسم و مغز انسان نیز در هنگام خواب آرامش کمتری دارد و این خوابها را خوابهای غیر طبیعی گویند. حضرت دانیال پیغمبر می گوید: خوابها دو گونه می باشند، یکی آگاه کند ببینده ی خواب را از حقیقت حال او و دیگری آگاه کند ببینده ی خواب را از سرانجام کارهای او. رسول خدا (ص) می گوید: خوابها بر سه گونه هستند: 1- بشارت دهنده مومنان را در زندگانی. 2- وسوسه ی شیطان است که انسان را اندوهگین می نماید. 3- خوابهای آشفته و پریشان. |
|
امام جعفر صادق(ع) می گوید: برای دیدن خوابهای پسندیده و نیکو باید با طهارت و بر پهلوی راست خوابید و هنگام خواب ذکر خدا را به جا آورد. طعام زیاد نخورید چون برمغز اثر می گذارد و سبب دیدن خوابهای آشفته می شود و گرسنه نیز نباید خوابید. اسامی معبران شرقی و کتب آنها: 1- دانیال پیغمبر(ع)، کتاب: تقسیم حضرت امام جعفر صادق (ع) 2- محمد بن سیرین، کتاب: جوامع محمد بن سیرین 3- امام جعفر صادق(ع)، کتاب: تقسیم حضرت امام جعفر صادق (ع) 4- جابر مغربی، کتاب: ارشاد جابر مغربی 5- ابراهیم کرمانی، کتاب: دستور ابراهیم کرمانی 6- اسماعیل بن اشعث، کتاب: تعبیر اسماعیل بن اشعث 7- خالد اصفهانی، کتاب منهاج التعبیر 8- جاحظ بن اسحاق، کتاب تعبیر 9- عبدالله عباس، کتاب تعبیر اسامی معبران غربی: 1- زیگموند فرویید 2- آنلی بیتون 3- هانس کورت 4- حی – اچ – میلر 5- لیلا برایت زیگموند فروید همانطور که می دانید فروید برای اولین بار در سال 1899 خواب را از جنبه ی علمی مورد بررسی قرار داد و با این کارخود بحث های زیاد و متعددی را درباره تجزیه و تحلیل رویاها و واکنش روانی خواب به شکل های مختلفی برانگیخت. او معتقد بود که خواب در واقع به معنی تصاویر دروغین و خیالی می باشد. که بی ارتباط با دنیای اطراف نیست. خواب دیدن یک جریان روحی به هنگام نیمه هوشیار بودن است که می تواند تصورات حقیقی و غیر حقیقی داشته باشد. ما در کابوس ها چنان تحت تاثیر قرار می گیریم که حتی پس از بیداری نیز فکر ما را به خود مشغول می کنند. زیگموند فروید خواب علمی و واقعی را از خرافات جدا کرد و به آن ارزش و اعتبار داد و فروید به عنوان یک پزشک، معتقد بود که خوابها جزء مهمی از زندگی انسان هستند چون انعکاسی از درون انسان می باشند، با تحقیقات و نظریه های علمی او درمطالعات روانشانسی، راه جدیدی بر روی مسئله ی تعبیرخواب گشوده شد. چهار عامل خواب و رویا زیگموند فروید چهار عامل را در مورد خواب و رویا شناسایی کرده است: اولین عامل: آن عمل تراکم است که خواب و رویا با این عمل خلاصه و فشرده می شود. دومین عامل: آن تغییرمکان یا نقل و انتقال یا جابه جا شدن است که بار عاطفی و احساسی آن از هدف اصلی جدا می شود. سومین عامل: تکوین خواب و رویا و نمایش دادن آن است که افکار و مفاهیم مجرد ذهن را به صورت تجسمی ملموس و مشهود در می آورد. چهارمین عامل: از اعمالی که درخواب و رویا به وقوع می پیوندد کنایه و آفرینی و تمثیل سازی است. عقاید اقوام قدیم درباره ی خواب و رویا اقوام قدیم برای خواب و رویا اهمیت قابل ملاحظه ای قائل بودند و چنین تصور می کردند که خواب و رویا آن ها را با دنیای موجودات فوق انسانی مرتبط می سازد و قاصد خدایان، شیاطین و پیامبرانست بعلاوه بر این باور بودند که رویا عمدا بر آن ها نازل می شود و برای کسی که آن را درخواب می بیند حاوی معنای بزرگیست و از آینده به او خبر می دهد. پس کاملا مشخص است که عقیده ی فلاسفه ی قدیم در مورد خواب و رویا منوط بود بر جایگاهی که آن ها در خصوص امرپیشگویی به دستگاه فلسفی خود می دادند. چند نظر درخصوص خواب و رویا ارسطو: خواب و رویا وسیله ای است برای بازجوئی روانی و ریشه اش از شیاطین است و جنبه ی ملکوتی و خدایی ندارد. بورداخ: خواب موقعی ظهور می کند که ذهن از راه حواس تحریک نشود. موری: ما خواب گفته ها، آروزها، خواسته ها و کرده های خود را می بینیم. جسن: محتوی خواب و رویا همواره کم و بیش تابع شخصیت فردی، سن، جنس، وضع، تحصیلات، عادات، حوادث و تجارب تمام دوران زندگی می باشد. ویگانت: اغلب اوقات کاملا آشکار است که خواب و رویا عوض آن که ما را از این عالم عادی و معنوی نجات بدهد، مجددا به همین عالم باز می گرداند. گروپ: دسته ای از خواب ها و رویاها که ریشه شان در زمان حال یا گذشته بوده و به هیچ وجه از آینده خبری نمی داده اند. در عض دسته ی دیگری از خواب ها و رویاها، خبر از آینده می دادند. تعبیر نامه در بیان احکام تعبیر خواب از ائمه معصومین صلوات الله علیهم منقول است که هر کس خوابی ببیند و تعبیر آن را خواهد که بداند ببیند که از ماه چند شب گذشته است ، به عوض هر شب یک سوره از سوره های قرآنی شمارش کند و بعد از آن در آن سوره نیز به عدد هر شبی که گذشته یک آیه بشمارد . در آیه آخر تعبیر خواب او خواهد بود . مثلا اگر از ماه ده روز گذشته باشد ده سوره از اول قرآن بشمارد . سورۀ دهم آیۀ دهمِ همان سوره تعبیر خواب او خواهد بود . « به شرح زیر » اگر در « شب اول ماه » خواب دیده شود ، سوره اول قرآن « فاتحه الکتاب » است و آیۀ اول ( بسم الله الرحمن الرحیم » است . این آیه اشاره است بر کسی که در شب اول ماه واقعه ای دیده باشد و از معنی آن چنین استنباط می شود که : مکتوبی یا حکمی از شخص بزرگی برای او برسد که سبب خوشحالی او بوده باشد و بنا بر قول جمعی که آیۀ اول « الحمد الله رب العالمین » را می دانند و از معنی آن چنین بر می آید : یک نعمتی که قبل از این نبوده به او می رسد و آن شخص شکران نعمت را بگوید . اگر در « شب دوم ماه » خواب دیده شود سورۀ دوم قرآن « بقره » است . بنا بر اختلاف مفسرین از معنی این حروف « آلم » و به قول آیۀ دوم « ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین » - از « الم » چنین استنباط می شود که : خواب بیننده بر امری مطلع می شود که تا آن زمان در خاطرش نگذشته باشد و از « ذلک الکتاب » چنان استنباط می شود که حکمی یا نامه ای به او می رسد که سبب خوشحالی و منزلت و جاه او می شود . اگر در « شب سوم ماه » خواب دیده شود ، سوره سوم سورۀ « آل عمران » است و آیۀ سوم این است که « نزل علیک الکتاب » تا آخر آیه – و از معنی این آیه چنان استنباط می شود که : سه چیز متعاقب به او می رسد . سه آیه دلالت بر رسیدن این سه چیز دارد . اگر در « شب چهارم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ چهارم سورۀ « نساء » است و آیۀ چهارم « واتوا النساء صدقاتهن نحله » تا آخر آیه – از معنی این آیه چنین استنباط می شود که : زنی مجدد یا مالی عظیم به خانۀ خواب بیننده می رسد یا هدیۀ مرغوبی به او می دهند . اگر در « شب پنجم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ پنجم سورۀ « مائده » است و آیۀ پنجم « الیوم احل لکم الطیبات » تا آخر آیه – از معنی این آیه چنین استنباط می شود که : از اهل کتاب مثل نصاری و یهودی نفعی با طعام حلالی به خواب بیننده می رسد و شاید به نوعی دیگر به خوشحالی مبدل شود . اگر در « شب ششم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ ششم ، سورۀ « انعام » است و آیۀ ششم « الم یرواکم اهلکنا من قبلهم من قرن مکناهم فی الارض » تا آخر آیه – از معنی آیه چنین بر می آید که : خبری ناخوش به صاحب خواب می رسد و یا صاحب دولت از عظمت می افتد . اگر در « شب هفتم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ هفتم سورۀ « اعراف » است و آیۀ هفتم به قولی « والوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون » - از معنی آیه چنان استنباط می شود که : کاری از کارهای خود را به جمعی واگذار می کند . بعضی از آنها در جهت کار سعی و کوشش می کنند که باعث رفعت ایشان می شود و بعضی دیگر در انجام آن کار اهمال و تقصیر می کنند که آنها از نظر خواب بیننده میافتند . اگر در « شب هشتم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ هشتم سورۀ « انفال » است و آیۀ هشتم « لیحق الحق و یبطل الباطل و لوکره المجرمون » - از معنی آیه چنان استنباط می شود که : میان خواب بیننده و شخص دیگر کدورت و یا دعوایی بوده که به حاکم یا قاضی و امثال این طایفه رجوع می کند و حق معلوم خواهد شد که به نفع خواب بیننده خواهد بود . اگر در « شب نهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ نهم ، سورۀ « توبه » است و آیۀ نهم « اشتروا بایات الله ثمنا » تا آخر آیه – و از معنی آیه چنین استنباط می شود که : دو نفر به جهت قطع معامله نزد خواب بیننده می آیند و فاسقان و ( عهد شکنان ) البته به کیفر اعمال خود می رسند . اگر در « شب دهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ دهم سورۀ « یونس » است و آیۀ دهم « دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم » تا آخر آیه – و از معنی آیه چنین استنباط می شود که : از خواب بیننده کار خیر و عمل صالحی به وجود می آید که در دنیا و آخرت به او نفعی می رسد . اگر در « شب یازدهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ یازدهم سورۀ « هود » است و آیۀ یازدهم « الا الذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفره و اجر کبیر » - از معنی آیه چنین بر می آید که : برای خواب بیننده کاری پیش می آید که از نظر مردم مشکل است ولی چون صبر کند موجب نیک نامی و راحتی ایام عمر او خواهد شد . اگر در « شب دوازدهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ دوازدهم سورۀ « یوسف » است و آیۀ دوازدهم« ارسله معنا غدا یرتع » تا آخر آیه – و از معنی آیه چنان بر می آید که : عزیزی مثل فرزند و امثال آن از او دور می شود و عاقبت آن دور افتاده بخیر باشد و خواب بیننده را از او کدورتی بهم رسد و عاقبت او بسیار خوب باشد . اگر در « شب سیزدهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ سیزدهم سورۀ « رعد » است و آیۀ سیزدهم « یسبح الرعد بحمده و الملائکه » تا آخر آیه – از معنی آیه چنین بر می آید که چیزی باعث ملال خاطر باشد به خواب بیننده برسد فبهاالقیاس اگر در « شب چهاردهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ چهاردهم سورۀ « ابراهیم » است و آیۀ چهاردهم « ولنسکننکم الارض من بعدهم ذلک » تا آخر آیه – و از معنی آیه چنین استنباط می شود که : کسی که دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او می رسد . فبهاالقیاس . اگر در « شب پانزدهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ پانزدهم سورۀ « حجر » است و آیۀ پانزدهم « لقالوا انما سکرت ابصارنابل نحن مسحورون » - از معنی آیه چنین نتیجه حاصل می شود که : شخصی با بینندۀ خواب گفتگوی بی حساب و باطل می کند و به جایی نخواهد رسید و کار بینندۀ خواب خوب خواهد شد . اگر در « شب شانزدهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ شانزدهم سورۀ « نحل » است و آیۀ شانزدهم اینست « و علامات و بالنجم هم یهتدون » - و از معنی آیه چنین بر می آید که : به شخص خواب بیننده حالتی غیر از حالت اول که داشته دست می دهد و از طرف شخص خوب ، بزرگی و عظمت به او در هر باب خواهد رسید . اگر در « شب هفدهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ هفدهم سورۀ « بنی اسرائیل » است و آیۀ هفدهم اینست « و کم اهلکنا من القرون » تا آخر آیه – و از معنی آیه چنین استنباط می شود که امری که موجب ملال خاطر خواب بیننده باشد و موجب حزن و اندوه او می شود برایش ظاهر خواهد شد ولی عاقبت او بخیر است و خیرات و تصدق نماید که رفع بلا کند . اگر در « شب هجدهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ هجدهم سورۀ « کهف » است و آیۀ هجدهم اینست « و تحسبهم ایقاظا و هم رقود » تا آخر آیه – از معنی آیه چنین نتیجه حاصل می شود که : منزلی مجدد یا ملکی مجدد در تصرف خواب بیننده در خواهد آمد و یا قبل از آن خبری به غلط به او می رسد که در آخر معلوم می شود که آن خبر غلط است . اگر در « شب نوزدهم ماه » خواب دیده سود ، سورۀ نوزدهم سورۀ « مریم » است و آیۀ نوزدهم اینست « قال انما رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا » - از معنی آیه چنین استنباط می شود که : فرستاده ای از طرف شخص بزرگی نزد خواب بیننده می آید و خبرهای دل پسند و گوارا به او خواهد رسید . اگر در « شب بیستم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیستم ، سورۀ « طه » است و آیۀ بیستم اینست « فالقیها فاذا هی حیه تسعی » - از معنی آیه چنین نتیجه حاصل می شود که : دلیلو منطق قوی مثل عصای موسی و ید بیضا در تحت اختیار خواب بیننده در خواهد آمد و به این طریق واقعۀ خود را قیاس می کند . اگر در « شب بیست و یکم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیست و یکم سورۀ « انبیاء » است و آیۀ بیست و یکم این است « ام اتخذوا الهه من الارض هم ینشرون » - از معنی آیه چنین نتیجه حاصل می شود که: شخصی با خواب بیننده در خصومت است و خصومت را برطرف می کند و بدین ترتیب حاجت خود را قیاس نماید . اگر در « شب بیست و دوم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیست و دوم سورۀ « حج » است و آیۀ بیست و دوم این است « کلما ارادوا ان یخرجوا منها » تا آخر آیه – از معنی آیه چنین استنباط می شود که : برای خواب بیننده اتفاقی روی می دهد که موجب ملال خاطر او خواهد شد که هر چه سعی کند از آن خلاصی نمی یابد . اگر در « شب بیست و سوم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیست و سوم سورۀ « مومنین » است و آیۀ بیست و سوم این است « و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم » تا آخر آیه – و از معنی آیه چنین بر می آید که : از طرف شخص بزرگی ، خیر و خوبی برای خواب بیننده می رسد که باورش نمی آید و یا نصیحتی به شخصی می کند و آن شخص باور نمی کند . اگر در « شب بیست و چهارم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیست و چهارم سورۀ « نور » است و آیۀ بیست و چهارم این است « یوم تشهد علیهم » تا آخر آیه – و از معنی آیه چنین نتیجه حاصل می شود که : خواب بیننده با شخصی دعوا و خصومتی دارد که آن شخص بر او ظفر می یابد و یا خواب بیننده با دلیل و برهان بر او غالب خواهد شد . اگر در « شب بیست و پنجم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیست و پنجم سورۀ « فرقان » است و آیۀ بیست و پنجم این است « و یوم تشفق السماء بالغمام و نزلنا الملائکه تنزیلا » - از معنی آیه چنین استنباط می شود که : خواب بیننده به مصیبتی عظیم و امری ناخوش و خصومت و گفتگوی ناشایسته مبتلا می شود . اگر در « شب بیست و ششم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیست و ششم سورۀ « شعرا » است و آیۀ بیست و ششم این است « قال ربکم و رب ابائکم الاولین » - و از معنی آیه چنین بر می آید که : شخص بسیار خوب و معقولی طرف نصیحت و موعظۀ او خواهد شد که خواب بیننده در جواب و سوال بر دشمن خود پیروز می شود و خوشحال می گردد . اگر در « شب بیست و هفتم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیست و هفتم سورۀ « نمل » است و آیۀ بیست و هفتم این است « قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین » - از معنی آیه چنین استنباط می شود که : جاسوسی خبری به خواب بیننده می رساند و او در صدد تفحص این خبر می رود که صحت این خبر بر او معلوم شود . اگر در « شب بیست و هشتم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیست و هشتم سورۀ « قصص » است و آیۀ بیست و هشتم این است : « قال ذلک بینی و بینک ایما الاجلین » تا آخر آیه – از معنی آیه چنین نتیجه حاصل می شود که : کار مهمی برای خواب بیننده پیش می آید که جهت انجام آن کار صاحب اختیار است ولی از نظر عقل و تدبیر هر چه سعی کند مورد قبول نیست . اگر در « شب بیست و نهم ماه » خواب دیده شود ، سورۀ بیست و نهم سورۀ « عنکبوت » است و آیۀ بیست و نهم این است « قال رب انصرنی علی القوم المفسدین » . از معنی آیه چنین بر می اید که : خواب بیننده مامور می شود جهت اصلاح مفسدین که اگر با آن ها جنگ کند پیروز خواهد شد و همۀ احوالات او انشاء الله خوب خواهد شد . اگر در « شب سی ام ماه » خواب دیده شود ، سورۀ سی ام سورۀ « رم » است و آیۀ سی ام این است « فاقهم وجهک للدین حنیف فطره » تا آخر آیه – از معنی آیه چنین استنباط می شود که : برای خواب بیننده کاری پیش می اید که جماعتی می خواهند او را از آن کار منع کنند و او حرف آنها را گوش نمی کند که البته برایش عین صواب است . از حضرت امام جعفرصادق (ع) منقول است كه: خواب دیدن اول ماه، باطل است دوم و سوم ، برعكس بود چهارم و پنجم ، به تأخير افتد ششم و هفتم و هشتم و نهم ، آنچه را بيند، راست بود دهم و يازدهم و دوازدهم ، به تأخير افتد سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم ، نه خير باشد و نه شر ، باطل است شانزدهم و هفدهم ، به تأخير افتد هجدهم و نوزدهم ، درست باشد بيستم و بيست و يكم ، دروغ باشد بيست و دوم و بيست وسوم ، فرح و شادي باشد بيست و چهارم و بيست و پنجم ، برعكس باشد بيست و ششم و بيست و هفتم نيز برعكس باشد بيست و هشتم ، درست باشد بيست و نهم و سي ام ، راست باشد ابن خلدون انسانی بزرگ بودند که تفاسیر زیادی درباره ی خواب دارند. ابن خلدون رویا را به سه گونه تبدیل می کند: نوعی که از سوی خدا می آید(این خواب آشکار جلی است، پیام نهفته ای ندارد به راحتی درکش می کنید.) نوع دوم از سوی فرشتگان می آید(فرشتگان بسته ی خواب را می آورند و پیام آن آشکار نیست و اینگونه خواب ها نیاز به تعبیر دارد، هیچ پریشانی در آن نیست ولی گنگ است.) نوع سوم از سوی شیطان می آید و خواب پریشان و باطل است. در هنگام درک پیام رویا به دنبال دریافت پیام مثبت باشید. *زلزله در خواب نماد دگرگونی در شخص(فرد خواب بیننده) است. بر حکما تعبیر خواب را بر 28 هرف ابجدی ترتیب داده اند و تعبیرات را بر آن چیده اند. مثال: چنانچه در خواب بیند سوار اسب است حرف اول را که (الف در اسب) را در این جدول ملاحظه کرده و احکام آن را می خوانند* این راه یکی از مختصرترین سیستم احکام تعبیر خواب است. ا= دلیل بر یافتن مراد ب= دلیل بر بلا و رنج ج= دلیل بر شادی و فرح د= بزرگی ه= خشنودی و= یافتن مطالب ز= نیکی و حال ح= دشواری در کارها ط= سفر و راه طولانی در پیش است، ی= جمعیت و اتفاق(توافق و اتحاد) ک(گ)= اخبار و اراجیف ل= بیرون آمدن از غم م= راست آمدن کارها(انجام همه کارها سهل می شود) ن= بیرون آمدن از ضعف س= شرف و بلندی ع= خوشی و سعادت ف= پریشانی و ستم ص= نیکی و احوال(احوال نیک) ق= صدق و امانت ر= خرمی و مسرت ش= راستی و امانت ت= تلف شدن مال ث= برای کسی دل تنگ شدن خ= خوبی و حال ذ= زیادتی منصب ض= تباهی اموال ظ= قوت و دولت غ= خیر و امانت در روايت از سلمان فارسي (ره) جدول زمان تعبير شدن خوابها بر حسب روز هاي ماه شمسي: روز 6 ام ماه : بعد از يک يا دو روز تعبير مي شود. روز 9 ام ماه : همان روز تعبيرش ظاهر مي شود. روز 11 ام ماه شمسي : بعد از 20 روز. روز 13 ام ماه : بعد از 9 روز تعبير مي شود. در روز 14 ام ماه بعد از 26 روز. در روز 15 ام ماه : بعد از 3 روز. در روزهاي 28 ام، 29 ام و 30 ام ماه شمسي ، تعبيرش در همان روز پيدا مي شود. خواب خوب و بد در ماه هاي قمري: ماه ربيع الاول : برکت وشادي در خواب ها پيدا مي شود. ماه ربيع الثاني: خواب خوب دير تعبير مي شود و خواب بد زود تعبير مي شود. ماه جمادي الاول: خريدو فروش نکند. ماه جمادي دوم : خواب خوب دير تعبير مي شود. ماه رجب : گشايش ابواب خير است- و خواب بد را به خوبي تعبير کن که خلاف ندارد. ماه شعبان : رؤيا رشته هاي بسيار دارد و از آن خير بسيار بر آيد و خواب بد تعبير نمي شود. رمضان: در هاي سختي و هرزگي بسته است و خواب خوب زود تعبير ميشود و خواب بد تعبير ندارد. شوال: خواب بد و غم زود تعبير مي شود ، از آن بر حذر باش. ذيقعده: فقط خواب سفر را سفر نکن . ذيحجه: خواب سفر را سفر کن.دنبال کار ها را بگير که ماه مبارکي است. دیدن فرشتگان در خواب: کرمانی می گوید: اگر شخص درخواب ببیند که فرشته ای از جانب خداوند مورد پند و اندرز واقع شده بدین معنی است که با درجه ی شهادت از دنیا خواهد خواهد رفت و اگر ببیند همانند فرشتگان درآمده و همراه با آن ها به آسمان می رود بدین معنی است که در دنیا فرد باتقوایی خواهد شد و اگر ببیند که همراه با آن ها به آسمان می روند و از آنجا به زمین باز می گردد بداند که از دنیا خواهد رفت و نامش درجهان به نیکی خواهد ماند. جبرئیل: ابن سیرنی گوید: اگر جبرئیل را در خواب خوش طبع و گشاده رو ببینید دلیل که بردشمن پیروز شوید، به همه آرزوهای خود می رسید و از غم فارغ می شوید. میکائیل: ابن سیرین گوید: اگرمیکائیل را درخواب خوش طبع ببینید، دلیل که بردشمن ظفریابید و به مراد خود برسید و اگربه خلاف این ببینید دلیل کند که غم و اندوه به شما برسد. اسرافیل: ابن سیرین گوید: اگراسرافیل را درخواب خوش طبع ببینید، دلیل که بزرگوار و عالم و دانا می شوید و اگرصوردردست اسرافیل دیدید دلیل بر فتنه بود. ملک الموت: ابن سیرین گوید: اگرملک الموت را درآسمان و خود را در زمین ببینید، هرکاری که دارید از آن کارمعزول شوید. اگر ملک الموت را درزمین در کنار خود دیدید دلیل که اجل فرا رسد و اگر ملک الموت را شادمانه دیدید دلیل که شهید شوید. جابرگوید: اگرملک الموت را شادمانه دیدید دلیل که زندگانی شما دراز باد. کرام الکاتبین: اگرشخصی کرام الکاتبین را در خواب ببیند بدین معنی است که در دو جهان به خیرنائل خواهد گشت و اگر اهل فساد باشد دچارغم و اندوه خواهد شد تفسیر دیدن پیامبران: محمد بن سیرین می گوید: پیامبران به سه دسته تقسیم می شوند اول: پیامبران اولوالعزم که عبارتند از حضرت نوح (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع)، حضرت محمد (ص)، دوم: پیامبران مرسل که شامل سیصد و سیزده نفر می باشند، این پیامبران صاحب کتاب بوده و جبرئیل به آن ها نازل شده و اما دسته سوم که پیامبران نبی نامیده می شوند، پیامبرانی هستند که تنها جبرئیل به آنها نازل شده است هر کس پیامبران اولوالعزم را به خواب ببیند نشان دهنده آن است که به مقامات و درجات بالایی دست پیدا خواهد کرد، دیدن پیامبران مرسل دلالت بر شکست دشمنان دارد و دیدن پیامبران نبی دلیل بر موفقیت در امور اموردینی می باشد. کرمانی می گید: اگرشخص مومنی، پیامبری را خندان و گشاده رو ببیند به این معناست که به بزرگی و عظمت خاهد رسید. اگر چیزی از گفته های پیامبر را بشنود نشان دهنده ی آن است که از علم آن پیامبر به بهترین نحو استفاده خواهد کرد اما اگر شخص درخواب ببیند که پیامبری را می کشد دلالت بر شکست عهد و پیمان دارد. آدم: حضرت صادق (ع) می فرماید: اگر فرد مومنی حضرت آدم را در خواب ببیند به این معناست که به بزرگی و جاه و مقام خواهد رسید و اگر فرد گناهکاری حضرت آدم را ببیند به این معناست که باید از معصیت توبه کند تا مورد لطف و بخشش پروردگار قرار گیرد. صحبت کردن با حضرت آدم نشانه ی یادگیری علم و دانش است. حوا: دیدن حوا درخواب بیانگر داشتن فرزندان زیاد و رسیدن به سعادت و خوشبختی در این جهان می باشد. شیث: دیدن حضرت شیث در خواب به معنای داشتن زندگی خوب و فرزندان زیاد می باشد. ادریس: اگرشخصی حضرت ادریس را به خواب ببیند، به این معناست که درتمامی مراحل زندگی موفق و پیروز خواهد بود. نوح: دیدن نوح نشانه ی آن است که عمری طولانی همراه با سختی و مشقت خواهید داشت. هود: اگرشخصی حضرت هود را به خواب ببیند، نشانه ی آن است که از جانب دشمنان مورد آزار و اذیت قرار می گیرد اما سرانجام می تواند بر دشمنان خود غلبه پیدا کند. لوط: دیدن لوط دلالت بر موفقیت در کارها می باشد. صالح: دیدن حضرت صالح نشانه ی رفتن به مکان های جدید و زیاد شدن برکت وروزی می باشد. ابراهیم: اگر شخص حضرت ابراهیم را درخواب ببیند، دلیل بر آن دارد که به سفر حج خواهد رفت اما عده ای گفته اند که با پدرو مادر خود رفتار ناشایستی دارد. اسماعیل: دیدن اسماعیل بیانگر برآورده شدن حاجات است. اسحاق: اگرشخصی حضرت اسحاق را در خواب ببیند، به این معناست که از جانب فرزندان دچار نگرانی و ناراحتی خواهد شد اما سرانجام ناراحتی اش به شادی مبدل خواهد شد. یعقوب: دیدن یعقوب دلالت برآن دارد که نزدیکان به شما تهمت خواهند زد ولی عاقبت پیروز و موفق خواهید شد. موسی: دیدن موسی درخواب بیانگر آن است که بعد از ازدواج در تمامی کارهای خود موفق و پیروز خواهید بود. هارون: دیدن هارون نشان ی رزق و روزی فراوان و حل مشکلات است. داوود: اگر شخصی خواب حضرت داوود راببیند، به این معناست که از جانب همسر خود دچار غم فراوانی می شود. یوسف: دیدن حضرت یوسف نشانه ی آن است که ثروت فراوانی به دست خواهید آورد. ذکریا: دیدن ذکریا به خواب دلیل برآن است که از جانب خدواند مورد لطف فراوانی قرار خواهید گرفت. یحیی: اگرشخصی خواب حضرت یحیی را ببیند، به این معنا است که باید برای سعادت اخروی خود تلاش بیشتری انجام دهد. خضر: دیدن حضرت خضر به این معناست که عمری طولانی همراه با آرامش و رفاه خوهید داشت. دانیال: دیدن دانیال به خواب بیانگر موفقیت در انجام کارهای دشوار است. یونس : دیدن یونس نشان ی رهایی از غم و پیشرفت درکارها می باشد. ایوب: دیدن حضرت ایوب نشانه ی آن است که مشکلات به پایان رسیده و در راه راست قدم خواهید برداشت. عیسی: اگر شخصی حضرت عیسی را درخواب ببنید، به این معناست که درانجام کارهای مشکل به موفقیت می رسد و در پرستش و عبادت خداوند کوشا خواهد بود. محمد: دیدن حضرت محمد در خواب بیانگر آن است که در دو جهان خوشبخت و سعادتمند خواهید بود. اگر غمگین و ناراحت هستید شادمان شوید. اگر مقرض هستید، بدهیتان داده شود. اگر در زندان به سر می برید، آزاد شوید و اگر فقیر هستید، نعمت وروزی فراوانی نصیب شما خواهد شد. امیر المومنین: محمد بن سیرین گوید: اگر شخص حضرت علی را شادمان و گشاده رو ببیند، به این معناست که علم و کرامت و شجاعت او افزون می گردد و اگر حضرت علی را زنده در شهری ببیند، دلیل بر آن است که ظلم و ستم در آن شهر نابد شده و عدل و انصاف جای آن را می گیرد. حضرت فاطمه: دیدن حضرت فاطمه در خواب دلیل بر پرهیزکاری و زهد و ایمان و زیاد شدن برکت و روز است. صحابه: دیدن اصحاب پیغمبر در خواب نشانه ی آن است که در امور دینی به موفقیت می رسید و در نزد مردم محبوبیت پیدا می کنید. امام حسن (ع) و امام حسین (ع): دیدن این دو امام در خواب به این معناست که از بزرگی، خیر و منفعت می بینید و در آخر با درجه ی شهادت از دنیا خارج می شوید. تعبیر خواب شیخ بهائی ابتدا می کنم به نام خدا خالق و صانع و زمین و سما داور کردگار بی مانند که بود فارغ از زن و مرد بعد از آن مدح احمد مرسل باز گویم مفصل مجمل بعد از آن مدح و حیدر گویم از روی صدق شام و سحر سرور مومنان علی ولی منبع نفی و خفی و جلی بعد از اوصاف حیدر اولاد یاد دارم من چنین از استاد کی بود یوسف آن وجیه أنام علم تعبیر خواب راز نظام گفت آن برگزیده ی دوران اینچنین از برای خلق جهان که دروغ است خواب اول شب که نیاید ظهور او ز حجاب خواب هنگام صبح معتبر است در همان روز می دهد اثرش گفت یوسف که بود پیغمبر از برای جمیع نوع بشرش ابله و کودک و منافق و جفت خواب بر کس نباید گفت یا به مجنون که هست لایعقل خواب گفتن بد است ای عاقل خواب به اهل علم اول بار گر بگویی نکو شود اطوار خواب بر ظهر معتبر می باشد از برای بدن مرز نبود خواب دیدن ز جمله اهل بشر خوب تعبیر یابد و یا به شر گر ببینی به خواب اوج سما یابد از لطف دوست برگ نوا اگر زحل را به خواب بیند کس یابد از اهل هند عزت بس مشتری گر به خواب کس آید مشکلاتش تمام بگشاید هر که به خواب او آید بهرام یابد آزار از خواص و عوام هر که آید به خواب او خورشید می شود پادشاه چون جمشید زهره عیش است و عیش اندر خواب دولت خرمی است در همه باب گر عطارد به خواب کسی آید عمل و جاه و جلالش افزاید گر ببیند به خواب قرص قمر هست اسباب فضل و نعمت و زر آنچه بیند ستارگان و ملک اثر خواب او ندارد شک مال و نعمت فزایدش بسیار مکرمت یلبد از صغار و کبار سبزه و مرغزار را در خواب گر ببینی ترقی است و شباب آب صاف ار بینی اندر خواب علم افزاید و فعال و ثواب آب گر تیره و گلی باشد قرض سنگین و غافلی باشد کوه اعظم اگر به خواب آید علم و هلم کمالت افزاید باغ اشجار و میوه اندر خواب دولت است و زیادی اسباب تخم کاشتن بخواب فرزند است کثرت مال زر و فرزند است گر ببینی به خواب غله سبز ایدت مال جاه و حله سبز میوه های که افریده خدا هست تعبیر او جدا جدا سیب مطلوب و بوسه و تحفه وصال جانان و غروب پنج شنبه نارنج است و و نارون زحمت متغیر شود به هر ساعت هست انگور ریزش باران مست گردد ز صحبت یاران هرکه ببیند که میخورد خرما هست تعبیر خواب برگ نوا گر ببینی ترنج یا نارنج رهی از محنت و مصیبت و رنج البالو و سنجد و عناب عیش و عشرت تورا رسد از خواب به انجیر و زرد الو و زیتون هست تعبیر خواب بس میمون گر ببینی کسی عسل میخورد فیض از عمر زندگانی برد خربزه هندوانه رزق و حلال میرسد با عناد و رنج ملال شلغم و زردک و چغندر و سیر هستی در خواب حیله و تزویر کلم اسفناج و ترب و پیاز هست بخت ضعیف و عمر دراز کنجد و ماش و لوبیا و نخود مال دنیا زیاد خواهد بود گندم الودگی و محنت دان جو بود غم بقول اهل ایمان ارزن و ذرت است و اندر خواب هر دو تنگی و قحط خوف عذاب عدس است به رنج و کثرت حال میفزاید ترقی و اقبال جوز با دارچین و فلفل بگشاید زکار تو مشکل کسی نحل دیدنت شاهی است داندانکس که مردم آگاهی است زیره و رازیانه و گشنیز مال وقف است نزد اهل تمیز هست در خواب کثرت اشجار باعث خوف و محنت و ازار گر ببینی زر سفید بخواب با کسی افتد عطاب و خطاب پول در خواب اندوه است و ملال سرب هم قلع محنت است و وبال مس و آهن بخواب غم باشد گر یکی ور چو صد درم باشد و زر نعمت کافی صاحب مال و عزت و شاهی هرکه بیند بخواب سنگستان یا بیابان گرم و ریگ روان افتد او در مصیبت و محنت زود از دست او رود محنت لعل (رنگ انار )در خواب قرب پادشاه است داند آنرا همانکه مرسده اسا گر ببینی بخواب فیروزه رسدت مال و جاه هرروزه شاخ مرجان عقد مروارید هست در خواب ایده آل و امید عقیق عینی هم سعادت است به خواب یافت عمر دراز و کار ثواب هرکه در خواب شعر (مو)باف بود همه عمر در مصاف (جنگیدن) بود مور در خواب ,گوسفندان است که تورا کسب منفعت زان است گر ببینی که شهر شد اتش ز حسودی عد و شود سرکش لشکر خصم کار زار کند گرد آن شهر را حصار کند گر مسلمان به خواب کافر شد از جهالت و گناه وافر شد گر مسلمان کند کسی کافر دایمن ز جنگ و فتنه شر گر ببیند کسی کسوف بخواب پادشه را رسد ز خصم عقاب گر بخوابت خسوف و زلزله شد پر شور زخوف و لوله شد روز جنگ و صدای توپ و تفنگ گر بخواب بینی ای سرهنگ رعد و برق از سما شود ظاهر امد زان سال بی حد وافر هرکه در خواب میکشد تصویر عشق در پای او شود زنجیر مبتلا شود به عشص کسی در خیالش بود هوای کسی هرکه در خواب کار زار میکرد پاک گردد زرنج و محنت و درد هرکه در خواب مینواخت نفیر یابد از عشق و از از هر تشهیر آفتاب از غروب شد طالع هرکه این خواب دید در واقع صاحب المر را ببیند زود یابد از خواب خویشتن مقصود جامه چرک هست رنج و ملال هست رخت کبود هم وبا هر خواب شد تنش عریان باشدش آشکار سر نهان هر که او غسل کرد در حمام پاک گردد ز فعل های رام سر تراشی و کیسه مالیدن دفع قرضش به نحو احسن گر تراشی محاسن اندر خواب هست ترک گناه و راه ثواب هرکه هر که شد طفل بعد از عمر دراز در دوست برویش اختر باز گر جوانی به خواب گردد پیر می کشد زاری از صغیر و کبیر پیرمردی که شد جوان در خواب مشکلاتش تمام شد آسیاب هر که در خواب پخته دید طعام یابد از عمر و زندگانی کام گوشت پخته بینی اندر خواب مکرنت بیند از صغیر و کبیر شاداب گوشت در خواب هر چه خام بود روزی از راه حرام بود هر که بیند به خواب تنگ و شراب در بزرگان بود به رنج و عقاب خوردن شیر و ماست در خوابت هست تعبیر دولت و عزت گر دهانت به خواب شیرین شد لذت عمر و قوت دل شد شور اگر شد دهانت ای دانا سرد گردد ز خلق چون دریا هر که بیند مرد و رفت به خاک ذات او گردد از مذلت پاک در دولت بر ویش گردد باز کامرانی کند به عمر دراز هر که او مرده بیند اندر خاک غائب آید به ناگه از احباب بوسه از مرده تحفه می آید تا از آن خاطرات بیفزاید مرده گر زن بود، دنیا گر به دستت آیدت شبی بینا گوشت از مردار خوری در خواب مال و میراث یابی از هر باب هر که بیند در چشم کند زر از خلایق به دور افکند گر کتابت کند در خواب هست تعبیر او فعال و ثواب گوش ها گر بریده گشت بدان عمه و خاله برود ز میان گردن کسی گر به خواب زنند به رویش مژده ثواب زنند ور کنندش به خواب پاره شکم راز او بر ملا فتد در مردم هر که تعمیر خواب کرد به خواب مترابت شود به کار ثواب گر به خوابت طواف شد ظاهر روزیت می شود بسی وافر هر که در خواب خورد چوب و کتک می رسد قوتی در او بی شک گر کند دزدی افتد در بند مرد عاشق شود به صوت بلند ***************** |
عناصر اربعه |
|
بسم الله الرحمن الرحیم 133 مطلب در باب عناصر اربعه گردآورنده: فرزانه غنی زاده 1- ما
در جهانی از ماده زندگی می کنیم ویژگی ماده و تعریف متمایزکننده آن از غیر
ماده، آنچه که او را در حصار زمان قرار می دهد را برایش معنا می کند که در
ارتباط مستقیم با حرکت است و زمان ظرف مکان است. 2- ماده
نیروی حیاتی حرکتی خود را از عناصر جاری در طبیعت می گیرد که قدما آن را
شامل چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش می دانند. در ترکیب فراماده ای عناصر با
لحاظ این چهار عنصر، عنصر پنجم یعنی اتر یا اثیر یا خلاء نیز وارد ماجرا
می شود و تعاریف دیگری را در کنار ماده یعنی شبه ماده و فراماده را رقم می
زند. 3- از
آنجا که ما در جهان ماده زندگی می کنیم چه بخواهیم چه نخواهیم از نیروهای
حاکم بر طبیعت مادی متأثر می شویم و آن را تحت تأثیر قرار می دهیم. در جهان
بدوی تر ادوار گذشته که انسان ها با طبیعت و عوامل مرتبط با آن دست به
گریبان بودند این مسئله تأثیر بیشتری داشت. 4- شاید
در حال حاضر برای ما که به ندرت در کنار کوه سرافراز تنفس عمیق داریم یا
برای گرم شدن آتش می افروزیم و برای به دست آوردن غذا زمین را شخم می زنیم
فرصت این تماس ها و تعامل ها به قدری کم شده که حتی نمی توانیم ابعاد
تأثیرات این عناصر را روی خودمان درک کنیم. ما در عصر سیمان و بتن و شیشه و
آهن زندگی می کنیم و به علت همین تفاوت در سبک زندگی همه چیز متفاوت شده
است. 5- در گذشته انسان ها با هر نژاد، تفکر، آئین و مسلکی به دو گروه یکتاپرست و غیریکتاپرست تقسیم می شدند. 6- تمدن
هایی که به الهه ها و خدایان متعدد اعتقاد داشتند از نظام یکتاپرستی تبعیت
نمی کردند. آنها سلسله مراتبی از خدایان را برحسب نوع عناصر حاکم بر آنها و
تداخلشان با نوع آن عنصر برای پرستش، اظهار نیاز، اعمال جادویی، نفرین،
شکرگزاری، برکت دادن و نیایش تعریف کرده بودند. 7- الهه
آب آناهیتا، خدای زمین گایا، خدای آتش آذر یا هیستا (اوستا)، وستا
(رومیان)، تسئووانگ (چینیان)، خدای باد یا هوا یا وایو یا وَیو vayu
(ایرانیان)، فوجین (ژاپنی ها). 8- لازم
به ذکر است واژه پریست به معنای نگهبانی است و نه پرستش و به احتمال زیاد
این گروه ها نیز عناصر را نمی پرستیدند بلکه از آنها به عنوان مظاهری از
خداوند نگهبانی و نگهداری می کردند و به آنها احترام می گذاشتند و به غلط
واژه پرستیدن به جای پریست به کار رفته است. 9- گروهی که متمدن تر بودند جزو ادیان الهی یکتاپرستی بودند که شامل میترائیان یا مهر پریستان، زرتشتی ها، یهودیان و مسلمانان می شدند. 10- با
باور به احدیت و قبول سلسله مراتب خدایان غیرموحدین در غالب فرشتگان و
ملائک کنار اورنگ الهی که واسطه های فیض و دستان خدا با همان کارکرد هستند
می توان گفت همگی مکاتب به این واقعیت اذعان دارند که ما برای اداره کردن و
رشد کردن و تعالی و حتی سقوط یا تباهی مان در عالم ماده به این نیروهای
جاری و ساری از منبع اصلی حیات وابسته به این عناصر چهارگانه نیازمندیم و
باید از آنها در مقام اشرف مخلوقات و نیروی برتر زمین به طور بهینه استفاده
کنیم. 11- آب نماد حیات و آگاهی و پاکی است. 12- آتش گرمای نیک سرخ، نماد الهی و تطهیرکننده است و حیات بشری با ظهور آتش بوده است. 13- در تمام مکاتب خاک را سمبل زایندگی و رشد می دانند. 14- باد نشان حرکت و جنبش و تداوم و جابه جایی است. 15- هراکلیتوس فیلسوف قرن پنجم قبل از میلاد می گوید آتش از فنای خاک باد از فنای آتش آب از فنای باد و خاک از فنای آب است. 16- عناصر اربعه یا چهارگانه را ارکان اربعه و یا چهار ارکان، چهار آخشیج، اجساد اربعه، امهات اربعه یا چهار گوهر نیز می نامند. 17- چهار
عنصر را صوفيان به چهار نفس تشبيه كرده اند: آتش را نفس امّاره، باد را
نفس لوّامه، آب را نفس ملهمه و خاك را نفس مطمئنّه نامیده اند. 18- عناصر
اربعه را به دو دسته تقسيم كرده اند: 1. عناصر خفيف 2. عناصر ثقيل. دو
عنصر آتش و هوا (باد) را به سبب قرار گرفتن بالای دیگر عناصر، عناصر خفیف، و
آب و خاك را به سبب حركتشان به سوي پايين، عناصر ثقيل نامیده اند. 19- از
نظر طبع نيز آتش گرم و خشک است و آب خنک و مرطوب، و هوا (باد) گرم و مرطوب
و زمین (خاک) خنک و خشک است. آتش و هوا به سوی بالا میل دارند و زمین و آب
در پایین جای می گیرند. 20- به
گفته گالن (Galen) عناصر اربعه توسط هیپوکراتوس (پدر پزشکی مدرن) برای
توضیح بدن انسان به عنوان چهار نوع مزاج گوناگون به کار رفته است: صفرای
زرد (آتش)، صفرای سیاه (خاک)، خون (هوا) و بلغم (آب). 21- ارسطو
که با اعتقاد به اینکه آب، باد، هوا و خاک عناصر زمینی و فساد پذیر هستند،
ستارگان را از عنصر پنجم اثیر یا اتر می دانسته، اثر (Aether) در یونانی
از ریشه Eternity به معنای ازلی و ابدی گرفته شده است. در هندوئیسم و در
سنت های ژاپنی عنصر پنجم فضا (Space) و تهی (Void) نامیده شده است. 22- لازم
به ذکر است که بعضی متخصصین امور خفیه امروزی این چهار عنصر ابتدایی را
نمادی قدیمی از چهار حالت ماده دانسته اند. خاک برای جامد، آب برای مایع،
هوا برای گاز و آتش برای پلاسما. 23- محققان
درباره مشابهت این چهار عنصر بنیادین در بسیاری از فرهنگ ها تذکر داده اند
که این چهار عنصر پایه حیات برای انسان ها بوده اند. خاک، غذای ما را
تامین می کرده، آب و هوا لازمه ادامه حیات ما بوده اند و خورشید و آتش،
گرما بخش زندگی بوده اند پس طبیعی است که بسیاری از گرایش های دینی،
مفاهیمی خاص برای این چهار عنصر ابداع کنند یا حتی فلاسفه این چهار عنصر را
عناصر اولیه جهان بدانند. 24- خاک
یا زمین یکی از عناصر اربعه جهان باستان در فرهنگ یونانی و بسیاری از دیگر
فرهنگ های باستانی است. خاک سرد و خشک است و بر اساس نظر افلاطون با معکب
مرتبط است. در سنت ویکا (ویکان: نوعی رجعت مدرن به ادیان چند خدایی جهان
پیش از مسیحیت) خاک با جهت شمال، فصل زمستان و رنگ سبز مرتبط است. خاک
معمولا با مربع سبز، طبل، پوست حیوانات، سکه، طلسم پنج گوش، شیر، ضربان
قلب، جواهرات، استخوان و چوب بلند نمایش داده می شود. خاک نمایش دهنده
قدرت، وفور، پایداری و زنانگی است. در مناسک خاک از طریق دفن کردن اجسام در
آن، گیاهان یا ساخت اشکال با چوب یا سنگ حضور پیدا می کند. 25- تجلی
عنصر خاک معمولا به شکل گیاهان و درختان، کوه ها، جنگل، غار و باغ است. در
میان حیوانات نیز گوزن، گاو نر، خوک ماده، خرس و مار و تمامی حیوانات
زندگی کننده زیر خاک یا نقب زن (مثل موش کور و خرگوش) نمایندگان عنصر خاک
هستند. موجودات علوی ای همچون فاون یا ساتیر (موجود نیمه بز و نیمه انسان)،
دیو و گورزاد و حوری و جن جنگلی نیز با این عنصر مرتبط هستند. 26- مکان
خاک در پنج ضلعی (پنتاگون) در سمت چپ پایین است. در چین و ژاپن عنصر زمین
توسط لاک پشت، در آزتک ها با خانه، در هندو با نیلوفر آبی، در یونان با چرخ
و در مسیحیت با گاو نر نشان داده می شود. 27- حضور
نماد خاک، نشان دهنده امور مالی، تجاری، پولی، خانه، فامیل و امنیت فیزیکی
است. مشخص است که اطمینان مالی نیز بخشی از امنیت دنیای فیزیکی به شمار می
رود. لازم به ذکر نیست که عنصر زمین، بخشی از مادر زمین است و به همین
دلیل کاملا مرتبط با طبیعت و هر چیز که شکلی مادی داشته باشد بخشی از این
طبیعت به شمار می رود. 28- آب
یکی از چهار عنصر کلاسیک یونان باستان و بسیاری دیگر فرهنگ های جهان است.
آب سرد و تر طبقه بندی می شود و بنا بر نظر افلاطون، با بیست وجهی مرتبط
است. در سنت های ویکا آب با جهت غرب، فصل پاییز و رنگ آبی مرتبط است. این
مفهوم گاهی با یک هلال آبی، جام، زنگ، صدف، سنگ صفیر و لاجورد، اشک و دیگ
های بزرگ بازنمایی می شود. 29-
آب در علوم سری نشان دهنده هیجانات و احساسات، علم، روح و زنانگی است. در
مناسک آب معمولا با ریخته شدن روی اشیای دیگر، دم کردن، جادوهای شفا بخشی،
حمام های رسمی و رها سازی اشیا در تلاطم آب کاربرد پیدا می کند. در اندیشه
تائوئیستی آب بازنمای هوش و فرزانگی است اما حجم زیاد آن می تواند باعث
مشکل شدن انتخاب و پیگیری امور شود. 30- عنصر
آب به راحتی می تواند بر عنصر آتش فایق شود ولی خود تحت سلطه عنصر خاک
است. آب به شکل رود، دریا، اقیانوس، دریاچه، فوران، مه، نوشیدنی ها و باران
ظاهر می شود. در میان حیوانات دلفین، فوک، لاک پشت و انواع ماهی نشان
دهنده آن هستند. همچنین موجودات علوی ای همچون پری دریایی، حوری دریایی و
اژدها و ماردریایی نیز با آب مرتبط هستند. 31- در
پنج ضلعی (پنتاگرام) مکان آب در سمت راست بالا است. در چین و ژاپن لاک پشت
سیاه، در دین آزتکی، عصا و در هندوئیسم یک جام خون نماد آب است. 32- آتش
در سنت ویکا با جهت جنوب فصل تابستان و رنگ قرمز مرتبط است. این عنصر
معمولا با مثلث قرمز، خون، شمع، گیتار، یاقوت و بخور نشان داده می شود. آتش
نماینده انرژی، هیجان و مردانگیست. آتش با سوزاندن اجسام، جادوهای عشق،
آشپزی و روشن کردن شمع و آتش حضور می یابد. 33- ظهور
این عنصر توسط خورشید، صاعقه، آتشفشان و یا هر شکلی از نور امکان پذیر است
و اعتقادی وجود دارد که هر شکلی از گربه مخصوصا شیر یا ببر ماهیت آتشی
دارند و همچنین تمام موجودات درنده مثل گرگ و موجودات علوی مثل سمندر و
عنقا، اژدها و شاهین. در چین و ژاپن آتش با یک پرنده سرخ، آزتک ها با سنگ
چخماق، هندو صاعقه، یونان ترکه سیب و مسیحیت شیر نشان داده می شود. 34- حضور
نماد آتش نشان دهنده اراده، شخصیت و رشد و توسعه انرژی است. آتش معمولاً
با جاه طلبی، رضایت، هماهنگی و تعادل مرتبط است و اراده واقعی را نشان می
دهد. 35- هوا
در سنت ویکا با جهت شرق، فصل بهار، بخار و رنگ زرد مرتبط است. هوا معمولا
با دایره زرد، فلوت، پر، پنکه، شیشه، زنگ، ناقوس، الماس و سوت و بخور و
شمشیر نشان داده می شود. 36- هوا
نشان دهنده هوش و فرزانگی و ارتباطات، نیروهای ذهنی و مردانگی است. در
مناسک ها هوا از طریق قرار دادن اشیا در معرض باد، آوازها و معلق کردن
اشیا نمود پیدا می کند. 37- تجلی
های عنصر هوا عبارتند از باد، آسمان، طوفان، ابر، آواز پرندگان و بخصوص
عقاب و باز و هر چیزی که پرواز می کند نماینده هوا است. موجودات علوی شامل
جن های هوایی، پری ها و شیر دال ها هستند. هوا در چین و ژاپن با اژدهای
آبی در آزتک و انیکاها با خرگوش و در هند و یونان شمشیر و در مسیحیت با
عقاب نشان داده می شود 38- حضور
عنصر هوا معمولاً نماد امور روحانی، رشد فکری، منطق گرایی و الهی است.
حوزه های اندیشه مانند علم منطق و نو آوری های مرتبط با ارتباطات نوشتاری و
گفتاری نیز تحت سلطه عنصر هوا هستند با این وجود هر عملی انجام شود عنصری
از هوا در خود دارد چرا که در هر لحظه به شکل حرف و یا فکر وجود دارد. 39- در مراجع دیگری آتش با جهت شرق، خاک با جهت جنوب، باد با جهت غرب و آب با جهت شمال مطابقت دارد. 40- در
بينش يونيان باستان كه به احتمال زياد اصول و مباني تمدن و دانش و حكمت
خويش را از ملل باستاني مشرق زمين يعني مصر و سوريه و كلده و ايران و
هندوستان گرفته اند نيز اعتقاد به طبايع عناصر از جهت گرمي و سردي و خشكي و
تري وجود دارد. 41-
انكسيمندروس شاگرد تالس از حكماي يوناني معتقد بوده است بر اينكه اصل
موجودات چيزي است غير متعين و غير متشكل بي پايان و بي آغاز و بي انجام و
جاويد و جامع اضداد خشكي و تري و گرمي و سردي و هرگاه اضداد از يكديگر جدا
مي شوند ظهور و بروز و تولد و حيات روي مي دهد و چون باز باهم مجتمع مي
گردند مرگ و كمون و در واقع رجوع به اصل مي شود و از آن ماده غير متشكل از
تأثير سردي و گرمي عناصر ساخته مي شود. خاك سرد و آتش گرم و آب متمايل به
سردي و هوا متمايل به گرمي و هيأت عالم از اين چهار عنصر ساخته شده كه به
ترتيب روي هم جا گرفته اند. 42- يكي
ديگر از فلاسفه برجستة آن زمان انباذ قلس است كه عالم را تركيبي از عناصر
چهارگانه آب و باد و خاك و آتش مي داند و جمع و تفريق عناصر را كه مايه كون
و فساد عالم است نتيجه مهر و كين مي خواند. 43- در
خصوص آفرينش آسمان و زمين در تفسير كشف الاسرار ذيل تفسير آيه 190 از سوره
آل عمران به روايت از ابن عباس، آمده است: ربُّ العزّه جل جلاله اول نوري
بيافريد سپس ظلمتي و آنگه از آن نور جوهري سبز بيافريد؛ چندانكه هفت آسمان و
هفت زمين آنگاه آن جوهر را بر خود خواند. جوهر از هيئت و سياست نداي حق
بگداخت آبي گشت مضطرب و لرزنده و تا قيامت همچنان مضطرب خواهد بود. اين آب
كه تو مي بيني كه در روش خود مي لرزد و مي جنبد از هيبت و سياست آن نداي حق
است؛ پس رب العالمين باد را بيافريد و آب بر پشت باد به قدرت بداشت پس عرش
عظيم بيافريد و بر آب نهاد "و كان عرشهُ علي الماء" پس از آب آتش را پديد
آورد تا آب برجوشد و از آن دخان (دود و توده گازي شكل) برآمد و كفي بر سر
آورد. رب العزّه از آن دخان آسمان را بيافريد و از آن كف زمين را بيافريد.
اختلاف است ميان علما كه اول كدام را آفريد؟ و درست تر آن است كه اول جوهر
زمين را آفريد و سپس قصد آسمان كرد و آسمان ها را بيافريد. 44- در
مخالفت عناصر آمده است كه ميان آب و آتش و ميان هوا و خاك نيكويي كردن و
ياري دادني نيست مر يكديگر را؛ بلكه بازداشتن است از هر يكي مر آن بيگانه
خويش را از خاص فعل او بدانچه مر ديگران را منكران و بيگانه اند، و چون
اوفتادن آب اندر آتش و باد اندر خاك زشت است و از آن فساد همي حاصل آيد.
خداي تعالي بدين تركيب كه اندر ترتيب عالم است، آتش را از آب بازداشته است،
بدانچه هوا را به ميان آب و آتش جاي داده است تا فساد نكنند و همچنين مر
باد را از خاك بازداشته است بدانچه آب را اندر ميان هوا و خاك جاي داده است
تا فساد نكنند كه اندر اوفتادن آتش با آب و خاك با باد منكر است و فاحش. 45- شاعران
پارسي گوي هر كدام به نوعي خاص به چهار عنصر نگريسته اند؛ بعضی فساد جهان
را از چهار عنصر می دانند، گاهی شاعران به تضاد این عناصر اشاره کرده اند،
بعضی هم نظام جهان و پایداری عالم را به هماهنگی و سعی چهار عنصر می دانند،
گاهی طبع ناملایم انسان به سبب وجود عنصری او دانسته شده است. 46- همچنين
آدمي به سبب اينكه وجود عنصري دارد و از چهار عنصر تركيب شده خوي و صفات
عناصر را نيز داراست. گاهي آتش مزاج است و گاهي خاك نهاد، گاهي باد غرور و
كبر در سر دارد و گاهي لطافت و نرمي آب روان در اوست. 47- شاعران در تركيب قرار گرفتن عناصر متفق القولند: برترین عنصر آتش است و باد (هوا) و آب و خاک به ترتيب زير آن قرار دارند. 48- اسامي
عناصر در شعر شاعران پارسی گو: آخشیج، آخشيجان، چار آخشیج، چار آخور، چار
ارکان، چار اژدها، چار اسباب، چار اصل، چار امهات، چار بالش، چار بالش
اركان، چار بالش چرخ، چار بسيط،چاربنیان، چاربیخ حیات، چار پای بند، چار
جنگ انگیز، چار جوهر، چار حمّال، چار خصم، چار خواهر، چار دیوار جهان، چار
دیوار عناصر، چار ركن، چار زن، چار زنجیر، چار سفلی، چار شهر طبیعت، چار
صفه اركان، چار طاق عناصر، چار طبع، چارعنصر، چارفرع، چارقبله، چارقهرمان،
چارگلخن، چهارگوهر، چار لاشه، چارمادر، چارماما، چارمخالف، چارمفرد، چارمیخ
دهر، گوهران، مادران. 49- آب به شکل بخار بی شکل است در آسمان پخش بدون گذاشتن ردی از خودش. 50- آب در شکل دوم یا میانه مایع است و اصراری به داشتن شکل خاص ندارد با این حال شکل پذیر است. 51- آب
در حالت سوم یخ است سرسخت مثل سنگ و با شکل مشخص. انسان اگر یخ بزند سرد و
سخت و لجوج می شود. اوج سرسختی و یخ زدگی انسان به جهل منجر می شود. 52- در
حال حاضر ما به شکل آب در حالت مایع آن هستیم یعنی کسی که به بیداری کامل
نرسیده ولی به شکل های مختلف به آگاهی دست پیدا می کند و شکل هر جایی که در
آن قرار دارد را به خود می گیرد. وقتی انسان در این حالت است در مرحله
جویندگی قرار دارد و جویندگی مرحله ای است که یخ شدن متوقف می شود و آماده
بخار شدن می شود. 53- انسان هایی که کاملاً بیدار شده اند حالت بخار دارند و منزل بخار آسمان مقدس است اما آدم های عصر کنونی عمدتاً بی بخارند. 54- تا
تهی نشوی پر نشوی و آنگاه که تهی شدی میهمان وارد می شود بی شکلی بعد از
شکل دار بودن بهترین حالت است. بی شکلی جایی آغاز می شود که شکل به انتها
برسد یعنی در بند شکل نباشید. 55- رابطه انگشتان دست با عناصر و اعضای بدن: انگشت شصت با مغز و عنصر آن اتر است. انگشت اشاره با ریه ها و عنصر آن باد است. انگشت میانی با روده ها و عنصر آن آتش است. انگشت حلقه با کلیه ها و عنصر آن آب است. انگشت کوچک با قلب و عنصر آن خاک است. 56- در قرآن در سوره مرسلات به چهار باد که در طبیعت وجود دارد، اشاره شده است. 57- مرسلات
باد گرم و نرم بهاری: باعث سبز شدن باغ ها، نشاط درختان و آراستن دشت و
کوه و آشکار شدن نهانی های زمین می شود و زمین سرد زمستان را زنده می کند. 58- عاصفات باد گرم و خشک تابستانی: زمین را خشک می کند و میوه ها و دانه ها را می رساند. 59- ناشرات باد نرم و سرد پاییزی: بادی است که برگ ها را می ریزد و طبع زمستانی را شروع می کند. 60- نازعات
باد سرد و خشک زمستانی: زمین را به سبب سرما باز می گشاید و عفونت را از
خاک برمی گیرد. خزینه ها و ذخایر درختان را مهر و موم می کند و خواب
زمستانی ایجاد می کند. 61- این بادها پیدا نیست از کجا می آیند و چگونه فرو می نشیند نرمتر از آب گرمتر از آتش و سخت تر از سنگ بی رنگ و بی بو. 62- بادهای
73 گانه: باد سیاه، باد سفید، باد خام، باد روح، باد استسقا، باد شقاق،
باد خارش، باد نزله، باد گرم، باد سرد، باد مبارک، باد دیو، باد پری، باد
رنج، باد رعشه، باد شل، ... 63- اول
پیدایش چون بسم الله الرحمن الرحیم نازل شد بادها آرام گردید و دریاها موج
هایشان آرام شد و نام خداوند آرامش دهنده همه چیز گردید و آنگاه هر کلمه
ای از این چهار کلمه نام یکی از آن عنصرها را جمال و کمال داد: بسم: باد،
الله: آتش، رحمان: آب، رحیم: خاک. 64- آفرینش
از این چهار عنصر وجود یافته و از بدو آفرینش تا آخرالزمان ترکیب این چهار
عنصر است که طبیعت را سبب ساز است و در هر دوره تاریخی قدرت یکی از این
عناصر غالب بوده و غلبه یکی از این طبایع یا ترکیب برخی از آنها موجب
پیدایش انواع بلاهای آسمانی شده است: در زمان هود (ع) باد (صرصره)، در زمان
نوح (ع) آب، در زمان موسی (ع) خاک، در زمان یونس (ع) شراره های آتش. در
زلزله خاک غلبه دارد و در رعد و برق باد و آتش. 65- سه عنصر باد و آب و خاک در طبیعت معلوم و موجودند ولی آتش به طور دائم و ثابت در طبیعت وجود ندارد. 66- متولدین ماه های فروردین، مرداد و آذر، طبع آتشی، رنگ نارنجی 67- متولدین ماه های خرداد، مهر و بهمن، طبع بادی (هوا)، رنگ سبز 68- متولدین ماه های اردبیهشت، شهریور و دی، طبع خاکی، رنگ قرمز 69- متولدین ماه های تیر، آبان و اسفند، عنصر آب، رنگ آبی 70- طبع برج های حمل و اسد و قوس آتشی می باشند. 71- طبع برج های ثور و سنبله و جدی خاکی می باشند. 72- طبع برج های جوزا و میزان و دلو بادی می باشند. 73- طبع برج های سرطان و عقرب و حوت آبی می باشند. 74- روش پیدا کردن طبع هر فرد بر اساس بروج فلکی: ابتدا
عدد ابجد نامتان را با ابجد نام مادرتان جمع کنید و عدد حاصل را بر 12
(تعداد برج های هر سال) تقسیم کرده و اگر باقیمانده برابر با 1 شد حمل،۲
ثور، 3 جوزا، ۴ سرطان، ۵ اسد،۶ سنبله، 7 میزان، 8 عقرب، 9 قوس، ۱۰ جدی،
۱۱ دلو و ۱۲ حوت است. 75- طبع
آتشی همیشه زود عصبانی می شود و زود خاموش می گردد و کینه در دل نگه نمی
دارد و همیشه بدن او حرارت دارد و تشنه است و زود جنگ را شروع می کند. اگر
تعادلشان به هم بریزد کف دستشان عرق می کند. 76- طبع خاکی همیشه متواضع و فروتن و ساکت می باشد و با حرمت و احترام با دیگران رفتار می کند. 77- طبع بادی همیشه مغرور و تندخو است و حرکات خود را پنهان از چشم دیگران انجام می دهد و بسیار زیرک و کینه ای می باشد. 78- طبع آبی همیشه مسرور و شاد است و سه طبع بالا در وجودش ظاهر می گردد و همیشه از دست و زبان به عذاب می افتد. بررسی رفتار متقابل عناصر با هم (سازگاری متولدین ماه ها با هم) 79- آتش
با آتش: حرارت بيشتر و شعله هاي قوي تر در مورد هدفشان موفق تر ولی ممکن
است دیگران را بسوزاند. فقط بايد ديد اين شعله ها يك روز سرد زمستاني را
حرارت مي بخشند، يا يك شب تاريك را روشن مي كنند و يا صرفا با بيشتر سوختن،
منبع اصلي را تمام مي كنند و به هدر مي دهند. انتخاب به طور مساوي به عهده
طرفين است. 80- هوا
با هوا: دو هواي یک سطح مي توانند يكي شوند و امكان بيشتري براي تنفس و
تفكر و حركت آزادانه در فضا بوجود آورند. در اين حالت روحيه ها عالي و قدرت
پرواز زياد مي شود ولي اگر بادهاي بهاري با وزش خود هوا را تغيير ندهند و
تنوعي در وضعيت آن بوجود نياورند هوا بسته و آلوده و خفه كننده مي شود.
گاهي نيز هوا مي تواند به طوفان وحشتناكي تبديل شود. انتخاب به طور مساوي
به عهده طرفين است. 81- خاك
با خاک: خاك با خاك مي تواند كوه مقاومت و استقامت و قدرت را به وجود
آورد. به شرط آن كه تبديل به بيابان خشك و بي آب و علف نشود. زمين لرزه هم
نوع ديگر آن است كه مي تواند خانه خراب كن باشد. انتخاب به طور مساوي به
عهده طرفين است. 82- آب
با آب: در ملاقات آب با آب هيچ نوع مقاومتي وجود ندارد. باران به جويبارها
و درياها يكسان مي بارد. رودخانه ها به درياها و درياها به اقيانوس ها
ملحق مي شوند و جريان دائمي آرزوها و احساسات را سبب مي شوند. به شرط آن كه
نگذاريم سيل به راه بيفتد. انتخاب به طور مساوي به عهده طرفين است. 83- هوا
با آتش: آتش براي سوختن به هوا نياز دارد. هوا در دل آتش ذوق و شوق به
وجود مي آورد ولي آتش زياد اكسيژن موجود در هوا را كاملا مي سوزاند و از
بين مي برد. هواي طوفاني هم آتش را خاموش مي كند و يا شعله هايش را هراسان
بر پيكر زندگي مي كوبد و همه چيز را مي سوزاند. طرفين ماجرا به طور مساوي
در انتخاب موثرند. 84- هوا
با آب: هوا با آب تماس برقرار مي كند. آن را به هم مي زند. در روي آن
امواج را به وجود مي آورد. بر او مي غرد و راهش را مي كشد و مي رود. آب در
اين زمينه كنترلي ندارد. آب تلافي مي كند. به صورت رطوبت در هوا نفوذ مي
كند و آن را سنگين و بي حوصله مي كند اما ممكن است در نتيجه باران بهاري سر
بگيرد و طبيعت را شادابي بخشد و دوباره زندگي آغاز شود، معجزه اي كه هوا
را دوباره پاك و فرح بخش مي سازد. در اين زمينه هواست كه كنترل ندارد، پس
فقط تقدير و سرنوشت است كه يكي از دو راه را پيش پاي شما خواهد گذاشت. 85- هوا
با خاک: هوا در خاك وجود دارد و خاك به هوا احتياج دارد ولی نه خاك در هوا
وجود دارد و نه هوا به خاك محتاج، خاك محكوم است در جاي خود بماند مگر
اينكه هوا قدري او را حركت دهد ولي هوا آزاد است به هر كجا مايل باشد برود و
مرتباً بالاي سر خاك در حركت است. خاك مي تواند اگر هوا اجازه دهد با
آرامش و كاملا مستقل زندگي كند. نتيجه بستگي به توافق طرفين دارد. 86- آتش
با آب : آتش زياد آب را خاموش مي كند و از بين مي برد. آب زياد آتش را
خاموش مي كند بنابراين اين دو پيوسته در حال ترس و نگراني نسبت به يكديگر
قرار دارند مگر اين كه با قرارداد دو طرفه و احترام متقابل در كنار هم به
صلح و صفا برسند. براي شروع قرارداد دو جانبه با ضامن معتبر لازم است. آب
به خاک صفا می دهد و آنرا مرطوب می کند و قابل فعالیت فقط دقت کنیم گل
نشود. 87- آتش
با خاک: آتش قوي از دل خاك برمي خيزد و آتش فشان به راه مي اندازد. خاك
زياد آتش را خفه مي كند و مي كشد ولي اگر هر دو ملايم باشند بنيان يك حركت
دائمي و گرم كننده روح و جسم گذاشته مي شود. انتخاب به طور مساوي به عهده
طرفين است. 88- آب
با خاك: خانه آب درون خاك ساخته مي شود. آب به خاك صفا مي دهد و آن را
مرطوب و قابل فعاليت مي كند. آب خاك را قادر مي كند كه مادر تمام گياهان و
سبزه ها و گل ها و درختان باشد. بدون آب، خاك مي ميرد. هين دو در طبيعت به
هم محتاجند و بدن هم بي فايده به شرط آن كه با تركيب غلط آب و خاك به گل
تبديل نشوند. نتيجه بستگي به توافق طرفين دارد. 89- طبایع حروف الفبا: ا ه ط م ف س ذ طبع آتشی ب و ی ن ظ ت ض طبع بادی د ح ل ع خ ش طبع خاکی ج ث ز ص ق ک ر غ طبع آبی 90- در
فنگ شویی روابط بین عناصر و روابط آنها با محیط و کائنات بررسی می شود و
درلغت به معنای باد و آب است، یک فلسفه و فن باستانی در چین است و برای
پیدا کردن دکوراسیون مناسب و چیدمان درست اشیا در ساختمان های مسکونی،
تجاری، باغ و غیره استفاده میشود تا بهترین اثر را بر سلامتی، شادی،
موفقیت، هماهنگی و به طور کلی انرژی مثبت چی داشته باشد. مهمترین چیزهایی
که باید رعایت کرد، پرهیز از بی نظمی و هرگونه انباشتگی، استفاده از رنگ
های مناسب، خطوط منحنی، در نظر گرفتن جهتهای مناسب است. البته امروزه به
طور رسمی در چین آن را خرافات می دانند. 91- در
فلسفه چینی عناصر اربعه نداریم بلکه پنج عنصر Wu shing یا Wu xing داریم.
این پنج عنصر چوب، آتش، خاک، فلز، آب هستند. عدد ۵ در چین عدد بخت است.
برخلاف عناصر اربعه چینیان معتقد نبودند که جهان از عناصر پنجگانه ساخته
میشود بلکه معتقدند این عنصرها نشانگر تغییر هستند و هر یک عنصر بعدی را
می آفریند. 92- چرخه سازنده با فلش های سیاه (به شکل پنج ضلعی) و چرخه مخرب با فلش های سفید (به شکل ستاره) نشان داده شده است. ![]() 93- چرخه
سازنده: این عنصرها نشانگر تغییر هستند و هر یک عنصر بعدی را می آفریند
یعنی: آب چوب را تغذیه میکند، چوب سوخت آتش است، آتش خاک را به شکل
خاکستر به وجود میآورد، فلز از خاک به دست میآید و فلز میتواند مانند
آب جاری شود. 94- چرخه
مخرب: اگر این عنصرها نادرست استفاده شوند (یکی در میان استفاده شوند)
خطرناک میشوند و چرخه مخربی ایجاد میکنند. زیرا آب آتش را خاموش میکند،
آتش فلز را ذوب میکند، فلز چوب را میبرد. چوب خاک را می فرساید و خاک آب
را آلوده میکند. 95- چرخه
تحلیل برنده: برعکس چرخه سازنده است زیرا آتش چوب را تحلیل میبرد، چوب آب
را ضعیف میکند، آب فلز را، فلز خاک را و خاک آتش را تحلیل میبرد. چرخه
تحلیل برنده با چرخه مخرب فرق دارد زیرا چرخه مخرب "شا چی" تولید میکند
ولی چرخه تحلیل برنده انرژی منفی ایجاد نمیکند فقط عنصر مورد نظر را کمی
ضعیف میکند و اگر عنصری بیش از حد وجود داشته باشد میتوانیم از چرخه
تحلیل برنده استفاده کنیم تا بدون ایجاد انرژی مخرب تعادل را در محیط به
وجود بیاوریم. 96- هشت
جهت: در فنگ شویی باستانی بر اساس شرایط جوی و محیطی زمین هر یک از عناصر
پنج گانه را به یکی از جهات جغرافیایی اختصاص می دادند. جهتهای قطب نما
نیز در فنگ شویی مهم هستند. هر جهت (شمال، جنوب، شرق، غرب، شمال شرقی، شمال
غربی، جنوب شرقی، جنوب غربی) با یکی از عناصر پنجگانه در ارتباط است و بر
هم تاثیر دارند. هنگام دکوراسیون یا حتی هنگام ساختن ساختمان به این جهتها
دقت میکنند. 97- عنصر آب: رنگ مشکی یا آبی تیره، جهت شمال، نماد لاک پشت، شکل خطوط موجی 98- عنصر چوب: رنگ سبز یا آبی روشن، جهت شرق یا جنوب شرقی، نماد اژدها، شکل خطوط مستطیل 99- عنصر آتش: رنگ قرمز یا ارغوانی، جهت جنوب، نماد ققنوس، شکل مثلث 100- عنصر خاک: رنگ زرد، جهت مرکز یا شمال شرقی یا جنوب غربی، نماد امپراتور، شکل مربع 101- عنصر فلز: رنگ سفید یا نقره ای، جهت غرب یا شمال غربی، نماد ببر، شکل دایره یا بیضی 102-
مربع لوشو (Lo Shu Square) نوعی مربع جادویی ۳ در ۳ است که احتمالاً
باستانیترین روش استفاده از فنگ شویی است و طبق افسانههای چینی، امپراتور
یو آن را بر لاک یک لاکپشت غول پیکر پیدا کرد. به هر خانه این مربع یک عدد
تعلق دارد. از هر طرف که این اعداد را جمع کنیم حاصل آن ۱۵ میشود. کل
خانه یا ساختمان، اتاق، دفتر کار، میز و هر چیزی را میتوان بر اساس مربع
لوشو و با در نظر گرفتن جدول پایین چید تا بهترین نتیجه را بدهد و هر بخش
از خانه به یک حوزه زندگی انسان (مثلاً روابط، سلامتی، حرفه، ...) مربوط
میشود. البته از مربع لوشو به چند روش مختلف می توان استفاده کرد. ![]() 103- روش
رایج: ۱=دورنمای کاری-شغلی، منزلت شما از دیدگاه خودتان ، ۲=ارتباطات از
هر نوع به خصوص ارتباط عاطفی، ازدواج، شراکت و همراهی طولانی مدت ، ۳=
روابط خانوادگی، گذشته، نیاکان شما ، ۴= خوشبختی و سعادت ، ۵= سلامتی جسمی
۶= خدایان و ارواح، آنهایی که قادر به کمک به شما هستند ۷=کودکان، باروری،
خلقت، علایق و اوقات فراغت، هدیههای جالب ۸= دانش و تحصیلات، نوآوری و
خلاقیت ، ۹=شهرت، نام نیک، احترام برای شما. 104- بزرگترین هدف فنگشویی یافتن مکانی است که سلامت روحی و جسمی و به طور کلی زندگی ما که از انرژی چی به طور مثبت تأثیر پذیرد. 105- چی
در بدن انسانها، جانوران، گیاهان و در ساختمانها جریان دارد. چی هم به
طرف خارج و هم به درون بدن جریان دارد. هر انسان، حیوان، گیاه و ساختمانی،
چی منحصر به فرد خود را دارد که همیشه با چی محیط پیرامون خود در هم
میآمیزد. بنابراین هر یک از ما نه تنها با محیط پیرامون خود بلکه در نهایت
با تمام جهان هستی و کائنات در ارتباط قرار میگیریم. 106- ایدهآل
آن است که این انرژی همچون رودخانهیکوچکی از خانهی ما عبور کند، به
هیچ وجه نباید راه آن را مسدود کنیم یا جریان آن را تسریع سازیم. برخی از
عوامل ممکن است باعث جریان نامناسب «چی» در خانه یا آپارتمان شما شوند و
سلامت شما را به مخاطره بیاندازند. برخی از مواد به خصوص مواد مصنوعی انرژی
چی منفی منتشر میکنند 107- تاریکی،
بینظمی، گرد و خاک و رطوبت نیز باعث توقف جریان چی میشوند. طبق تعلیمات
فنگشویی این عوامل ابتدا باعث اختلال در سلامت و سپس رکود شخصی میشوند.
اگر جریان چی بسیار شدید باشد ممکن است باعث بر هم خوردن تعادل شده و انرژی
چی درونی ما را دفع کند. در این صورت، ناآرام، شکاک و عصبانی خواهیم بود. 108-
فنگشویی نمادهای بسیاری دارد که در میان انواع نمادها، مجسمههایی چون
سکههای چینی، سگهای فو، باد زنگ، اژدر، لاکپشت، چی لین (اژدر اسب)،
پاگودا (برج دانش)، گاو آرزو، صدف حلزون، بودای خندان، فیل، ماهی آروانا،
کشتی بازرگانان، گلدان ثروت، نعل اسب، آینه جادو (پاکوا)، کدو قلیانی، پی
یائو، گره اسرارآمیز و …دیده می شود. 109- اژدها
سمبل انرژی ینگ و نشانهی عنصر چوب و فصل بهار است که انرژی آن در سمت شرق
یا سمت راست بنا قرار میگیرد. در مقابل اژدها ببر دارای انرژی یین است و
نشانهی عنصر فلز میباشد. 110- لاکپشت
نیز نشان ثبات و استحکام قسمت پشتی زمین و بناست. ققنوس سرخ نیز در مقابل
لاکپشت حیوانی افسانهای، بسیار فعال و همیشه در حال حرکت و پرواز، به
عنوان سمبل آسایش مادی در زندگی است. 111- درنا سمبل عمر طولانی است، تصویر یا مجسمهی آن در سمت غرب یا شرق قرار دادهمیشود. 112-
اردک ماندارین نوعی اردک رسمی چینی است، این اردک نشانهای از شادی و
خوشبختی در زندگی زناشویی است. این اردک، نیروی چی ایجاد میکند که باعث
میشود زوجین از پس هر مشکلی بر بیایند. برای این منظور باید دو عدد اردک
را در گوشهی شمال غربی خانه یا در دورترین قسمت راست سالن پذیرایی یا
اتاق خواب قرار داد تا چی ازدواج و عشق را فعال کند. 113- دو
ماهی نشانهی دور کردن نیروهای شیطانی است و برای دفع بلا یا چشم زخم مورد
استفاده قرار میگیرد، به طور معمول آن را مقابل در ورودی نصب میکنند. 114- نیلوفر
آبی یا لتوس گیاه مقدس هندوهاست، اعتقاد بر اینکه داشتن آن در منزل بخت
خوبی را به ارمغان میآورد. گل صد تومانی یا پونی نشانهی اقبال بلند، به
خصوص برای دختران دم بخت است. 115- مرکبات به خصوص پرتقال و لیمو سمبل طلا، پول و فراوانی هستند. 116- هلو سمبل عمر طولانی همراه با سلامتی است. 117- ارکیده سمبل خوش اقبالی است. انار نشانهی فرزندان متعدد است. 118- صدف مارپیچ نشانهاقبال بلند در سفر است، آن را در اتاق نشیمن قرار میدهند. 119- خمره به عنوان آرام کنندهی جریان چی در قسمتهای مختلف، به خصوص نزدیک در ورودی استفاده میشود. 120- بادبزن سمبل محافظت از خانه و دارایی است. 121- وزغ سهپا سمبل برکت و ثروت است. 122- کریستال کوارتز صورتی بهترین سمبل عشق و ازدواج در فنگشویی است. 123- در
طب چینی همانطور که در فنگ شویی به رابطه پنج عنصر با اشیا با هدف برقرای
متعادل جریان چی در بیرون می پردازند در درون بدن هم با بررسی ارتباط این
عناصر با اجزای بدن به برقراری متعادل جریان چی تأکید دارند. 124- عنصر
آب: کلیه ارگان این زانگ( ارگان توپر)، مثانه ارگان یانگ خو (ارگان
توخالی)، شنوائی حسی که تسلط دارد، بزاق مایعی که منتشر می کند، تعفن بوی
بدن، احساس ترس، طعم شوری. 125- عنصر
فلز: ریه ارگان این زانگ( ارگان توپر)، روده بزرگ ارگان یانگ خو (ارگان
توخالی)، بویائی حسی که تسلط دارد، موکوس مخاط مایعی که منتشر می کند، بوی
گوشت بوی بدن، احساس غم و اندوه، طعم تندی. 126- عنصر
زمین: طحال ارگان این زانگ( ارگان توپر)، معده ارگان یانگ خو (ارگان
توخالی)، چشایی حسی که تسلط دارد، خلط مایعی که منتشر می کند، خوش بویی بوی
بدن، احساس همدردی، طعم شیرینی. 127- عنصر
آتش: قلب ارگان این زانگ( ارگان توپر)، روده کوچک ارگان یانگ خو (ارگان
توخالی)، حرف زدن حسی که تسلط دارد، عرق مایعی که منتشر می کند، سوختگی بوی
بدن، احساس لذت، طعم تلخی. 128- عنصر
چوب: کبد ارگان این زانگ( ارگان توپر)، کیسه صفرا ارگان یانگ خو (ارگان
توخالی)، بینایی حسی که تسلط دارد، اشک مایعی که منتشر می کند، ترشیدگی بوی
بدن، احساس عصبانیت، طعم ترشی. 129- عنصر
آب: فعل آن صدا، عضو حسی آن گوش، رنگش سیاه، جهتش شمال، عواطف آن ترس و
بیم، خوک حیوان اهلی آن، میمون حیوان وحشی آن و طبع الباب گیاه آن است. 130- عنصر
فلز: فعل آن گریه، عضو حسی آن بینی، رنگش سفید، جهتش غرب، عواطف آن اندوه،
اسب حیوان اهلی آن، پرنده حیوان وحشی آن و نعناع گیاه آن است. 131- عنصر
زمین: فعل آن آواز، عضو حسی آن دهان، رنگش زرد، جهتش مرکز، عواطف آن تفکر،
گاو حیوان اهلی آن، خرس حیوان وحشی آن و شاهدانه گیاه آن است. 132- عنصر
آتش: فعل آن خنده، عضو حسی آن زبان، رنگش قرمز، جهتش جنوب، عواطف آن شادی،
سگ حیوان اهلی آن، گوزن حیوان وحشی آن و گیاه آن شاه پسند است. 133- عنصر
چوب: فعل آن فریاد، عضو حسی آن چشم، رنگش سبز یا آبی، جهتش شرق، عواطف آن
چوب، جوجه حیوان اهلی آن، ببر حیوان وحشی آن و گیاه آن انار است. |
|
حضرت جبرئیل (ع) |
|
بسم الله النور 133 مطلب در مورد حضرت جبرئیل (ع) گردآورنده: فرزانه غنی زاده 1- در
تمامی ادیان و مکاتب از حضرت جبرئیل (ع) به عنوان یکی از چهار فرشته مقرب
الهی نام برده شده است که وظیفه تدبیر عالم را بر عهده دارند. جبرئیل (ع)
آورنده وحی، میکائیل موکل بر رزق و باران، اسرافیل (ع) دمنده در صور و
عزرائیل (ع) فرشته مرگ است . 2- اولین
باری که از ایشان در تاریخ صحبت شده است در کتاب دانیال نبی (ع) است که دو
بار نامشان آمده، یک بار حضرت جبرئیل (ع) به صورت انسانی بر حضرت دانیال
(ع) (حضرت دانیال (ع) وقتی بابل فتح شد مشاور ارشد و وزیر کوروش بودند)
پدیدار می شود تا رویای ایشان را تفسیر کند و در جای دیگر در زمانی که
دانیال (ع) مشغول دعا و قربانی کردن است برای آشکار کردن اسراری نزد ایشان
می آید. در این موارد جبرئیل (ع) فرشته نامیده نشده بلکه صرفاً موجودی
آسمانی است که می توان او را پیام آور خدا دانست و حضورش با جذبه و قدرتی
الهی همراه است. 3- در
انجیل لوقا دو بار از حضرت جبرئیل (ع) نام برده شده و آمده ایشان تولد
حضرت یحیی (ع) را به زکریا (ع) و عیسی (ع) را به حضرت مریم (س) بشارت
دادند. 4- در
اسلام حضرت جبرئیل (ع) را واسطه بین خداوند و رسول الله (ص) و ملکی که
ابلاغ کننده وحی و آشکارکننده وظایف و یاری رسان پیامبران است معرفی می
گردد. 5- نام های دیگر حضرت جبرئیل (ع): فرشته وحی، امین وحی، عقل اول (سهروردی)، ناموس اکبر، روح اعظم، روح الامین، روح، سروش (حافظ) می باشد. 6- البته در ایران باستان و اسلام سروش را به حضرت اسرافیل (ع) نسبت می دهند و در باور مکاتب سروش کسی است که قیامت را ندا می دهد. 7- در
تاریخ آمده است حضرت جبرئیل (ع) 50 بار حضرت ابراهیم (ع)، 400 بار حضرت
موسی (ع)، 10 بار حضرت عیسی (ع) و 24000 بار یا 60000 بار حضرت محمد (ص) را
ملاقات کرده اند. 8-
نام حضرت جیرئیل (ع) در میات یهودیان و مسیحیان، به صورت واژه عبری آمده
است که در یونانی گابریل Gabriel تلفظ شده و لفظاً به معنای خدا قدیر است
یا مرد خدا و قهرمان خداست. 9- گفته
شده است که حضور جبرئیل (ع) در عهد عتیق صرفاً نشان دهندة قدرت الهی است
اما حضور او در عهد جدید علاوه بر آن آرامش بخش و اطمینان آفرین نیز هست
همچنین گفته شده هر چهار بار حضور جبرئیل (ع) در کتاب مقدس به نحوی ناظر به
وعده الهی به ظهور حضرت مسیح (ع) است. 10- جبرئیل
(ع) در آثار غیررسمی بین عهدین (برای نمونه کتاب اول خنوخ) و بعد آن حضور
برجسته ای دارد و در حد ملکی مقرب ارتقا یافته است. در ترجمه و تفسیر آرامی
تورات نقش ایشان بیشتر شده و به او فعالیت هایی نسبت داده شده که در دوره
های اولیه عهد عتیق اتفاق افتاده است. 11- حضرت
جبرئیل (ع) است که یوسف را راهنمایی می کند (سفر پیدایش) یا در دفن موسی
شرکت دارد (سفر تثنیه)، همچنین در مأثورات یهودی جبرئیل (ع) که تصور می شود
از آتش ساخته شده، در کنار میکائیل (ع)، اوریل (ع) و رافائل (ع) جزو چهار
فرشته ای است که در اطراف عرش اند. 12- در
کتاب سفر پیدایش حضرت جبرئیل (ع) در زمره فرشتگان ملاقات کننده با حضرت
ابراهیم (ع) و نیز ویران کننده سَدوم (از قرای قوم لوط) دانسته شده است.
خداى تعالى چند تن از فرشتگان را که برخى از مفسران آن ها را سه یا نه تا
یازده نفر ذکر کرده اند و حضرت جبرئیل (ع)، میکائیل (ع) و اسرافیل (ع) نیز
از آن ها بودند را مأمور نابودى قوم لوط کرد و به آن ها دستور داد که ابتدا
نزد ابراهیم (ع) بروند و ولادت اسحاق (ع) را به وى بشارت دهند و سپس به
دنبال مأموریت خویش رهسپار گردند (سوره هود آیات 69 تا 73). 13- هر
چند جبرئیل (ع) هم در سنت یهودی و هم در سنت مسیحی به مرور زمان اهمیت و
ارج و قرب بیشتری یافته و حتی تصویر او به صورت فرشته ای بالدار به آثار
هنری راه پیدا کرده است. اما در یهودیت و مسیحیت جبرئیل (ع) هیچگاه به
اندازه میکائیل (ع) اهمیت نیافته و همیشه مرتبه ای ثانوی داشته است. 14- از
لحاظ تاریخی جشن مربوط به حضرت جبرئیل (ع) در تاریخ 24 مارس در مراسم رومی
جشن گرفته میشد. اصلاحات بعد واتیکان دوم در تقویم مناسک رومی تغییراتی
ایجاد نمود و جشنی مرکب را برای سه فرشته جبرئیل (ع) ، میکائیل (ع) و
رافائل (ع) تصویب کرد که در تاریخ 29 سپتامبر برگزار میشود. در سنت مسیحیت
شرقی، جشن فرشتهها در 8 نوامبر جشن گرفته میشود. 15- در
اعتقادات زرتشتیان فرشته اى كه ميان اهورامزدا و زرتشت واسطه بوده يعنى
پيام اهورامزدا را به زرتشت مى رسانده وهومنه، پندارنيك یا بهمن نام دارد.
اين فرشته تقريباً شبيه جبرئيل (ع) در دين اسلام است. 16- در
قرآن و احادیث واژه جبرئیل در اصل عبری است و ظاهراً به صورت سریانی اش به
عربی راه یافته است. نویسندگان و محققان زبان عربی بر اعجمی بودن آن تصریح
کرده اند. 17- ابوحیّان
غرناطی سیزده صورت مختلف آن، نظیر جِبْریل، جَبْریل، جَبَرئیل، جَبَرئِل،
جَبرائل، جَبرائیِل را آورده است. در کلام حضرت علی (ع) به شکل «جبرائیل»
ذکر شده است. 18- همچنین
دانی صورت های قرائت این کلمه در قرآن را برشمرده که جِبْرِیل مشهورترین و
فصیح ترین آنها به لهجه اهل حجاز و بنابر قرائت حفص، ابوعمرو، نافع و ابن
عامر است. 19- در قرآن کریم در آیات مدنی نام این ملک سه بار به صورت "جِبریل" آمده است. سوره بقره آیات 97 و 98 و سوره تحریم آیه 4. 20- برخی
لغویان عرب با اشاره به معانی گوناگون جَبْر، از جمله پادشاه، بنده، شجاع،
مرد و ایل به عنوان اسمی از اسامی خداوند در عبری جبرئیل را همچون میکائیل
و اسرافیل مرکب از دو بخش دانسته اند که بدین ترتیب جبرئیل به معنای مرد
خدا یا بنده خدا (عبداللّه ) است. 21- جَبْر
در زبان های حبشی و سریانی و آرامی و عبری به معنای مرد، قهرمان و دلاور
است و جبرئیل در این زبان ها مرد خدا و قهرمان خدا معنا می شود. برخی ایل
را به معنای بنده و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل را به معنای عبداللّه ،
عبدالرحمان و عبدالقدوس گرفته اند. 22- با
توجه به معنای جبروت، که در عبری به معنای نیرومندی و قدرت است احتمالاً
جبرئیل از جبروت مشتق شده است با توجه به اینکه جَبَر از زبان عبری به
معنای قدرت داشتن و توانمندی و جبرئیل به معنای شخص نیرومند نیز آمده است
این احتمال تقویت می شود که حتی "القاب شدید القوی" و "ذومِرّة" در قرآن
نیز معادل عربی جبرئیل دانسته شود. 23- علامه
شعرانی در مورد واژه جبرئیل می گوید: اصل آن عبری است مرکب از جبر به معنی
قوه و قدرت و ئیل خدا و بنابراین جبرئیل به معنی قدرت خدا است. 24- العلیم
جزو چهار نام مریی اصلی از نود و نه اسماء الحسنی خداوند است و مربی عالم
جبروت است. جبروت، جبارائیل از نام حضرت جبرئیل (ع) گرفته شده است و به
واسطه آنکه ایشان داننده علم خداوند است واسطه فیض شده و با صفت جبروتی
خداوند به پیامبر (ص) وحی می شد. 25- العلیم را ذکر فصل زمستان (شتا) گفته اند چون مزاج هوا سرد و مرطوب به عبارتی جبروتی است. 26- به
وظیفة اصلی جبرئیل (ع) یعنی پیام آوری وحی در آیه 97 بقره تصریح شده است و
در آیه 51 سوره شوری آمده است: شایسته هیچ انسانى نیست كه خدا با او سخن
گوید، مگر از راه وحى یا از پشت حجاب، یا رسولى مى فرستد و به فرمان او
آنچه را بخواهد وحى مى كند. 27- در
قرآن تعابیر دیگری نیز هست که مفسران آنها را ناظر به جبرئیل (ع) دانسته
اند، از جمله: الروح الامین (شعراء: 193) که حاکی از امانتداری ایشان در
رساندن وحی است؛ ساحت او منزه از هر نوع غفلت و اشتباه است. عمداً یا سهواً
چیزی از پیام الهی را تغییر نداده و تحریف نمی کند و دچار فراموشی نیز نمی
گردد؛ به همین دلیل اين صفت فاضله بر ساير صفات كريمه جبرئيل (ع) فضيلت
دارد. 28- رسولٍ کریم (حاقه : 40؛ تکویر: 19) که بر خصلت های نیک و کرامت وی در نزد خداوند دلالت دارد. 29- شدیدالقوی و ذومِرّة و ذی قوة (نجم : 5، 6؛ تکویر: 20) که بیان کننده توانمندی و قدرت بر انجام اوامر الهی است. 30- روح
القدس (نحل: 102) که مضمون این آیه با آیه 97 سورة بقره که صراحتاً تنزیل
قرآن را به جبرئیل (ع) نسبت داده مطابقت دارد مراد از "روح القدس" جبرئیل
امین است؛ روحی که از پلیدی های مادی طاهر بوده و دارای مقام طهارت است.
روحی که از هر نوع عیب، نقص، معصیت و خطا منزه است. 31- برخی
مفسرین آیات 19-21 سوره تکویر را به جبرئیل (ع) تفسیر نموده اند. در این
آیات که جواب چندین سوگند است، خدای متعال می فرماید "إِنَّهُ لَقَوْلُ
رَسُولٍ كَرِيمٍ(19)، ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ(20)،
مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ(21)" که این (قرآن) كلام فرستاده بزرگوارى است
[=جبرئیل امین] كه صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش، مقام والایى
دارد در آنجا فرمانروا و امین است. 32- مراد
از رسول جبرئيل (ع) است؛ به این معنا که قرآن از ناحیه خداوند بر لسان او
نازل شده و پیامبر عظیم الشأن، آن کلام را از جبرئیل (ع) شنیده است. اينكه
"قول" را به جبرئيل (ع) به عنوان رسول نسبت داده، مىفهماند كه در حقيقت
کلام از آن خداست و نسبت آن به جبرئيل (ع) نسبت رسالت به رسول است. در اين
مقام خداوند جبرئيل (ع) را به شش صفت توصيف نموده است. 33- اول رسول: کسی كه قرآن را به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وحى مىكند. 34- دوم کریم: چون نزد خداى تعالى كرامت، احترام و عزت دارد. 35- سوم
صاحب قدرت: کسی که در تكليف و مأموریت علمی، عملی و تبليغ رسالتش داراى
قوت و شدت بالغهاى بود. "ذی قوة" در معنای حقیقی، به معنای داشتن توانایی
ذاتی بر انجام اعمال بزرگ است و در معنای مجازی، به معنای پشتکار داشتن در
تصمیم گیری، دلیر بودن و داشتن اعتماد به نفس که توصیف جبرئیل (ع) به این
وصف می تواند به هر دو معنای حقیقی و مجازی اشاره داشته باشد. 36- چهارم
بلندمرتبه (مکین): مكان به معناى تقرب و نزديكى مقام است؛ به این معنا که
جبرئیل (ع) نزد آفريدگار صاحب عرش، بلند مرتبه و بزرگ مقام است و این مقام و
منزلت چون با قید "عِندَ ذِى الْعَرْش" همراه شده نشان عظمت این مقام می
باشد. 37- پنجم
فرمانروا (مُطاعٍ ثَمَّ): "ثَمَّ" کلمه ای است برای اشاره به مکان بعید و
"مطاع" کسی است که از او فرمان برده می شود. دلالت کلام بر این است که
جبرئيل (ع) در پیشگاه الهی دستوردهندهاى است كه زير دستانش که ملائكه ها
باشند، در امر او بوده و اطاعتش مىكنند؛ یعنی جبرئيل (ع) در آسمان ها و در
كار خودش ياورانى دارد که فرشتگان آسمان او را اطاعت می كنند. 38- ششم
امين: همچنان که بیان شد، جبرئيل (ع) در رساندن وحى و رسالت خدا به سوى
انبياء امين است و در دستورات الهی هیچ گونه خيانت و دخل و تصرفی نمىكند. 39- در
اعتراض یهودیان به پیامبر (ص) در اسلام نیاوردنشان به واسطه ابلاغ وحی
توسط حضرت جبرئیل (ع) آیات 97 و 98 سوره بقره بر پیامبر (ص) نازل شد: بگو
هر کس با جبرئیل دشمن است با خدا دشمن است زیرا او به فرمان خدا قرآن را به
قلب پاک تو رساند تا تصدیق سایر کتب آسمانی کند و برای اهل ایمان هدایت و
بشارت است (97)، کسی که دشمن خدا و فرشتگان او و پیامبرانش و جبرئیل و
میکائیل باشد کافر است و خدا دشمن کافران است (98). 40- ابن عباس می گوید سبب نزول آیه 97 سوره بقره بنا بر روایتى این است: هنگامى
که پیامبر اسلام (ص) وارد مدینه شد، ابن صوریا و گروهى از یهود فدک به
محضرش رسیده و پرسش هایى نمودند گفتند: چگونه است خواب تو ما جریان خواب
پیامبرى را که در آخر زمان می آید می دانیم و چگونگى آن به گوش ما رسیده
است؟ فرمود: دو چشم من می خوابد ولى قلبم بیدار است. گفتند: راست گفتى و
لیکن ما را باخبر ساز که بچّه ارتباط به پدر دارد و یا از مادر است؟ فرمود:
استخوان ها و رگ و پىهاى او از مرد و گوشت و خون و ناخن و مو از زن است.
گفتند: راست گفتى اى محمد (ص) چه شده که برخى از بچهها شباهت کامل به
اعمام خویش دارند و هیچگونه شباهتى به دائی هاى خویش ندارند و بعضى دیگر
برعکس؟ فرمود: هر کدام از زن و مرد نطفه او غلبه بر نطفه دیگرى کند شباهت
از او خواهد بود. گفتند: راست گفتى اى محمد (ص)، پروردگار خویش را به ما
معرفى کن و خصوصیاتش را بیان نما؟ در این هنگام خداوند سوره «قُلْ هُوَ
اللَّهُ أَحَدٌ» را که اوصاف خداوند در آن مذکور است نازل فرمود. 41- ابن
صوریا گفت: یک مطلب دیگر است اگر آن را نیز بگویى ما به تو ایمان خواهیم
آورد و پیروى تو می نمائیم و آن مطلب این است: کدام ملک واسطه بین تو و
خداوند است و بوسیله او نازل می شود آنچه خدا فرو می فرستند؟ فرمود: جبرئیل
(ع)، ابن صوریا گفت: او دشمن ما است و دستور کشتن و سختى و جنگ به وسیله
او نازل می شود و میکائیل (ع) واسطه گشایش و آسانى است و فرشته رحمت و محبت
اگر واسطه تو میکائیل (ع) بود ما ایمان به تو می آوردیم. 42- جبرئیل
(ع) علاوه بر انتقال وحی نقش ویژه ای در ولادت حضرت عیسی (ع) داشته است.
او مژده ولادت عیسی (ع) را به حضرت مریم (س) داده (آل عمران: 45) و به صورت
انسان نزد او متمثل شده (مریم: 17) و روح الهی را در رحم او دمیده (مریم:
22؛ انبیاء: 91؛ تحریم: 12) و سرانجام خداوند به عیسی (ع) با جبرئیل (ع)
یاری رسانده و نیرو بخشیده است (بقره: 87، 253؛ مائده: 110). 43-
مفسران در وساطت حضرت جبرئیل (ع) برای تولد عیسی (ع) تردید نکرده و تعبیر
روح در آیات یاد شده را همگی ناظر به حضرت جبرئیل (ع) دانسته اند. 44- درباره
سبب کاربرد روح راجع به حضرت جبرئیل (ع) مفسران اقوال گوناگونی ذکر کرده
اند، نظیر تعلق او به عالم مجردات و روحانیات، تکوین بدون ولادت، غلبه حیات
در او، افاضه حیات و یا اینکه او وسیلهی احیاء دین و به قولى دیگر
وسیلهی احیاء روح انسان هاست یا بیان برتری او بر سایر فرشتگان. 45- درباره
نسبت جبرئیل (ع) با روح و مراد از روح که به همراه ملائکه از آن یاد شده
(نحل: 2؛ معارج: 4؛ نبأ: 38؛ قدر: 4) یا در باره اش سؤال شده (اسراء: 85)،
اختلاف نظر هست. برخی آن را فرشته ای موکل بر ارواح یا موجودی برتر از
ملائکه و جبرئیل (ع) دانسته و گروهی مراد از آن را جبرئیل (ع) و تعبیر روح
را دال بر عظمت و برتری جبرئیل (ع) بر دیگر ملائک دانسته اند. 46- در
حدیثى از امام صادق (ع) نقل شده است كه شخصى از آن حضرت سؤال كرد: آیا روح
همان جبرئیل است؟ فرمودند: جبرئیل از ملائكه است، و روح اعظم از ملائكه
است، مگر خداوند متعال نمىفرماید: تنزل الملائکه و الروح (قدر آیه 4)؛
ملائكه و روح نازل مىشوند؟ 47- در
تفسیر على بن ابراهیم آمده است: روح فرشتهاى است برتر از جبرئیل (ع) و
میكائیل (ع) و او با رسول اللَّه (ص) همراه بود و با امامان نیز همراه است.
این روایت به خوبی بر فرشته بودن روح دلالت دارد. 48- در
روایت دیگری از حضرت علی (ع) میخوانیم: روح فرشتهای از فرشتگان است که
دارای هفتاد هزار صورت است و هر صورت او دارای هفتاد هزار زبان است و برای
هر زبان او هفتاد هزار لغت است که با این لغات خدا را تسبیح میگوید و از
هر تسبیح او فرشتهای آفریده میشود که در روز قیامت با سایر فرشتگان
پروازمیکند. 49- در
بعضى از روایات اهل سنت از پیغمبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: روح لشكرى
از لشكریان خدا است كه ملائكه نیستند، آنها داراى سر و دست و پا
مىباشند، سپس پیامبر (ص) این آیه را تلاوت فرمود: یَوْمَ یَقُومُ
الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا (38 سوره نبأ) سپس افزود: این ها لشكرى
هستند و آنها لشكر دیگرى. 50- ملاصدرا در کتاب "مفاتیح الغیب" موجودات عالم ملکوت را به دو دسته تقسیم فرمودهاند: 51- دسته اول: هیچگونه تعلقی به عالم اجسام ندارند و در ارتباط با موجودات جسمانی نیستند. به آنها کروبین می گویند که خود دو دسته اند: الف-
بعضی از آنها "مهیمون" نام دارند که به قدری مستغرق دریای احدیت اند حتی
به خودشان هم التفاتی ندارند و در روایت نبوی وارد شده اصلا نمی دانند که
خداوند موجوداتی به نام آدم و ابلیس آفریده است ب-
گروهی دیگر از کروبین، "اهل جبروت" نام دارند و واسطه فیض الهی به
بندگانند. بزرگ ترین این گروه که رئیس ایشان است، روح نام دارد و در سوره
قدر به آن اشاره شده است. همین روح در بعض روایات به عنوان القلم الاعلی
(قلم بلندتر) و در بعضی دیگر به نام عقل اول آمده است. همین موجود که روح
نام دارد اولین موجود در طبقه کروبین است و آخرین موجود در این طبقه جبرئیل
(ع) است (زیرا در عالم مجردات ترتب سببی و مسببی وجود دارد و هر کدام از
موجودات این عالم مقام مشخصی دارند). 52- دسته دوم: ارواحی هستند که متعلق به عالم اجسام اند و به آنها روحانیات میگویند. 53- علامه
طباطبایی روح را غیر از ملائکه میدانند. ایشان در المیزان ذیل آیه 38
سوره نبأ تحقیق مفصلی راجع به استعمالات کلمه روح در قرآن نمودهاند و در
بخشی از آن میفرمایند: 54-
در بعضى از موارد هم خداوند لفظ روح را بدون قید ذكر كرده، مثلا فرموده:"
تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ
أَمْرٍ"، كه از ظاهر آن بر مىآید روح موجودى مستقل و مخلوقى آسمانى و غیر
ملائكه است. 55- اما
این برداشت از ظاهر آیه صورت گرفته که ملائک و روح به صورت جدا بیان
شدهاند، لیکن به نظر می رسد این برداشت ظاهری خلاف استعمالات قرآنی است
مثلا در آیه: مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ
وَجِبْرِیلَ وَمِیكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِینَ هر که دشمن
خدا و فرشتگان او و پیامبرانش و جبریل و میکال باشد، خدا هم دشمن کافران
است. در این آیه جبرئیل و میکائیل جدای از ملائکه ذکر شده اند در حالی که
آنها جزء ملائکهاند و به خاطر اهمیت جدا بیان شدهاند. 56- بر
اساس آنچه در روایات آمده اولین بار جبرئیل امین (ع) حضرت محمد (ص) را
رسول الله خطاب کرد. روایت شده پیامبر گرامی اسلام (ص) در سن سی و هفت
سالگی (قبل از بعثت) در خواب می دید که در حال چوپانی است و شخصی نزد او
آمده و می گفت: یا رسول الله حضرت از او پرسید تو کیستی؟ گفت: من جبرئیل
هستم خدا مرا فرستاده تا تو را به عنوان رسولش قرار دهم. 57- حضرت
جبرئیل (ع) چند بار قبل از دیدن پیامبر (ص) در غار حرا پیامبر (ص) را
زیارت کردند و به فرمان خداوند در شکل حقیقی خود بر پیامبر (ص) نمود یافتند
تا پیامبر (ص) آمادگی پذیرش وحی را داشته باشند ایشان کاشف روح رسول الله
(ص) است. 58- آمده
است اولین بار حضرت جبرئیل (ع) زمانیکه رسول الله (ص) در خانه بانو خدیجه
(س) بودند بر ایشان وارد شد وقتی پیامبر (ص) ماجرای این دیدار را برای بانو
بازگو می کنند ایشان می گویند ای بزرگوار دل رنجور مدار و خوش بدارکه این
کس که دیدی فرشته خداست که بر موسی (ع) ظاهر گشت و من از عموی خود ورقه
شنیدم که درحق تو خواب ها دیده است و تو را بشارت باد که برگزیده خلق
عالمی. 59- اولین
کلام حضرت جبرئیل (ع) بسم الله الرحمن الرحیم و اولین آیه یا ایها المدثر
می باشد که در خانه بانو خدیجه (س) بر پیامبر (ص) در اولین ملاقات فرمودند. 60- بعد از این ملاقات در غار حرا حضرت جبرئیل (ع) با پیامبر (ص) مصافحه کرده و می فرمایند بخوان اقرا بسم ربک الذی خلق (سوره علق). 61- جبرئیل
در مدت رسالت پیامبر همواره ولی و یاور او بود. شرح صدر پیامبر و تطهیر آن
به دست او و میکائیل (ع) انجام گرفت. وضوگرفتن و نماز خواندن را به پیامبر
(ص) تعلیم داد. 62-
در معراج همسفر و راهنمای حضرت رسول (ص) بود هرچند در سدرة المنتهی از
همراهی پیامبر بازماند و حضرت به تنهایی به سیر معراج ادامه داد. 63- از
رسول خدا(ص) روایت شده که فرمودند: در آن شبى که جبرئیل (ع) مرا به معراج
برد چون بازگشتیم بدو گفتم: اى جبرئیل آیا حاجتى دارى؟ گفت: حاجت من آن
است که خدیجه را از جانب خداى تعالى و از طرف من سلام برسانى و رسول خدا
(ص) چون خدیجه را دیدار کرد سلام خداوند وجبرئیل (ع) را به خدیجه رسانید و
او در جواب گفت: ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و على
جبرئیل السلام. 64- در
احادیث معراج آمده است که پیامبر (ص) به همراهی جبرئیل (ع) به نهری به
نام نور رسید. جبرئیل (ع) به پیامبر (ص) فرمود: این نهر را جز من احدی از
مخلوقات حتی فرشتگان مقرب و انبیاء مرسل ندیده است. من هر روز در این نهر
فرو میروم و چون بیرون میآیم از بال هایم قطرات نور میچکد، آنگاه از هر
قطره از این قطرات فرشتهای به خواست خداوند خلق میشود. 65- در وصف صورت حقیقی جبرئیل (ع) آمده است که او ششصد بال مرصع به دُر و مروارید دارد و در عظمت مشرق و مغرب عالم را پر می کند. 66- شیخ
مفید در روایتی آورده است: جبرئیل (ع) در میان فرشتگان به شکل مردی میان
بالا، سپید پیشانی، سیه چشم، و دارای چهار بال سبز مرصع لؤلؤ است. 67-
بنابر روایات کتب اهل سنت و شیعه پیامبر (ص) دو بار جبرئیل (ع) را در صورت
حقیقی اش رؤیت کرده است. یک بار در افق اعلی، هنگامی که پیامبر (ص)) از او
درخواست کرد تا صورت واقعی اش را ببیند و بار دیگر در معراج نزد سدرة
المنتهی (نجم: 1ـ 18). 68- به
گفتة پیامبر (ص) جبرئیل غالباً با چهره جوان خوشرویی به نام دِحْیة بن
خلیفه کلبی بر او ظاهر می شده است و حتی گفته اند که برخی صحابه و نیز
عایشه جبرئیل (ع) را با این شمایل دیده و گمان برده بودند که او دحیة کلبی
است. 69- دحیه
بن خلیفه کلبی برادر شیری پیامبر (ص) بود که در کودکی از یک دایه شیر
خورده بودند. از بزرگان و یاران پیامبر (ص) بوده وی بسیار زیباروی، تجارت
پیشه و ثروتمند و یکی از شش نفری است که در آغاز بعثت ایمان آورد در زمان
امام حسن (ع) به فرمان ایشان به داراب سفر کرد و مدفن ایشان در داراب فارس
است. 70-
طبق برخی روایات او یک بار در هیئت مردی برای تعلیم دین به میان صحابه
آمد. او معمولاً همچون مرد معمولی با جامه ای سبزرنگ بر تن و عمامه ای
ابریشمی بر سر، سوار بر اسب یا استر ظاهر می شد. 71-
هنگامی که پیامبر (ص) می خواست رسالتش را به خانواده اش ابلاغ کند جبرئیل
(ع) بر انجام این امر تأکید کرد. همو پیامبر (ص) را از توطئة کفار برای قتل
او پیش از هجرت آگاه ساخت و در غزوه بدر او به همراه هزاران فرشته به یاری
پیامبر (ص) و اصحابش شتافت. 72- جبرئیل
(ع) همواره با تواضع نزد پیامبر (ص) حاضر می شد و همواره پیش از ورود بر
حضرت از او اجازه می گرفت. مکان حضور جبرئیل (ع) در مسجدالنبی مقام جبرئیل
(ع) نام گرفته است. 73- پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم هر سال یک بار در ماه رمضان قرآن را بر جبرئیل (ع) عرضه می کرد. 74- شب
قدر وعده گاه آشتی جویان است و هنگامه پذیرفتن توبه گناهکاران در این شب
فرشتگان از آسمان فرود می آیند که پیشاپیش آنها حضرت جبرئیل (ع) به تمامی
نمازگزاران و عبادت کنندگان و مؤمنین سلام می کنند. 75- فرمان
هر چه سیاست ها، تنبیه ها و بلاها و عذاب ها و تغییرات و دگرگونی ها که
قرار است در طی یکسال بر بندگان رسد به دست حضرت جبرئیل (ع) صادر می گردد. 76- هنگامیکه
رسول الله (ص) از عذاب امت خود بیمناک می شود خداوند می فرماید هر سال
فرشتگان را برای گرفتن و مانع شدن عذاب بر امتت می فرستم تا جبرئیل (ع) هست
دل خوش دار که پس از رحلت تو تا روز رستاخیر هر شب قدر جبرئیل (ع) را به
زمین می فرستم تا پیروان تو را یکایک سلام کند. 77- طبق
احادیث، امامان شیعه نیز از یاری و پشتیبانی جبرئیل بهره مند بوده اند.
چنانکه مجلسی بابی با این عنوان گشوده و احادیث بسیاری نقل کرده است. نیز
گفته شده است که دعای «لیلة السبت » را جبرئیل به علی (ع) آموخت. 78- پس
از درگذشت رسول اکرم (ص) مطالبی را بر فاطمه (س) القا کرد که حضرت علی (ع)
آنها را در مصحفی که مشهور به مصحف فاطمه (س) نگاشته است. 79- خداوند جبرئيل (ع) را مأمور كرد كه با امام حسين (ع) در گهواره سخن بگويد. 80-
در مجموعه ای از روایات تفاوت رسول، نبی و امام از نظر کیفیت نزول جبرئیل
(ع) بر هر یک بیان شده است . چنانکه رسول جبرئیل (ع) را می بیند و با او
صحبت می کند، نبی او را در خواب می بیند و صدایش را می شنود و امام فقط
صدایش را می شنود. 81- جبرئیل
(ع) در قصص انبیا نیز نقشی ممتاز دارد، چرا که آموزگار و مددکار همه انبیا
از آدم (ع) تا عیسی (ع) بوده است. او به آدم (ع) زراعت و نحوه استفاده از
آهن و مناسک حج، به نوح (ع) ساختن کشتی و به داوود (ع) ساختن زره را آموخت،
با حضرت سلیمان (ع) در ارتباط بود، ابراهیم (ع) را از آتش نمرود رهانید،
اسماعیل (ع) را هنگام ذبح و یوسف (ع) را زمان افکنده شدن در چاه یاری رساند
و برای حمایت از موسی (ع) در مبارزه با فرعونیان آنان را به رود نیل کشاند
و غرق کرد، به دانیال نبی (ع) تعبیر رؤیا آموخت و قرآن را بر حضرت محمد
(ص) نازل کرد. 82- در روایات جبرئیل (ع) با القاب طاووس الملائکه، افضل الملائکه، ناموس اکبر، صاحب خبر خیر یاد شده است. 83-
در روایات اقوالی دال بر برتری دیگر ملائک بر جبرئیل (ع) وجود دارد،
چنانکه گاهی به دلیل وساطت میکائیل (ع) و اسرافیل (ع) در نزول وحی یا به
دلیل بزرگی میکائیل (ع) یا به سبب اماتة جبرئیل (ع) به واسطة عزرائیل (ع)
در روز حشر، این سه ملک برتر از جبرئیل (ع) شمرده شده اند. اما به برتری
جبرئیل (ع) اشارات صریح تری هست. 84- در متون فلسفی و عرفانی جبرئیل (ع)با مفاهیم و اصطلاحاتی همچون عقل و روح پیوند دارد. 85- ابن
سینا با بیان اینکه منظور از عقول ملائکة مقرب اند، در تبیین کیفیت وحی
معتقد به اتصال رسول اکرم (ص) به عقل فعال و دریافت معارف از این طریق است
او فرشتة نازل کننده وحی را روح القُدُس می خواند و آن را شریف ترینِ ارواح
و نفس قدسی یا واسطه میان واجب و عقل اول معرفی می کند. 86- شهاب الدین سهروردی نیز جبرئیل (ع) را در سیر نزولی عقول و کلمات الهی، آخرین کلمه و عقل دهم دانسته است. 87- سهرودی
جبرئیل (ع) را در مرتبه چهارم از فرشتگان دانسته که از فیضیان مرتبه عرضی
است. این مرتبه ملکوتی میانجی بین عالم بالای فرشته ها و عالم زمین است به
نام انوار اسفهبدیه یا انوار مدبره که بر نفوس آدميان حكومت دارند. 88- آن
نور اسفهبدیه (نام زرتشتی حضرت جبرئیل (ع) ) است که در مرکز نفس هر انسانی
جای دارد که همان جبرئیل (ع) رب النوع انسانی است. اين فرشتگان؛ يعني
انوار مدبره به ميانجيگري محبت افلاك را به حركت درميآورند و حافظ همه
آفريدههاي زميني از معدني و گياهي و حيواني و بشري هستند. 89- به
نظر سهروردی جبرئیل (ع) یا روح القدس نفوس انسانی را از قوه به فعل می
آورد و اگر انسان ها استعداد لازم را در خود فراهم آورند، می توانند به او
متصل شوند و از گنجینه علم و فضائل او بهره مند گردند. در این دیدگاه نسبتی
که جبرائیل (ع) با نفوس انسانی دارد به نسبت خورشید با چشم یا قلم با لوح
تمثیل شده است. به این ترتیب جبرئیل (ع) واسطه وجود و منشأ معرفت نفوس
انسانی است . 90- ملاصدرا
جبرئیل (ع) و روح القدس و عقل فعال را یکی دانسته است. از نظر او جبرئیل
(ع) فرشتة هدایت است و در میان فرشتگان نقش برجسته ای در تکمیل نفوس دارد و
به واسطة او علوم به نفوس و وحی به انبیا افاضه می شود. 91- از
نظر ملاصدرا جبرئیل (ع) در افاضعه علم به انسان ها همه را برابر می داند و
درجه و میزان کسب علوم و معارف به تفاوت استعدادها و قابلیت های نفوس که
زمینه ساز ارتباط با جبرئیل (ع) یا عقل فعال است بستگی دارد. 92- به
نظر ملاصدرا جبرئیل (ع) دو مقام دارد که به تناسب آنها دو لقب به او داده
شده است: مادامی که از آسمانِ تجرد و قرب نزول نیافته، شایسته لقب روح
القدس است و هنگامی که از آن مقام تنزل بیابد و در صورتی متناسب متمثل شود
تعبیر روح برای او به کار می رود. 93- ابویعقوب
سجستانی از اندیشمندان اسماعیلیه ضمن توضیحِ سه اصطلاح جَدّ، فتح و خیال و
تطبیق آنها بر جبرئیل (ع) و میکائیل (ع) و اسرافیل (ع) جدّ را همان بخت و
عامل تعیین کننده سعادت و شقاوت انسان ها دانسته است که اگر نفسی پاک را
مورد توجه قرار دهد، آن فرد مربی عصر خود می شود و مردم را به رضوان الهی
رهنمون می گردد. انوار ملکوتی از طریق جدّ به این فرد می رسد و هرگاه این
پیام ها مجمل و مبهم باشند فتح (میکائیل) آنها را خواهد گشود. 94- ناصرخسرو
نیز که پیرو همان عقاید و آرای فکری بوده است جبرئیل (ع)، میکائیل (ع) و
اسرافیل (ع) را با سه لقب جدّ، فتح و خیال، در زمره هفت نور ازلی و پس از
عقل و نفس نام برده است. 95- در
متون عرفانی جبرئیل (ع) مبدأ حیات، مظهر علم حق تعالی، صورت متمثله عقل،
موکل بر تحصیل علوم و تدبیر معاش و استاد رسل خوانده شده است. او یکی از
چهار فرشته ای است که قبل از قیامت و نیز یکی از هشت حاملی است که در هنگام
قیامت عرش الهی را حمل می کنند. 96- به
گفتة فناری مُقام جبرئیل (ع) در سدرة المنتهی است و آن مقام برزخی میان
عالم طبیعت عنصری و عالم طبیعت کلیِ ثابت است که مختص است به عالم مثال و
عرش و کرسی و آنچه مشتمل بر آنهاست. 97- از این رو صورت جبرئیل (ع) که در آن مُقام ظاهر شده مشتمل بر خواص چیزهایی است که فوق سدره و مادون آن است. 98- جبرئیل
(ع) ناقل کلمه الهی است که گاهی فعلی و گاهی قولی است. انتقال کلمه الهی
به مریم (س) و تولد عیسی (ع) از نوع اول است و به همین اعتبار به او روح القدس گفته می شود اما روح الامین لقب او به اعتبار دوم قولی است. 99- به
عقیده ابن عربی چون جبرئیل (ع) به صورت بشر نزد مریم (س) متمثل شد، عیسی
(ع) نیز به صورت انسان متولد شد و معجزه او نیز احیای اموات بود به نظر
فناری نیز عیسی (ع) از جهتی همان صورت روحانیت جبرئیل (ع) و مظهر مقام
برزخی او در سدره است. 100- سید حیدر آملی به اعتباری جبرئیل (ع) را همان عقل اول دانسته است. 101- اما
به اعتقاد جیلی خدا جبرئیل (ع) را از عقل اول که همان روحانیت حضرت محمد
(ص) است در ازل خلق کرد و به این سبب رسول اکرم (ص) پدر جبرئیل (ع) و اصلِ
همه عالم است. به همین دلیل در شب معراج جبرئیل (ع) که فروتر از رسول اکرم
(ص) است از ادامة عروج به مراتب بالاتر باز ماند. 102- او
معتقد است که حقیقت محمدیه یا روح، اشرف فرشتگان و برترینِ موجودات است و
بسیاری از ملائک و از جمله جبرئیل (ع) صورتی از وی و مخلوق اویند. با توجه
به آیه قُلِ الرُّوحُ مِن اَمْرِ رَبّی (اسرا: 85)، جبرئیل (ع) را ظهور یا
ظاهر آن امر بیان کرده است. 103- روح
القدس و روح الامین نیز نزد جیلی لقب ویژه جبرئیل (ع) نیست و به نظر او
اینکه جبرئیل (ع) را روح الامین نامیده اند از باب تسمیه فرع جبرئیل (ع) به
اعتبار اصلش یعنی عقل اول است. 104- در اصطلاح اهل تصوف به جبرئیل (ع) روح القاء (واسطه القای علم غیب بر قلوب) نیز گفته شده است. 105- در ادبیات عرفانی امکان تطبیق خصوصیات سیمرغ بر جبرئیل (ع) مطرح شده است . 106- سیمرغ پرنده ای افسانه ای مقدس و ماوراء طبیعی است و همچون جبرئیل (ع) با بال و پر بزرگ و جثه عظیم وصف شده است. 107- عارفان این فرشتة روحانی را عنقا نامیده اند. 108- حمایت سیمرغ از زال و واسطه بودن او برای انتقال نیروهای غیبی به زال بی شباهت به ارتباط جبرئیل (ع) با پیامبر (ص) نیست. 109- درخت
یا کوهی که سیمرغ بر آن آشیانه دارد نیز دارای خصوصیات غیرمادی است آن
درخت که طوبی نام دارد از میان کوه ها بیرون آمده و مادرِ همه گیاهان و
روییدنی ها است . 110- هر
بامداد که سیمرغ از آشیان خود بیرون می پرد و بر زمین بال می گسترد هر
میوه که بر درخت و هر نباتی که بر زمین می روید از اثر پرِ اوست. متناظر با
آن مکان جبرئیل (ع) را در سدرة المنتهی دانسته اند که درختی با عظمت است و
علم و عمل خلایق و مقامات انبیا و ملائکه به آنجا ختم می شود. 111- سیمرغ
شاه مرغان است و آنچه در رسالة الطیر ابن سینا و داستان مرغان احمد غزالی
درباره سفر پرندگان به سوی او و طی مراحل و مدارج آمده مشابه مراحل تکامل
نفس و رسیدن آن به مرحلة عقل مستفاد و اتصال به عقل فعال جبرئیل (ع) است. 112- ملاصدرا
نیز از اهل عرفان نقل کرده که رسیدن همه مخلوقات به انواع کمالاتی که می
توانند به آنها نایل شوند و همچنین وصول سالکان به خواست ها و مقاصدشان به
یاری این پرندة قدسی است. 113- سهروردی
در رساله آواز پر جبرئیل متأثر از آنچه در قرآن (فاطر: 1) در وصف بال
ملائک و در روایات در باره بال های جبرئیل (ع) آمده است جبرئیل (ع) را به
سبب داشتن دو بال برتر از ملائکی می داند که سه یا چهار بال دارند زیرا دو
از سایر اعداد به یک نزدیک تر است. 114- او
همچنین به روشن بودن بال راست و تاریکی بال چپ جبرئیل (ع) اشاره کرده است.
نور از دیدگاه سهروردی نشانه وجود و ظلمت نشانه عدم است و غیر از
نورالانوار که نور محض و واجب الوجود بالذات است هر موجود دیگری ممکن
الوجود است و به سبب همین امکان بال چپ جبرئیل (ع) تاریک است. 115- از
بال راست جبرئیل (ع) که نورانی است نفوس و از بال چپ او عالم مادی پدید می
آید. القای حقایق به انبیا و اولیا به بال راست و قهر و صیحه و حوادث به
بال چپ او منتسب است. 116- همچنین
بنا بر گزارش صدرالدین شیرازی به نظر اهل عرفان این پرنده قدسی که در کوه
قاف جای دارد صفیرش موجب بیداری خفتگان در تاریکی و سبب هوشیاری غافلان از
ذکر آیات الهی می شود اما شمار کسانی که به آوای او گوش دهند و آوازش را
بشناسند اندک است. هرکس زبان او را بفهمد زبان همة مرغان را می فهمد. 117- در
ادبیات منظوم شهپر یا پر جبرئیل نیز اصطلاحی پرکاربرد است و ویژگی هایی
همچون محافظت در برابر دشمنان، جلوگیری از صدمه آتش و آب و ترمیم جراحت
برای آن بیان شده است. 118- جبرئیل (ع) را طاووس الملائکه، اَبِ ما (پدر ما) و عقل کل نیز خوانده اند. 119- در
مورد خضر شاید بیشتر از همه به نبی بودن او اشاره می شود و او را یکی از
پیامبران معرفی می کنند. پیامبر بودن خضر هیچ ارتباطی با نسبت او با سایر
فرستادگان الهی ندارد چنانکه برخی می پندارند او پیام آور و واسط اوامر
الهی به جهان مادی است. در واقع او همان جبرئیل (ع) خواهد بود. 120- در
دعای سوم صحیفه سجادیه از امام زین العابدین (ع) که در باب درود بر
فرشتگان است در مورد حضرت جبرئیل (ع) آمده است: بار خدایا درود فرست بر
جبرئیل (ع) امین وحی خود که در میان اهل آسمان ها همه از او فرمان می برند و
دارای مکان ارجمند و مقرب نزد تو است. 121- و بر روح که موکل بر فرشتگان حجاب ها است درود فرست. 122- و
بر روحی که از عالم امر تو است درود فرست، پس بر همه این ها درود فرست و
بر فرشتگانی که پایین تر از آنانند یعنی آنهایی که در آسمان ها ساکن هستند و
امین بر ابلاغ رسالت و پیغام تو هستند. 123- پیامبر (ص): ای على جبرئیل به سبب هفت خصلت آرزو داشت که از فرزندان آدم باشد. آن خصلت ها عبارت است از: نماز
را به جماعت خواندن، همنشینی با دانشمندان، آشتی دادن بین دو نفر، احترام
نهادن و خدمت به یتیم، عیادت بیمار، و تشییع جنازه کردن و آب دادن در حج،
پس بر انجام این خصلت ها حریص باش. 124- از امام باقر(ع) روايت شده كه جبرئيل (ع) به محضر رسول خدا (ص) عرضه داشت: هيچ پيامبرى را به اندازه تو دوست نداشتم، پس بسيار بگو: اللَّهُمَّ
إِنَّكَ تَرَى وَ لا تُرَى وَ أَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى وَ إِنَّ
إِلَيْكَ الْمُنْتَهَى وَ الرُّجْعَى وَ إِنَّ لَكَ الْآخِرَةَ وَ
الْأُولَى وَ إِنَّ لَكَ الْمَمَاتَ وَ الْمَحْيَا وَ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ
أَنْ أُذَلَّ أَوْ أُخْزَى خدايا
تو مىبينى و ديده نمىشوى و تو در چشم انداز برترى و نهايت و بازگشت همه
به سوى تو است و آخرت و دنيا و مرگ و زندگى از آن تو است پروردگارا به تو
پناه مىآورم از اينكه خوار يا رسوا شوم. 125- در
برخی از کتابهای متأخرین این روایت به بیان زیر نقل شده است، پیامبر اکرم
(ص) از جناب جبرئیل (ع) پرسید: آیا بعد از من به زمین خواهی آمد؟ جبرئیل
(ع) گفت: بلی ای رسول خدا ده بار به زمین خواهم آمد و ده گوهر گرانبها را
خواهم برد. پیامبر
(ص) فرمود: این گوهرهای گرانبها کداماند؟ جبرئیل (ع) گفت: اول: برکت؛
دوم: رحمت؛ سوم: حیاء از چشم زنان؛ چهارم: غیرت مردان؛ پنجم: عدل از دل
سلاطین؛ ششم: راستی و درستی از دل دوستان؛ هفتم: سخاوت از دل ثروتمندان؛
هشتم: صبر از فقرا؛ نهم: حکمت از حکیمان؛ دهم: ایمان از دلهای مؤمنان. با تحقیق و جستوجویی که در منابع حدیثی شیعه و سنی انجام پذیرفت این روایت تنها در دو کتاب یافت شد. 126- در
حدیث نهم از باب 135 کتاب الدعا از اصول کافی است که چون اندوه به تو روی
آورد در آخر سجود بگوی مکرر: یا جبرئیل یا محمد یا جبرئیل یا محمد ...
اکفیانی ما انا فیه فانکما کافیان و احفظانی باذن الله فانکما حافظان کفایت کنید شر آنچه من در آنم که کفایت کننده اید و حفظ کنید مرا باذن خدا که شما حفظ کننده اید. 127- جبرئیل
(ع) می فرمایند ای محمد (ص) هر گونه می خواهی زندگی کن ولی بدان که از این
دنیا رخت بر می بندی، هر گونه می خواهی دوست بدار ولی بدان پایان آن جدایی
است هیچ عشقی پایدار نیست، هر گونه می خواهی عمل کن ولی بدان برای
کردارهایت جزایی است. اما یک چیز را بدان شرف و بی نیازی مرد در سحرخیزی
است. 128- دعای کمیل را حضرت جبرئیل (ع) به حضرت خضر (ع) آموخت و ایشان هم به امام علی (ع) و امام علی (ع) به کمیل آموخت. 129- حضرت جبرئیل (ع) ملک روز یکشنبه است. 130- حضرت جبرئیل(ع) و رمائیل (ع) موکل نام الجامع خداوند می باشند. 131- چهار
ملک مقرب خداوند هر یک نگهبان یکی از چهار جهت اصلی است که حضرت جبرئیل
(ع) فرشته زندگی و نگهبان جهت شمال و فرشته، حضرت میکائیل (ع) فرشته سرنوشت
و نگهبان سمت غرب، حضرت اسرافیل (ع) فرشته منادی و نگهبان سمت شرق و حضرت
عزرائیل (ع) فرشته مرگ و نگهبان سمت جنوب است. 132- امام
صادق (ع) فرموده اند: نخستين كسي كه با حضرت مهدی (ع) بيعت خواهد نمود
جبرئيل (ع) است. او در چهره پرنده سفيدي از آسمان فرود ميآيد و با آن حضرت
دست بيعت ميدهد. آنگاه يكپا بر بيتالله و پاي ديگر به بيتالمقدس مي
گذارد و با نداي زيبا و رسايی كه همگان آنرا ميشنوند می گويد: اَتي امرُ
الله فَلا تَستعجلوه، فرمان خدا رسيد پس آن را بهشتاب نخواهيد. 133- مفضل
بن عمر از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمودهاند: آنگاه كه خداوند به
حضرت قائم (ع) اجازه خروج دهد خداوند جبرئيل (ع) را نزد او می فرستد،
جبرئيل (ع) در حجر اسماعيل نزد آن حضرت میآيد و میگويد: به چه چيز مردم
را می خوانی؟ حضرت دعوت خود را به او خبر میدهد. جبرئيل (ع) ميگويد: من
نخستين كسی هستم كه با تو بيعت ميكنم دست خويش را براي بيعت باز كن پس دست
به دست آن حضرت ميگذارد. |
ذکرها
اسم اعظم |
|
بسم الله الرحمن الرحیم گردآورنده: زهرا منجلی بسم الله الرحمن الرحیم 1. عمر
بن حنظله می گوید: نزد امام باقر علیه السلام رفتم و عرض کردم:«گمان می
کنم نزد شما قدر و منزلتی داشته باشم.» امام فرمود:«بله.» گفتم:
«خواستهای دارم. اسم اعظم را به من بیاموزید.» امام فرمود:« آیا طاقتش
راداری؟!» گفتم:«بله.» امام به اتاقی اشاره کرد و فرمود:« به آن اطاق برو.»
من داخل اتاق رفتم. امام نیز آمد و دست مبارکش را روی زمین گذاشت. ناگهان
دیدم اطاق تاریک شد. آنقدر ترسیدم که شانههایم به لرزه افتاد! امام فرمود:
«بگویم اسم اعظم چیست؟» گفتم:«نه.» امام دست مبارکش را از روی زمین برداشت
و اتاق دوباره روشن شد. 2. اسم
اعظم به اعتقاد برخی، یکی از نامهای خداست که با بر زبان آوردن آن هر
خواستهٔ گوینده برآورده میشود. این اسم را کسی نمیداند، ولی در طول تاریخ
کسانی مدعی دانستن آن شدهاند و روشهایی برای کشف آن پیشنهاد شده است. 3. برخی معتقدند خداوند داراي اسم اعظم خاص و عام است . مورد خاص براي شخص معيني است ولي اسم اعظم عام مربوط به كل مردم جهان است. توضیحی راجع به اسم اعظم: 4. آواي اسم اعظم در سراسر خلقت طنين دارد ، به طوريكه در آن موج تمامي اسماء الحسني مي باشد . 5. اسم
اعظم در تمامي اسماء جاري است . به واسطه آن ، ذات ، اسم الله را آشكار
كرد و باز هم به واسطه آن ازاسم الله، اسماء الحسني صادر شد ، پس نور تمامي
اسماء در آن اسم است ، كه در نام الله متجلي است و از نام الله ، اسم اعظم
در تمامي اسماء متجلي است . 6. اسم اعظم ، به اسم خاص به عيان نيست چون تمامي اسماء را در خود دارد . اما مجموعه سويه تجليات و تعيّنات را در خود دارد. ، 7. اسم
اعظم به معرفت بالله نيست تمامي اسماء از براي معرفت بالله مي باشد و در
واقع واسطه اي هستند براي اينكه آدم بتواند خود را بشناسد . 8. اسم اعظم به مانند كليدي است براي گشايش خزائن غيب . 9. اسم اعظم در بر پايي خلقت نقش دارد . 10. در
هر زماني به طريقي با اسم اعظم امام وقت يا قطب زمان ارتباط داشته است .
به همين دلیل دستيابي به اسم اعظم بر همگان مشكل بوده است . يعني نام قطب
زمان (ع) چون در اسرار با اسم اعظم در ارتباط بوده است ، به توسط آن قطب
(ع) مي توانسته در خلقت دخل و تصرف كند. البته به اذن الله . امامان وقت
(ع) و يا انبياء (ع) حُجج الله بر روي زمين بوده اند . تجلياتي از اسم اعظم
بوده اند. اما در آخرين امام (ع) نور آن اسم زده مي شود ، كه بعد از گذشتن
از مراحلي آن نور در آخرين امام (ع) زده مي شود يعني در آخرين امام (ع)
ابتدا تجلي مي كند در قالب يكجا واقع شدن سه ميم در الله . كه بعد از طي
مراحلي كه تعدادش به هفت است در هشتمين مرحله آن نور زده مي شود كه آن تجلي
، امام (ع) را از مرحله ظهور به مرحله قيام واقع مي كند. |
|
11. هر
كلمه طيبه در خلقت ، ترسيماتي دارد كه در بر پايي خلقت نقش خود را دارد.
يعني كلمات زنده اند و در علمي كه از خداوند در آنها حضور دارد اصالت دارند
. و هر زباني كه در آوا كامل تر باشد ، به عنوان زبان منتخب براي هر مرتبه
يا مرحله از مرتبه معنايي خلقت مي باشد ، يعني رازها به آن زبان از آن
مراتب ، مطرح مي شود اما آنچه كه در نزد الله است آن، علمي معلوم است كه از
هر كلمه در نزد او مي باشد . از اين رو در بيان براي آدميان ، زبانيكه
توانايي بيان آن اسرار را داشته باشد، به عنوان زبان گوياي آن اسرار انتخاب
شده است . 12. وقتيكه
نور اسم اعظم ، قرار است به آخر زده شود و خداوند هم عدالت را به پايان
وعده كرده است پس مناسبتي بين عدالت با هفت نشان اسم اعظم يا خود اسم بايد
باشد. 13. انگار
اسم اعظم آشكار كننده عدالت بر همگان مي باشد آن هم به صورت جهاني خود .
چنانكه اسمي كه به اسم اعظم نزديكتر مي باشد ذوالجلال و الاكرام مي باشد .
در اين اسم عدل به ظرافت آشكار مي باشد همانطور كه اين اسم به دو سويه
جمال و جلال كه دو سويه خدايي الله را شكل مي دهند . اسم اعظم هم در خدايي
الله به نمود است . اسم اعظم در بُعد فعلي الله ، نمود بسزايي دارد .
انگار به قولي اسم اعظم ، رمز يا راز ، عملكرد يا فعل ذات الله را در خود
دارد . زيرا خلقت فعل خداست . 14. هفت
اسمي كه به عنوان اصول ائمه هفتگانه اسماء مي باشد كه به حيّ ، متكلم ،
قادر ، مريد ، عالم ، سميع و بصير است كه در الحيوة ، الكلام ، القدرة ،
الارادة ، العلم ، السّمع و البصر به نمود است كه هفت خصيصه موجوديت خلقت
را در خود دارند ، بايد با اسم اعظم در ارتباط باشند . اين هفت اصول ، بارز
كننده ي ماهيت و يا باطن هر موجود مي باشد و يا هست بودن هستيِ هر ممكن
الوجودي را به تعريف دارند . 15. از
طرفي ديگر اين هفت اصل ، موجوديت پيكره خلقت يا آن پيكره ي جهاني را به
تعيُّن و تشخُّص مي شناساند . به طوريكه تمامي اسماء از قالب اين اصول با
كل و جزء خلقت ، هست هستند . 16. به واسطه وجود هر قطبي (ع)، قسمتي از ترسيم كلمه الله به توسط قلم اعلي خوانده مي شده است . 17. به
واقع وجود هر قطب (ع) چون منبع نوري بوده است كه بر پلكاني مستقر شده باشد
كه هر يك از آنها شعاع بيشتري از فضاي تاريك را روشن مي كردند. 18. شكل گيري خلقت بر هفت اسم استوار مي باشد كه در واقع از اسماء صفاتي مي باشند. 19. اسم
اعظم به آواي خلقت است كه بر اساس آن هفت نشان ، رياضياتِ خلقت بر مبناي
هفت مي باشد .عددي كه بر اساس آن در سيكل هاي خلقت تحول شكل مي گيرد و به
واسطه خاصيت عدد هفت در خلقت تازگي نيز به نمود است به طوريكه انواع
گوناگون مراتب و صورتهاي هستي در اين تصوير از خلقت مشهود است چون هست را
به نيست مي برد و نيست را به هست ، به واسطه آن هر سيكل گرداني بر گردان آن
را نيز در خود دارد . 20. به
هفت ، سير شكل گيري صفات الله در افعال الله نيز مطرح است .به طوريكه
مرتبه وجودي كه مظهري از صفات الله است ، متناسب با آن ، تعلقات لازم براي
صورت اين مظهر را بارز مي كند و وحدت مراتب چهل گانه را در خود آشكار مي
كند. 21. راز
عجيب اين مي باشد كه بر اساس اين سيكل هاي هفت تايي كه آن اصول ائمه اسماء
به نمود است ، هر ذره اي از خلقت ، در صورتيكه بسط داده شود ، تمام صورت
خلقت را از آن مي توان ترسيم كرد. همانطور كه يك درخت تمام اجزاي آن و
نمايش كلي آن ، به صورت بالقوه در دانه مي باشد. يعني هر گوشه اي از خلقت
در صورتيكه مدار هاي آن به بسط رود ، تمام مدارهاي خلقت از آن بيرون مي آيد
و يا بر اساس آن مي توان ترسيم كرد . و در واقع چون آواي اسم اعظم در
تمامي خلقت جاري است و خاصيت آن ساري ، به همين اين پيوند و اتصال نيز
مشهود مي شود . 22. اسم
اعظم كه از طريق صفات الله به نمود مي آيد ، در واقع از دو صفت اساسي ،
تجليات آن را وارد مي كند و از طريق آن هفت صفت ديگر آن تجلي را شكل مي دهد
و از طريق هفت نشان به آن صورت مي دهد . يعني اركان آن از دو صفت رحمان
رحيم ، زده مي شود به هفت اسم ذكر شده در واقع رحمان رحيم ، ظرف وجود موجود
را مي زند و آن هفت اسم آنچه كه به عنوان واقعيت ها و استعداد ها در آن
ظرف بايد ريخته شود را مشخص مي كند و آن هفت نشان كه از هفت اسم جدا نيستند
آن ظرف و آن محتواي ظرف را آشكار مي كند و شكل باطني موجود را به صورت
ظاهري مي دهند ، كه به واسطه آن هفت نشان ، آن هفت اسم به نمود مي آيد و آز
آن هفت اسم، دو صفت رحمان رحيم به نمود مي آيند . و از طريق رحمان رحيم ،
تمامي اسماء علم و آگاهي خود يا شاخص هاي خود را وارد خلقت مي كنند . كه
ذوالجلال و الاكرام در بطن رحمان رحيم است و در بطن آن اسم اعظم است و در
بطن آن اسم الله است و در بطن آشكار شده الله اسم اعظم مي باشد در بطن
آشكار شده ، بطن البطون يا ابطن الله است ، سويه به معرفت نرفته ذات الله
مي باشد. 23. به
اسم اعظم سويه شناختني ذات الله از اسم الله آشكار شد و از اسم الله نوري
كه تمام تجليات را از براي ظهورات در خود داشت آشكار شد كه آن نور، اسم
اعظم بوده است . 24. اسماء
ذاتي به واسطه اسم اعظم آشكار شدند . اما اسم هاي ذاتي به واسطه اسم اعظم
كه به هفت نشانش بود در اسماء صفاتي و افعالي آشكار شدند . نور ذات ، اسم
الله را آشكار كرد و اسم الله كه نور ذات را داشت از خود، اسماء الحسني را
آشكار كرد . آواي اسم اعظم ، اسماء ذاتي را آشكار كرد و اسماء ذاتي از دو
صفت رحمان رحيم ، صفات الله را از طريق اسماء هفت گانه آشكار كردند كه در
اين اسماء هفت گانه ، هفت نشان اسم اعظم بود كه صفات را در افعال آشكار
كردند . 25. ا
ل م ، رمز قرآن است و به نشانهاي اسم اعظم است كه سه صفت خدايي را در خود
دارد كه به ترتيب آفريدگاري – فناگري و پروردگاري است براستي ا ل م راز
آگاهي الوهيت است پس الف به يگانگي الله به شهادت است و لام بر اين شهادت ،
حافظ و م به مراتب او اين گواهي را آشكار مي کند. 26. امامان
شیعیان توجهی ویژه به این نام داشته و در دعاهای خویش از آن یاد کردهاند؛
هرچند مشخص نکردهاند که این نام کدامیک از نامهای الهی است. تمسک به
این نام آثار و برکات زیادی دارد و برای هر حاجتی میتوان به آن توسل جست. 27. دانندگان اسم اعظم در عرفان الهی و اسلامی هر کس که به مقام لقاء پروردگار برسد بر تمام رموز از جمله اسم اعظم نیز دست خواهد یافت. 28. از
امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که فرمود: «با عیسی بن مریم دو حرف بود
که با آن دو، معجزاتی انجام میداد، و با موسی (علیهالسلام) چهار حرف
بود، و با ابراهیم هشت حرف بود، و با آدم بیست و پنج حرف بود، و با نوح هشت
حرف بود، و خداوند همه آنها را برای رسول اللّه
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جمع کرد، همانا اسم خداوند هفتاد و سه حرف
میباشد، و یکی از آنها بر همگان پوشیده است ». 29. این فهرستی (ناکامل) از شخصیتهای تاریخی یا اسطورهای است که ادعا شده (از سوی خود یا دیگری) اسم اعظم را میدانستهاند. 30. مسیحا و جهانگیر پسر رستم 31. بلعم باعور 32. سلمان فارسی 33. شیخ بهائی مدعی بود که در هفتاد و یک سالگی اسم اعظم را کشف کردهاست. 34. (زهره (طبق اساطیر زنی که اسم اعظم را از هاروت و ماروت یاد گرفت و بهواسطه دانستن آن خود را تبدیل به سیاره زهره کرد. 35. حسن زاده آملی 36. ده ده قورقود اسم اعظم در اسلام 37. مسلمانان
اسم اعظم را برترین نام خدا میدانند که پیامبران و اولیای الهی به وسیله
آن دست به تصرفات غیرطبیعی و خلاف عادت میزنند و به حاجات میرسند. 38. بنا
به روایتی که در تفسیر آیه ۴۰ سوره نمل نقل شدهاست، آصف بن برخیا وزیر
سلیمان نبی تخت بلقیس را با اسم اعظم نزد سلیمان حاضر کرد. 39. مسلمانان
معتقدند که انبیای بزرگ الهی مانند ابراهیم، عیسی و موسی نیز از اسم اعظم
بهره بردهاند؛ اما در حقیقت این نام نزد پیامبر اسلام و در باور شیعیان
نزد پیامبر و امامان دوازده گانه است. 40. برخی
از دانشمندان اسلامی براین باورند که اسم اعظم واژه نیست؛ بلکه مقامی است
که هرکس به آن مقام برسد، میتواند کار خلاف عادت انجام دهد. 41. گروهى
مانند ابو جعفر طبرى و ابو الحسن اشعرى و ابو حاتم ابن حيّان و باقلانى،
بر اين باورند كه همه اسماى الهى (يعنى صفات خداوند عزوجلّ)، بزرگ هستند و
هیچ یک از نامهای خدا را نمیتوان بزرگتر از دیگر نامها دانست؛ بلکه هر
نامی را بنده از روی التجاء و انقطاع کامل از ماسوا بر زبان آورد و به آن
توسل جوید، همان نام برای او اسم اعظم است. 42. دیدگاههای
بیشتر دانشمندان شیعه این است که اسم اعظم، نامی خاص است. دانشمندانی که
براین باورند، دو گروهاند: گروهی براین باورند که اسم اعظم بر خلق معلوم
نیست و گروهی براین باورند که معلوم است؛ ولی در تعیین آن میان «هو»،
«الله» یا «الحی القیوم» اختلاف است. 43. برخى مىگويند: اسم اعظم، وجود دارد؛ امّا كسى جز خداوند متعال، از آن آگاهى ندارد. 44. برخى مىگويند: اسم اعظم خدا، در ميان اسماى حُسنا پنهان است. 45. برخى مىگويند: اسم اعظم، هر اسمى است كه بنده، پروردگار خود را با همه وجود، به آن بخواند. 46. برخى گفتهاند: اسم اعظم، نامى است كه جامع همه نامهاى الهى باشد. 47. برخى گفتهاند: انبيا، تجلّى نامهاى اصلىِ حق هستند و اين نامهاى اصلى، همگى داخل در اسم اعظم (اسم جامع) و مظهر حقيقت محمّدى اند. 48. به گفته ابن عباس از ترکیب حروف مقطعه اسم اعظم ساخته میشود. 49. امام
باقر علیه السلام فرمود:«اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است. آصف بن
برخیا فقط یکی از آن حروف را میدانست که توانست زمین را درهم نوردد و قبل
از یک چشم بر هم زدن، تخت بلیقس را از سرزمین سبا نزد سلیمان حاضر سازد؛ و
ما ائمّه معصومین هفتاد و دو حرف از آن را میدانیم. یک حرف را هم خداوند به
خودش اختصاص داده و تنها نزد اوست.» 50. برخی
خواندن کلمات قرآن از سر و ته را برای کشف اسم اعظم پیشنهاد میکنند، یعنی
خواندن اولین کلمه، سپس آخرین کلمه، سپس کلمهٔ دوم و سپس کلمهٔ ماقبل آخر،
تا این که یک کلمه باقی بماند و آن اسم اعظم است. 51. بکارگیری
اسم اعظم در حماسههای ملی و نبرد با جادوان: ایرانیان از دیرباز و پیش از
اسلام به خاصیت ذاتی کلام و از جمله نام یزدان در باطلکردن سحر و جادو و
مبارزه با دیوان باور داشتهاند. همچنان که رستم در خوان چهارم داستان هفت
خوان با بردن نام یزدان جادوی زن جادوگر را باطل میکند. 52. از
جمله اعتقاد به خاصیت اسم اعظم در یکی از حماسههای ملی متأخر به نام
جهانگیرنامه که از نفوذ افکار اسلامی خالی نیست، بازتاب یافتهاست. به این
صورت که مسیحا به جهانگیر پسر رستم اسم اعظمی میدهد و میگوید در صورت پیش
آمدن سحر «پی دفعش این اسم اعظم بخوان». 53. دعاهایی که اسم اعظم دارد از
حضرت امیرالمؤمنین(ع) منقول است که فرمود: شبی خضر نبی(ع) را در خواب دیدم
و به وی گفتم که تعلیم کن مرا چیزی که به واسطه آن بر دشمنان پیروز گردم
فرمود: یا علی(ع) بگو: (یا هُوَ یا مَنْ لا هُوَ اِلاّ هُو) روز بعد جریان
را به حضرت رسول(ع) عرض کردم فرمود: او اسم اعظم را به تو تعلیم کرده، و
همین اسم در روز بدر بر زبان من جاری بود و حق سبحان به برکت این اسم مرا
نصرت داد. 54. از
حضرت سجاد(ع) منقول است که از حق سبحان درخواستم که اسم اعظم به من تعلیم
فرماید در جواب به من نمودند که بگواَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ
اَلله اَلله اَلله اَلله اَلله (الذی) لا اِلهَ اِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ
الْعَظیم به برکت این اسم هر چه خواستم کرامت فرمود. 55. گویند
که اسم اعظم الله تعالی که حضرت عیسی(ع) مرده را به آن زنده میکرد این
کلمات بود: یا رَبَّ الْاَرْبابِ وَ یا مُسَبِّبَ الْاَسْبابِ وَ یا
مُفَتِّحَ الْاَبْوابِ وَ یا مُعْتِقَ الرِّقابِ اِلهی فِی الَّماءِ
عَرْشُکَ وَ فی الْاَرْضِ قُدْرَتُکَ یا حَیُّ یا قَیُّومُ یا ذَالْجَلالِ
وَالْاِکْرامِ 56. از
مرحوم نهاوندی است که حضرت صادق(ع) به اصحاب خود فرمود: آیا میخواهید که
اسم اعظم را بدانید؟ عرض کردند: بلی. فرمود: هرگاه سوره حمد و توحید و انا
انزلناه را با آیهالکرسی بخوانید و بعد از آن برخیزید رو به قبله و حاجت
خود را از خدا بخواهید برآورده خواهد شد. 57. غالب
بنقطان بیست سال از خداوند درخواست اسم اعظم میکرد سه شب پیدرپی در
خواب دید که میگویند بخوان: یا فارِجَ الْهَمِّ وَ یا کاشِفِ الْغَمِّ یا
صادِقَ الْوَعْدِ یا مُوفیاً بِالْعَهْدِ یا مَنْجِزَ الْوَعْدِ یا حَیُّ
لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ
سَلَّمَ. 58. یا حَیُّ یا قَیُّوم. اسم اعظم است. 59. یا الله یا هو احتمال می رود این نام اسم اعظم باشد بسیار کارامد است و 99 بار ذکر می گردد. 60. پیامبر اکرم(ع) فرمودند: اسم اعظم خدا در شش آیه آخر سوره حشر است. 61. از
امير المومنين آمده است : اگر خواستي خداوند را با اسم اعظمش بخواني تا
دعايت مستجاب شود پس از ابتداي سوره حديد تا((و هو عليم بذات الصدور)) را
بخوان سپس آخر سوره حشر از ((لو انزلنا هذا القرآن ....)) تا آخر سوره را
قرائت كن آنگاه دستهايت را بسوي آسمان بگير و بگو(( يا مَنْ هُوَ هاكَذا
اَسْئَلُكَ بِحَقِ هذِهِ الاْسَماءِ اَن تُصَليَ علي مُحَمَدٍ وَ آلِ
مُحَمدٍ )) و حاجتت را بخواه. 62. علیخان
شیرازی در کتاب «کلم طیّب» نقل فرموده که اسم اعظم خدای تعالی آنست که
افتتاح او اللَّه و اختتام او هُوَ است و حروفش نقطه ندارد وَلا
یَتَغَیَّرُ قَرائَتُهُ اُعْرِبَ اَمْ لَمْ یُعْرَبْ (و اعراب گذاری تفاوتی
در آن بوجود نمی آورد) و این در قرآن مجید در ۵ آیه مبارکه از ۵ سوره است:
بقره و آل عمران و نساء و طه و تغابن. شیخ مغربی گفته هر که این ۵ آیه
مبارکه را وِرد خود قرار دهد و هر روز ۱۱ بار بخواند هر آینه آسان شود برای
او هر مهمّی از کُلّی و جُزئی بزودی انشاءاللَّه تعالی وآن ۵ آیه این است: 1. اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الْحَیُّ القَیُّومُ... تا آخر آیتالکرسی (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او زنده و پاینده است) 2. اَللَّهُ
لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ
بِالْحَقِّ، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ، واَنْزَلَ التَّوْریةَ
وَالْإِنْجیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ، وَاَنْزَلَ الْفُرْقانَ
(ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او زنده و پاینده که کتاب را به حق بر تو
نازل فرمود و کتابهای پیشین را تصدیق کند و از پیش تورات و انجیل رانازل
کرده که هدایتی است برای مردم و فرقان را نیز نازل فرمود) 3. اَللَّهُ
لا اِلهَ إلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ لارَیْبَ
فیهِ، وَمَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدیثاً (ترجمه: خدایی که نیست معبودی
جز او و قطعاً شما را در روز قیامت گردآورد که شکی در آن نیست و کیست که در
گفتار از خدا راستگوتر باشد) 4. اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ، لَهُ الْأَسْمآءُالْحُسْنی (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او و همه نامهای نیک از آن اوست) 5. اَللَّهُ
لا اِلهَ إلاَّ هُوَ، وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِالْمُؤْمِنُونَ.
(ترجمه: خدایی که معبودی جز او نیست و بر خدا باید توکل کنند مؤمنان) احاديث تفسيركننده اسم اعظم را مي توان در ۴ گروه دسته بندي كرد: 63. الف: تفسير اسم اعظم به بسم الله الرحمن الرحيم 64. بسم اللّه الرحمن الرحيم، به اسم اعظم خدا، از سياهى چشم به سفيدى آن، نزديكتر است. 65. خداوند
4هزار نام دارد که هزار از آن را جز حضرت اسرافیل کس نداند و هزار از آن
را ملائک هفت آسمان دانند و هزار از آنها در دنیاست. 300 در تورات ، 300 در
انجیل ، 300 در زبور و 100 در قران و 99 نام ازآن 100 را مردم می دانند و
یکی اسم اعظم است. هرکه بگوید بسم الله الرحمن الرحیم گویند خداوند را به
این 4000 نام خوانده ا ست. 66. ب: تفسير اسم اعظم به آياتي از قرآن كريم 67. امام صادق عليهالسلام: اسم اعظم خدا در اُمّ الكتاب (سوره حمد) پراكنده است. 68. امام
صادق عليهالسلام: «الف ـ لام ـ ميم»، حرفى از حروف اسم اعظم خداست كه در
قرآن، پراكنده است و پيامبر صلىاللهعليهوآله و امام، آنها را با هم
تركيب مىكنند و هر گاه با آن دعا كنند، دعايشان اجابت مىشود. 69. ج: تفسير اسم اعظم به متوني از دعاها 70. در روایات آمده است : امير
مؤمنان، «قل هو اللّه أحد» را خواند و چون آن را تمام كرد، فرمود: «يا
هُوَ، يا مَن لا هُوَ إلاّ هُوَ، اغفِر لي، وَانصُرني عَلَى القَومِ
الكافِرينَ اى او! اى آن كه اويى جز او نيست! مرا بيامرز و بر گروه كافران،
پيروزم گردان». در روز صفّين نيز، در حالى كه حمله مىكرد، اين دعا را
مىخواند. عمّار بن ياسر به ايشان گفت: اى امير مؤمنان! اين اشارات چيست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحيد اللّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ خدا، كه
معبودى جز او نيست» است. سپس آيه: «شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ هو؛ خدا،
خود، گواهى مىدهد كه معبودى جز او نيست» و آیات آخر سوره حشر را قرائت
كرد. آن گاه پياده شد و چهار ركعت پيش از زوال خواند. 71. د: تفسير اسم اعظم به هر نامي از نام هاي خدا 72. مصباح
الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليهالسلام نسبت داده است ـ: از
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله درباره اسم اعظم خدا سؤال شد. فرمود: «هر
نامى از نامهاى خدا [اسم اعظم است]. پس، قلبت را از هر آنچه جز اوست، خالى
گردان و به هر نامى كه خواستى، او را بخوان؛ چرا كه در حقيقت، خداوند، نام
خاصّى ندارد؛ بلكه اوست يگانه چيره : هُوَ الواحِدُ القَهّارُ». 73. بایزید بسطامی را یکی پرسید: «اسم اعظم کدام است؟» گفت: «از دون حق دل فارغ کن، آنگاه به هر نام که خواهی برخوان!» 74. کسی
نزد بایزید آمد و او را از اسم اعظم حق پرسید. بایزید گفت: مرا بر اسم
اصغر حق دلالت کن تا من تو را بر اسم اعظم او دلالت کنم. آن مرد حیران
ماند. آنگاه بایزید گفت: همه اسمای حق اعظم اند. (فوائح الجمال و وفاتح
الجلال - نجم الدین کبری) 75. در
زمان خلافت ((ماءمون الرشيد)) در شهر ((طوس )) عالمى از دوستان ((اهلبيت و
خاندان پيغمبر (ص )) در پريشانى و تنگدستى زندگى مى كرد. از
قضا براى امرار معاش خود مقدارى هم به نانوا و عطار و بقّال و خواربار
فروش ، بدهكار شده بود، و هرچه مى خواست خود را از اين مهلكه نجات دهد
ميَسّر نمى شد، تا اينكه يك روز تمام طلبكارها در خانه اش جمع شدند وبناى
داد و فرياد گذاشتند. در اين ميان
يكى از همسايه ها خبردار شد و طلبكاران را دعوت به آرامش نمود، و از آنها
خواست يك ماه به او مهلت دهند، تا عالم دِيْنش را اداء كند، آنها نيز به
اميد فرج ناگزير با درخواست آن (همسايه ) موافقت كردند.فرداى آن روز به قصد
ديدار يكى از اقوام ثروتمندش در نيشابور، خواست شهر طوس را ترك كند، در
اين اثناء غلامى نزد او آمد و از مولاى خود دو كيسه طلائى را برسم امانت
نزد عالم سپرد و گفت : مولايم عازم حج است پس از مراجعت آن را پس خواهد
گرفت . عالم با ايمان چون امين
مردم بود امانت را گرفت و در محل اَمْنى از خانه آن را پنهان كرد، و به
عيالش هم چيزى از اين ماجرا نگفت ، و به سفرش ادامه داد. پس
از رسيدن به نيشابور او را دست خالى برگردانيدند.از آن طرف همسرش به تكاپو
افتاد و در جستجوى پولى براى نانى شد، كه ناگهان چشمش به آن دو كيسه پول
افتاد و گفت : عجبا شوهرم پول داشت و اظهار ندارى مى كرد، يا از آن غافل
بوده ، پس از خدا خواسته ، مقدارى از پولها را بر مى دارد، و بدهى طلبكاران
را مى دهد و آنچه احتياج زندگيش بود، خريدارى مى كند، و با خيال راحت
مشغول زندگى مى شود.آن عالم بيچاره وقتى به شهرش برمى گردد و به خانه مى
آيد، خانه را نو نوار مى بيند و همه چيز را زيبا و نيكو مى يابد، همسرش با
گرمى از او پذيرائى كرده و مى گويد: آفرين بر تو، چرا نگفتى آن دو كيسه
نقدينه هست ، از آن استفاده كنيد و از اين پريشانى رهايى يابيم عالم گفت :
كدام كيسه را مى گوئى ؟!... وقتى به سراغ آنها رفت ، ديد جايشان خالى است
گفت : اى زن نكند اين دو كيسه زر را برداشته اى ؟! آنها امانت مردم بوده ،
از شدّت ناراحتى نقش زمين مى شود و از حال مى رود.او را به هوش مى آورند،
اتّفاقا غلام سر مى رسد و مطالبه آن دو كيسه زر را مى نمايد و مى گويد:
مولايم از سفر حجّ منصرف شده آن دو كيسه را بده.عالم پريشان خاطر شده و از
اينكه آبرويش در خطر افتاده سخت ناراحت مى شود و يك روز مهلت مى خواهد.عالم
با خود فكر مى كند و مى گويد: ((جز خداى اَرْحَم الرّاحمين )) پناهگاهى
نيست . خلاصه دل از همه جا مى برد و دنيا پيش چشمش سياه مى شود، نيمه شب
به درگاه خدا رو مى آورد و با آه و زارى صدا مى زند: ياارحم الراحمين
بفريادم برس سوار بر اسب و مهار آن را روى خود اسب مى اندازد كه هرجا مى
خواهد برود. همينطورى كه ناراحت بود و صدا مى زد: ((يا ارحم الراحمين )) اى
خدايى كه از همه بخشنده ها بخشنده ترى و از همه مهربانها مهربان ترى ... يك
وقت شنيد يكى از پشت سر او را صدا مى زند، وقتى نگاه كرد، ديد يك غلام
سياه است ، كه صدا مى زند: اى فلان عالم بيا كه مولايم تو را مى خواهد. مى
گويد: مولايت كيست ؟غلام مى گويد: مولايم آقا حضرت على بن موسى الرضا (ع )
است كه شما را طلبيده عالم محضر مقدّس آقا شرفياب مى شود و عرضه مى دارد
يابن رسول اللّه فرمايشى داشتيد.حضرت مى فرمايد: آرى اين چهار كيسه را
بگير، زيرا به خوب پناهگاهى پناهنده شدى و اين عطيّه و هديه خداست كه او را
به نام اعظمش صدا زدى و خواندى.عرض مى كند: آقاجان شما از كجا متوجّه شديد
كه من گرفتارم و اسم اعظم خدا كداميك از اسماء اللّه است كه من گفته ام
.حضرت مى فرمايد: در خواب به من فرمودند: ((يكى از بندگان ما در فلان جا
پريشان است و مرا به اسم اعظم مى خواند، اين چهار كيسه را به او هديه
بدهيد)) اين دو كيسه امانت آن بنده خداست و اين دو كيسه مخارج خودت و عيالت
، ((اسم اعظم همان است كه مى گفتى : يا ارحم الراحمين)). 76. علاّمه سيّد محمّدحسين طباطبايى رحمهالله در پاسخ اين سؤال كه: «معناى اسم اعظم چيست؟» مىگويد: «در
ميان مردم، شايع شده كه اسم اعظم، اسمى است لفظى، از اسماى خداى متعال، كه
اگر خدا را به آن بخوانند، دعا مستجاب مىشود و در هيچ مقصدى، از تأثير
باز نمىماند، و چون در ميان اسماى حسناى خدا به چنين اسمى دست نيافتهاند و
در لفظ جلاله (اللّه) نيز چنين اثرى نديدهاند، معتقد شدهاند كه اسم
اعظم، مركّب از حروفى است كه آن حروف و نحوه تركيب آنها را هر كسى
نمىداند، و اگر كسى به آن دست بيابد، همه موجودات، در برابرش خاضع مىشوند
و به فرمانش در مىآيند. به نظر
افسونگران و دعانويسان [ كه به علوم غريبه معتقدند]، اسم اعظم، داراى لفظى
است كه به حسب طبعْ دلالت بر آن مىكند، نه به حسب وضع لغوى. چيزى كه هست،
تركيب حروف آن، به حسب اختلاف حوايج و مقاصد، مختلف مىشود و براى به دست
آوردن آن، راههاى مخصوصى هست، كه نخست، حروف آن را از آن راهها به دست
مىآورند و سپس آنها را در هم مىآميزند و با آنها دعا مىكنند، و تفصيل
آن، محتاج به مراجعه به آن فن است. در
بعضى روايات نيز اندكْ اِشعارى به اين معنا هست، مثل آن روايتى كه
مىگويد: «بسم اللّه الرحمن الرحيم، نسبت به اسم اعظم، نزديكتر است از
سفيدىِ چشم به سياهى آن» و آن روايتى كه مىگويد: «اسم اعظم، در آية الكرسى
و اوّل سوره آل عمران است» و نيز روايتى كه مىگويد: «حروف اسم اعظم، در
سوره حمد پراكندهاند و امام، آن حروف را مىشناسد و هر وقت بخواهد، آنها
را تركيب مىكند و با آنها دعا مىكند و در نتيجه، دعايش مستجاب مىشود» و
نيز اين روايت كه: «آصف بن بَرخيا، وزير سليمان، با حروفى از اسم اعظم كه
پيشش بود، دعا كرد و توانست تخت بِلقيس، ملكه سبأ را در مدّتى كمتر از چشم
بر هم زدن، نزد سليمان حاضر سازد» و يا اين روايت كه: «اسم اعظم، مركّب از
۷۳ حرف است و خداوند، ۷۲ حرف از اين حروف را در ميان پيامبرانش تقسيم كرده،
و يكى را در علم غيب، به خودش اختصاص داده است». همچنين،
روايات ديگرى هستند كه اِشعار دارند بر اين كه اسم اعظم، مركّب لفظى است؛
ولى بحث حقيقى درباره علّت و معلول و خواصّ آن، همه اين سخنان را نفى
مىكند؛ زيرا تأثير حقيقى، به وجود اشيا و قوّت و ضعف وجود آنها و سنخيت
بين مؤثّر و متأثّر بستگى دارد و اسم لفظى، صِرفا از نظر لفظ آن، چيزى جز
مجموعهاى از صوتهاى شنيدنى نيست و شنيدنىها، از كيفيّات عَرَضى هستند و
اگر از جهت معناى متصوّرش اعتبار شود، صورتى است ذهنى كه به خودىِ خود، هيچ
اثرى در هيچ موجودى ندارد، و مُحال است صوتى كه ما آن را از حنجره خود
خارج مىكنيم و يا صورت خيالىاى كه ما آن را در ذهن خود تصور مىنماييم،
آن گونه باشد كه به وجود خود، وجود هر چيزى را مقهور سازد و در آنچه ما ميل
داريم، به دلخواه ما تصرّف كند، مثلاً آسمان را زمين و زمين را آسمان كند،
دنيا را آخرت و آخرت را دنيا كند و كارهايى از اين دست. حالْ آن كه خود آن
صورت، معلول اراده ماست. افزون بر
اين، اسماى الهى و مخصوصا اسم اعظم او، هر چند در عالم، مؤثّر باشند و
اسباب و وسايطى براى نزول فيض از ذات خداى متعال در اين عالمِ مشهود بوده
باشند، اين تأثيرشان به خاطر حقايقشان است، نه الفاظى كه در فلان گويِش،
دلالت بر فلان معنا دارند، و نه حتّى به خاطر معانىشان ـ كه از الفاظ،
فهميده مىشوند و در ذهن، تصوّر مىشوند نيز نيست؛ بلكه معناى اين تأثير،
اين است كه خداى متعال ـ كه پديدآورنده هر چيزى است ـ هر چيزى را با يكى از
صفات كريمش پديد مىآورَد كه مناسب آن چيز و در قالب اسمى است، نه اين كه
لفظ خشك و خالىِ اسم و يا معناى آن و يا حقيقت ديگرى غير از ذات متعالى
خداوندى، چنين تأثيرى داشته باشد. چيزى
كه هست، خداى متعال، وعده داده است كه دعاى دعا كننده را اجابت مىكند و
فرموده است: «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ؛(۱۰) دعاى دعا كننده
را اجابت مىكنم، آن گاه كه مرا بخواند» و اين اجابت، موكول به دعا و طلب
حقيقى و جدّى است و نيز ـ همان طور كه در تفسير اين آيه گذشت ـ موقوف بر
اين است كه درخواست، از خودِ خدا شود و نه از ديگرى. آرى، كسى كه دست از
تمامى وسائل و اسباب بردارد و براى يكى از حوايجش، به پروردگارش متّصل شود،
در حقيقتْ متّصل به حقيقت آن اسمى شده است كه با حاجتش تناسب دارد و در
نتيجه، آن اسم نيز با حقيقتش تأثير مىكند و دعاى او مستجاب مىشود. اين
است حقيقت «خدا را به نامهايش خواندن» و به همين جهت، خصوصيت و عموميت
تأثير، به حال آن اسمى بستگى دارد كه حاجتمند، به آن، تمسّك جسته است. پس
اگر اين اسم، اسم اعظم باشد، تمامى اشيا، در برابرِ حقيقت آن اسم، رام
مىشوند و دعاى كسى كه با آن اسم دعا كرده، بى هيچ قيد و شرطى مستجاب
مىشود. بنا بر اين، روايات و
ادعيه اين باب را بايد بر اين معنا حمل كرد و نه بر اسم لفظى يا مفهوم آن. و
اين كه در روايت آمده است كه خداوند، اسمى از اسماى خود و يا چيزى از اسم
اعظم خود را به يكى از پيغمبران يا بندگانش آموخته، معنايش اين است كه راه
انقطاع به سوى خود را به وى آموخته است، بدين گونه كه اسم خداوندىِ مناسب
با دعا و درخواستِ او را بر زبانش جارى ساخته است. پس اگر واقعا اسمِ
لفظىاى در كار باشد و معناى روشنى هم داشته باشد، باز هم تأثير آن دعا، از
اين باب است كه الفاظ و معانى، وسايل و اسبابى هستند كه به نحوى، حقايق را
حفظ مىكنند. پس دقّت فرماييد». اسماء
الهی کلماتی هستند که با توجه به یکی از صفات الهی، به پروردگار اشاره
دارند؛ مثلا اسم «شافی» با توجه به صفت «شفادهنده» به ذات خداوند اشاره
میکند. اسماء الهی واسطه بین ما و
خدا هستند و ما در هر موردی خداوند را با اسم مناسب آن مورد می خوانیم.
مثلا هرگاه بخشایش گناهان خود را از خدا بخواهیم، خداوند را با “ یا غفور”
می خوانیم، و برای درخواست بهبود یک بیمار، “یا شافی” را به کار میبریم؛
چرا که هر کدام از اسماء الهی اثر ویژه خود را دارند. برخی
اسماء معنی عام دارند و از آنها میتوان به جای چند اسم دیگر استفاده کرد:
مثلا «علیم» شامل اسمهای «سمیع» و «بصیر» و «شهید» است. به همین دلیل
اسماء از نظر معنا با هم تداخل دارند و دامنه عامبودن بعضی از آنها بیشتر و
بیشتر میشود تا جایی که به اسمی منتهی میشوند که دیگر اسمی ما فوق آن
نباشد، که به آن «اسم اعظم» خداوند یا «اسم الله الاکبر» گفته میشود.
(البته اسم الله الاکبر به معنای دیگری هم به کار رفته است.) و چون یک اسم
هر چه وسیعتر باشد، آثار و برکات آن هم بیشتر خواهد بود، اسم اعظم دارای
وسیعترین محدوده اثر و برکت است، به گونه ای که هر امر و اثری را در عالم
شامل خواهد شد. بنابر آنچه از
روایات به دست می آید، اگر کسی از اسم اعظم خداوند باخبر باشد، ویژگیهای
منحصری بهفردی در او پدید خواهد آمد؛ از جمله هر دعایی بکند مستجاب
میشود. حتی با اسم اعظم میتواند در قوانین جهان طبیعت دست ببرد. بر خلاف
آنچه بسیاری از مردم گمان می کنند، اسم اعظم کلمه خاصی نیست که اگر بر زبان
جاری شود، چنین خاصیتی داشته باشد یا حتی این گونه نیست که با حروفی غیر
از حروف شناخته شده ما ساخته شده باشد؛ چرا که لفظ یک اسم به تنهایی چیزی
جز حرف و صدایی نیست و معنای آن هم تنها یک تصور ذهنی است؛ و روشن است که
نه صدای برخاسته از حنجره آدمی و نه تصور ذهنی گوینده، هیچ یک نمیتواند
چنین تأثیراتی داشته باشند. پس
تأثیرات اسماء الهی و به ویژه اسم اعظم، مربوط به حقایق آنهاست و نه لفظ
آنها یا معنای ذهنی آنها، و فقط مزینشدن شخص گوینده به صفات الهی و متصل
شدنش به حقیقت اسماء الهی است که زمینه استجابت دعا را فراهم میکند و
میتواند علت برخی تصرفات در عالم باشد؛ همان گونه که در دعا، حقیقت طلب و
دل بریدن از دیگران، علت استجابت آن است و نه لفظ یا معنای ذهنی دعا. البته
کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احتراماند، ولی
تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم
را در خود ایجاد نکند، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت. یکی
از عطایا و کراماتی که خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و
ائمّه اطهار علیهم السلام ارزانی فرموده، اسم اعظم است. در این زمینه به
چند روایت اشاره میشود: 1-
امام باقر علیه السلام فرمود:«اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است. آصف
بن برخیا فقط یکی از آن حروف را میدانست که توانست زمین را درهم نوردد و
قبل از یک چشم بر هم زدن، تخت بلیقس را از سرزمین سبا نزد سلیمان حاضر
سازد؛ و ما ائمّه معصومین هفتاد و دو حرف از آن را میدانیم. یک حرف را هم
خداوند به خودش اختصاص داده و تنها نزد اوست.» 2-امام
صادق علیه السلام فرمود:«به حضرت عیسی علیه السلام دو حرف از حروف اسم
اعظم داده شد که به وسیله آن معجزات خود را ظاهر میکرد، به حضرت موسی علیه
السلام چهار حرف، به حضرت ابراهیم علیه السلام هشت حرف، به حضرت نوح علیه
السلام پانزده حرف و به حضرت آدم علیه السلام بیست و پنج حرف داده شد؛ اما
خداوند تمام حرفها را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت
عطا فرموده است. اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که به رسول الله هفتاد و دو
حرف آن داده شده و یک حرف از آن بر همگان پوشیده است.» 3-
امام صادق علیه السلام فرمود:« چگونه مردم فرمایش امیرالمومنین علی علیه
السلام را انکار میکنند که فرمود: "من اگر بخواهم با همین پایم به سینه
معاویه که در شام است میکوبم و او را از تختش سرنگون میکنم"، اما کار آصف
بن برخیا را که تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علیه السلام آورد، انکار
نمیکنند؟! آیا پیامبر ما برتر از تمام پیامبران نیست؟ آیا وصی او برترین
اوصیاء نیست؟ پس چرا امیرالمؤمنین را به قدر آصف نیز باور ندارند؟ خداوند
بین ما و بین آنان که حق ما را انکار میکنند و برتری ما را قبول ندارند،
قضاوت فرماید.» اسم
اعظم ،اسمی نیست که به صورت لفظ باشد که هر کسی آن لفظ را بداند دارای اسم
اعظم باشد!بلکه اسم اعظم خداوند همچون تمامی اسماءالهی یک حقایق وجودی
هستد که همه حوادث وپدیده های جهان هستی وموجودات آن توسط آن حقایق بوجود
می آید،و اسم هائی که بعنوان اسماء خداوند ذکر شده ،مانند عالم ،قادر،رازق
و..... همه اسمی ولفظی از آن اسماء حقیقی میباشد. بنابراین کسی میتواند اسم
اعظم خداوندرا بداند که بتواند آن حقیقت بلند وجودی را در یافته و تحمل آن
مقام را داشته باشد، و این درجه مخصوص اولیاء و مقربین الهی است. واین
شخص که از امام باقر درخواست اسم اعظم نمود از افراد معمولی بود که گمان
مینمود اسم اعظم فقط لفظی است مانند همه الفاظ !!که اگر یاد بگیرد با آن
کارهای خارق العاده ای انجام خواهد داد! لیکن وقتی امام با قدرت ولائی خود
ذره ای از مقدمات تجلی حقیقت اسم اعظم را نمایان ساختند از عظمت آن مقام به
لرزه درآمد. علامه طباطبایی(ره)
در تفسیرالمیزان جلد 8 صفحه 372 میفرمایند: «اسمای الهی و مخصوصاً اسم
اعظم گرچه در جهان موثرند و اسباب برای نزول فیض و رحمت های الهی میباشند
ولی تاثیر اولاً و بالذات از ذات حق تعالی در این عالم است که از فلان زبان
دال بر آن حقایق و یا تاثیر به معنای مفهوم متصور در اذهان باشد.» معنای
این سخن آن است که خدای سبحانه فاعل و بوجود آورنده همه اشیا است و به
وسیله صفت کریمی که اسم مناسب با فعل است تاثیر میکند ، نه تاثیر وی از آن
لفظ اسم یا صورت مفهوم در ذهن یا صفت دیگری غیر از ذات باشد. 77. ای طـالب اسم اعـظم، ایـن نام بـگـشـا در این طلـسـم مـحکم مـفـتـاح جهـان گـشا به دست آر مـعـنـی صریـح و اسم مـبـهـم بینی که همه به تو مضاف است بینی که تویی خود اسم اعظم در جـام جـهــان نـمــای بــاقـــی میبـیـن رخ جـان فزای ساقی 78. شعری
راجع به کیفیت و قواعد اسم اعظم در نسخ متعدده با اختلافاتی رواج داده شده
است که گروهی این شعر را به شيخ بهايي نسبت می دهند و عده ای نیز معتقدند
این شعر با کنار هم گذاشته شدن ابیات محمود دهدار با تخلص عیانی در زمینه
علم حروف از به هم چسباندن ابیات کتاب جواهر الاسرار ساخته شده است . هشت حرفست به ترتيب و نظام...بسط حرفيش چهل گشته تمام لفظ او نوزده از روي جمل...هست جون مدخل باسط به عمل اولش ميم چهارم لام است...سيّمش شهره در اين ايام است طا بود آخر شش حرف در او...نكته سنجي كه بفهمد نيكو در سه جا مصدر اسمش دال است ...بر سر آيه اي از انفال است هست در مصحف ما بعد سه ميم...درميانهاي سور در حاميم عددش با سور قر آني... متسا ويست اگر ميداني قلب او باعث خوشحاليهاست...فتح و نصبش همگي نور و ضياست اولش هفده آخر سين است...متصل در وسط يا سين است شامل كلي ادوار حروف...جامع علت آثار حروف عدد بيّنه اش هفتاد است...اينهم از قاعدهء استاد است اي عياني چو تو اين كشف رموز...كردي و يافتي آن نقد كنوز بيش از اين كاشف اين راز مباش... راز پنهان كن و غماز مباش هر كه اهليّت اين كارش هست...بدعا حاصل از اين حالش هست دم فرو بند كه نا اهل شرير...نشود زين روش خاص خبير .79عطار نیشابوری در باره اسم اعظم می گوید: تو گر خواهی که بینی روی دلدار طلب کن مظهر معنی اسرار به مظهر چونکه ره بردی امینی حقیقت روی آن دلدار بینی چه دانستی بمعنی مظهر نور شوی اندر حقیقت همچو منصور شوی اندر معانی همچو انوار بگوئی سِر او را بر سر دار نموده در همه جا مظهر نور ولی نادان از آن نور است مهجور به چشم جان ببین آن نور مظهر که تا بینی بمعنی روی حیدر به چشم جان نگه کن روی جانان که تا یابی حقیقت بوی جانان به چشم جان بباید دید رویش که تا یابی به معنی رو بسویش بود حیدر حقیقت مظهر نور به گیتی همچو خورشید است مشهور حقیقت بین شو و در وی نظر کن بجز او از وجود خود بدر کن اگر ره بردی و از وی تو دوری بمعنی و حقیقت در حضوری مرا در جان و دل آن یار باشد ز غیر او دلم بیزار باشد حقیقت در زبانم اوست گویا بود در دیدهٔ من نور بینا تو او را گر شناسی راه یابی حقیقت مظهر الله یابی تو بشناس آنکه او از نور ذاتست به گیتی آشکارا در صفاتست تو بشناس آنکه مقصود جهان است بمعنی رهبر آن کاروانست تو بشناس آنکه او در عین دیده است همه درهای معنی را کلید است تو بشناس آنکه او پیر مغانست حدیث او زبان بی زبانست تو بشناس آنکه بس اسرار او گفت حدیث خرقه و انوار او گفت بود آن کو محمد بود جانش محل نزع بوسیده دهانش بدان بوسه به او اسرارها گفت مر او را سرور اسرارها گفت هم او سردار باشد انبیا را هم او سالار باشد اولیا را امیرالمؤمنین اسم وی آمد حدیث سر او خود از نی آمد امیرالمؤمنین آمد امامم که مهر اوست در دل همچو جانم امیرالمؤمنین است نور یزدان تو او را نطق ونفس مصطفی دان امیرالمؤمنین است اصل آدم امیرالمؤمنین است فضل آدم امیرالمؤمنین روح روانم بمعنی نطق گشته در زبانم امیرالمؤمنین دانای سرها امیرالمؤمنین در جان هویدا امیرالمؤمنین را دان که شاهست مرا در کل آفت ها پناه است امیرالمؤمنین است اسم اعظم امیرالمؤمنین است نقش خاتم امیرالمؤمنین راه طریقت امیرالمؤمنین بحر حقیقت امیرالمؤمنین است اصل ایمان امیرالمؤمنین است ماه تابان امیرالمؤمنین در حکم محکم امیرالمؤمنین با روح همدم امیرالمؤمنین را تو چه دانی که بغضش در دل و جان مینشانی ز بغضش راه دوزخ پیش گیری زحبش در ولای او بمیری تو را ایمان و دین از وی تمام است که اندر هر دو عالم او امام است درین عالم بسی من راه دیدم همه این راه را من جاه دیدم بغیر از راه او کان راه حق است دگرها جمله مکر و هات و دق است ترا از سر حق آگاه کردم درین معنی سخن کوتاه کردم عطار نیشابوری |
نقش شرف شمس شامل پنج اسم اعظم خداوند است که آنها را کلمات مبارکه الله جمیل رحمن مومن و نور گفته اند و بجای نقش از پنج حرف اول آنها بصورت ا.ج.ر.م.ن میتوان استفاده کرد.این نقش را علاوه بر عقیق زرد بر روی پارچه یا کاغذ زرد رنگ نیزمی توان نوشت
گروه دبن اندیشه «کمال مهر»؛
دانستنی هایی مفید درباره شرف الشمس
این
کار فقط در یک روز سال که موکلین خورشید به زمین می آیند امکان پذیر است
عملی است تقریبا مشکل و به قولی یکبار مصرف این روز را در اکثر کتابها ۱۹
فروردین ذکر کرده اند و ساعت خاصی در روز میباشد
وقت فضلت نوشتن دعای شرف الشمس امسال از ساعت ۵:۱۴ صبح روز۱۹ فروردین
تا ساعت ۱:۱۶ بامداد روز ۲۰ فروردین خواهد بود .
نقش
شرف شمس شامل پنج اسم اعظم خداوند است که آنها را کلمات مبارکه الله جمیل
رحمن مومن و نور گفته اند و بجای نقش از پنج حرف اول آنها بصورت ا.ج.ر.م.ن
میتوان استفاده کرد.این نقش را علاوه بر عقیق زرد بر روی پارچه یا کاغذ زرد
رنگ نیزمی توان نوشت.
اهل این گونه فنون میگویند که اگر یک بار شرف
الشمس به طریق مخصوص نوشته شود، دیگر احتیاجی به تکرار در سال بعد ندارد و
اثرش باقی است .
حضرت آیت الله شیخ خلیل مبشر کاشانی با اشاره به نکات
جالب و ناگفته ای در این باره ، مبحث شرف الشمس را جزء علوم غریبه دانست و
مرقوم کرد: “شرف الشمس از علوم غریبه است، لکن درکتب متقدمین اعم از روایی
وادعیه و اذکار اثری نیافتم، فقط متاخرین در چند قرن اخیر معتبر می دانند و
بیاناتی درباره شرف الشمس وطریقه تکسیر آن به صورت مربع یا مسبع وغیره و
نیز آثار و برکات آن مطالبی متذکر شده اند و بعضی آن را ماخوذ از اسم اعظم
تلقی کرده اند و در کتاب جواهر مکنونه که از کتب خطی اذکار است و همچنین در
کتاب السحاب اللئالی تالیف سید عبدالله بوشهری و کتب دیگر، آثاری از جمله
دفع فقر و بیماری ها و حفظ از گزند جانوران و ایمنی از بلایا وکسب عزت و
بزرگی متذکر شده اند.”
معظم له در ادامه افزود: “کفعمی هم در کتاب جنت
الواقیه آورده اند که این حروف شکل، اسم اعظم است و در بعض کتب علمای شیعه
دیدم که این شکل از امیرالمؤمنین علیه السلام میباشد ولی سندی برای ادعای
خود ذکر نکرده اند.
مرحوم شیخ بهائی نیز در کتاب سرالمستتر، در رابطه با این شکل که بعضا به شرف الشمس معروف شده مطالبی بیان فرموده است.”
علامه مبشر کاشانی در پایان، به زمان و آداب و کیفیت شرف الشمس نیز اشاره و
یادآور شد: “می گویند که شرف الشمس باید در روز ۱۹ حمل که مطابق با روز ۱۹
فروردین است از طلوع آفتاب تا ظهر برعقیق زرد ودر صورت عدم امکان بر کاغذ
زردی نوشته شود و با خود حمل نماید ولی در تجدید آن در روز مذکور در سال
های بعد شرط نشده است ولازم نیست.”
همچنین حضرت آیت الله سید صادق
روحانی نیز ابعاد خواندنی دیگری از شرف الشمس را بیان و مکتوب کرد: “اهل
این گونه فنون میگویند که اگر یک بار شرف الشمس به طریق مخصوص نوشته شود،
دیگر احتیاجی به تکرار در سال بعد ندارد و اثرش باقی است – ولی چون در طرز
نوشتن آن اختلاف است، مثل شکل ستاره آن یا حرف میم آن، بعضی به همه وجوه آن
مینویسند ، مثلا یک بار با ستاره پنج گوشه و یک بار با ستاره شش گوشه.”
معظم له در پایان جوابیه خود به پرسش خبرنگار ما تکرار شرف الشمس در هر
سال را لازم ندانست و مرقوم کرد: “به هر حال جدید تهیه کردن آن در هر سال
لازم نیست.”
در این حال، حضرت آیت الله شیخ حسین مظاهری در پاسخی کوتاه
و گویا، با اشاره به قابل اعتماد بودن شرف الشمس، افزود: “شرف الشمس مورد
اعتماد است و اگر کسی داشته باشد تجدید لازم نیست.”
احادیث معتبردر فضیلت انواع انگشتر
امام صادق (ع): انگشتر عقیق در دست کنید که مبارک است و صاحب آن عاقبتش به خیر و نیکی باشد.
پیامبر (ص): هر که انگشتر عقیق در دست داشته باشد حاجتش بر آورده می شود.
امام صادق (ع): انگشتر عقیق باعث ایمنی در سفر است .
امام صادق(ع): هر که انگشتر عقیق در دست داشته باشد پریشان نشود و عاقبت کارش البته نیکو باشد .
پیامبر اکرم( ص):انگشتر عقیق در دست کنید مادامی که آدم آن را با خود داشته باشد اندوهی به او نمی رسد.
امام علی (ع): دو رکعت نماز با انگشتر عقیق بهتر است از هزار رکعت که با آن نباشد .
امام موسی کاظم(ع): انگشتر زرد در دست کنید که موجب آسانی است و درآن هیچ دشواری نباشد
پیامبر (ص) : خداوند عالمیان می فرماید که من شرم دارم از دستی که بسوی من
بلند شود به دعا و در آن انگشتر فیروزه باشد پس او را نا امید بر گردانم .
امام صادق (ع): بد نمی دانم در دست کردن انگشتر حدید را وقتی که به دیدن
کسی رود که از او ترسد از اهل شر برای آنکه شر او ساکن می شود و انگشتر
حدید شیاطین را دور می کند و بدرستیکه هر کسی که انگشتر ” در ” در دست کند
با نظر کردن به آن خداوند زیارت یا حج یا عمره در نامه عمل او بنویسد که
ثوابش ثواب پیامبران و صالحان باشد .
همچنین حضرت آیت الله روحانی نیز ابعاد خواندنی دیگری از شرف الشمس را بیان و مکتوب کرد:
“اهل این گونه فنون می گویند که اگر یک بار شرف الشمس به طریق مخصوص نوشته
شود، دیگر احتیاجی به تکرار در سال بعد ندارد و اثرش باقی است – ولی چون
در طرز نوشتن آن اختلاف است ، مثل شکل ستاره آن یا حرف میم آن، بعضی به همه
وجوه آن می نویسند ، مثلا یک بار با ستاره پنج گوشه و یک بار با ستاره شش
گوشه، به هر حال جدید تهیه کردن آن در هر سال لازم نیست.
طلسمی که به
نام طلسم شرف شمس معروف است ( طلسم سلیمانی) طلسمی است که اگر با شرایط
مخصوص نوشته شود به جهت کفایت مهمات و نیّات از جمله تجربیات است.
بهتر
آن است که برروی کاغذ زردی نوشته شود (اینکه برروی سنگ زرد می نویسند شاید
به علت ماندگاری بیشتر آن باشد) .یکی از شرایط آن زمان نوشتن آن است که ۱۹
فروردین ذکر شده است. ولی درحقیقت مراد از عدد ۱۹ ،۱۹ درجه برج حمل می
باشد که بهترین و بیشترین قدرت برای تاثیر خورشید می باشد.هندیها می گویند
۱۰ درجه برج حمل شرف آن است.
چون در سال فقط یکبار شرایط مهیا میشود تا
موکلین خورشید به زمین بیایند لذا امکان انجام این عمل در سال فقط یکبار
است. آنهم فقط در شرف خورشید که خورشید در آن زمان نسبت به سایر کواکب روی
زمین قدرت بیشتری دارد.
نکاتی که در هنگام نوشتن باید رعایت شود:
هیچ خطی دوبار کشیده نشود
سوراخ های ستاره و میم و ها و واو بسته نشود
خطوط ابتدا و انتهای ستاره یگدیگر را قطع نکنند
اندازه الف ها یکسان باشد
واو آخر روی تمام نقش کشیده شود
اگر روی کاغذ نوشته میشوند با گلاب و زعفران نوشته شوند
در کتب مفاتیح المغالیق و کتاب حظ و لذ و نیز در کتاب گوهر شب چراغ در خصوص خواص و ویژگی های این حروف مطالب مفیدی مطرح شده است .
دارو ها اگر در شرف شمس ساخته شوند اثری خاص دارند ( چه اینکه اگر در شرف
سایر کواکب نوشته شوند یا در مقام هبوط کواکب نوشته شوند اثر ندارند یا حتی
اگر قمر در برج عقرب باشد افعال فایده نمی دهند چه اینکه اموری نظیر
ازدواج و بچه دارشدن نباید در وقتی که قمر در برج عقرب است حتی اگر آن روز
یکی از اعیاد اسلامی هم باشد انجام شود
این حروف اسم اعظم هستند و
اولین حرف آن همان خاتم سلیمانی است و هنگام ترسیم این شکل ستاره مانند قلم
نباید برداشته شود یا دوبار روی آن کشیده شود و الا اثر ندارد و ۱۱۱ عدد
قطب است و مد روی آن نباید قوسی شکل باشد و همه باید یک اندازه رسم شوند
.حرف میم باید به همین نحو به صورت تو پر رسم شود و میم نباید با دم رسم
شود . شکل نردبان مانند را باید به همین صورت رسم کرد ونمی شود خط افقی وسط
آنها را یکی را خیلی پایین و یکی را خیلی بالا رسم نمود . ترسیم با قلم
آهنی به فرموده علامه طباطبایی نباید انجام شود+
شرف الشمس چیست؟ چه آثاری دارد؟ آداب آن چگونه است؟ در چه روز واقع میشود؟ آیا تکرار آن در هر سال لازم است؟ و دهها سوال دیگر؛ از جمله نکاتی است که علیرغم مبتلا به بودن اذهان مردم به این موضوع، غالبا در رسانههای دینی به آن پرداخته نشده است.
نوزدهمین روز از ماه فروردین برای منجمان مسلمان اهمیت ویژهای داشته است. روزی که خورشید ۱۹ درجه در برج حمل (فروردین) باشد. آنها میگویند این روزخاص بنابه محاسبات نجومی، روزی خوش یمن و بابرکت است و البته در ساعتهای خاصی در این روز، بهترین موقعیت خورشید در کهکشان در سال است.
ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم در باب «در احکام نجوم» فصل «بهرهای (بهرهها) ستارگان اندر بروج» زیر عنوان «شرف و هبوط ستارگان کدامند » مطالبی را در خصوص شرف سیارات نوشته است.
براساس جدول کتاب التفهیم شرف شمس هنگامی است که خورشید ۱۹ درجه در برج حمل باشد.
در میان عامه مردم هم این روز، روزی است که موکلان خورشید به زمین میآیند و چند ساعتی را در زمین میگذرانند. ساعتهایی که برای اهل زمین، از جمله خوش یمنترین ساعتها سال است.
شرف الشمسی که سنگ نیست
در باور عامیانه، «شرف الشمس» نگین انگشتری زردرنگ است که بعضیها به نیت گشایش در کارها به دست میکنند. اما در واقع شرف الشمس سنگ نیست. بلکه دعایی منسوب به امام علی (علیه السلام) است که در روز نوزدهم فروردین با آدابی خاص مینویسند و نقشی رمزگونه را پشت انگشتر عقیق زردرنگ حک میکنند.
در روز شرف الشمس شکل شرف الشمس را از ساعت ۱۱ ظهر تا ساعت ۲۳ روی طلا، عقیق زرد، پارچه زرد کشیده و یا حک نموده و یا با خط زرد روی کاعذ و یا پارچه مینویسید و دعای آورده شده را خوانده و نوشته و بعد هر حاجتی که از خدا دارند را زیر دعا مینویسند و در قرآن میگذارند.
«شرف الشمس از علوم غریبه است، لکن درکتب متقدمین اعم از روایی و ادعیه و اذکار اثری نیافتم، فقط متاخرین در چند قرن اخیر معتبر میدانند و بیاناتی درباره شرف الشمس و طریقه تکسیر آن به صورت مربع یا مسبع وغیره و نیز آثار و برکات آن مطالبی متذکر شدهاند و بعضی آن را ماخوذ از اسم اعظم تلقی کردهاند و در کتاب جواهر مکنونه که از کتب خطی اذکار است و همچنین در کتاب السحاب اللئالی تالیف سید عبدالله بوشهری و کتب دیگر، آثاری از جمله دفع فقر و بیماریها و حفظ از گزند جانوران و ایمنی از بلایا وکسب عزت و بزرگی متذکر شدهاند»
اما نقشهای رمز گونهای که شرف الشمس نامیده میشود در کتاب «جنهالوافیه» مشهور به «مصباح کفعمی» آمده است. کفعمی در حاشیه کتاب مینویسد: «در بعضی از کتابهای علمای شیعه دیدم که این شکل از امیرالمۆمنین (علیه السلام) نقل شده است. که وقتی عازم جهاد بود در بین راه که استراحت میکردند این شکلها را بر روی سنگی حک کرد و فرمود: این رمز پیروزی ماست. به نظر میرسد بیان چنین نقلی محکم نیست؛ چون سند این روایت تا امیرالمۆمنین (علیه السلام) ذکر نشده است.» مرحوم شیخ بهایی هم همین شکل را در کتاب «سرّ المستتر» با اندکی تغییر آورده است. البته در کتابهای یاد شده این شکل به «شرف الشمس» نامیده نشده است و احتمالاً تشخیص اساتید علم ختوم و اذکار این بوده که این شکل در شرف شمس – که نوزدهم فروردین ماه است – نوشته شود که ساعت خوبی است و باعث تأثیر بیشتر این شکل خواهدبود.
در کتاب «هزار و یک نکته»، نکته ۲۷۷، تألیف آیتاللّه حسنزاده آملی نیز مطالبی راجع به این شکل آمده است.
در کتابهای اسلامی هم نقش شرف الشمس هم را شامل پنج اسم اعظم خداوند میدانند که آنها را کلمات مبارکه: الله، جمیل، رحمن، مۆمن و نور گفتهاند و بجای نقش از پنج حرف اول آنها بصورت ا. ج. ر. م. ن میتوان استفاده کرد.
از سنگ شرف الشمس برای: چشم زخم، گشایش امور، برآورده شدن آرزوها، افزایش رزق و روزی استفاده میشود.
پرسش
شرف الشمس چیست؟ چه آثاری دارد؟ آداب آن چگونه است؟ در چه روز واقع میشود؟ آیا تکرار آن در هر سال لازم است؟ و دهها سوال دیگر؛ از جمله نکاتی است که علیرغم مبتلا به بودن اذهان مردم به این موضوع، غالبا در رسانههای دینی به آن پرداخته نشده است.
پاسخ علما
حضرت آیت الله مبشر کاشانی با اشاره به نکات جالب و ناگفتهای در این باره، مبحث شرف الشمس را جزء علوم غریبه دانست و مرقوم کرد:
«شرف الشمس از علوم غریبه است، لکن در کتب متقدمین اعم از روایی و ادعیه و اذکار اثری نیافتم، فقط متاخرین در چند قرن اخیر معتبر میدانند و بیاناتی درباره شرف الشمس و طریقه تکسیر آن به صورت مربع یا مسبع و غیره و نیز آثار و برکات آن مطالبی متذکر شدهاند و بعضی آن را ماخوذ از اسم اعظم تلقی کردهاند و در کتاب جواهر مکنونه که از کتب خطی اذکار است و همچنین در کتاب السحاب اللئالی تالیف سید عبدالله بوشهری و کتب دیگر، آثاری از جمله دفع فقر و بیماریها و حفظ از گزند جانوران و ایمنی از بلایا وکسب عزت و بزرگی متذکر شدهاند.»
معظم له در ادامه افزود: «کفعمی هم در کتاب جنت الواقیه آوردهاند که این حروف شکل، اسم اعظم است و در بعض کتب علمای شیعه دیدم که این شکل از امیرالمۆمنین علیه السلام میباشد ولی سندی برای ادعای خود ذکر نکردهاند.
مرحوم شیخ بهائی نیز در کتاب سرالمستتر، در رابطه با این شکل که بعضا به شرف الشمس معروف شده مطالبی بیان فرموده است.»
علامه مبشر کاشانی در پایان، به زمان و آداب و کیفیت شرف الشمس نیز اشاره و یادآور شد: «میگویند که شرف الشمس باید در روز ۱۹ حمل که مطابق با روز ۱۹ فروردین است از طلوع آفتاب تا ظهر بر عقیق زرد و در صورت عدم امکان بر کاغذ زردی نوشته شود و با خود حمل نماید ولی در تجدید آن در روز مذکور در سالهای بعد شرط نشده است و لازم نیست.»
همچنین حضرت آیت الله روحانی نیز ابعاد خواندنی دیگری از شرف الشمس را بیان و مکتوب کرد:
«اهل این گونه فنون میگویند که اگر یک بار شرف الشمس به طریق مخصوص نوشته شود، دیگر احتیاجی به تکرار در سال بعد ندارد و اثرش باقی است – ولی چون در طرز نوشتن آن اختلاف است، مثل شکل ستاره آن یا حرف میم آن، بعضی به همه وجوه آن مینویسند، مثلا یک بار با ستاره پنج گوشه و یک بار با ستاره شش گوشه.»
معظم له در پایان جوابیه خود به پرسش خبرنگار ما تکرار شرف الشمس در هر سال را لازم ندانست و مرقوم کرد:
«به هر حال جدید تهیه کردن آن در هر سال لازم نیست.»
در این حال، حضرت آیت الله مظاهری در پاسخی کوتاه و گویا، با اشاره به قابل اعتماد بودن شرف الشمس، افزود: «شرف الشمس مورد اعتماد است و اگر کسی داشته باشد تجدید لازم نیست.»
در کتاب «هزار و یک نکته»، نکته ۲۷۷، تألیف آیتاللّهحسنزاده آملی نیز مطالبی راجع به این شکل آمده است. در کتابهای اسلامی هم نقش شرف الشمس هم را شامل پنج اسم اعظم خداوند میدانند که آنها را کلمات مبارکه: الله، جمیل رحمن، مۆمن و نور گفتهاند و بجای نقش از پنج حرف اول آنها بصورت ا. ج. ر. م. ن میتوان استفاده کرد
دعای شرف الشمس
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَللّهُم اِنّی اَسئَلُکَ بِالهاءِ مِنْ اِسمِکَ الْاَعظَم و بالثَلآثِ العِصّیِ و بالالَفِ المُقَّّوِم و بِالمِیمِ الطَمیس الاَبتَر و بالسِّلمِ و بالاَربَعَه الَتِی ه ِی کالکَفِ بِلا مُعصَم و بِالهاءِ المَشقُوقَه و بالواوِ المُعظَّم صوره اِسمکَ الشَّریفِ الاَعظَم اَن تُصَلِیَ علی سَیِّدِنا مُحمَّدِ وَ آلِهِ بعدد حروف ماجری بِالقلم و اَن تَقضِی حاجَتِی.
نکاتی که در هنگام نوشتن باید رعایت شود:
۱-هیچ خطی دوبار کشیده نشود
۲-سوراخهای ستاره و میم وها و واو بسته نشود
۳-خطوط ابتدا و انتهای ستاره یگدیگر را قطع نکنند
۴-اندازه الفها یکسان باشد
۵- واو آخر روی تمام نقش کشیده شود
۶- اگر روی کاغذ نوشته میشوند با گلاب و زعفران نوشته شوند
جدول ۴ در ۴ شرف شمس نیز بدین شکل است که خواص یکسانی با نقش دارد.
دو نکته مهم دیگر درباره شرف شمس
۱- اگر از نگین استفاده میکنید سعی کنید هر سال در ساعت ذکر شده و با آداب کامل بوسیله یک سوزن روی نقش کنده شده را دوباره خراش دهید.
۲- اگر روی کاغذ نوشتید آن را باز نکنید و به کسی نشان ندهید و در آخرین چهارشنبه سال به آب روان بسپارید.
آیات تسکین غضب و خشم ، دعای آرامش
این دو آیه به جهت تسکین غضب و دفع ظلم ظلمه و شرّ شیطان و سلطان جابر و دفع دشمن خیلی موثر است
هر کس با ایمان آن را در شب جمعه بعد از نماز خفتن ( نماز عشاء ) با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن
بنویسد و با خود نگاه دارد و آن را زیاد بخواند از شر غضب و شر سلطان و شیطان محفوظ ماند .
آیات 133 و 134 سوره آل عمران :
وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
منبع : خواص آیات قرآن کریم ص 41
آیات زیاد شدن ایمان
هر کس با ایمان با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بر خواندن این آیات مداومت نماید دل او پاک گردد از غل و
غش و بر ایمان خود ثابت بماند و از رسوایی دنیا و آخرت ایمن گردد .
اگر کسی با ایمان در ظرف چوبین پاک این آیات را با نیت خالص و توجه به خدا ومعنی آن بنویسد و به آب زمزم
بشوید کسی که شبخیزی نتواند کرد چون از این آب خورد هر وقت شب بخواهد برخیزد
آیات 190 الی 194 سوره آل عمران :
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلًا
سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ
رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ
منبع : خواص آیات قرآن کریم ص 44
ذکر عدم تاثیر سحر
هر کس با ایمان این آیه را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن و با حال وضو بنویسد و با آب بشوید و هفت
روز صبح پیش از آنکه چیزی بخورد آن را بنوشد سحر بر او کار نکند .
آیه 100 سوره نساء :
وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ
يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا
منبع : خواص آیات قرآن کریم ص 46
دعای صنمی قریش برای حاجات
برای مطالب و حوائج مشروعه 40 مرتبه خواندن مجرب است و کیفیت آن این است که شنبه 1 مرتبه و یک
شنبه 3 مرتبه و دوشنبه 5 مرتبه و سه شنبه 7 مرتبه و چهار شنبه 7 مرتبه و پنج شنبه 8 مرتبه و جمعه 9
مرتبه که در مجموع 40 مرتبه خواهد شد بخواند .
منبع : منتخب الختوم ص 92
اما اصل دعا :
در کتاب بحارالانوارجلد 85 صفحه 240 از مصباح کفعمی نقل شده است که دعای صنمی قریش دعائی عظیم
الشأن و بلند مرتبه است و ازاسرار مشکله و بهترین اذکار است . عبدالله ابن عبّاس از امیرالمؤمنین علی علیه
السلام نقل کرده است که آن حضرت در قنوت نماز آنرا می خواندند و شبها و روزها و سحرها بر آن مواظبت
داشتند و بعضی از علما نوشته اند خواندن این دعا برای بر آمدن حوائج وخواسته ها مجرب است و روایت شده
است که خوانندۀ این دعا مانند کسی است که در رکاب رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در جنگ بدر
احد و حنین هزار تیر انداخته است .
بسم الله الرّحمن الرّحیم
أللَّهُـمَّ صَـلِّ عَـلی مُـحَمَّـدٍ وَ آلِ مُحَـمَّـدٍ أللَّهُمَّ العَـن صَنَمي قُرَیشٍ وَجِبتَیهَا وَ طاغُـوتَیها وَ إفکَـیها وَابنَـتَیهِمَا اللَّذَینِ
خالَفا أمرَکَ وَ أنکَرا وَحـیَکَ وَ جَـحَدا اِنعـامَکَ وَ عَـصَیا رَسِولَکَ وَ قَـلَّبا دینَکَ وَ حَرَّفا کِتابَکَ وَ عَـطَّلا اَحکامَکَ وَ اَبطَلا
فَـرائِضَکَ وَ اَلحَدا في آیاتِکَ وَعـادَیا اَولِیائَکَ وَ والَیا أعدائَکَ وَخَرَّبا بِلادِکَ وَأفـسَدا عِبادَکَ. أللَّهُمَّ العَـنهُما وَ انصارَهُما
فَـقَـد أخرَبا بَیتَ الـنـُّبـُوَّةِ وَ رَدَما بابَهُ وَ نَقَـضا سَقـفَهُ وَ اَلحَـقا سَـمـآئَهُ بِأرضِهِ وَ عالِیهُ بِسافِـلِهِ وَ ظاهِرَهُ بِباطِـنِهِ وَ
استَاصَلا اَهلَهُ وَ اَبادا اَنصارَهُ وَ قَتَلا اَطفالَهُ وَ اَخلَیا مِنبَرَهُ مِن وَصِیِّهِ وَ وارِثِه وَ جَحَدا نُبُوَّتَه وَ اَشرَکا بِرَبِّهُما فَعَـظِّم
ذَنبَهُما وَ خَلِّدهُـما في سَقَرَ وَ ما اَدراکَ ما سَقَـرُ لاتُبقي وَ لاتَذَر. أللَّهُمَّ العَـنهُم بِعَـدَدِ کُلِّ مُنکَرٍ اَتَوهُ وَ حَقٍّ اَخفَـوهُ
وَ مِـنـبَرٍ عَلَوهُ وَ مُؤمِنٍ اَرجَوهُ وَ مُنافِقٍ وَلَّوهُ وَ وَلِِّّيٍ آذَوهُ وَ طَـریدٍ آوَوهُ وَ صادِقٍ طَـرَدُوهُ وَ کافِـرٍ نَصَـرُوهُ وَ اِمامٍ
قَهَـرُوهُ وَ فَرضٍ غَـیَّرُوهُ وَ اَثَرٍ اَنکَرُوهُ وَ شَرٍّ اَضمَرُوهُ وَ دَمٍ اَراقـُوهُ وَ خَبرٍ بَدَّلُوهُ وَ حُکمٍ قَلَّبوُهُ وَ کُفرٍ اَبدَعُوهُ و کِذبٍ
دَلَّسُوهُ وَ اِرثٍ غَضَبُوهُ وَ فَيءٍ اقتَطَعُوهُ وَ سُحتٍ اَکَلُوهُ وَ خُمسٍ اِستَحَلُّوهُ وَ باطِلٍ اَسَّسُوهُ وَ جَورٍ بَسَطُـوهُ وَ ظُـلمٍ
نَشَـرُوهُ وَ وَعدٍ اَخلَفُـوهُ وَ عَهـدٍ نَـقَضُوهُ وَ حَـلالٍ حَرَّمُوهُ وَ حَرامٍ حَلُّلُوهُ وَ نِـفاقٍ اَسَرُّوهُ وَ غَـدرٍ اَضمَرُوهُ وَ بَطنٍ فَتَقُوهُ وَ
ضِلعٍ کَسَّروُهُ وَ صَکٍّ مَزَّقُوهُ وَ جَنینٍ اَسقَطُوهُ وَ شَملٍ بَدَّدُوهُ وَ ذَلیلٍ اَعَزُّوهُ وَ عَـزیزٍ اَذَلُّوهُ وَ حَقٍّ مَنَعُوهُ وَ اِمامٍ خالَفُوهُ ،
أللّهُمَّ العَنهُما بِکُلِّ آیَةٍ حَرَّفُوها وَ فَریضَةٍ تَرَکُوها وَ سُنَّةٍ غَیَّرُوها وَ اَحکامٍ عَطَّلُوها وَ اَرحامٍ قَطَعُوها وَ شَهـاداتٍ
کَتَمُـوها وَ وَصِـیَّةٍ ضَیَّعُوها وَ اَیمانٍ نَکَثُوها وَ دَعـوَی اَبطَــلُوها وَ بَیِّنَةٍ أنکَرُوها وَ حـیـلَةٍ اَحـدَثـُوها وَ خِـیانَةٍ اَورَدُوها وَ
عَـقـَبَةٍ ارتَـقُـوهـا وَ دِبابٍ دَحرَجُوها وَ اَزیافٍ لَزِمُوها و اَمانَةٍ خانُوها. أللّهُمَّ العَنهُما في مَکنُونِ السِّرِ وَ ظاهِرِ العَلانِیَةِ
لَعناً کَثیراً دآئِباً اَبَـداً دائِماً سَرمَـداً لاانقِـطاعَ لِاَمَـدِهِ وَ لا نَـفـادَ لِعَدَدِهِ یَغدُو اَوَّلُهُ وَ لا یـَرُوحُ آخِـرُهُ لَهُم وَ لِاَعـوانِهِم وَ
اَنصارِهِم وَ مُحِبّیهُم وَ مُوالیهِم وَ المُسَّلِمینَ لَهُـم وَ المـآئِلـینَ إلَـیهِـم وَ النَّـاهِـضـیـنَ بِـاَجـنَتِـهِـم وَ الـمُــقـتـَدیـنَ
بِکَـلامـِهـِـم وَ الـمُصـَدِّقینَ بِاَحکامَهُم. سپس چـهـار مـرتـبـه بگو: اَللّهُمَّ عَذِّبهُم عَذاباً یَستَغیثُ مِنهُ اَهلُ النّارِ آمینَ
رَبَّ العالَمینَ.
خداوندا درود بفرست بر محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) خداوندا لعـنت کن دو بـت قریشی
(ابوبکر و عمر) را و دو افسونگر آنها را، و دو تجاوزگر آنها را، و دو دروغگوی آنها را، و دو دختران آنها (عایشه و
حفصه) را لعنت کن، آن دو نفری که فرمانت را زیر پا نـهادند، و وحی تو را نپـذیـرفتند، و نعـمتهایت
(ولایت و امامت) را نپذیرفته و انکار کردند، و نافرمانی پیامبرت را کردند، و دینت را واژگون و کتابت را دگرگون و
احکامت را تعطیل کردند، و واجباتت را به تباهی کشیدند، و به آیاتت ستیزه کردند، و دشمنی کردند با
دوستانت و دوستی کردنـد با دشمنانت، و شهرهـای تو را ویران ساختند، و بـندگانت را تباه کردند، خدایا لعنت
کن آن دو و نیز پیروانشان را، آندو ویران ساختند خانه وحی را، و درب آن را بستند، و سقف آنرا شکسته، و
آسمان و زمین و فرا و نشیب و درون و برونش را بهم پیوسته و بنیاد اهلش را بر انداخته و یاورانش را به
درماندگی انداختند، و کودکانـش را کشته، و منبر نبوت را از وصیّ نبی و وارث پـیـامبر، تـهی کردند، و انـکـار
نبوتش کردند، و به خدایشان در دل تخم شرک کاشتند. پس خدایا گناه آن دو را بزرگ شمار و برای همیشه در
جهنم سقر (طبقه زیرین) جایشان بده، جهنمی که بندگان نمی توانند شدت عذابش را درک کنند، جهنمی
که نه چیزی را باقی میگذارد و نه رها میسازد، خدایا آن دو و پیروانشان را به عـدد هـر کار نـاروایی که انجام
دادند لـعنـت کن، و به عدد هر حقیقتی که مخفی داشتند، و بر هر منبری که به ظلـم بر آن بالا رفتند، و بر هر
منافقی که سرپرست شدند، و هر مـؤمن و شیعه ای که تبعیدش کردند، و هر پیرو ولایتی را که اذیت کردند،
و هر رانده ای که در پناه خود آورده، و هر راستـگویی که راندند، و هر کـافری که یـاری کردنـد، و هـر امام بر
حقی که مقهورش کردند، هر واجبی که آن را تـغیـیر دادند، و هـر آیه ای که انکـار کردنـد، و هـر بدی که در
دل نهان داشتند، و هر خونی که به ناحق ریختند، و هر حدیثی که آن را عوض کردند، و هر حکمی که واژگون
ساختند و هر کفری که بدعت گذاشتند، و هر دروغی که نیرنگ بازانه راست نمودند، و هر میراثی که آشکارا
بر آن دست یافتند، و هر غنیمتی که به ناحقّ ملک خود ساختند و هر مال حرامی که خوردند، و هـر خمسی
که برای غـیر اهـلش حـلال شمردند، و هر خلاف واقعی که اساس آن را نهادند، و هر ستمی که گسترش
دادند، و هر ظلمی که پراکندند، و وعده هایی که بدان وفا نکردند، و هر پیمانی که شکستند، و حلال هایی که
تحریم نمودند، و حرام هایی که حـلال کردند، و هر نفاقی که در دل پنهان داشتند، و هر کیدی که پنهان
داشتند و هر پهـلویی که شکستند، و هر سندی که آن را دریدند، و هر جـنـینی که سبب سقط آن شدند،
و هر اجتماعی که پـراکندند، و هر خواری که عـزت بخـشیـدند، و هر عـزیـزی که خوارش کردند، و هر حـقی
کـه از صـاحبانش باز داشتند، و هر امامی که مخالـفـتش کردند، خدایا لـعـنـت کن آنان را به عـدد هـر آیه ای
که آن را تغییر دادند، و هر واجبی که آن را ترک کردند و هـر سنتی که تغیـیرش دادند،، و احکامی که تعطیل
کردند، و هر رحمی که قطع کردند، و هر گواهی که کتمان کردند، و هر وصیتی که تباه و هر پیمانی که
شکستند، و هر ادعای حقی که باطل و هر بینه ای که انکار و هر نیرنگی که آن را پرداختند، و هر خیـانـتی
که وارد دیـن کردند، و هر گردنه ای که بالای آن رفتند (برای کشتن پیامبر صل الله علیه و آله) و هر سنگی که
لغزانیدند، و هر بدعت و تقلبی که همراه داشتند، و هر امانتی که در آن خیانت کردند. خـدایـا لـعنـت کن آن دو
(عـمر و ابوبکر (لعنة الله علیهما) را در پنهان و آشکارا و بر آنها لعنتی فرست زیاد، پیوسته، مدام، بی ابتدا و بی
انتها، لعنتی که زمانـش پایانی ندارد و عددش را انتـهـایی نیست، لـعـنـتی که آغـازش را صـبحی باشد ولی
انجامـش را شبی نباشد، لعنت تو باد بر آنان و یارانـشان و مـدد کـارانشـان و دوسـتـانـشان و مـرتـبطین با
آنان و کسانی که خود را در اختیار آنان گذاشته اند و به آنان مـایـلنـد و به آن دل بسته اند، و به بالهای آنها
از زمین برخاسته اند، و پـیـروی کـردنـد از سخـنـان آنان، و قــضـاوت هــای بـاطـل آنـان را تـصـدیق نـمـودند.
سپس چـهـار مـرتـبـه بگو: خداوندا عذاب فرما آنانرا، عذابی که استغاثه و فریاد اهل آتش از آن عذاب بلندست
آمین رب العالمین.
دعای رسیدن به حاجات
برای رسیدن به حاجات شرعیه دو رکعت نماز بخواند و بعد از آن در یک مجلس ( یعنی یک باره ) هزار بار بگوید :
کهعیص ( کاف ها یا عین صاد ) اِكْفِنِي حمعسق ( حا میم عین سین قاف ) اِرْحَمْنِي سُبْحَانَ الْقَادِرِ الْقَاهِرِ الکافی
در این خصوص نیز ادعای تجربه شده است
منبع : منتخب الختوم ص 119
ذکر حاجت شرعی
هر گاه کسی را حاجت شرعی باشد سه روز چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را روزه بگیرد و روز جمعه قبل از
ظهر غسل کرده و سپس دو رکعت نماز حاجت بخواند . در رکعت اول بعد از حمد 15 مرتبه سوره توحید را بخواند
و در رکوع ده مرتبه و بعد از رکوع ده مرتبه و در سجده اول ده مرتبه و بین دو سجده ده مرتبه و در سجده دوم
نیز ده مرتبه و بعد از سجده دوم ده مرتبه نیز بخواند . این عمل را در رکعت دوم نیز به جای آورد بعد از نماز بگوید
الحمد الله رب العالمین اللهم صل علی محمد و آل محمد
سپس حاجت خود را از خداوند طلب نماید . این نماز از مجربات است .
منبع : منتخب الختوم ص 122و 123
ختم سوره ای برای زیارت کعبه
امام صادق علیه السلام فرمود هر کس سوره عم یتساء لون را هر روز بخواند و بر آن مداومت نماید ازآن سال
خارج نخواهد شد مگر آنکه بیت الحرام را زیارت کند انشاء الله تعالی
منبع : مجمع البیان ج 10 ص 237
بعضی از علماء شرط خواندن آن را بعد از نماز بدون آنکه با کسی صحبت کند دانسته اند
منبع : تحفة الرضویة ص 205
در
سرزمين ايران در اغلب نقاط ، در زير تلهاي خاك و ويرانه ها ، آثار نفيس و
گنجينه هاي متنوعي نهفته است كه روزگاري دست هنرمندان و صنعتگران با نداشتن
وسايل و ابزار كافي آن را ساخته و با نقش و نگار ، طرح ، رنگ يا كنده كاري
و برجسته كاري ، قدرت دست و روح هنري خود را به ثبوت رسانده و تجسم داده
اند .
تحقيق و مطالعه در هر قسمت از آثار كهن مملت ما نه تنها
تاريخ گذشته اين سرزمين را روشن مي سازد ، بلكه به تغيير و تحول تاريخ تمدن
دنياي قديم و ارتباطي كه ملل از لحاظ نژادي ، هنري و اقتصادي با يكديگر
داشته اند كمك مي كند . مردمان اوليه و بدوي براي زندگي بهتر و رفع حوائج
روزانه هميشه در تلاش وضع بهتر بوده اند و همين اصل يعني عشق به حيات بوده
كه تاريخ تمدن را بوجود آورده است و ملتها را به طرف روزگار بهتر و
اختراعات و اكتشافات وا داشته است . كشف آتش و به كار بردن فلزات هر يك
مبدأ مهمي در سير تكامل بشر بوده است .
از وقتي كه زندگي اوليه
به شكل اجتماع شروع شد ، انسانها احساس كردند كه به كمك يكديگر نياز دارند و
ناچار هر يك با سعي و عمل خود به رفع حوائج ديگري پرداخت تا توانست از
دسترنج ديگري منتفع گردد . اين عمل ابتدايي را بايد اولين نظام اجتماع و
اقتصاد و اصل داد و ستد دانست . با پيشرفت تمدن و تشكيل شهرها و اختراع خط و
ايجاد خانه و مسكن ، ارتباط افراد با يكديگر بيشتر گرديد و مبادله و تجارت
به صورت وسيعتري در آمد و كم كم داد و ستد و معارضة فردي جاي خود را به
مبادله و تجارت داد ، به طوري كه كوشش در توسعة امور اقتصادي و ارتباطات ،
موجد تشكيل دولتها و طرق و سوارح و تأسيسات بحري در مناطق دريايي و
سازمانهاي مختلف و تنظيم قوانين براي بررسي و انتظام امور گرديد ، چنانچه
قسمت مهمي از قانون حمورايي مربوط به امور تجارت و كسب و كار است . ( اين
قانون نامه در خرابه هاي شوش پيدا شده و در موزه لوور فرانسه نگهداري مي
شود ) صحنه هاي نقاشي در عصر قديم چه آنچه به امور دنيايي و چه آنچه مربوط
به دنياي ديگر است . وضع داد و ستد و توزيع را نشان مي دهد .
تشكيل دولتها و رفاته اجتماعي و انضباط امور اقتصادي و توليد ثروت موجد
اصولي گرديد كه كم كم به پيدايش سكه منجر شد . مملكت ما ايران نيز در اين
قسمت ، مانند ساير شعب هنري سهمي دارد كه نه تنها از نظر سكه شناسي و
تاريخي قابل ملاحظه است ، بلكه از لحاظ هنري نيز بسيار ذي قيمت است . اميد
است با حفاري هاي گسترده اي كه در حال حاضر در قسمتهاي مختلف ايران انجام
مي شود ، متخصصان كشورمان با روشن كردن ابعاد تاريك كشورمان و كشف اسناد و
مدارك جديد مربوط به تاريخ ايران اطلاعات تازه تري از تاريخ سكه نيز بدست
آورند .
تاريخچة پول :
ميليونها مردم جهان
با تلاش و فعاليت مداوم ، نيرو و عمر خود را صرف مي كنند و حاصل اين كوششها
و زحمات را بصورت پول دريافت مي نمايند . بي ترديد مي توان گفت كه امروز
اساس گردش چرخهاي اجتماع بر پول نهاده شده وسيعترين روابط اجتماعي انسان
بكمك پول انجام مي گيرد . امروز حتي كودكان هم مي دانند پول چيست و چه
ارزشي دارد . بايد گفت كه كمتر كسي پيدا مي شود كه هر روز با مقداري پول سر
و كار نداشته باشد و بهمين نسبت هم كمتر كسي از خود سؤال مي كند كه پول از
كجا پيدا شده و تاريخچة آن چيست و در قديم چه چيزي به جاي پول وجود داشت .
علم سكه شناسي :
سكه شناسي قسمت مهمي از
باستان شناسي است كه شاهد زنده اي از تمدن دنياي قديم و ملل مختلف مي باشد .
علم سكه شناسي توانسته است بزرگترين خدمت را در روشن كردن تاريخ گذشته
بنمايد و گوشه هاي تاريك و مبهم را روشن كند . سكه در هر دوره نمايندة
عادات ، آداب ، خط ، زبان ، هنر ، مذهب ، تمدن ، ثروت ، ورشكستگي و
ارتباطات تجاري هر ملت و مملكتي است ، يعني منبع اطلاعاتي صحيح و دقيق از
دنياي قديم ، يعني از دوراني كه آثار هنري ، ابنيه ، معابر و مقابر ويران
قديم را از روي قرنيه به طور ناقص و گاهي با تصور از آنچه از بنا به جا
مانده تعمير و تا حدي به صورت اصلي درآورند و با حقيقت زمان تطبيق دهند .
در اين قسمت سكه ، حلال مشكلات شده و كمك شاياني به تاريخ هنر دنياي قديم
نموده است .
روي اغلب سكه هاي يونان صورت خدايان افسانه اي و
بناهاي تاريخي مانند : كوليزه (محل نمايش جنگ حيوانات وحشي با انسان) يا
اكروپل آتن (خرابه هاي آتن كه در بلندي روي تخته سنگي عظيم قرار گرفته است)
و غيره منقوش گرديده است . اين نمونه ها دقيق و ظريف براي بناها و نقص و
شكستگي مجسمه ها مطابق اصل بزرگترين كمك و راهنما شده اند . قسمت مهمي از
آثار هنري ساساني كه فلزكاري و زرگري است و خوشبختانه قطعاتي بسيار جالب از
صحنه هاي شكار ، رزم و بزم از حفاريها بدست آمده است و بواسطة تطبيق با
سكه هاي آن دوره كه تصوير كامل هر يك از سلاطين به طور دقيق و ظريف از
تزئين سر و سينه ، آرايش مو و تاج است مي توان اين شاهكارهاي هنري را با
صداقت شخصي و منتسب به هر يك از شاهان واقعي نمود . (قسمت مهمي از اين ظروف
نقره و طلا در موزة لنينگراد است) .
قبل از پيدايش سكه :
قبل از اختراع و ايجاد سكه با وزن صحيح و مقدار معين فلز ، ارتباط و داد و
ستد مردم از راه مبادله صورت مي گرفت . تمدنهاي قديم بدون آشنايي با سكه ،
زندگي تجارتي خود را از راه مبادله مي گذراندند . در روي نقاشيها و
حجاريهاي مصر قديم ، صحنه هاي معاملات و داد و ستد بوسيلة معاوضه صورت
گرفته است ديده مي شود . در اوستا دربارة مزد كارگران يا گرفتن جريمه از
چهار پايان ذكر شده است . براي پرداخت دست مزد يك پزشك براي درمان كدخدايان
يك گاو و براي شهربانان يك اسب خوب و براي پادشاهان يك گردونه چهار اسبه و
براي زنان به ترتيب يك ماده الاغ ، يك ماده گاو و يك ماده شتر مقرر مي
كرده اند .
اشكال بدوي پول :
استفاده از
اشكال اوليه پول در جهان سوم و شمال آمريكا سابقه دارتر است . اسناد و
مدارك بيشتري مبني بر استفاده از پول در اين مناطق نسبت به اروپا وجود دارد
. در كنار چيزهايي كه به عنوان پول مورد استفاده قرار مي گرفتند ، استفاده
از مهره در شمال آمريكا ، صدفهاي كاوري در افريقا و آسيا و دندانهاي نهنگ
از همه رايج تر بوده است . در جامعه فيجيان هداياي ، دندان نهنگ بخش مهمي
از مراسم هاي خاص بودند . دندانهاي نهنگ Tambua ( گرفته شده از كلمه Taboo )
بودند كه اهميت مذهبي داشته و تا اواسط دهه 1960 به عنوان پول مصرف داشته
است .
در دورة هومر شاعر معروف يوناني چهار پايان اساس قيمتها
بوده اند . دولتها براي جلوگيري از تقلب در عيار سكه ها ، علامت مشخصي را
بر روي شمشهايي كه وزن معين داشتند ضرب مي زدند كه در حقيقت اين علامت
گذاري اولين قدم براي ايجاد سكه مي باشد .
معادن مس قبرس يكي از
مهمترين عايدي اين ناحيه بوده است . و در الواح مصري متعلق به 14000 يا
1600 ق . م در دوران سلطنت فرعون مصر آمنوفيس سوم يا آمنوفيس چهارم از
واردات مهم مس از قبرس به مصر سخن رفته است . در بعضي از الواح شاه قبرس در
قبال معاوضة شمش هاي مس از فرعون خواسته كه نقره برايش بفرستد .
هدف از ايجاد سكه :
نخستين هدف از ايجاد سكه قوميت ، حاكميت و استقلال و آزادي بوده است . در
آن زمان از جمله وسايل آسان كردن مبادلات و تجارت به حساب مي آمد و شايد
بتوان گفت بعد ها اين جنبه بر جنبه هاي ديگر برتري يافت .
پيدايش سكه :
سكه عبارت است از يك قطعه فلز به وزن معين كه روي آن علامت رسمي دولت يا
حكومتي كه عيار و وزن آن را تعهد مي كند ، منقوش شده است . روايات در مورد
اولين سكهها متفاوت است و اكثر دانشمندان سكه شناسي نظر هرودت را كه مردم
را نخستين كساني مي داند كه سكه ضرب كرده اند را قبول دارند . نخستين سكه
هاي ليدي مخلوطي از طلا و نقره كه به آن الكتروم مي گفتند ساخته شده بود كه
بر روي آن شيارهاي موازي و پشت سكه چند فرورفتگي حك شده و گاهي در بعضي از
اين فرورفتگيها نقش حيواني كه شبيه روباه است ديده مي شود . در دورة كرزوس
سكه هاي معروف كرزوئيد ايجاد گرديد كه مي توان آن را اولين سكة حقيقي
دانست زيرا هم داراي جنبة هنري است و هم تمام شرايط سكه تا به امروز نيز در
آن مراعات شده است .
ايراني ها پس از فتوحات پي در پي
در آساي صغير به وجود سكه و لزوم آن پي بردند ولي پادشاهان هخامنشي چون
كمبوجيه و كوروش به ضرب آن اقدام نكردند ، اما به شهرها و ممالكي كه تابع
ايران شده بودند اجازه دادند كه به ضرب سكة محلي خود ادامه دهند . داريوش
اول براي اولين بار در ايران يه ضرب سكه هاي طلا و نقره اقدام نمود و سكه
هاي طلا در يك و از طلاي خالص و به وزن 41/8 گرم و شكل نقه 6/5 گرم است .
داريوش هم براي ترتيب اوزان تناسب طلا و نقره را ( به ) را به كار برد و
چون در يك 41/8 گرم با وزن 112 گرم نقره مطابقت مي كرد و اين وزن براي گردش
در تجارت و كسب سنگين و غير حمل بود ، از اين رو به ده قسمت تقسيم نمود و
هر سكه 21/11 گرم وزن داشت . در اين صورت سكة نقره 21/11 گرم با يك سكة
طلاي در يك 41/8 گرمي مطابقت مي نمود . ولي داريوش براي سهولت امور
معاملاتي سكه هاي نقره را به نصف وزن تقليل داد كه همان شكل معروف است كه
6/5 گرم است ، بنابراين بيست شكل نقره ارزش يك در يك طلا را داشته است .
ضرب سكه در چين پس از كشورهاي ديگر متداول گرديد ولي چينيها خودشان
مستقلاً مبادرت به اين كار كردند و آنرا از ملل ديگر ياد نگرفتند . ژاپنيها
و كره ايها ضرب سكه را از چين اقتباس نمودند .
اصول فني ضرب سكه در ضرابحانه هاي قديم :
حسن احتياج در امر تجارت و داد وستد مردم قديم را بر انگيخت كه از فلزات
استفاده كنند و بوسيلة ان معاملات خود را انجام دهند . ابتدا فلز را به شكل
تبر ، طقه ، ديگ و خنجر به كار مي برند و بعد با پيشرفت تمدن مس ، آهن ،
برنر ، طلا و نقره را به صورت شمش ، طقه دراورند . براي آنكه قطعات سكه هم
وزن ، هم شكل و هم نقش باشد ، اصولي بود كه باعث پيدايش ضرابخانه شد .
سكه را بوسيلة سر سكه ضرب مي كردند ، سر سكه كه استوانه اي شكل يود ، و از
برنز يا آهن ساخته شده و در يك طرف آن نقش مورد نظر حك گرديده بوده ، بر
روي سنداني فلزي قرار مي دادند ، فلز را كه كمي گرم شده بود ، و قابل اثر ،
بر روي آن گذاشته ، بعد سر سكه را از طرفي كه منقوش بود بر روي آن قرار
داده ، بعد از تنظيم آن چكش را با شدت مي زندند ، تا اثر نقش بر
روي سكه نقر گردد .
با ضرب سكه در ايران مبادلات بازرگاني بين المللي راحت تر ، روانتر و
سريعتر شد . و اين امر تحولي بزرگ در امر اقتصاد و تجارت بود . سكه قدمتي
بيش از اين تاريخ داشت و متجاوز از يك قرن قبل از ايجاد حكومت هخامنشي ،
براي اولين بار در يونان متداول شد و به دنبال آن ليدياييها از يونانيها
ضرب كردن سكه را فرا گرفتند و آن را در داد و ستد به كار بردند .
پس از فتح ليدي به وسيلة كوروش ، ضرب سكه به همان ترتيب در ضرابخانه هاي
سارد ادامه يافت . هنگامي كه داريوش به پادشاهي رسيد و پس از فرونشاندن
اغتشاشات اوليه ، به ضرب سكه پرداخت كه به دريكا مشهور شدند . سكه ها از
جنس طلا و نقره بودند و سكه هاي طلا مخصوص داريوش بود . از آن پس ، در
سراسر امپراطوري سكه فقط به نام داريوش ضرب مي شد .
لازم به توضيح است كه اكثر مورخان ليديها را اولين قومي مي دانند كه سكه ضرب كرده اند .
جنس سر سكه ها :
چون جنس سر سكه از آهن يا برنز بود اغلب پس از استعمال زياد حالت ساييدگي
پيدا مي نمود . چنانچه اين سائيدگي در بعضي از سكه ها مشاهده مي شود . از
اين رو ضرابخانه ها بايستي سر سكه هاي متعددي داشته باشند تا بتوانند به
موقع از آنها استفاده كنند .
جنس فلزات :
قسمت مهمي كه در سكه قابل ملاحظه است . نوع و جنس فلزات است . چون در دوران
بسيار قديم از عهدة تصفيه بر نمي آمدند و نمي توانستند آن حد را كه لازم
بود فلز را خالص كنند و از موادخارجي جدا نمايند . ناچار فلزات را به همان
وضعي كهاستخراج مي شده به كار مي بردند . براي اولين بار در حدود هزارة
چهارم استعمال آن بيشتر گرديد ، چنانچه مس را ذوب كرده و با آن اشيايي
مانند تبر و خنجر ساختند . در مصر در هزارة پنجم يا ششم قبل از ميلاد ، عصر
فلز شروع شد . جنس فلز هر محل اغلب معرف وضع اقتصادي و قدرت مالي آن مي
باشد ، مثلاً سكه هاي هخامنشي علاوه بر آن كه مزد مزدوران خارجي بود ، در
سراسر يونان نيز در جريان بود و با كمال ميل و رغبت خارجي ها متاع و كالاي
خود را در مقابل دريافت آن به فروش مي رساندند . از آين رو جنس فلز تأثيري
فراوان در گردش سكه داشت و اساس مهم اقتصاد در دنياي قديم تا به امروز بوده
است .
اوضاع اقتصادي و واحد پول در بابل :
تسلط ايرانيان در بابل امور بازرگاني بابليان را از جريان عادي خارج ننمود ،
منافع و نزول پول در حدود 20 درصد بود نقره واحد پول محسوب مي شد و گاهي
در مقابل طلا نيز معاملات انجام مي گرفت اما مسكوك طلا معمول نگشته بود .
مس مدتي جاي نقره را گرفت ولي بعداً متروك گرديد .
پول كه ساده
ترين روش و وسيلة مبادلة است اولين بار در ليدي بوجود آمد و در آغاز قطعه
فلزي بود ، مخلوط از تقره و طلا ( 30 درصد اين سكه ها نقره بود ) كه هر شهر
علامت خود و يا تصاوير ديگري را بر آن نقش مي كرد . شهرهاي يوناني واسطه
انتقال آن به يونان شدند . در نتيجه رواج پول ، رژيم سياسي و اجتماعي كه از
قرنها پيش در اژه معمول شده بود . متزلزل شد . و جاي خود را به رژيم جديدي
داد .
« كروزسي پادشاه ليدي دو نوع سكه طلا و يك نوع سكة نقره
رواج داد . نوع اول طلاي خالص : استاتر 17/8 گرم ـ نيم استاتر 08/4 گرم ـ
استاتر 72/2 گرم ـ استاتر 36/1 گرم ـ 68/0 گرم ـ سكه هاي نقره : استاتر
89/10 گرم ـ نيم استاتر : 44/5 گرم ـ استاتر ( ترتيه ) : 63/3 گرم ـ استاتر
( هكته ) : 81/1 گرم ـ استاتر ( همي هكته ) : 90/0 گرم . بدين ترتيب يك
استاتر نقره ده گرم و هشتاد و نه صدم گرم وزن داشت و ده سكه نقره به وزن
90/108 گرم با يك استاتر طلا به وزن 17/8 گرم مبادله مي شد . با رعايت نسبت
يك به سيزده »
داريوش اول :
در ميان پادشاهان باستاني كمتر فرمانروايي را مي يابيم كه مانند داريوش به
اين خوبي دريافته باشد كه كاميابي يك ملت بايد بر بنياد اقتصادي سالم
گذاشته شود . داريوش مي دانست كه ابتدا بايد يك دستگاه منظم از وزنها و
اندازه ها داشته باشد . يك نمونه رسمي از اين اندازه ها ارش شاه است كه
مانند خط كشي از سنگ آهن سياه با اندازة 118 اينچ است و نام و عنوان داريوش
روي آن اصل اعتبار آن را نشان مي دهد .
بعضي تصور كرده اند كه
داريوش اولين كسي است كه نخستين سكه ها را در ايران رواج داد . داريوش بي
آنكه سكه هاي سابق را از رواج اندازد ، پولي به اسم در يك در ايران رواج
داد . اين سكة طلا از سكة طلاي كرزوس كه در ليدي زده مي شد سنگين تر بود .
مقارن با اين سكه طلا پولي از نقره زدند كه به شكل يا سيكل معروف است . وزن
سكة هاي نقره 6/5 بود ، بنابراين مي توان استنباط كرد كه نسبت نقره به طلا
در آن زمان يك به سيزده و ثلث بوده است . مسكوكات ذكر شده در ايران و
ممالك تابعه رواج داشت و ماليات ها و حقوق ساخلوها و غيره با اين سكه ها
پرداخت مي شد . ولي بايد در نظر داشت كه دريك را كم سكه مي زدند و در مجموع
پول مسكوك در خزانه هاي ايران بيشتر از شمش بود . به همين جهت عدة دريك
هايي كه تا زمان ما باقي مانده است كم است .
ظاهراً ساتراپها
مجاز بودند سكة نقره كم ارزش و مس برنند ، اين نوع سكه ها غالباً در آسياي
صغير و فينيقيه زده مي شد . ولي در سكه هاي مزبور در خارج از ايالت آنها
حكم جنس را داشت . سكة طلا فقط همان دريك بودند كه فقط شاه مي توانست ضرب
كند ، روي سكه هاي هخامنشي تاريخ نيست اما از صورت شاهان مي توان تاريخ
آنها را تقريباًمعين كرد . حدس مي زنند كه اولين سكة داريوش در سال 516 ق .
م زده شده است .
بر يك طرف دريكها صورت تيراندازي از پاريس است
كه يك زانو را به زمين زده و زه كمان را مي كشد . دو دريكي و نيم در يكي
خيلي كم به دست آمده است . از نوشته هاي مورخين يوناني معلوم است كه طلا و
نقره را در خزانة شاهان غالباً به صورت شمش حفظ مي كردند و هر زمان كه لازم
مي شد ، شمش را به صورت مسكوك در مي آورند .در دورة هخامنشي پاية پول بر
طلا بود ، و خود دريك هم به معناي طلايي ( زريك ) است . از ضرابخانه هاي
ايران اطلاعاتي در دست نيست ولي سكه هاي كم ارزش نقره در مستعمرات يوناني ،
آسياي صغير و فينيقيه زده مي شد .
داريوش نسبت به سكه ها و بدون
غش بودن آنها بسيار حساس بود ، چنانچه هرودت مي گويد : يكي از عواملي كه
آريانه حاكم مصررا اعدام كرد اين بود كه سكه اي از نقره زد كه كامل العيار
بود ، اگر چه ولات حق زدن سكة نقره را داشتند ولي كامل العيار بودن سكه ها
داريوش را خوش نيامد ، زيرا او مي خواست كاري كرده باشد كه هيچ يك از
سلاطين قبل از او نكرده باشند .
داريوش علاقه داشت كه عيار پول
طلا ( دريك ) و پول نقره شكل هميشه يك اندازه باشد و هيچ نقطه اي از
امپراطوري ايران در پول طلا و نقره بيش از ميزان مقرر غش نمي زدند . . به
همين جهت پول ايران مرغوب ترين پول دنياي قديم بود و مورد اعتماد تقريباً
تمام كشورهاي دنياي قديم بود . حتي اگر داريوش متوجه مي شد كه ضرابخانه ها
كه زير نظر ساتراپها كار مي كردند بيش از اندازه در سكه ها غش زده اند ، به
شدت برخورد مي كرد ، نمونة آن والي باختر بود كه به شدت مورد مجازات قرار
گرفت .
« داريوش نوع سكه ها را براي جانشينان خود معين كرد . روي
سكه شاه لاغر با ريش ، در حالت نيم دوان ، نيم خم شده است . او جامة
شاهانه بر سرش كه كمي خم شده تاج جنگي است . در دست راستش نيزه اي با ته
حكفت كه نوك آن پايين است . از روي شانة راستش چسبيده ؛ روي شانة چپش تركشي
است ، و در دست چپش كمان زه داري است . به اين سكه ها كه اغلب براي رشوه
دادن به سياستمندان يوناني به كار مي رفت نام كمانگير داده بودند .
بعد ها در نوع ديگري از اين سكه ها يك خنجر كوتاه آخته افزوده شد . مانند
سكه هاي كهن تر ليدي ، پشت آنها فقط چهار گوش جاي مهر را دارد ؛ سكه هاي
سيمين فقط نشان جاي ابزار مهر را دارد . از مقدار هنگفت فلزهاي گرانبها كه
همچو باج دريافت مي شد ، فقط مقدار كمي را سكه مي زدند ، و ماندة آن را به
صورت شمش اندوخته مي شد .
به همين دليل بهنگامي كه اسكندر خزانه
هاي شوش را تصرف مي كند با مقدار زيادي شمش روبرو مي شود . در بين سكه هاي
هخامنشي ، به سكه هايي بر مي خوريم كه از لحاظ هنري ممتازند ، دريك روي سكه
ها شاه سوار بر اسب و بر روي ديگر نقش كشتي نقر شده است . پس از داريوش
كبير بعضي از ممانك و ساتراپها ، البته به ندرت اجازه يافتند كه جداگانه
سكه ضرب كنند ، روي سكه به خط و زبان آن منطقه اي بود كه سكه را در آنجا
ضرب مي كردند . اما بيشتر به خط آرامي بود . زيرا خط ميخي مخصوص كتيبه ها
بود و برروي سكه به كار نمي رفت .
در اين دوره تهيه و به كار
اندازي سكه در معاملات نه تنها در امور بازرگاني داخلي و خارجي تسهيلاتي
فراهم كرد . بلكه به توسعه بانكها كه به تدريج رونق مي گرفتند نيز كمك
مؤثري كرد . در اواخر عهد هخامنشي دو دريكي نيز ضرب مي شد . بر روي سكه هاي
داريوش نقش يك كماندار پارسي كه همان پادشاه بود حك مي شد . از آن پس
يونانيها به دريك نام عمومي كماندار را دادند . چنانچه اژه زيلاس فرمانده
اسپارت گفت كه مراده هزار كماندار پارسي بيرون مي كنند كه منظور كمانداران
بود كه روي سكه هاي طلا نقش بسته بودند . سكه هاي نقره داريوش شِكِل بود و
يونانيها آن را در خم نا م نهادند .
در زمان خشايارشا دو سوم مزد
را جنس و يك سوم را با سكه پرداخت مي كردند و بدين ترتيب پس از تقريباً
نيم قرن از ضرب اولين سكه ، پول توانست جاي خود را در معاملات گوناگون باز
كند .
همواره بر اثر ورود مسكوكات ، تجارت داخلي شايد سريعتر از
تجارت خارجي توسعه مي يافت . همچنين سكه ، فعاليت بانكها را توسعه داد .
شاهنشاهي هخامنشي براي بانكها امكاناتي بوجود آورد كه تا آن زمان سابقه
نداشت . در زمان هخامنشيان بانكهاي خصوصي تأسيس شد .
شاهان
هخامنشي خراج را به شكل زير انبار مي كردند . آنها طلا يا نقره را ذوب مي
كردند و درون كوزه اي مي ريختند . وقتي كه كوزه پر مي شد ، آن را انبار مي
كردند و هنگام نياز آن قدر كه لازم بود از كوزه ها را مي شكستند و سكه ضرب
مي كردند . هنگامي كه اسكندر شوش را تصرف كرد ، با مقدار زيادي شمش خام
روبرو شد كه خام نگهداري مي شد .
دربارة خراج در زمان كوروش و
كمبوجيه هيچگونه ضرورت وجود پول را ايجاد نمي كرده است چون اقوام خراج خود
را به صورت فلزات گرانبها پرداخت مي كردند . با وجود اين سكه هاي طلايي
ليدي بوسيلة هخامنشيان مورد استفاده قرار مي گرفتند . البته اين امكان هم
وجود دارد كه كروز ئيدهاي نقره منحصراً در زمان تسخير سارد بوسيلة كوروش
ضرب و رايج شده و به اين ترتيب عملاً نقش پول پادشاهي را بازي كرده باشند .
سكه هاي خشايار شا :
نقش مهمولي سكه هاي
شاهنشاهي ، اختلاف تصويير اين شاهنشاه با تصوير داريوش اول به واسطة بزرگي
سرو بر جستگي گونه و ريش بلند و نوك تيز واضح است . پشت سكه فرورفتگي نا
منظم و مستطيلي شكل مي باشد . شِكِل ( نقره ) به وزن 55/5 و دريك خشايار شا
به همين طرح و به وزن 40/8 گرم است .
سكه هاي اردشير اول :
سكه هاي اردشير اول با جزئيات كمي نسبت به سكه هاي پدرش خشايار شا اختلاف
مختصري دارد . روي سكه نقش معمولي سكه هاي شاهنشاهي ، تاج كمي بلندتر از
تاج خشايار شاو ريش مرتب و مستقيم تا روي سنه آمده است . و موهاي سر در پشت
گردن برگشته و انبوه مي باشد . پشت سكه فرورفتگي نا منظم در وسط دارد ، (
نقره ) به وزن 5 گرم مي باشد .
سكه هاي داريوش دوم :
روي سكه نقش معمولي سكه هاي شاهنشاهي ، نيم رخ داريوش دوم با ريش مجعد و
در همو موهاي ترك ، ترك كه در پشت گردن به موازات هم ريخته شده است و بر
روي سر وي تاج بلند با دندانه نوك تيز قرار دارد و قيافة او شكسته و پير
است . پشت سكه مانند سكه هاي اردشير است .
سكه هاي اردشير دوم :
« براي تميز دادن سكه هاي اردشير دوم و صحت تشخيص آنها بهترين وسيله
مقايسه آنهاست با سكه هاي سلاطين تابع يا ساتراپهاي آن دوره است . چنانچه
از روي سكه هاي شاه صيداتيسافرن ساتراپ سارد ( كه در يك طرف سكه تصوير اين
پادشاه منقوش است ) مي توان سكه هاي اردشير دوم را به خوبي تشخيص داد و
تنظيم كرد . روي سكه نقش معمول سكه هاي شاهنشاهي است ، نيم رخ اردشير دوم
با تاج كوتاه و موهاي جمع شده در پشت گردن ، برخلاف معمول سكه اي از اردشير
بدست آمده است كه در حال كشيدن كمان است . پشت سكه به شكل مربع و داراي
كنده كاري نا منظم مي باشد . »
سكه هاي اردشير سوم :
« نقش معمولي سكه هاي شاهنشاهي ، نيم رخ اردشير با ريش بلند و نوك تيز با
موهاي پر پشت كه گوشها و پشت گردن را به خوبي پوشانده است و تشخيص سكه هاي
اين شاهنشاه با مقايسة سكه هاي سلاطين ممالك تابع مثل اواگوراس دوم كه در
يك طرف سكه نقش اردشير سوم باشد ، بسيار سهول است . پشت سكه فرورفتگي نا
منظم دارد . سكه اي از اين پادشاه مكوجود است كه به جاي آنكه مانند معمول
نيزه به دست داشته باشد دستش را بلند كرده است .
سكه هاي داريوش سوم :
اين شاهنشاه علاوه بر دريك و شِكِل ، دو دريكي و نيم در يكي نيز سكه زده
است و نقش روي سكه بيشتر به وضع معمولي مي باشد . گاهي كماندار كه شخص
شاهنشاه است ، به جاي نيزه خنجر به دست گرفته است . در پشت سكه براي نخستين
بار به جاي مربع فرورفته نا منظم دو هلال و برجستگي هاي موجي شكل يا قسمتي
از بدنة كشتي نفر گرديده است . سكه هاي اين شاهنشاه پس از انقراض
امپراطوري هختامنشي نيز رايج بوده و مانند مظهر مليت ايران تا مدتي ضرب
آنها ادامه داشته است .
اسكندر :
در گذشته
چنين مي پنداشتند كه اسكندر در يكسان كردن پولهاي سراسر شاهنشاهي خويش با
برابر ساختن ميزان زر و سيم بر پاية سكه هاي آتنا كوشش به جاي آورده باشد .
به جاي آورده باشد شايد مي خواست ستاتر زر را كه برابر با 20 در خم بود به
جاي دريك تثبيت كند .
منتها نسبت سيم به زر را به جاي هخامنشي بر پايه 1 : 10 قرار دهد .
اين پندار كهن را مي توان زد كه از آنجا كه اسكندر نه مي توانست يك چنين
يكنواختي در شاهنشاهي خويش پديدار كند و نه چنين كاري را كرد . كار گاههاي
درم زني گذشته همچنان به كار ادامه دادند و خزانه داري كشور همچنان كه
دوران هخامنشي بود بر جاي ماند .
پول و سكه هاي نقره در سراسر
دنياي هلني وضع اقتصادي را دگرگون ساخته بود به طوري كه ازدياد پول باعث
تورم شده بود . ارزش طلا و نقره تقليل پيدا كرد و به طوري كه نوشته اند در
عصر سلوكوس اول طلاهايي كه
در اثر فتوحات از ايران خارج شده بود ،
بعداً به علت رونق تجارت به ايران بازگشت و مواد اوليه مانند چوب و فلزات
كه ايران و هند از تهيه كنندگان آن بودند بسيار مورد تقاضا بود و مبادلات
بيشتر شامل اشياء از جمله احجاركريمه و جواهر و ادويه و داروهايي كه از هند
تا حدود برتاني ( در مغرب فرانسه ) صادر مي شد بودند .
بازرگاني
حيات اقتصادي يونان را تشكيل مي داد . بازرگاني بود كه ثروتهاي زياد در
شهرهاي بزرگ بوجود آورد و جمعيت روز افزون شهرها را اشتغال به كار مي داد .
نقل و انتقال پول ديگر ، اكنون كاملاً جاي معاملة جنس را كه چهار صد سال
پس از ضرب اولين سكه رواج داشت گرفته بود . بانكدارها به دولت و مردم
اعتبار مي دادند .
در زمان حكمومت سلوكيان سكه هاي نقره در بابل
ضرب مي شد و در بازار مبادله مي گشت. زماني كه سكه هاي نقره جهت نيازهاي
نظامي در نبرد عليه سوريه مورد استفاده قرار گرفت و سكه هاي نقره را از
بابل خارج كردند .
سكه هاي مسي رواج يافت . از دوران سلوكوس اول
يك سكة نقرة 4 درهمي به دست آمده كه بر روي آن فيلي را نشان مي دهد كه
احتمالاً از جمله فيلهايي بوده كهچاندرا گوپا از خاندان موياها به وي هديه
كرده است . دربارة ايجاد پادشاهي باختر در عهد سلوكي اطلاعاتي به كمك سكه
ها باقيمانده ، از اين دوره به دست آمده است. اين سكه ها از چهل فرمانروايي
يوناني است كه در باختر و يا شمال غربي هند حكموت مي كردند . در واقع سكه
شناسان تاريخ دودمانهاي اين سامان را از روي سكه هاي مذكور باسازي كرده اند
.
هنگامي كه اسكندر ، جانشين پدرش گرديد ، خزانة مقدوني عبارت
بود از شصت تالان مسكوكات نقره و چند جام طلا و نقره . حال آنكه قرض پادشاه
مذكور به پانصد تالان بالغ مي گشت . فقر خزانه بدليل لشكركشي هاي فيليپ
بود ، زيرا آنچه را به دست مي آورد خرج لشكركشي مي كرد . خود اسكندر هم بعد
از فوت پدر براي حمله به ايران ناچار به قرض شد و هشتصد تالان قرض كرد .
البته اين فقر مالي ديري نپائيد و با تصرف ايران و خزانه هاي بابل و شوش و
تخت جمشيد اسكندر ثروت زيادي بدست آورد .فتوحات اسكندر در ايران موجب
متوقف شدن كار ضرابخانه ها نگرديد ،وآنها همچنان به كار خود ادامه مي دادند
.
« سكه هاي اسكندر بدين طرح مي باشند : استاتر طلا كه در يك طرف
آن تصوير اسكندر به وضع آتنا با كلاه خود به چشم مي خورد و در طرف ديگر
الهة فتح با بالهاي گشاده ايستاده است . چهار درهمي هاي معروف كه تصوير نيم
تنة اسكندر به طرز هراكلس كه كلاهي از پوست شير نمد به سر دارد ، بر روي
آنها نقش شده است و در پشت سكه زئوس خداي بزرگ يونان بر روي تخت نشسته و
عصاي قدرت و سلطنت مطلق را به دست گرفته است و نام اسكندر به خط يوناني در
كنار سكه است ».
سكه هاي اشكاني :
به طور كلي
اسناد و مدارك زمان اشكاني بسيار اندك است . سكه هاي سلاطين اوليه اشكاني
تنها معرف نام و لقب پادشاه است . همين امر تطبيق سكه هاي دوران اشكاني را
دچار اشكال كرده است . از اوايل قرن اول قبل از ميلاد نام شخص در روي سكه
ها نقش گرديد و از سال 137 قبل از ميلاد سكه ها را با قيد تاريخ كه مبدأ آن
سال 1312 قبل از ميلاد يعني تأسيس سلسلة سلوكيها بود ضرب مي كردند . از
زمان سلطنت بلاش اول (57 ـ 51) م بتدريج براي نوشتن روي سكه ها از الفباي
آرامي به جاي يوناني استفاده كردند .
اساس پول دولت پارت بر نقره
بوده است كه تقليدي از پول سلوكيان شمرده مي شود ولي از قرن دوم پيش از
ميلاد ايشان مبناي مستقلي براي پول خود ايجاد كردند ولي از لحاظ تسهيل
تجارت و داد و ستد و خويش با روم ، پول خود را از حيث وزن با دينار روحي
برابر ساختند . در آن زمان تاريخ سكه هاي پادشاهان پارت از مبدأ عهد
سلوكيان احتساب شده و نوشته هاي آنها به يوناني بوده است . در قرن اول
ميلادي نوشته هاي پارتي (آرامي) بر سكه هاي پارتي پديد آمد و در عين حال
جنس فلز سكه ها به بدي گرائيد و از وزن آنها كاسته شد . برخي پادشاهيهاي
كوچك و تابع نيز به نام خود سكه ضرب مي كردند .
« در روزهاي خيزش
پارتيان در سال 238 ق . م پولي كه در بخش شمالي ايران در گردش بود ، همانند
پول بقية امپراتوري سلوكي بود . اما سكه خانه هاي باكتريا و هكاتوم پوليس
رفته رفته ترجيح مي دادند كه در ناحية آنها دراخم رواج يابد ، در صورتي كه
ميان پادشاهيهاي انتيوخوس يكم و سوم در اكباتان سكه اي با اين جنس و واحد
ضرب نمي كردند و در عوض بر زدن سكه هاي چهار عرضي بيشتر تأكيد مي رفته است .
وزن استانده اي كه براي سكه ها در نظر مي گرفتند برگرفته از نظام آتيك بود
چنانچه در سدة سوم پيش از ميلاد وزن دراخمها به حدود 4 گرم رسيد . نقش
رسمي روي اين سكه هاي سلوكي تصوير بر پادشاه بود كه پشت سكه نيمرخ چپ
آپالون را نشان مي دهد كه بر قبة سپر نشسته و كماني در دست دارد . بيشترين
سكه هاي پارتي كه اكنون موجود است از گنجينه اي در دورة اترك كه در باختر
بجنورد قرار دارد بدست آمده است . فرسوده ترين سكه ها و بنابراين نخستين
گروه از سكه هاي پارتي نيم رخ راست سري بدون ريش را روي سكه نشان مي دهد كه
با شلقي بر آن نهاده است و بر پشت آن طرف چپ تيراندازي در جامعة
مهرانشينان نقش گرديده كه بر پايه اي نشسته و كماني بدست گرفته است . طرح و
ساختمان اين سكه ها (پارتي) از سرمشق هلينستي كان و بيش پيروي مي كند » .
مهرداد اول :
بعد از شكست آنتيوخوس در مغنسيا حدود 190 ق . م زنجيرهايي كه يونانيان بر
دست و پاي پارت بسته بودند سست شد و امكان به گردش درآمدن پولي مستقل براي
پارت فراهم شد . مهرداد يكم كه در حدود سال 171 ق . م بر تخت نشست عامل
اصلي گسترش سياسي پارت بود . سكه هاي اين پادشاه در درجة اول تصوير چهره اي
بدون ريش كه با شلقي بر سر دارد نقش شده كه تقليدي از سكه هاي سابق است ،
اما بعدها نيم تنه اي با آرايش مشابه جانشين آن مي شود . و در پشت سكه
تيراندازي بر سپرآپولون نشسته نه بر روي چهار پايه.
اكباتان در سال 148 ق . م بدست اشكانيان افتاد ، اما همينكه سكه خانة با
اهميت اين شهر به دست مهرداد افتاد از تسهيلات آن بهره مند گرديد . شمار
زيادي سكة برنزي ضرب گرديد . سرانجام سال 140 ق . م نيروهاي پارتي بين
النهرين را با شهر معروف آن سلوكية كران دجله به تصرف درآوردند . در اينجا
نيز سكه هاي مهرداد مستقيماً از سكه هاي پادشاهاني كه به تازگي بيرون رانده
شده بودند تقليد مي كنند .
فرهاد دوم :
نخستين سكه هاي فرهاد دوم پسر جوان مهرداد ظاهراً در سكه خانه شوش در
الومايي زده شد . چهار دراخميها بالاخص (با طرح آپولون كه بر قبة سبز نشسته
بر پشت سكه) دقيقاً از سبك سكه هاي كمنسكيرس پادشاه محلي پيروي مي كنند .
بخش عمده سكه هاي فرهاد ، دراخما ، سكه هاي سيمين و برنزي هستند كه در
ايران زده مي شدند . تصوير روي سكه تنها ريش كوتاهي دارد و تيرانداز پشت آن
داراي نوشته « شاه بزرگ ارشك ، پدر خدا است كه لقب اخير به رساندن مهرداد
به مرتبة خدايي اشاره دارد » . يك نوآوري حضور نام سكه خانه ها بر پشت سكه
هاست . سكه خانه اصلي اكباتان بي گمان در پيروي از رسم سلوكيان از اين
نشانه ها چشم پوشيده يك دراخم كه شايد در اين شهر ضرب گرديد . دوست دار پدر
را جانشين پدر خدا مي كند . مقران 13 ق . م انتيوخوس هفتم به بين النهرين
تاخت ، اما سرانجام شكست يافت و در سلوكيه سكه هايي كه ويژگي سبك يوناني را
داشتند به افتخار پيروزي فرهاد ضرب گرديد . فرهاد دوم در جنگ با
صحرانشينان كشته شد . هوسپا يوسين پادشاه خاراسن از گرفتاري اشكانيان در
مرزهاي خاوري استفاده كرد و به بين النهرين تاخت ، اوليايي سكه خانة سلوكيه
كه سرگردان بودند ، كه چه كسي را به رسميت بشناسد ، سكه هايي با تصوير
مهرداد يكم ضرب كردند ، كه مدتها پيش در گذشته بود و بدين وسيله وقت كشي مي
كردند .
مهرداد دوم :
مهرداد دوم فردي
ممتاز و لايق و مدبر بود . او كه لقب كبير دارد ، خود را بر روي سكه هايش
به يوناني تئوپاتور (پدرخدا) مي نامد ، اين پادشاه با وجود برخورد با
مشكلات فراوان و وضع آشفته اي كه شاهنشاهي پارت داشت . توانست از لحاظ
مختلف از حمله سركوبي قبايل و مغلوب ساختن سكاها و انعقاد معاهده با
امپراتور چين و سامان دادن به وضع ارمنستان و به اطاعت واداشتن فرمانروايان
يوناني باختر ايران را تبديل به يك قدرت بزرگ جهاني مي كند .
سكه هاي مهرداد دوم :
از مهرداد دوم سكه هاي متنوعي باقي مانده است كه از لحاظ تزئينات و نوع
تاج با هم تفاوت دارند . در يكي موهاي سر او لوله شده و از روي پيشاي شروع و
پشت سر ختم گرديده است . و به جاي تاج نوار ساده اي به سر بسته كه در پشت
سرآويزان است . در نوع دوم موها به زير تاجي گرد كه با دو زبانه گوشها را
پوشانيده ، قرار گرفته است ، و تاج از سه رديف مرواريد و گلي به طرح ستاره
تزئين شده است . بر روي سكة مهرداد القاب مختلفي مانند اپي فانوس (نامي)
اورگت (نيكوكار) و دكايو (دادگر) به كار رفته است . همچنين بر روي بعضي از
درهم ها به جاي كلمة شاه ، شاهنشاه به كار رفته است .
بر مسكوكات
اشكاني علامت شهري كه سكه زده شده ، مشخص است ، از اين طريق مي توان فهميد
چه شهرهايي ضرابخانه داشته اند . بر سكه هاي پراتي علاوه بر زمان و خط
يوناني ، ندرتاً حروف آرامي هم مشاهده مي شود .
نوشته هاي يوناني
روي سكه ها در اوايل حكومت پارت خوب است ولي از اواسط آن و اواخر اين
حكومت نوشته ها ضراب مي شود . علت آن است كه چون ضرابخانه هاي جديد زده شد
كه استادان آنها غيريوناني بودند ، چون زبان يوناني را بلد نبودند ، از سكه
هاي يوناني تقليد كردند ، با بهتر است گفته شود نوشته هاي آنها را تقليد
مي كردند . محققين اين نوع سكه ها را مسكوكات شده اند بربري مي گويند .
سكه هايي كه از مهرداد دوم باقي مانده او را داراي چشمهايي درشت ، بيني
بزرگ روحي و كلاه مرواريد دوخته با نيم تاجي به صورت اشعة خورشيد بر سر
دارد . لقب او بر روي سكه هايش « تئوپاتور » يعني پسر خدا و « نيكاتور »
يعني فاتح آمده است .
سنتروك :
سنتروك در سن
80 سالگي به پادشاهي رسيد و گمان مي رود وي برادر اشك ششم مهرداد اول باشد .
بر روي سكه ها تصوير وي با ريش پر و سبيل بلند و قيافه اي نجيب مشاهده مي
شود . تاج وي كلاهي است مدور كه از سه رديف با مرواريد تزئين شده بود . و
در وسط آن قطعه جواهر به شكل ستاره نصب است . بر پشت سكه نقره است : شاه
بزرگ ، دوستدار پدر .
فرهاد سوم :
از فرهاد
سوم دو نوع سكه موجود است . نوع اول تصوير وي با تاجي ساده كه از نواري كه
دور سر بسته شده و در پشت سر گره خورده است ، تشكيل يافته است . نوع دوم كه
بسيار مجلل مي باشد . تاج مدوري است كه زبانه اي روي گوش و زبانة ديگر پشت
سر را پوشانده است . دور و لبة تاج از مرواريد تزئين گرديده و شعله هاي آن
از قسمت مرور ساطع است و در وسط تاج قطعه اي از گوهر گرانبها به شكل شعله
نصب است . تصوير فرهاد و قيافة برازندة او با چشمان درشت و بيني كمي منحرف و
سبيل و ريش پر نشان مي دهد . بر گردن فرهاد سوم دو رديف گردن بند قرار
دارد و حاشية قبا از در و گوهر تزئين يافته است .
مهرداد سوم :
فرهاد سوم با توطئه پيران خود ، مهرداد و اُرُدْ از سلطنت بر كنار و حتي
بنا بر عقيده عده اي از مورخين فرزندان ناخلف او را مسموم كردند . در بين
دو پدر كش جنگ درگرفت و مهرداد برادر بزرگتر بر تخت نشست . ولي به دليل
تندخويي و سخت گيري ، مورد نفرت قرار گرفت ، و بزرگان ارد را به شاهي
برداشتند .
از مهرداد سوم سكه هايي به اين شرح باقي مانده است . «
روي سكه تصوير نيم رخ مهرداد كه به جاي تاج ، نواري بر روي قسمتي از
پيشاني قرار دارد و موي سر بسته و از پشت سر گره خورده و آويزان است .
موهاي مجعد روي گردن را گرفته و ريش مدور او نسبتاً كوتاه است . پشت سكه :
اشك كمان به دست بر تخت نشسته و اطراف او نوشته القاب قرار دارد » .
اُرُدْ اول :
بعد از مهرداد سوم ، بزرگان اُرُد را به شاهي برداشتند ، دورة پادشاهي ارد
يكي از مهمترين قسمتهاي تاريخ پارت است . زيرا در اين زمان است كه جنگ
معروف حران به وقوع مي پيوندد و شكست سهمگيني به دولت روم وارد مي شود.
هنگامي كه پاكر فرزند ارد در جنگ با روميها كشته شد ، ارد فرند ارشدش به
نام فرهاد را جانشين خود كرد ، و خود از سلطنت استعفا داد ، ولي بدست پسرش
فرهاد خفه گرديد و به قتل رسيد ، همانطور كه خود قبلاً پدرش را كشته بود .
سكه هاي ارد اول :
روس سكه : « تصوير نيم رخ و نيم تنة ارد ، با چشماني درشت و زيبا و بيني
بلند ، سبيل و ريش پر و موهاي مجعد كه گردن وي را پوشانيده است . تاج ارد
به صورت نواري زرين و مخصط در پشت سر گره خورده تا پشت شانه آويزان شده است
. گاهي در زمينة سكه ، هلال ماه يا ماه ستاره نقر است . پشت سكه : اشك
كمان به دست بر تخت نشسته و دور نقش وي ، نوشته القاب ارد در هفت رديف قرار
دارد ».
خصوصيات مسكوكات اشكاني :
با توجه
به اينكه پرداختن به تمام جزئيات مسكوكات شاهان اشكاني در اين تحقيق نمي
گنجد لذا به ذكر خلاصه ما بقي مي پردازيم . به طور كلي مسكوكات اشكاني از
نقره و مس بود . سكه هاي نقره بر دو نوع بود . 1 ـ دراخم كه آن اصلاً پول
يوناني بود 2 ـ چهار دراخمي كه حدود 4 گرم و گاهي كمتر وزن داشته است.
اين چهار دراخمي ها با دينار رومي برابري مي كرد . كلية سكه هاي اشكاني در
قشنگي پست تر از سكه هاي ساساني است . روي سكه ها صورت شاهان اشكاني است
كه بر تخت نشسته و كماني به دست گرفته و زن آن را كشيده اند . بعضي از سكه
ها صورت ارباب انواع يوناني را داراست . در دورة اشكاني پاية پول ايران بر
نقره بوده است .
بر سكه هاي اشكاني شكل زن بندرت پيدا مي شود .
نمونة آن سكه فرهاد پنجم است كه صورت ماد و اورا داراست . معمولاً بر سكه
سرشاه نقش شده ، اما سكه اي هم بدست آمده كه شاه را سوار بر اسب نشان مي
دهد . از سكه هاي پارتي چنين برمي آيد كه آنها چيزهاي زيادي را از يوناني
ها و سلوكيان تقليد كرده اند .
سكه هاي ساساني :
دولتهاي هخامنشي ، اشكاني و ساساني كه روي هم رفته بيش از هزار سال بر
ايران حكومت كردند همگي به ضرب سكه پرداختند . ولي سكه هاي ساساني داراي
اهميت بيشتري است . زيرا منابع گرانبهايي از حيات اجتماعي و اقتصادي و
سياسي آن دوران ارائه مي دهد . پيروزيهاي مهمي كه شاهپور اول در مقابله با
روميها داشت ، در تاريخ آن زمان و اوضاع آن زمان داراي اهميت فراوان بود .
به طوري كه شاهپور اول دستور داد نقش آنها را بر روي صخره ها كنده كاري
نموده ، ولي اين رويدادها بر روي سكه ها نقش بسته نشده علت آن اين است كه
سكه براي ساسانيان عمدتاً يك وسيله اقتصادي بود .
نوع سكه هاي ساساني :
ظاهراً مسكوكات عهد ساساني دو نوع بوده است . يك نوع آنها از طلا ضرب مي
شد ، و ديگري از نقره . مسكوكات طلا كه دينار گفته مي شد ، بندرت به دست مي
افتد . پادشاهان اولية ساساني نوعي سكة طلا داشته اند كه از حيث وزن ، با
سكة امپراتوران روم به نام (اوري) Aurrei مساوي بوده است . علاوه بر اينها
سكه هايي طلايي از آن زمان به دست آمده از حيث وزن با هم تفاوت دارند .
درهم نقره را تقريباً هميشه به يك وزن ضرب مي كرده اند . سنگيني اين درهمها
بين 65/3 تا 94/3 گرم است . سكه هاي كوچك نقره هم ضرب مي كرده اند از
اينقدر ديوبول diobole (معادل نيم درهم) و اوبول يا دانگ معادل درهم و
هميوبول معادل درهم . سكه هاي مسي هم در آن زمان ضرب مي شده كوچكترين پولي
كه اسم آن از زمان ساسانيان به ما رسيده است . پيشيز است .
نوشته هاي روي سكه ها :
نوشته هاي روي سكه هاي ساساني به خط پهلوي ساساني (فارسي ميانه) است . و
در بعضي نوشته هاي رمزي مورد استفاده قرار گرفته است . بر روي سكه هموراه
نام و لقب پادشاه ضرب مي گرديد . اما بعد از پادشاهي بهرام چهارم نوشته هاي
پشت سكه تغيير كرده و محل ضرب سكه و به دست دادن سال پادشاهي است . البته
سكه هايي مع در موارد خاص ضرب مي شدند نوشته هاي ويژه اي داشتند . نوع
نوشته ها تا روزگار بهرام گور (پنجم) يكسان است .
« مزدا پرست ،
خدايگان ، شاهنشاه ايران كه از نسل يزدان است » از پادشاهي هرمز يكم تا
پادشاهي شاهپور سوم گهگاه عبارت «وانيران» نيز وارد آن عبارات مي شود .
پشت سكه عموماً شكل آتشداني است كه در وسط دو نفر قرار گرفته است . پشت
سكه هاي شاهان معلي فارسي در زمان سلوكي ها و اوايل پارتها نيز شكل آتشداني
بوده است .
در روي سكه هاي ساساني ، نام شهرهايي كه سكه در آنجا
زده شده با علامت اقتصادي مشخص گرديده است . مثلاً « ست » علامت شهر استخر ـ
رام : علامت شهر رامهرمز ـ دا : داراب گرد و غيره . سكه هاي ساساني در
زمان خسرو اول به حد اعلاي بزرگي رسيده بود .
سكه خانه ها :
از همان آغاز حكومت ساساني ، حكومت مركزي در كار سكه زني نظارت دقيقي مي
كرده است . در آنجا حكومت ساساني سه سكه خانه بيشتر نبوده است . ولي در
زمان شاپور دوم و با سفرهاي جنگي او سكه خانه هاي جنگ نيز بوجود آمدند . كه
يكي از آنها در افغانستان كنوني بود . ساسانيان هنگامي كه به قدرت رسيدند
همة سكه هاي نواحي نيمه مستقل را كه از دورة اشكاني مانده بود از گردش خارج
كردند . اما با فتح موقتي سرزمين كوشان در زمان شاهپور دوم و جانشينان او
ناگزير شدند كه با پول بيگانه خود را سازش دهند و آن را بپذيرند .
شرح سكه هاي اردشير اول :
« نوع اول : اردشير از روبرو تصوير شده ، اطراف كلاه او « مرواريد » دوزي
است و هلال و ستاره اي بر آن ديده مي شود . نوع دوم : نيمرخ راست اردشير با
كلاه معروف اشكاني تصوير شده است . در انتهاي كلاه دو رديف مرواريد دوزي
ديده مي شود . كه فاصلة ميان آن دو رديف نيز مرواريد دوزي است ، موي سر در
زير پوشش كلاه كه آن نيز مرواريد دوزي است پنهان شده است ؛ از كلاه نواري
بنام « نوار اشهره وند » آويخته است ، گرد تصوير چنبري نقطه چين ضرب شده
است » .
شاهپور اول :
« تصوير نيم رخ شاپور
با افسر شهرياري كنگره دار كه گوئي بر بالاي آن نصب شده است . از گوي و
انتهاي افسر شهرياري رو به بالا ديده مي شود » پشت سكه : « آتشگاه كه پايه
آن ستوني است بلند ، بر پايه ، آتشدان نهاده شده است . مجموعة آتشگاه از
چند قطعه راست گوشه تشكيل شده است در دو سوي آتشگاه دو تصوير با افسر كنگره
دارد ديده مي شود كه از كمرشان شمشيري آويخته است و نيزه اي بدست دارند » .
خصوصيات كلي سكه هاي ساساني :
مسكوكات ساسانيان از طلا ، نقره ، مس و برنج است . سكه هاي طلاي ساساني در
زمان شاپور اول و دوم موافقتي با سكه هاي طلاي رومي داشتند . ولي بعدها
وزن سكه هاي طلا مختلف شد . سكه هاي نقرة ساساني همان درخم است ، ولي از
تحقيقات محققين چنين ب مي آيد كه در آن زمان درخم استعمال نمي شد . سكة
نقره را زوز يا زوزون مي گفتند يا كرشه هم گفته مي شد . سكة نقره نزديك به
يك متقال وزن داشت . به احتمال فراوان پول مسي را معا مي گفتند (معا يك لغت
سامي است ) . بعضي از سكه هاي ساساني داراي خط آرامي است . ولي اكثريت با
خط و زبان پهلوي ساساني نوشته مي شدند .
لوكونين عقيده دارد كه
ساسانيان سكه هاي خود را بر روي سه فلز طلا ، نقره و برنز ضرب مي كردند .
يكي از ويژگيهاي سكه هاي ساساني تصويرهاي يكسان بر رويه و پشت سكه ها بود
كه در آنها تصوير نيم تنة شاهنشاه در سمت راست نقش مي شد . گاه در سكه هاي
ساساني نقش شاه و جانشين او يا تصوير سه گانة شاهنشاه بانوي بانوان و
جانشين شاه نقش مي گيرد .
بايد دانست كه سكه هاي پهلوي ساساني
براي فهم تاريخ ساسانيان داراي اهميت زيادي است . بزرگترين مجموعة سكه هاي
ساساني در موزة بريتانياست . چون تاج هر يك از شاهان ساساني شكل خاصي است .
مي توان سكه هاي آنها را تشخيص داد . مثل : اردشير كه ابتدا مرواريد نشان
بود ولي شكل آن تغيير كرده و به صورت گويي كه شايد علامت كرة زمين يا
خورشيد باشد درآمد . تاج شاهپور اول كنگره دار بود و شباهت به تاجهاي
سلاطين هخامنشي داشته است ، و نيز بر روي آن گويي نصب شده و مرصح به جواهر
بوده است . تاج شاهپور دوم نيز كنگره دار بوده كه گويي منسوجي بر فراز آن
است ، و از اطراف داراي نوارهاي مواج است . شكل اين تاج از شاپور اول تقليد
شده و تفاوتي كه با آن دارد از حيث قوسهاي كوچكي است كه بر فراز لبة
تحتاني تاج ديده مي شود .
لازم به ذكر است زماني كه ايرانيان در
زمان شاهپور دوم و جانشينانش بر سرزمين كوشان غلبه كردند ، لقب «
گوشانشاهان » يا « شاه بزرگ » كوشانيان داشتند . اين موارد از سكه هايي كه
در زمان شاهپور دوم بدست آمده است ، مشخص مي شود .
سخن آخر :
بحث سكه و سكه شناسي بحث بسيار گسترده اي است كه بدون شك شناسايي اين سكه
ها ، با توجه به اينكه از منابع مهم و اصلي به شمار مي روند ، مي تواند به
سير پيدايش تمدنها و چگونگي سقوط آنها ، نوع آداب و رسوم و بسياري مسائل
ديگر را بر ما روشن سازد . با شناسايي سكه ها مي توان ، نقاط كور و تاريك
بحثهايي تاريخي و جاهايي كه اسناد آنها موجود نيست را روشن كرد و به حقايق
موردنظر دست رسي پيدا نمود . اگر باستان شناسان و متخصصان كشورمان با حفاري
در جاهايي كه نياز به حفاري دارد بتوانند با پيدا كردن سكه هايي كه هنوز
در زير خاك قرار دارند همت گمارند ، مي توانند كمك فراواني به تاريخ اين
كشور و جهان نموده و عظمت ايران را در گذشته بيش از پيش نمايان كنند . جاي
جاي اين كشور كهن سال آثار گذشتگان ما وجود دارد . كه روزگاري در جهان حرف
اول را مي زدند و اكنون فقط آثار آن باقي است . ما نيز به داشتن چنين
اجدادي افتخار مي كنيم و با سعي و تلاش و فرهنگ سازي سعي در حفظ آثار قديمي
اين كشور و جلوگيري از به تاراج رفتن اين سرمايه ملي خواهيم كرد ، و اين
مهم جز با همياري تمامي ايران دوستان ميسر نخواهد بود.
معمولا ردیابها مسیر یابند و کمتر نقطه دقیق را نشان میدهند وجود یک دستگاه نقطه یاب در کنار ردیابها نیاز ضرورریه
فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج بابی, تله های ریزشی
فلزیابهای بازار ایران
دستگاههای موجود در بازار ایران 99 درصد قلابی هستند و کاربرد زیادی
ندارند . به نظر من کار در حوزه زیرخاکی نیاز به تجربه و راهنمایی اساتید
بزرگ تاریخ و باستان شناسی دارد چرا که بدون داشتن اطلاعات جامع نمیشه کار
کرد.
به هر حال اگر میخواهید وارد این حوزه شوی باید بیشتر تلاش کنید
کتب تاریخی مختلف مطالعه کنید و همیشه به روز باشید شما می توانید به مراکز
باستان شناسی ایران که سایتهای اونا موجوده و من دقیقا نمیدونم نامشان را
عضو شوید و با اونا کار کنید و اطلاعات خودتونو بالا ببرید .
موفق باشید.
فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج بابی, تله های ریزشی
دستگاه کشف دفینه
خدمت شما عرض کنم که در گذشته های دور قبل از ساخت دستگاههای کشف دفینه هم
از آثار که در کتب آثارشناسی اطلاعات آن موجود بود استفاده میکردند و جدای
از آن از نوعی چوب مثل چوب انار که به صورت کمان در می آوردند نیز استفاده
میکردند البته وسایل دیگری نیز بودند که جای بحث آنها اینجا نیست . در
مورد جیوه فلزی هست که نسبت به بعضی از فلزات دیگر مثل طلا و نقره حاسیت
نشان میدهد البته در دستگاههای جیوه ایی از مایع جیوه استفاده میشود.
موفق باشید.
فلزیاب, طلایاب, دفینه, گنج بابی
تعداد صفحات : 271